eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌓 دعا کردن قبل از غروب جمعه 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✍ حضرت فاطمه(س) می فرمايد: از پيامبر (ص) شنيدم که در روز جمعه ساعتى است كه هيچ مسلمانى مراقب آن نبوده كه حاجت خيرى از خداى عزوجل بخواهد، مگر آنكه حاجت او را برآورده ساخته است. ⁉️ حضرت فاطمه(س) می فرمایند: عرض كردم يا رسول‏ اللَّه، آن چه ساعتى است؟ 🌗 فرمود: آن هنگامى است كه نصف قرص خورشيد در موقع غروب پنهان شود. ☝️ پس از آن، حضرت زهرا(س) به غلام خود می فرمود: بر فراز بام برو و چون ديدى نصف قرص خورشيد در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا كنم. ⚠️ تقریبا میشه نیم ساعت قبل از اذان مغرب. دعا برای فرج یادتون نره. ۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج۞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧿 🧿 اولین پست تقدیم به خیال مبهم چند ساله! _استاد در مورد فلسفه مرگ چی میگن؟ محسن ماژیک روی سکو میذاره به دانشجو هاش خیره میشه دستش تکیه گاه سکو کنفرانس میکنه و با صدای که شبیه دوبلرهای سینماست شروع به صحبت میکنه _ نيچه فيلسوف معتقد که زندگي که در مقابل سختي ها و رنج ها به آن آري مي گويم و معتقد هستیم که انسان بايستي هرچه سرشارتر و پرکارتر زندگي کنه و از اين طريق که مي خواهد انديشه ترس از مرگ را از بين ببره. و در صدد این است که زندگي را دوصد چندان بيش تر از مرگ شايسته انديشيدن بکنه و نيز معتقد که انسان بايد آزادنه و آگاهانه مرگ خود را انتخاب کنه. یکی از پسران دانشجو ها با نکته سنجی میگه _این ادعای همه فلاسفه است ؟ محسن با چشم های سیاه براقش به دانشجوهاش نگاه میکنه _نه دقیقا برعکس اون در نظر کرکگور، اين، زندگي که بايد آزادانه و آگاهانه انتخاب شود. وي سعادت ابدي را در زندگي پس از مرگ مي دونه که مسيحيت وعده رستگاري آن را داده . نيچه و کرکگور دو فيلسوفي هستند که هرچند مسير حرکت اون ها متفاوتِ اما هر دو منتقد مسيحيت مرسوم و متداولند و در نهايت هر دو به امکاناتي پرداخته اند که سرانجام به يک مقصد مي رسند و آن فرد انسان . دوباره دانشجو میپرسه _فقط مسیحیت؟ محسن لبخندی میزنه به ساعتش نگاه میکنه _جلسه بعد الان وقت تموم .. دانشجو ها بلند میشن هر کدوم خسته نباشید میگن چندتا دختر و پسر کنار سکو با محسن حرف میزنن .. _استاد واقعا فلسفه مرگ یک فلسفه لاینحل؟ محسن برگه هاشو مرتب تو کیفش جا میده . _نه تو علم فلسه هر چیزی حل مسله نیست خودش یک مسله است .  دوباره همون دختر میپرسه _حتی رفتار های بدوی ادم ها .. محسن درحین بیرون رفتن گوشیشو روشن میکنه ..همون دختر و پسر دنبالش راه می افتند محسن جواب میده _نظر می‌رسد که برخی از مردم، در شرایطی به دنیا میان، زندگی می‌کنند و وضعیت‌هایی را تجربه می‌کنند که می‌تونه سبب بشه که رفتارِ اون ها در یک وضعیتِ اخلاقیِ خاص، ناپسند تلقی بشه در حالی‌که اون رفتار کاملاً خارج از کنترلِ اون ها بوده‌است. نمونه‌ای از شانسِ اخلاقیِ مربوط به شرایط مثل: فردی فقیر، در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آد و برایِ ادامهٔ حیات، چاره‌ای جز دزدیدنِ غذا نداره فردی دیگر، در خانواده‌ای بسیار ثروت‌مند به دنیا می‌آد و بدونِ اینکه تلاشی بکند یا نیاز به دزدی باشد، غذایِ فراوانی دارد. آیا فردِ فقیر، به لحاظِ اخلاقی، گناه‌کارتر از فردِ ثروت‌مندِ؟ به هر حال، این تقصیر او نبوده که در خانواده‌ای فقیر متولد شده، مسئله، تنها مسئلهٔ «شانس» بوده‌. به طرف دانشجو ها که تا در خروجی باهاش میومدن برگشت _خوب سقراط های آینده اجازه مرخصی به بنده رو بدید . بعد ریموت ماشین شاسی بلندش زد . صدای یکی از دانشجوهای پسر رو شنید _ولی استاد شرایط اینجوری که خیلی ناعادلانه است پس فلسفه عدل خدا چی میشه؟ محسن با چشای که بخاطر غروب خورشید تو صورتش افتاده بود دانشجوشو تو حاله سیاه میدید _عدل خدا جزو فلسفی ترین مسله هاست حتما یک جای این نقصان مرتفع میشه سریع اون پسر جواب داد _عالم تناسخ ! محسن لبخند پر رنگی زد _آی آی مارو با خط قرمز های عرفا در ننداز . و سروار ماشین شد . و تمام فکرش به پانزده سالگیش کشیده . از توی آینه ماشین به خودش نگاه کرد موهای جوگندمی کنار گوشش و پُلور خردلی که با کت تک اسپرت راه راه های خیلی نامحسوس سبز رنگ و مشکی ست کرده بود و یقه بلوز آنکادر شده سبز رنگش .. گوشیش زنگ خورد و عکس دختری که لپ هاشو باد کرده بود چشاش لوچ روی صفحه افتاد و اسم درشت سحر . تماس رو پخش ماشین انداخت صدای پر هیجان دختر تو ماشین پیچید _سلام سلام محسن پیداش کردم ... محسن با تعجب گفت _چی؟ صدای عصبانی دختر پیچید _وای یادت رفته همون که برات تعریف کردم . محسن کلی به ذهنش فشار اورد ولی چیزی بادش نمیومد . _جون تو یادم نمیاد ؟ دختر با عصبانیت بیشتر گفت _وای محسن ....من خودم کشتم تا پیداش کردم . محسن خیلی خونسرد فرمون پیچید _چی میگی سحر نمیفهمم...دارم میرم خونه ... صدا پارازیت میداد .. _ا...ن ...دخ....ر پی....کردم محسن کلافه سیستم پخش خاموش کرد _چی صداتو نداشتم؟ سحر دوباره تند تند و هول زده گفت _همون کیس ..دختره ...یادته گفتم همون لحظه ماشین پلیس مقابلش ایستاد . _اخ سحر بهت میزنگم ...الان جریمه میشم بخاطر موبایل ..
🧿 🧿 در با شدت باز شد نگاه نگران مامان زری تو دعای قنوتش به قاب پنجره بود و صدای ربنا آتنا شو بلند کرده بود .. چشم های درشت و سورمه کشیده اش که زیر چروک های پیری هویدا زیبایی نفس گیر جونی هاش بود روی هم گذاشت و الله اکبر غلیظی گفت و به رکوع رفت . تو تشهد اش صدای داد بیداد بچه هاشو می شنید .. در اتاق باصدای بدی باز شد . _تو گوه میخوری ...امشب جنازه اتو میبرم عَطی حالیت شد ! دختر بیست ساله ای ترسیده با لب خونی و مقنعه کج و موهای رنگ شده که پریشون دورش ریخته بود . داد زد _من نمیام ...احمق بیشعور اون پسر تمام داراییش همون وام بانکیش ! صدای سلام دادن نماز مامان زری بلند شد . پسر هیکلی با کت مارک گرون قیمت و عینک ری بند ی که به یقه تیشرت اش آویزون کرده بود با قیافه حق به جانب نگاهش کرد و با پوزخند صداش نازک کرد _تو رو صننم بیا کارتو بکن پولتو بگیر ...یادم نرفته اون دختره آذر پَرپَریش دادی ! مامان زری جانمازش جمع کرد _خدا الهی من بکشه با این بچه بزرگ کردنم ! پسر پوزخندی زد _اینهمه پیش خدات دست دعا بلند کردی واسه عاقبت بخیری ما دیدی چطور مستجاب شد ...واسه این گور گریه نکن که خالیه ؟ مامان زری وسط انگشت اشاره شصتش به دندون گرفت _استغفرالله زبون به دهن بگیر عطا ...خدا کفرش میاد ! با حرص صورت دخترشو وارسی کرد .. چشمهای کشیده و روشن دخترکش و اون لپ های که شبیه سنجاب بود . عطا دست به کمر به درگاه در تکیه زد _پس به همون خدات بگو کرایه خونه خرج نون تو سفره اتم از آسمون بفرسته ‌‌.. عَطی با حرص گفت _نیست که نون خونه مارو تو از زور بازوت میدی ... عطا لگدی به پای دختر زد که آخش در امد . مامان زری ویشگونی از بازوی عَطی گرفت و با دندون های کلید شده گفت _تویکی زبون به دهن بگیر ...به دیوانه گفتن خرمن آتیش نزنی گفت خوب شد یادم اوردی .. عطا روی طاقچه پنجره که پرده اش کنار زده شده بود یک گلدون شمعدونی کنارش بود نشست و دستش به کمرش تکیه گاه کرد _امشب مثل بچه آدم میای مهمونی فهمیدی ...مثل همیشه معرکه ات الم میکنی تا اون پسره مرادی باورش بشه یک چیزهای حالیت بعد چیزهای که بهت یاد دادم مو به مو میگی بفهمم پس و پیش بگی تو همون مهمونی چالت میکنم ... از جاش بلند شد _درضمن تو مهمونی کوفتی هم هی نگاهت به من نباشه وقتی اون پسرها دورت میکنن من نمیتونم ناجی ایت باشم من نقشم یک پسری حرف تو انکار میکنم و میخواد سر به تنت نباشه .. پوزخندی زد _البته اینکه میخوام سر به تنت نباشه نقش نیست واقعیت .. و رفت از خونه بیرون .. عَطی مشت گره کرده اش به زمین کوبید _همش تقصیر تو مامان زری . مامان زری سری از افسوس تکون داد _تو میگی چه خاکی به سرم بریزم ...تو راضی میشی دوباره برگردیم به همون روستا .. عَطی لرز کرد حتی فکرش آزارش میداد ... دستش روی شکمش مشت کرد هنوز خاطره اون اتفاق بعد از هشت سال از ذهنش نمیرفت... با همون تن کرخ شده وارد حمام شد . لباس هاشو در اورد و زیر دوش ایستاد .. دست روی سینه اش کشید حس کرد از سینه اش شیر جاری شده ...
🧿 🧿 _عَطی جون من کلی التماس رکسانا رو کردم تا من اورده مهمونی ...فقط میخواستم ببینمت . دختری با چشم های سبز نگاه به زن چاق و غرق آرایش کرد . _حالا بگو این پسره چجوریه مالی هست؟ دوستش که شبیه خودش یک زن میانسال با تاب ناف نما و پرسینگ و کای آرایش بود شبیه اسب خندید _بگو کیس جدید هما جون خوبه یا نه؟ عَطی موهای لخت و صاف که رنگ بلوطی خورده بود یکوری روی شونش ریخت بدون حرف به فنجون قهوه نگاه کرد _یک مرگ میبینم . دوباره دوستش مثل اسب خندید _ایشالا که شوهرت ..اون پیری رو میکنی تو قبر .. ولی زن با چشای وحشت زده نگاهش کرد . عطی کلافه فنجون گذاشت از مشتری های این مدلی حالش بهم میخورد _نباید اینکار بکنی ! زن چاق به نفس نفس افتاد... _رکسانا میشه بری بیرون ! عَطی خونسرد به هر دو نگاه میکرد . رکسانا اخمی کرد _اوه تو چه جدی گرفتی .. وقتی از اتاق بیرون رفت زن سریع به طرف دخترک چرخید _تو چجوری فهمیدی ...چجوری فهمیدی من دو شب پیش قرص خوردم ولی اینقدر جرات نداشتم که بیشتر بخورم هیچ کس هیچ کس خبر نداشت . اینقدر وحشت زده بود که دونه های درشت عرق تنش گرفته بود . دخترک از پشت میز بیرون امد . صدای اهنگ و بوی سیگار از تو پذیرایی میومد . داخل پذیرایی شد چند زن میانسال چندتا دختر و پسر دور هم نشسته بودن کلی می خندیدن و کیف میکردن.. نگاهش به عطا افتاد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌✨﷽✨ سلام صبحتون معطر به ذڪرصلوات برمحمدوآل محمد(صلے الله علیه و آله وسلم)🌷 به رسم ادب هرصبح: السلام علے رسول الله وآل رسول الله❤️ السلام علیک یابقیة الله فے ارضه(عج)❤️ السلام علیک یااباعبدالله الحسین❤️ السلام علیک یا علے ابن موسے الرضا❤️ السلام علیڪم جمیعاو رحمت الله و برڪاته💐 و لعن الله علے اعدائهم اجمعین...🔥
آن‌سفرڪرده ڪہ‌صدقافلہ‌دل،همرهِ‌اوست.. هرڪجاهست خدایابہ‌سلامت‌دارَش.. "حافظ‌شیرازے" 🏝طلوع هفته‌ای دیگر از کرانه‌های انتظار و تابش آفتاب محبتتان بر قلب‌های ما و در پناه زلال عنایتتان دویدن‌های ما و با تکیه بر دعای روز و شبتان تلاش‌های ما هفته‌ها می‌گذرند و آتش فراق شما ، روز به روز ، جگرسوزتر و خانه براندازتر می‌شود.. هفته‌ام بخیر است وقتی اولین سپیده‌دمانش با سلام بر پیشگاه مهربانتان آغاز شود ... وقتی در سایه‌ی نگاهتان ، پناه بگیرم وقتی در بارش زلال دعایتان باشم هفته‌ام بخیر است ... وقتی شما را دارم 🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث مهدوی🍃 💚پیامبر صلی الله علیه و آله: بِهِ يَمْحَقُ اَللَّهُ اَلْكَذِبَ وَ يُذْهِبُ اَلزَّمَانَ اَلْكَلِبَ وَ بِهِ يُخْرِجُ ذُلَّ اَلرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ خداوند به وسیلهٔ او (مهدی عجل الله فرجه) دروغ را (از دلهای مردم و از متن جوامع) بزداید و سختیهای روزگار را برطرف گرداند؛ و طوق بردگی را از گردنهای شما بیرون آورد. 📗الغيبة (للطوسی) ج ۱، ص ۱۸۵ 📗إثبات الهداة، ج ۵، ص ۱۲۲ حضرت نجات ، مهدی جان در این قرن های فراق ، در این سال های دلتنگی چه اشک ها که چکیده به پای آمدنتان ... چه جان های عاشقی که سوخته در هجرانتان ... چه دل های بیقراری که پر و بال زده در اندوهِ غربتتان ... چه چشم های منتظری که مانده در مسیرِ آمدنتان ... چه خدمتگزاران دل نگرانی که تمام عمر برای گسترش نام عزیزتان عاشقانه تلاش کردند و منتظر و مغموم و اشکبار ، پر کشیدند ... خدا شما را به ما بازرساند و این فراق جانسوز را به روشنای دلنشین و زیبای ظهورتان پیوند زند ... 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  شنبه تون معطر به  عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 💎 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💎 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸ســــــــلام 🍃صبحتون بخیر و نیکی 🌸به حق خالق صبح  🍃وجودتون سرشاراز سلامتی 🌸زندگیتون روبه پیشرفت 🍃دلتون خانه محبت و 🌸سفره تون پر برکت باشه 🌹در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شال 🌹هفته تون پر خیر و برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 اگر امام‌زمان(عج) تنها یک آدم معمولی بودند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا از همه انتقام میگیره! حتی شما خانم عزیز! »استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امام صادق علیه‌السلام : هر کس می خواهد از آتش جهنم در امان باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه بر محمد و آل محمد بفرستد. 📚 صلوات و آثار آن صفحه ۴۶ 🤍🌻🤍🌻 🤍تعظیم نموده اش پیمبر به جهان 🪴بر عالمه بر مهر منور صلوات 🤍بر سیده زنان عالَم بفرست 🪴بر افضل از مریم و هاجر صلوات 🤍🌻🤍🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨خطبه فدکیه قسمت نوزدهم ☝🏻شکایت از غصب فدک زَعَمْتُمْ اَنْ لاحَظْوَةَ لی، وَ لااَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لارَحِمَ بَینَنا، اَفَخَصَّكُمُ اللَّـهُ بِایةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَینِ لایتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ یوْمَ حَشْرِكَ. ⁉شما گمان میبرید که مرا بهره‌ای نبوده و سهمی از ارث پدرم نمی برم و نسبت خویشاوندی میان من و پدرم نیست؟، ⁉آیا خداوند این آیات را به شما اختصاص داده و پدر من را از شمول آن آیات خارج ساخته؟ ⁉یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمی‌دانید؟ ⁉و یا شما از پدر و پسر عمویم نسبت به قرآن داناترید؟ اینک(ای ابوبکر) بر این مرکب،آماده و زین شده بنشین که در روز رستاخیز تو را ملاقات خواهد کرد. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام عرشی حضرت‌زهرا_11.mp3
13.7M
"س" ۱۱ ✨نزول حضرت جبرئیل علیه‌السلام، بر اول بانوی خلقت، تماماً برای شرح آینده‌ی تاریخ اسلام بوده ، اخباری که سراسر با درد و مصیبت و شکست همراه است! ✦ اما در این اخبار، تنها دو اتفاق بود، که آب خنکی بر شعله‌‌ی نگرانی‌های آخرالزمانیِ حضرت زهرا "س" شد! کدام دو اتفاق ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا