#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (2)
بر اساس ترتيب تاريخي می توان فهارس اصحاب اماميه را اين گونه بر شمرد:
1. فهرست سعد بن عبدالله (م 301 هجري)
شيخ طوسي در فهرستش از جمله کتب سعد بن عبدالله اين فهرست را نام می برد. (الفهرست، الرقم: 316، «و له فهرست كتب ما رواه».)
2. فهرست عبدالله بن جعفر حميري (305)
اين فهرست را هم شيخ طوسي در فهرستش ذکر کرده است. (الفهرست، الرقم: 440، «له كتب منها: ...وفهرست كتبه».)
3. فهرست حميد بن زياد (310)
نه شيخ طوسي و نه نجاشی در ترجمه حميد بن زياد نامي از اين فهرست نمي برند، اما نجاشی در برخی از تراجم به اين فهرست اشاره می کند. (رجال النجاشي، الرقم: 615، ترجمه أبو العبّاس عبيد الله بن أحمد بن نهيك نخعي، « قال حميد بن زياد في فهرسته: سمعت من عبيد الله كتاب المناسك...»؛ الرقم: 675، ترجمه علي بن أبي صالح، «وقال حميد في فهرسته: سمعت منه كتبا عدة، منها...»)
4. فهرست محمد بن جعفر بن بطه (330)
نجاشي در ترجمه ابن بطه فهرست او را نام می برد و می نويسد: «و في فهرست ما رواه غلط كثير». (رجال النجاشي، الرقم: 1019.)
همچنين در برخی از تراجم به اين فهرست اشاره می کند. (رجال النجاشي، الرقم: 507، ترجمه سفيان بن صالح، «ذكره ابن بطة في فهرسته»؛ الرقم: 1023، « قد سمع الحديث و أخذ عنه ابن بطة، و ذكره في فهرسته الذي يذكر فيه من سمع منه»)
5. فهرست محمّد بن حسن بن وليد قمي (343 هـ)
مستند ما براي فهرست ابن وليد عبارت نجاشی در ترجمه اسماعيل بن جابر جعفي است. (رجال النجاشي، الرقم: 71، «له كتاب ذكره محمد بن الحسن بن الوليد في فهرسته».)
6. فهرست جعفر بن محمد بن قولويه (368 هـ)
شيخ طوسي در فهرستش می نويسد : «و له فهرست ما رواه من الكتب و الأصول». (الفهرست، الرقم: 141.)
7. فهرست شيخ صدوق (م 381هـ)
شيخ طوسي در ترجمه زيد نرسي و زيد زراد می نويسد: «لهما أصلان. لم يروهما محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه، وقال في فهرسته: لم يروهما محمّد بن الحسن بن الوليد، وكان يقول: هما موضوعان، وكذلك كتاب خالد بن عبد الله بن سدير وكان يقول: وضع هذه الأصول محمّد بن موسى الهمداني». (الفهرست، الرقم: 299ـ300.)
و نيز در ذيل خبری در استبصار می نويسد: «قال أبو جعفر بن بابويه ـ رحمه الله ـ في فهرسته حين ذكر كتاب النوادر استثنى منه ما رواه السياري وقال: لا أعمل به ولا أفتي به لضعفه». (الاستبصار: 1/237، ذيل ح7.)
خود شيخ صدوق در مقدّمه من لايحضره الفقيه می نويسد: «وجميع ما فيه مستخرج من كتب مشهورة عليها المعوّل واليها المرجع، مثل كتاب حريز بن عبد الله السجستاني و... وغيرها من الأصول والمصنّفات الّتي طرقي إليها معروفة في فهرس الكتب الّتي رويتها عن مشايخي وأسلافي ـ رضي الله عنهم ـ». (من لا يحضره الفقيه: 1/4.)
8. فهرست احمد بن عبدون(423)
شيخ طوسي در فهرستش در ترجمه ابراهيم بن محمّد بن سعيد ثقفي می نويسد: « زاد أحمد بن عبدون في فهرسته: كتاب المبتدأ...». (الفهرست، الرقم: 7.)
اين فهارس هشت گانه ،کهن ترين فهارس اصحاب اماميه اند که هر چند به دست ما نرسيده است ولي اطلاعات ذي قيمتي از آن ها در فهرست شيخ طوسي و نجاشی آمده است.
با توجه به همين منقولات شيخ و نجاشی از اين فهارس، آقای خداميان به بازسازی اين فهارس هشتگانه اقدام نمودند، و مجموعه اين فهارس را تحت عنوان «فهارس الشيعة» تنظيم و تدوين نموده اند.
نکته قابل توجه درباره اين فهارس هشت گانه اين است که اولين فهرست امامي اي که اطلاعاتي از آن در دست داريم توسط مکتب قم تدوين شده است و همچنين دومين فهرست يعنی فهرست حميري.
از سوي ديگر، بيشترين و مشهورترين فهارس هشت گانه از آن مؤلّفين قمی است. يعنی فهرست سعد، فهرست حميری، فهرست ابن بطه، فهرست ابن وليد، فهرست ابن قولويه و فهرست صدوق.
اين که چرا علمای مکتب قم بيشتر به سنت فهرست نگاري اهتمام داشته اند مطلبي است که بايد ريشه های آن را در نگاه قمي ها و تفاوت آن با نگاه بغداديون در مسأله حجّيت احاديث واکاويد، مسأله ای که خود مجالی ديگر می طلبد؛ و الأمور مرهونة بأوقاتها.
در اين ميان فهرست ديگری هم وجود دارد که به دست ما نرسيده است و آن فهرست احمد بن حسين بن عبيدالله غضائری است که ـ علی رغم جامعيت نسبی آن در مقايسه با فهارس قبل از خود ـ اطلاعات چندانی از محتوای آن به دست ما نرسيده است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (3)
نکته قابل توجه در مورد فهرست شيخ صدوق تفاوت آن با مشيخه اوست. اما برخي بر اين باورند که مشيخه همان فهرست اوست.
در ميان پيشينيان و نيز معاصرين برخي در نوشته هايشان بدين مطلب تصريح کرده اند اما برخي ديگر هر چند به اين مطلب تصريح نکرده اند اما ظاهر کلامشان باور داشتن اتحاد مشيخه و فهرست است.
از جمله کساني که به اين اتحاد تصريح کرده است مرحوم شيخ محمدتقي مجلسي است. وي در شرح من لايحضره الفقيه ـ در توضيح اين عبارت صدوق «فهرس الكتب التي رويتها» ـ می نويسد: «ذكر الفهرست في آخر الكتاب». (روضة المتّقين: 1/16؛ ونيز رک: لوامع صاحبقراني: 1/194.)
در ميان معاصرين نيز حيدر حبّ الله به اين اتحاد تصريح کرده است و در اين باره می نويسد: «المشيخه و الفهرس اسمان لکتاب واحد». (المدخل الی موسوعه الحديث النبوي: 191.)
از جمله کساني که به اين اتحاد تصريح نمي کنند، ولي در عمل اين اتحاد را پذيرفته است مرحوم صاحب وسائل است.
وي بخشي از خاتمه وسائل الشيعه را به مشيخه من لايحضره الفقيه اختصاص داده است و در اين بخش، مشيخه را بر اساس ترتيب الفبائي ذکر می کند. در مشيخه شيخ صدوق نامي از يونس بن عبدالرحمن نيامده است اما وي عنوان يونس بن عبدالرحمن را بر اساس فهرست شيخ صدوق ـ که بخشي از آن در فهرست شيخ طوسي مندرج است ـ اضافه می کند. (مرحوم حر عاملی می نويسد: «لم يذكره الصدوق، و لكن ذكره الشيخ في الفهرست». و پس از آن سند شيخ به کتب يونس را نقل می کند. وسائل الشيعة: 30/110.)
در نگاه حر عاملي مشيخه و فهرست يکي است، از اين رو اگر در مشيخه نام يونس بن عبدالرحمن نيامده است با توجه به اطلاعاتي که از فهرست صدوق داريم می توانيم نقص مشيخه را کامل کنيم.
اما به نظر می رسد اين باور درست نيست و مشيخه صدوق کتابی کاملا مستقل و متفاوت از فهرست اوست، چرا که چه بسيارند افرادی که شيخ طوسی يا نجاشی در فهرستشان به نقل از فهرست صدوق ذكر کرده اند در حالی که هيچ ذكری از او در مشيخه به چشم نمی خورد، مانند: 1. أحمد بن النضر الخزاز؛ 2. بسطام الزيّات؛ 3. حجر بن زائده؛ 4. حمدان بن سليمان؛ 5. خالد بن عبد الله؛ 6. خلف بن حمّاد؛ 7. زكّار بن يحيی؛ 8. زيد نرسي؛ 9. زيد زرّاد؛ 10. طاهر بن حاتم. الفهرست، الرقم: 101، 132، 250، 251، 269، 272، 314، 299، 300، 370.
و همين طور بالعكس.
بلکه أسلوب فهارس شهادت می دهد که مشيخه غير از فهرست است، خصوصاً اين که برخی از افرادی که در مشيخه نام آنها آمده نمی توان جزء مؤلّفين أصحاب اماميه به شمار آورد، بلکه از آنها ـ جز يکی دو روايتی که صدوق از آنها در من لا يحضره الفقيه آورده ـ چيزی نقل نشده است، مثل: عليّ بن بجيل، و جهيم بن أبي جهم، و محمّد بن بجيل.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (4)
سخن ديگر در مورد فهارس اصحاب اماميه فهارس شيخ مفيد، ابن جنيد، سيد مرتضي و برخی ديگر است.
برخي از معاصرين در کنار فهارس هشت گانه مذکور، از اين فهارس هم نام می برند.
عبارت آقای حب الله ـ پس از آن که کلام شيخ طوسی را در مورد فهرست نگاری ابن غضائری و نابودی فهرست او نقل می کند ـ چنين است: «صحيح هناک من سبق الطوسي في هذا النوع من التأليف، کابن عبدون و ابن بطة و جعفر بن محمّد بن قولويه و محمّد بن الحسن بن الوليد و المفيد و الصدوق و سعد بن عبد الله الأشعري و عبد الله بن جعفر الحميري و السيّد المرتضی و ابن الجنيد الإسکافي و أحمد بن محمّد بن عيسی و محمّد بن عليّ بن شاذان القزويني ..... صحيح أنّ کلّ هولاء و غيرهم قد سبقوا الطوسي في کتابة فهرست لمصنّفات الشيعة وأصولهم». (المدخل الی موسوعه الحديث النبوي: 263.)
مستندی که برای اين ادّعا ذکر شده عبارات نجاشی وشيخ در ترجمه اين افراد است.
شيخ در ترجمه سيّد مرتضی می نويسد: «له من التصانيف و مسائل البلدان شيء كثير، يشتمل على ذلك فهرسته المعروف، غير إنّي أذكر أعيان كتبه و كبارها». (الفهرست، الرقم: 432).
و يا در ترجمه شيخ مفيد می نويسد: «و فهرست كتبه معروف». (الفهرست، الرقم: 711)
همچنين شيخ در ترجمه ابن جنيد می نويسد: «و فهرست كتبه صنّفها هو باباً باباً، و هو طويل لم نذكره، لأنّه لا فائدة فيه». (الفهرست، الرقم: 602.)
همچنين نجاشی در ترجمه ابن جنيد می نويسد: «صنّف فأكثر، و أنا ذاكر لها بحسب الفهرست الذي ذاكرت فيه». (رجال النجاشي، الرقم: 1047.)
و نيز نجاشي در ترجمه علي بن محمّد عدوي شمشاطي می نويسد: «رأيت في فهرست كتبه بخطّ أبي نصر بن الريان رحمه الله كتباً زائدة على هذه الكتب». (رجال النجاشي، الرقم: 689).
با اين حال به نظر می رسد اين ادّعا درست نباشد، يعنی نبايد فهرست ابن جنيد، شيخ مفيد و سيد مرتضی را در کنار و همانند فهارس هشت گانه دانست، بلکه منظور از فهارس اين افراد فهرست اصطلاحي نيست بلكه همين فهرست به اصطلاح روزه مره خودمان است. شاهد اين مطلب اين كه نه نجاشي و نه شيخ طوسي هيچ گاه از فهارس اين افراد نقل نمي كنند، در حالي كه نقل از فهرست ابن بطه وابن وليد و كساني كه فهرست اصطلاحي داشته اند، زياد است.
به هر حال، از اين فهارس امروزه هيچ کدام به دست ما نرسيده است، بلکه تنها دو فهرست شيخ و نجاشی ـ که امروزه بيشتر با عنوان رجال نجاشی از آن ياد می شود ـ به دست ما رسيده است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (5)
فهرست شيخ و نجاشی را بايد آخرين نگاشته ها در سنت فهرست نگاری امامی به شمار آورد.
شايد کسی گمان کند که معالم العلماء ابن شهرآشوب و فهرست شيخ منتجب الدين را بايد آخرين نمونه های فهرست امامی به شمار آورد، چرا که هدف مؤلّفين اين دو کتاب، نگارش تکمله و استدراکاتی بر فهرست شيخ طوسی است.
(درباره معالم العلماي ابن شهرآشوب بايد اين نكته را متذكر شد كه وي تبعيت تام و تمام از شيخ طوسي در ذكر مطالب دارد و البته گاه در فهم مراد شيخ طوسي هم دچار خطا مي شود.
مثلاً شيخ طوسي در ترجمه أحمد بن ميثم بن أبي نعيم گفته است: «روى عنه حميد بن زياد كتاب الملاحم وكتاب الدلالة وغير ذلك من الأصول». رجال الطوسي، الرقم: 5940.
ولي ابن شهرآشوب در ذيل عنوان حميد بن زياد نوشته است: «له أصل وكتاب الملاحم، وكتاب الدلالة، وكتاب الأصول». معالم العلماء: 43، الرقم: 276.)
ابن شهر آشوب در اين باره می نويسد: «هذا كتاب معالم العلماء في فهرست كتب الشيعة وأسماء المصنّفين قديماً وحديثاً، وإن كان جمع شيخنا أبو جعفر الطوسي ـ رضي الله عنه ـ في ذلك العصر ما لا نظير له إلا أنّ هذا المختصر فيه زوائد وفوائد ، فيكون إذن تتمة له ، وقد زدت فيه نحواً من ستّمائة مصنّف وأشرت إلى المحذوف من كتابه ، وإن كانت الكتب لا تعدّ ولا تحدّ». (معالم العلماء: 38.)
همچنين شيخ منتجب الدين می گويد: «قد حضرت عالي مجلس سيّدنا و مولانا الصدر الكبير الأمير الإمام السيّد.... أبي القاسم يحيى بن الصدر السعيد المرتضى الكبير... و قد جرى أيضاً في أثناء كلامه أنّ شيخنا الموفّق السعيد أبا جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ الطوسي رفع الله منزلته قد صنّف كتاباً في أسامي مشايخ الشيعة و مصنّفيهم و لم يصنّف بعده شيء من ذلك. فقلت: لو أخّر الله تعالى أجلي و حقّق أملي أضفت إليه ما عندي من أسماء مشايخ الشيعة و مصنّفيهم الذين تأخّر زمانهم عن زمان الشيخ أبي جعفر ـ رحمه الله ـ و عاصروه... و لمّا انفصلت عن جنابه الأقدس شرعت في جمع ما عندي من الأسامي... و بنيته على حروف المعجم اقتداءً بالشيخ أبي جعفر و ليكون أسهل مأخذاً». (الفهرست : 29ـ31.)
اما اين تصوّر تا حدّ زيادی قابل پذيرش نيست، چرا که اين دو کتاب ـ خصوصاً معالم العلماء ـ هرچند شباهت هايی با فهارس موجود دارند، ولی در بسياری از موارد هيچ شباهتی بين اين دو کتاب و سنّت فهرست نگاری امامی به چشم نمی خورد. بلکه با توجّه به اطلاعات بيان شده در بسياری از تراجم می توان اين دو کتاب را کتاب تراجم و يا با ارفاق کتاب رجال دانست نه کتاب فهرستي. (رک المدخل إلی حديث النبوي: 269.)
به اين نمونه ها ـ و البته از باب مشت نمونه خروار ـ که در فهرست شيخ منتجب الدين آمده است بنگريد:
أ. السيّد أبو عبد الله الحسين بن الهادي بن الحسين الحسني الشجري: فاضل واعظ محدّث. (فهرست منتجب الدين: 48ـ49، الرقم: 81.)
ب. السيّد حمزة بن علي بن محمّد بن المحسن العلوي الحسيني: صالح محدّث. (فهرست منتجب الدين: 49، الرقم: 82.)
ج. الشيخ ناصر الدين الحسين بن محمّد بن حمدان الحمداني القزويني: فقيه ثقة. (فهرست منتجب الدين: 50، الرقم: 88.)
د. الشيخ الإمام نصرة الدين أبو محمد الحسن بن عليّ بن زيرك القمي: واعظ صالح فقيه. (فهرست منتجب الدين: 50، الرقم: 89.)
هـ. الشيخ الحسين بن عليّ بن الحاجي الشيعي الطبري بهنوشيم ثقة: صالح فقيه. (فهرست منتجب الدين: 50، الرقم: 90.)
و. الشيخ أبو محمّد الحسن بن عليّ بن الحسن السبزواري: فقيه صالح. (فهرست منتجب الدين: 50، الرقم: 91.)
چنان که مشاهده می نماييد همه اطلاعاتی که در اين تراجم ـ ونمونه های بسيار ديگر ـ آمده است در حد دو يا سه کلمه است: فقيه، واعظ، صالح، محدّث، فاضل، که اين اطلاعات هم در مبحث فهرستی هيچ کابرد و استفاده ای ندارد.
نکته قابل توجه در معالم العلماء اين است که ابن شهر آشوب در هيچ يک از تراجم و پس از ذکر مؤلّفات صاحب ترجمه سندی به اين کتب ذکر نمی کند!
در اين ميان، فهرست شيخ منتجب الدين شباهت بيشتری با سنّت فهرست نويسی دارد، يعنی شيخ منتجب الدين در موارد متعدّدی سند خودش را به صاحبان کتب ذکر می کند. اما تفاوتی که با معالم العلماء ابن شهر آشوب دارد اين است که در تراجم زيادی، هيچ کتاب و اثری برای صاحب ترجمه ذکر نمی کند به خلاف ابن شهر آشوب، که نمونه هايی از آن را در بالا می توان مشاهده نمود.
با مراجعه به فهرست شيخ منتجب الدين می بينيم که او از بين 544 شخص تنها برای 100 نفر از مترجمين کتب و مؤلّفاتی ذکر کرده است. (المدخل الی موسوعة الحديث النبوي: 269.)
به هر حال، چنان که گفتيم از سنت فهرست نگاری امامی با حمله سلجوقيان به بغداد و افول مکتب بغداد ديگر خبری نيست؛ و إلی الله المشتکی.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (6)
با نگاهي به فهارس شيعی معلوم می شود که عناوين بسياری از تأليفات اصحاب اماميه و يا مرتبط با ايشان چيست.
من لايحضره الفقيه، ثواب الأعمال ، الممدوحين والمذمومين، تهذيب الشيعة، و .... عناوين کتبی است که در فهارس ديده می شود.
از سوي ديگر نگاهي به عناوين بسياری از کتب ذکر شده در فهارس، نشان گر محتوای آن هاست. كتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزكاة، کتاب الرجال، و ... اطلاعاتی است که از عناوين کتاب ها به دست می آيد.
در اين ميان با عناوين ديگری مواجه می شويم که فهم موضوع و محتوای آن ها چندان آسان نيست.
الف. الکتاب
شيخ و نجاشی از تاليفات برخی از اصحاب تنها با عنوان «الکتاب» يادکرده اند (به عنوان نمونه نک: الفهرست، الرقم: 16؛ 17؛ 18؛ 19؛ 24.)
ظاهراً مراد از «الكتاب» ـ بدون هر عنوان خاصّ ـ اين است که صاحبان اين آثار بر نگاشته خود هيچ نامی ننهاده اند، از اين رو فهرست نگاران برای تذکّر اين مطلب که اين افراد اوراقی نگاشته و مکتوب دارند برای آثار آنها عنوان «الکتاب» را انتخاب نموده اند.
نمونه اين رويکرد در «الكتاب» سيبويه است، که عنوان «الکتاب» تذکّری است بر اين مطلب که سيبويه اوراقی نگاشته و مکتوب دارد، هرچند او خوش عنوان خاصّی برای اين نگاشته برنگزيده است.
ب. الأصل
شيخ و نجاشی از تاليفات برخی از اصحاب تنها با عنوان «الأصل» يادکرده اند (به عنوان نمونه نک: الفهرست، الرقم: 12؛ 13؛ 20؛ 21؛ 22.)
در اين ميان بين شيخ و نجاشی در گزارش تعداد اين اصول اختلاف وجود دارد. نجاشي در فهرستش تنها به هشت اصل اشاره نموده است. در حالی که شيخ طوسی بيش از شصت اصل را ذکر نموده است. برای پی بردن به سرّ اين اختلاف رجوع کنيد: رجال النجاشي: 1/24ـ26، به تحقيق نگارنده اين سطور.
در اين که مراد از اصل چيست اختلاف نظر وجود دارد وما نيز در صدد بيان آراء واقوال در اين باره نيستيم. (نمونه ای از اين اقوال را بنگريد: فوائد الوحيد البهبهاني: 53؛ الذريعة: 2/126؛ قاموس الرجال: 1/65.)
سيّدنا الأستاد مددي ـ دام ظلّه ـ در اين باره مجلس درس می فرمودند: مراد از اصل عنوان وصفی برای بعضی از كتب است که قدماء اصحاب اماميه آن را در ازای اصطلاح صحيح محدّثيت أهل سنت وضع کرده اند.
مراجعه به کلمات شيخ و نجاشی نيز اين سخن را تأييد می کند.
نجاشي در ترجمه مروك بن عبيد بن سالم می گويد: «قال أصحابنا القميون: نوادره أصل». (رجال النجاشي، الرقم: 1142.)
شيخ طوسی( نيز در ترجمه أحمد بن الحسين بن مغلس می نويسد: «روى عنه حميد كتاب زكريا بن محمّد المؤمن وغير ذلك من الأصول». (رجال الطوسي، الرقم: 5945.)
و يا به سخن شيخ در ترجمه يونس بن عليّ العطّار دقت کنيد: «روى عنه حميد بن زياد كتاب أبي حمزة الثمالي وغير ذلك من الأصول». (رجال الطوسي، الرقم: 6391.)
ج. نوادر و النوادر
عنوان قابل توجه ديگر در کتب ومصنفات مندرج در فهارس دو عنوان «نوادر» (برای نمونه نک: الفهرست، الرقم: 143؛ 144؛ 145) و «النوادر» (برای نمونه نک: الفهرست، الرقم: 6؛ 8؛ 9؛ 12؛ 32؛ 38، 63؛) است.
سيّدنا الأستاد مددي ـ دام ظلّه ـ در اين باره مجلس درس می فرمودند: «كتاب النوادر» عنوانی است که مؤلّف برای كتابش برگزيده است، يعنی او کتابش را «النوادر» نام نهاده است. اما عنوان «نوادر» برای كتاب هاي به کار می رود که مؤلّف هيچ عنوانی برای آنها برنگزيده است، اما اصحاب اماميه برای تذکر اين مطلب که احاديث وروايات اين شخص مختلف است نام «نوادر» را برای کتب آنها برگزيده اند.
شاهد اين مطلب اين که شيخ طوسی( در تراجم بسياری می گويد: «له روايات»، در حالی که نجاشي در همان تراجم می گويد: «له نوادر». (برای نمونه نک: الفهرست، الرقم: 116، ومقارنه کنيد با رجال النجاشي، الرقم: 191)
شاهد ديگر برای اين مطلب قول نجاشي( در ترجمه عبد الله بن محمّد النهيكي است که می گويد: «جمعت نوادره كتاباً». (رجال النجاشي، الرقم: 605.)
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (7)
از جمله اطلاعات ارزشمندی که با تحليل عبارات شيخ و نجاشی به آن دست می يابيم خصوصيات و اوصاف مصنّفات است.
اين خصوصيات گاه مرتبط با خصوصيات ظاهری کتاب هاست، مثل اين تعابير:
«كبير»، «مبوّب»، «غير مبوّب»، «مثل كتب الحسين بن سعيد»، «مثل كتاب المحاسن»، «مثل كتاب سعد بن عبد الله»، «مثل كتاب الحسن بن محبوب»، «على عدد»، «کتاب صغير»، «أصغر من کتاب»، «أكبر من كتاب»، «على ترتيب کتاب»، «على ترتيب الأصول»، «على ترتيب کتب الفقه»، «لم يتمّه»، «موقوف علی التمام»، و... .
و گاه اين خصوصيات مرتبط با مباحث حجّيت است، مثل اين تعابير:
«معتمد عليه»، «قريبة»، «قريبة من السداد»، «سديدة»، «فاسد»، «مختلط»، «تخليط»، «مخلّط»، «صحيح الحديث»، «ردي الحديث»، «مضطرب الألفاظ»، «موضوع»، «مزخرف»، «لا يعوّل عليها»، «صحاح»، «منتحل الحديث»، «أکثرها علی الفساد»، «کتاب ملعون»، و...
بايد توجّه داشت که اين بحث و مباحث مشابه، که پيرامون مباحث حجّيت است، تنها در فهارس اصحاب اماميه به چشم می خورد، و در فهارس ديگر ـ چه فهرست ابن نديم و چه فهارس اهل سنت ـ نمونه های آن ديده نمی شود.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (8)
در مراجعه به فهارس گاه تعبيری به چشم می خورد که نشان گر تعدّد نسخ يک کتاب و اختلاف نسخ وطرق آن است:
به اين نمونه ها بنگريد:
أ. لأبي رافع كتاب السنن و الأحكام و القضايا.... و روى هذه النسخة من الكوفيين أيضاً ... و ذكر شيوخنا أنّ بين النسختين اختلافاً قليلاً، و رواية أبي العبّاس أتمّ.
ب. أبان بن عثمان الأحمر البجلي... و ما عرف من مصنّفاته إلا كتابه الذي يجمع المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفاة و السقيفة و الردة. أخبرنا بهذه الكتب ـ و هي كتاب واحد ـ الشيخ أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان ... هذه رواية الكوفيين، و هي رواية ابن فضّال، و من شاركه فيها من القميّين، و هناك نسخة أخرى أنقص منها رواها القميّون. أخبرنا بها الحسين بن عبيد الله ...
ج. صنّف كتباً كثيرة، منها المحاسن ... وقد زيد في المحاسن و نقص.
د. بكر بن صالح الرازي ... له كتاب نوادر يرويه عدّة من أصحابنا... و هذا الكتاب يختلف باختلاف الرواة عنه.
هـ. طلحة بن زيد ... له كتاب يرويه جماعة يختلف برواياتهم.
و. عبيد الله بن عليّ بن أبي شعبة الحلبي ... صنّف الكتاب المنسوب إليه... و النسخ مختلفة الأوائل، و التفاوت فيها قريب.
ز. العلاء بن رزين القلاء ... له كتاب، و هو أربع نسخ: منها رواية الحسن بن محبوب... و منها رواية محمّد بن خالد الطيالسي... و منها رواية محمّد بن أبي الصهبان... و منها رواية الحسن بن علي بن فضّال.
ح. محمّد بن أبي عمير أمّا نوادره فهي كثيرة، لأنّ الرواة لها كثيرة فهي تختلف باختلافهم.
همچنين تعبير «له كتاب تختلف روايته»، «له كتاب تختلف الروايات فيه»، «كتابه تختلف الرواية له»، «له كتاب تختلف رواياته»، «له كتاب تختلف الرواية عنه»، «له كتاب تختلف الرواة عنه» نشانگر اختلاف کتب وطرق آنهاست.
از سويی گاه نسخ مختلف يک کتاب از لحاظ ارزشيابی متفاوت اند.
نجاشی در ترجمه حسين بن سعيد وبرادرش و هنگام ذکر طرق به کتب آنها ـ به نقل از اجازه ابن نوح ـ می نويسد: «قد روى عنه أبو جعفر أحمد بن محمّد بن عيسى الأشعري القمي، و أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقي، و الحسين بن الحسن بن أبان، و أحمد بن محمّد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي، و أبو العبّاس أحمد بن محمّد الدينوري. فأمّا ما عليه أصحابنا و المعوّل عليه ما رواه عنهما أحمد بن محمّد بن عيسى... و أمّا أبو العبّاس الدينوري، فقد أخبرنا الشريف أبو محمّد الحسن بن حمزة بن عليّ الحسيني الطبري فيما كتب إلينا أنّ أبا العبّاس أحمد بن محمّد الدينوري حدّثهم عن الحسين بن سعيد بكتبه و جميع مصنّفاته عند منصرفه من زيارة الرضا عليه السلام، أيّام جعفر بن الحسن الناصر بآمل طبرستان سنة ثلاثمائة، و قال: حدّثني الحسين بن سعيد الأهوازي بجميع مصنّفاته. قال ابن نوح: و هذا طريق غريب، لم أجد له ثبتاً إلا قوله رضي الله عنه».
اين گونه بحث ها در غير از فهارس امامی کمتر ديده می شود، بلکه در مواردی که به اعتبار کتاب و نسخه های آن پرداخته می شود ـ مانند اين نمونه ای که از نجاشی در ترجمه حسين بن سعيد و برادرش حسن ذکر نموديم ـ اصلاً ديده نمی شود.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (9)
با مراجعه به فهارس امامی با نمونه های متعدّد از بحث پيرامون انتساب کتابی به مؤلّفی روبه رو می شويم. اکنون نمونه هايی از اين دست را ذکر می کنيم:
أ. إبراهيم بن محمّد إبراهيم بن محمّد المذاري، صاحب حديث و روايات. له كتاب مناسك الحجّ... و حكي لنا أنّ من الناس من ينسب هذا الكتاب إلى أبي محمّد الدعلجي، لأنسه به و العمل به.
ب. أحمد بن إصفهبذ القمي ... لم يعرف له إلا الكتاب الذي بأيدي الناس في تفسير الرؤيا، و هم يعزونه إلى أبي جعفر الكليني، و ليس له.
ج. ثبيت بن محمّد العسكري صاحب أبي عيسى الوّراق... و الكتاب الذي يعزي إلى أبي عيسى الورّاق في نقض العثمانية له.
د. عبد الملك بن عتبة الهاشمي اللهبي... ليس له كتاب. و الكتاب الذي ينسب إلى عبد الملك بن عتبة هو لعبد الملك بن عتبة النخعي.
گويا اين سخن نجاشی تعريضی به شيخ طوسی است که نوشته است: «عبد الملك بن عتبة الهاشمي. له كتاب».
هـ. عليّ بن أبي صالح... قال حميد في فهرسته: سمعت منه كتباً عدّة، منها: كتاب ثواب إنّا أنزلناه، كتاب الأظلّة... وليس أعلم هذه الكتب له أو رواها عن الرجال.
اين ترديد در مورد کتاب های عليّ بن أبي صالح را با توجه به کلام أبو غالب می توان تأييد کرد. أبو غالب می گويد: «كتاب الأظلّة وشيء من فضل إنّا أنزلناه، حدّثني به حميد بن زياد عن عليّ بن صالح عن عليّ بن حسان عن عبد الرحمن بن كثير بكتاب الأظلّة. وحدّثني حميد بالإسناد بفضل إنّا أنزلناه».
با توجه به ظاهر اين کلام می توان گفت كتاب الأظلّة وفضل إنّا أنزلناه از تأليفات عبد الرحمن بن كثير، و اما عليّ بن أبي صالح تنها راوي اين كتب است.
و. عمارة بن زيد الخيواني الهمداني... ينسب إليه كتب، منها: كتاب المغازي، كتاب حروب أمير المؤمنين عليه السلام، كتاب مقتل الحسين بن علي عليه السلام و أشياء كثيرة تنسب إليه، و الله أعلم.
ز. محمّد بن أورمة القمي... كتبه صحاح، إلا كتاباً ينسب إليه، ترجمته تفسير الباطن، فإنّه مخلّط.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (10)
در فهارس شيعه ـ با توجّه به مباحث حجّيت مورد توجه در اين فهارس ـ بحث های رجالی فراوانی ديده می شود. که البته تحليل های فهرستی و رجالی در فهارس به هم تنيده است و اين گونه نيست که مرزی روشن بين اين دو بخش کشيده شده باشد.
به اين عبارت نجاشی در ترجمه إبراهيم بن نعيم عبدی نگاه کنيد: «إبراهيم بن نعيم العبدي أبو الصباح الكناني نزل فيهم فنسب إليهم، كان أبو عبد الله ـ عليه السلام ـ يسمّيه الميزان لثقته، ذكره أبو العبّاس في الرجال، رأى أبا جعفر وروى عن أبي إبراهيم ـ عليهما السلام ـ.
له كتاب يرويه عنه جماعة.
أخبرنا محمّد بن علي قال: حدثنا علي بن حاتم عن محمّد بن أحمد بن ثابت القيسي قال: حدثنا محمّد بن بكر والحسن بن محمّد بن سماعه، عن صفوان، عنه به».
پس بايد بين عبارات نجاشی در اين ترجمه تفكيك نمود، چرا که بعضی از فقرات اين عبارت مثل: «كان أبو عبد الله ـعليه السلام ـ يسمّيه الميزان لثقته» مرتبط با بحث رجالی، ونشان دهنده وثاقت اين راوی است.
و از سوی ديگر بعضی ديگر از عبارات، مثل : «له كتاب يرويه عنه جماعة» مرتبط با فهرستی است، و بيان گر اين مطلب است که شهرت كتاب إبراهيم بن نعيم به گونه ای است که جماعتی آن را از او روايت می کنند. بايد توجه داشت ـ بر خلاف آنچه که مرحوم مامقانی گمان کرده است (مقباس الهداية: 2/262.) ـ اين عبارت نشانگر وثاقت و يا ممدوح بودن صاحب كتاب نيست ، چرا که وهب بن وهب علی رغم شهرت كتابش، راوی دروغ گو و ضعيفی است. به عبارت نجاشی درباره او وکتابش بنگريد: «وهب بن وهب...كان كذّاباً... له كتاب يرويه جماعة».
همين طور وقتی در ترجمه أبان بن عمر اسدي می گويد: «شيخ من أصحابنا، ثقة، لم يرو عنه إلا عبيس بن هشام الناشري»، در اين کلام «شيخ من أصحابنا، ثقة» مرتبط با بحث رجالی پيرامون وثاقت راوی، و«لم يرو عنه إلا عبيس بن هشام الناشري» مرتبط با بحث فهرستی است وبيانگر اين مطلب که کتاب أبان بن عمر ـ علی رغم وثاقت و جلالت أبان بن عمر ـ بين اصحاب اماميه نامشهور است به گونه ای که تنها عبيس بن هشام آن را نقل کرده است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (11)
از ديگر اطلاعاتی که فهارس شيعی به ما می دهد اطلاعاتی در مورد نحوه نقل وانتقال تراث روائی امامي است.
به اين عبارات که در فهرست نجاشي وشيخ طوسی آمده است بنگريد. در اين موارد به صراحت از انتقال تراث امامی از شهری به شهر ديگر و توسط عالمان ومحدّثان امامی سخن به ميان آمده است:
أ. إبراهيم بن هاشم.... و أصحابنا يقولون: أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو.
ب. أحمد بن محمّد بن أحمد بن طلحة... أصله كوفي و سكن بغداد، روى عن الشيوخ الكوفيين.
ج. أحمد بن محمّد بن جعفر الصولي... قدم بغداد سنة ثلاث و خمسين و ثلاثمائة و سمع الناس منه.
د. إسماعيل بن محمّد بن إسماعيل بن هلال المخزومي... قدم العراق و سمع أصحابنا منه مثل أيّوب بن نوح و الحسن بن معاوية و محمّد بن الحسين و عليّ بن الحسن بن فضّال.
هـ. الحسن بن حمزة بن علي بن عبد الله بن محمد بن الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام أبو محمد الطبري، يعرف بالمرعش... قدم بغداد و لقيه شيوخنا في سنة ست و خمسين و ثلاثمائة.
و. جعفر بن الحسين بن عليّ بن شهريار المؤمن القمي... شيخ أصحابنا القميين، ثقة، انتقل إلى الكوفة و أقام بها.
ز. أمّا الحسين بن الحسن بن أبان القمي فقد حدّثنا محمد بن أحمد الصفواني قال: حدّثنا ابن بطة عن الحسين بن الحسن بن أبان، و أنّه أخرج إليهم بخط الحسين بن سعيد، و أنه كان ضيف أبيه، و مات بقم، فسمعه منه قبل موته.... و أمّا أبو العبّاس الدينوري، فقد أخبرنا الشريف أبو محمّد الحسن بن حمزة بن علي الحسيني الطبري فيما كتب إلينا أنّ أبا العبّاس أحمد بن محمّد الدينوري حدّثهم عن الحسين بن سعيد بكتبه و جميع مصنّفاته عند منصرفه من زيارة الرضا عليه السلام أيّام جعفر بن الحسن الناصر بآمل طبرستان سنة ثلاثمائة، و قال: حدّثني الحسين بن سعيد الأهوازي بجميع مصنّفاته.
ح. عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري ... شيخ القميين و وجههم، قدم الكوفة سنة نيف و تسعين و مائتين، و سمع أهلها منه فأكثروا.
ط. عبد الرحمن بن أبي حمّاد كوفي، صيرفي، انتقل إلى قم و سكنها.
ي. عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي شيخ القميين في عصره... كان قدم العراق... أخبرنا أبو الحسن العبّاس بن عمر بن العبّاس بن محمّد بن عبد الملك بن أبي مروان الكلوذاني رحمه الله قال: أخذت إجازة علي بن الحسين بن بابويه لما قدم بغداد سنة ثمان و عشرين و ثلاثمائة بجميع كتبه.
يا. عليّ بن محمّد بن عبد الله أبو الحسن القزويني القاضي... قدم بغداد سنة ستّ و خمسين و ثلاثمائة و معه من كتب العياشي قطعة، و هو أوّل من أوردها إلى بغداد.
يب. محمّد بن إبراهيم بن جعفر النعماني.... قدم بغداد و خرج إلى الشام و مات بها.
يج. محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي نزيل الري ... و وجه الطائفة بخراسان، و كان ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة، و سمع منه شيوخ الطائفة و هو حدث السنّ.
يد. محمّد بن عليّ بن إبراهيم بن موسى القرشي.... كان ورد قم.
يه. محمّد بن أحمد بن داود بن عليّ .... شيخ القميين في وقته و فقيههم... ورد بغداد فأقام بها و حدث.
بايد توجه داشت که در فهارس اهل سنت نيز گاه با نکاتی از اين قبيل مواجه می شويم ولی از آنجا که فهارس اهل سنت بر محور مؤلف آن نوشته شده است بالطبع نکات اين چنيني نيز در ارتباط با مؤلّف است و يا به صورت استطرادی.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (12)
با مراجعه به فهارس موجود می بينيم که فهرست نگاران امامی در اين فهارس تنها به گزارش طرق وأسانيد بسنده نکرده اند، بلکه در موارد متعددی به پالايش های صورت گرفته در طی اجازه ها واستجازه ها نيز پرداخته اند.
مرحوم شيخ طوسی در موراد متعدّده ای به اين نکته تصريح کرده است که آنچه او اجازه نقلش را گرفته نه همه روايات ومنقولات مؤلّفين است، بلکه او تنها به اجازه نقل اخباری را گرفته که خالی از غلو و تخليط است: «أخبرنا بجميعها إلا ما كان فيها من تخليط أو غلوّ».
مرحوم شيخ در ترجمه أحمد بن محمّد بن سيار، طاهر بن حاتم بن ماهويه، محمّد بن سنان، محمّد بن أورمه، محمّد بن عليّ صيرفي، محمّد بن حسن بن جمهور، و محمّد بن عليّ شلمغاني به نقل پالايش شده کتب و روايات آنها تصريح نموده است.
نتيجه اين گزارش ها اين است که می توان تمامی رواياتی که شيخ از کتب اين افراد نقل نموده است رواياتی صحيح برشمرد، لا أقل از نگاه شيخ.
نمونه ديگر اين پالايش ها، پالايشی است که توسط ابن وليد نسبت به روايات محمّد بن أحمد بن يحيی در کتاب نوادر الحکمه صورت گرفته است.
نجاشي در فهرستش اين پالايش را به واسطه فهرست ابن وليد اين گونه نقل می کند: «كان محمّد بن الحسن بن الوليد يستثني من رواية محمّد بن أحمد بن يحيى: ما رواه عن محمّد بن موسى الهمداني، أو ما رواه عن رجل، أو يقول بعض أصحابنا، أو عن محمّد بن يحيى المعاذي، أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني، أو عن أبي عبد الله السياري، أو عن يوسف بن السخت، أو عن وهب بن منبه، أو عن أبي علي النيشابوري، أو عن أبي يحيى الواسطي، أو عن محمّد بن عليّ أبي سمينة، أو يقول في حديث، أو كتاب و لم أروه، أو عن سهل بن زياد الآدمي، أو عن محمّد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع، أو عن أحمد بن هلال، أو محمّد بن علي الهمداني، أو عبد الله بن محمّد الشامي، أو عبد الله بن أحمد الرازي، أو أحمد بن الحسين بن سعيد، أو أحمد بن بشير الرقي أو عن محمّد بن هارون، أو عن ممويه بن معروف، أو عن محمّد بن عبد الله بن مهران، أو ما ينفرد به الحسن بن الحسين اللؤلؤي، و ما يرويه عن جعفر بن محمّد بن مالك، أو يوسف بن الحارث، أو عبد الله بن محمّد الدمشقي».
صدوق نيز در اين پالايش از استادش ابن وليد تبعيت کرده است، و از همين روست که می بينيم شيخ طوسی نيز در فهرستش اين پالايش را به واسطه فهرست صدوق نقل کرده است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (13)
از جمله مباحث مطرح شده در فهارس امامی اشاره به طبقات مؤلّفين کتب است.
به اين عبارات توجه کنيد:
أ. روی عن أبي جعفر(. (رجال النجاشي، الرقم: 12؛ 26؛ 32؛ 71 و...)
ب. روی عن أبي عبد الله(. (الفهرست، الرقم: 3؛ 60؛ 61؛ 62؛ 82؛ 587؛ رجال النجاشي، الرقم: 8؛ 9؛ 12؛ 25؛ 26؛ و...)
ج. روی عن أبي الحسن(. (الفهرست، الرقم: 62؛ 64؛ 82؛ 587؛ 783؛ رجال النجاشي، الرقم: 8؛ 25؛ و....)
د. لقي الرضا. (الفهرست، الرقم: 6؛ 32؛ 63؛ 75 و....)
هـ. روى عن الرضا. (رجال النجاشي، الرقم: 29؛ 42؛ 43؛ 91؛ 109؛ 112؛ و....)
و. روی عن أبي جعفر الثاني(. (رجال النجاشي، الرقم: 138؛ 225؛ 264؛ 278؛ و...)
ز. روی عن أبي الحسن الثالث(. (رجال النجاشي، الرقم: 190؛ 225؛ و...)
ح. روى عن جماعة من أصحاب أبي عبد الله. (الفهرست، الرقم: 32؛ 162؛ 356؛ 618؛ رجال النجاشي، الرقم: 49؛ 82؛ و...)
ط. روى عن أبي عليّ محمّد بن علي بن همام و من كان في طبقته. (رجال النجاشي، الرقم: 24)
همه اين عبارات ـ و ديگر عبارت مشابه ـ نشان گر طبقات روات و مؤلّفين است.
با مراجعه به گونه های ديگر فهارس ـ يعنی فهارس اهل سنت و فهرست ابن نديم ـ روشن است که نبايد چنين مباحثی را در گونه های ديگر فهارس پيگيری کنيم.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
فهارس اماميه (14)
گاه اختلاف مصادر فهارس باعث تفاوت هايی در ذکر يک عنوان می شود.
در توضيح بايد گفت: با مراجعه به فهرست شيخ و نجاشي ملاحظه می کنيم که شيخ گاه راوي ای را به عنوانی ذکر نموده در حالی که نجاشي از همان راوی با عنوانی ديگر نام برده است، بلکه گاه در فهرست شيخ و يا نجاشي از يک راوی با دو عنوان ياد می شود.
اين امر باعث اختلاف متأخّرين در اتّحاد عناوين و يا تعدّد آنها شده است.
در حالی که مقتضای تحقيق اتحاد دو عنوان مختلف است يعنی اين که هر دو عنوان برای يک شخص است، اما اختلاف عناوين تنها به سبب اختلاف مصادر است، مثلاً عنوانی که شيخ ذكر نموده مأخوذ از فهرست حميد است، در حالی که عنوان ذکر شده در فهرست نجاشي مأخوذ از فهرست عبد الله بن جعفر حميري است.
نمونه ای از تعدّد عناوين را در اين موارد می توان ملاحظه نمود:
أ. أحمد بن أبي بشر السرّاج وأبي بشر أحمد بن محمّد السرّاج.
مصدر عنوان اوّل فهرست حميد بن زياد، و مصدر عنوان دوم فهرست حميري است.
ب. عبد الله بن إبراهيم الأنصاري وعبد الله بن إبراهيم الغفاري.
مصدر عنوان اوّل فهرست سعد بن عبد الله وحميری، و مصدر عنوان دوم فهرست صدوق و ابن وليد است.
ج. بسطام بن سابور وبسطام بن الزيّات.
مصدر عنوان اوّل فهرست ابن وليد، و مصدر عنوان دوم فهرست صدوق است.
د. محمّد بن عليّ الصيرفي ومحمّد بن عليّ بن إبراهيم القرشي.
مصدر عنوان اوّل فهرست صدوق ، و مصدر عنوان دوم فهرست ابن وليد است.
هـ. عيسی بن عبد الله الهاشمي، و عيسى بن عبد الله بن محمّد بن عمر بن عليّ بن أبي طالب.
مصدر عنوان اوّل فهرست ابن وليد، و مصدر عنوان دوم فهرست سعد بن عبد الله و حميري است.
از اين مطلب می توان علت عدم ذکر بعضی از روات را در فهرست شيخ و يا نجاشي فهميد، چرا که شيخ اشخاصی را در فهرستش ذکر می کند که نامی از آنها در مصادرش آمده باشد، از اين رو عدم ذکر بعضی از روات را نمی توان غفلتی از جانب شيخ دانست، آن گونه که محقّق شوشتري در موارد متعدّدی اين گونه گمان کرده است. (رک به: قاموس الرجال: 9/5، الرقم: 6272؛ 9/10، الرقم: 6277؛ 9/38، الرقم: 6324؛ 9/46، الرقم: 6333؛ 9/51، الرقم: 6345)
ممکن است کسی بگويد: فهارس هشت گانه همان گونه که در دست نجاشي است در اختيار شيخ نيز قرار دارد، پس اگر راوی ای را نجاشي ذکر نمود شيخ نيز بايد همو را ذکر کند.
اما بايد داشت که نسخ اين فهارس هشت که در دست نجاشي است با نسخ اين فهارس که اختيار شيخ قرار دارد متفاوت است. شاهد اين ادعا اختلاف طرق نجاشی و شيخ به اين فهارس هشت گانه است.
از سوی ديگر نگاه نجاشی و شيخ به اين فهارس هشت گانه متفاوت است. از اين رو ميزان استناد به اين فهارس و أخذ از آنها در فهرست شيخ و نجاشی با هم متفاوت است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
تاريخ فهرست نگاري اهل سنت
گزارش دقيقي از اين که قديمي ترين فهرست اهل سنت توسط چه کسي و در چه زماني نوشته شده در دست نيست. با اين حال با توجه به بعضی از گزارش ها ـ خصوصاً گزارش های که ابن خير اشبيلي (502 هـ ـ 575هـ ) در فهرستش می نگارد ـ می توان برخي از فهارس کهن اهل سنت را اين گونه ذکر کرد:
1. فهرست ابن ناصح (متوفّی 328 هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/181.)
2. فهرست أبو علی قالی ( 280هـ ـ 356 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 534؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/202.)
3. فهرست باجي (متوفّی 396 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 523؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/217.)
4. فهرست أبو علی بغدادی ( 295 هـ ـ 399 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 532؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/217.)
5. فهرست قنازعی ( 341هـ ـ 413هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 535؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/221.)
6. فهرست ابن حذاء ( متوفّی 416 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 533؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/223.)
7. فهرست تبريزي ( 371هـ ـ بعد 422 هـ ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 527؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/223)
8. فهرست عبد الوهاب قاضی ( 362هـ ـ 422هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/224.)
9. فهرست ابن زهر ايادی ( 336 هـ ـ 422هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/224.)
10. فهرست ابن مغيث (338هـ ـ 429هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 529؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/226.)
11. فهرست ابو عمر طَلَمَنکي (340هـ ـ 429هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 528؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/226.)
12. فهرست أبو عمران فاسی ( 368 هـ ـ 430هـ) (معجم المعاجم والمشيخات: 1/227)
13. فهرست شنتجيالی (متوفّی 436 هـ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 531؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/229)
14. فهرست مکی بن أبی طالب ( 355هـ ـ 437هـ ) (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 526؛ معجم المعاجم والمشيخات: 1/229)
این گونه گزارش ها نشان می دهد فهارس امامیه متقدم تر اند، هر چند فهارس امامیه به طور کلی با فهارس اهل سنت متفاوت است.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
علم رجال و رابطه آن با انساب
یکی از دوستان درباره کتب انساب و علم نسب و ارتباط آن با علم رجال پرسید.
این یادداشت - با کمی تغییر - پاسخ به آن دوست گرامی است.
بسیاری از راویان حدیث از آل ابو طالب اند و بالطبع در کتب انساب به شرح حال آنها پرداخته شده است.
از سویی برخی از این راویانِ طالبی در مصادر رجالی چندان اطلاعی از آنها به چشم نمی خورد، که این سبب می شود برای آگاهی از زندگی آنها ناگزیر از مراجعه به مصادر نسب شناسی باشیم.
در این میان کتاب عمده الطالب ابن عنبه منبعی معتبر و جامع به شمار می رود.
کتاب عمده الطالب بارها به چاپ رسیده است، اما برخی از چاپ های این کتاب خالی از غلط نیست (مانند چاپ کتابخانه آقای مرعشی، هرچند این چاپ حواشی سودمند مرحوم آیتالله بروجردی را همراه دارد). به نظر می رسد چاپ این کتاب به تصحیح آقای معلم (مکتبه حیدریه) صحیح ترین چاپ این کتاب است. علاوه بر این که حواشی مصحح ارجمندش فائده کتاب را هم دو چندان نموده است.
من نیز چند سالی است به خاطر نیاز و علاقه ام به علم انساب این کتاب را بر اساس بهترین نسخه های موجود تصحیح نموده ام و حواشی مفصلی نیز بر آن نگاشته ام. البته هنوز برخی از کارهای جنبی (مانند تنظیم مقدمه) باقی مانده است، و الأمور مرهونة بأوقاتها.
نکته آخر اینکه عمده الطالب سه ویرایش دارد: کبری ، صغری و وسطی. در میان این سه ویرایش، ویرایش وسطی از همه مشهور تر است و بیشتر به چاپ رسیده است.
عمده الطالب کبری هم تنها یک بار چاپ شده است، و عمده الطالب صغری هنوز چاپ نشده است.
البته آقای رجایی کتابی را به اسم عمده الطالب صغری چاپ کرده است که مسلما کتاب عمده الطالب صغری نیست، هر چند واقعا نمی دانم چه کتابی است که ایشان به اسم عمده الطالب صغری چاپ کرده است، شاید کتاب دیگر ابن عنبه یعنی کتاب بحر الانساب باشد، که شرحش بماند برای جایی دیگر، و الحمدلله رب العالمین.
@derasatfielmrejal
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
نمونه ای از فهارس اهل سنت
پیش از این در مورد چند فهرست از فهارس اهل سنت سخن گفته ام.
این یادداشت به یکی از مشهورترین فهارس اهل سنت یعنی فهرست ابن خير الاشبيلي( 502 هـ ـ 575 هـ) اختصاص دارد.
ابو بکر محمّد بن خير بن عمر بن خليفه، مشهور به ابن خير اشبيلي از محدّثان نامدار اهل سنت است که به سبب اهتمام ويژه اي که به ضبط ، مقابله و کتابت احاديث بر اساس اصول صحيحه داشت، در مجامع حديثي اهل سنت شهرت بسزايی دارد.
فهرست وي در برگيرنده کتب و مروياتي است که ابن خير در طول ساليان دراز از مشايخش شنيده و يا اجازه نقل آنها را از شيوخش گرفته است.
اين فهرست ـ پس از يک مقدّمه ـ مشتمل است بر مصنّفاتي که ابن خير از مشايخش شنيده و يا اجازه آن ها را دارد.
وي از کتب علوم قرآن و قرائات شروع می کند. پس از آن به موطآت می پردازد، آنگاه به ذکر مصنّفات و مسانيد و سائر کتب حديث و علوم حديث مشغول می شود.
در ادامه، کتب سير، انساب و تاريخ را ذکر می کند.
کتب بعدي که در فهرست او مطرح می شود مصنّفات وآثار در حوزه فقه و اصول فقه، اصول دين، زهد ـ خصوصا کتاب ابن ابي الدنيا، ابي سعيد بن اعرابي، ابي بکر اجري و ابي ذر هروي ـ است.
در ادامه به آثاري در لغت و ادب و شعر می پردازد.
آنگاه ابن خير برخي از فهارسي را که شنيده و يا اجازه آنها را گرفته نقل می کند و در آخر کتاب مشايخي را که از آنها روايت نقل می کند و يا از آنها اجازه گرفته را بر حسب شهرها مرتب می سازد.
ابن خير در فهرستش 1333 عنوان اثر ذکر می کند که در ذيل عنوان هر کتاب، برخي از خصوصيات آن کتاب و مؤلّفش و در آخر از طريق به آن کتاب سخن می گويد.
ابن خير گاه در ذيل برخي از کتب يک طريق و گاه چند طريق ذکر می کند.
در اين فهرست و به هنگام ذکر طرق، به شيوه تحمّل هم اشاره می شود که مثلاً آيا تحمل اين کتاب به طريق سماع است، يا قرائت، يا املاء و يا مناوله. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 78 و 79 و ...)
ابن خير همچنين در هنگام ذکر طرق، سال أخذ اجازه خود و يا مشايخش را ذکر می کند. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 81 و83)
از آن جا که سند عالي براي محدّثان ارزشمند است، ابن خير هرگاه سند عالي به کتابي دارد آن را متذکّر می شود. (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 84 و135)
پرداختن به خصوصيات نسخه و کتاب ها (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 93)، خصوصيات سند (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 115 و135)، مکان تحمّل (فهرسة ابن خير الاشبيلي: 127 و 130 و 131.) از ديگر نکاتي است که در فهرست ابن خير به وفور ديده می شود.
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
محمدباقر ملکیان
🔻🔻🔻🔻🔻
#شيوه_فهرستي، شيوه اي فراموش شده
در اعتبار سنجي روايات و سپس عمل به آنها ـ خصوصا در مباحث فقهي ـ مباحث سندي جايگاه ويژه اي ـ چه در بين شيعه و چه در بين أهل سنت ـ دارد.
بحث هاي سندي و رجالي از امتيازات انحصاري علماي مسلمين است كه در بين علماي اديان ديگر بي سابقه است.
با اين حال علماي شيعه به سبب شرايط حاكم بر مجامع علمي آنها تنها به بحث هاي رجالي كفايت ننموده و شيوه اي نوين بنيان نهادند كه از آن به شيوه فهرستي تعبير مي نماييم.
با ذكر اين مقدّمه به بيان شيوه فهرستي و جايگاه فهارس در اين باره مي پردازيم.
شيخ طوسي درباره شيوه عملي اصحاب اماميه در فرايند استنباط احكام فقهي مي نويسد:
إنّ واحداً منهم إذا أفتى بشيء لا يعرفونه سألوه من أين قلت هذا ؟ فإذا أحالهم على كتاب معروف ، أو أصل مشهور ، وكان راويه ثقة لا ينكر حديثه سكتوا وسلموا الأمر في ذلك وقبلوا قوله ، وهذه عادتهم وسجيتهم من عهد النبيّ ـ صلّی الله عليه وآله ـ ومن بعده من الأئمة ـ عليهم السلام ـ ومن زمن الصادق جعفر بن محمّد ـ عليه السلام ـ الذي انتشر العلم عنه وكثرت الرواية من جهته.
يعني: هنگامي كه يكي از علماي شيعه فتوايي نا آشنا بدهد، از او مستند اين فتوا را مي پرسند. پس اگر او به كتاب معروف و يا اصل مشهوري ارجاع دهد، و در عين حال راوي كتاب و اصل ثقة باشد، از پاسخ او ساكت مي شند و سخن او را مي پذيرند.
اين عادت و شيوه علماي شيعه بوده است از روزگار پيامبر ـ صلّی الله عليه وآله ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ خصوصاً از روزگار امام صادق ـ عليه السلام ـ كه علم از سوي ايشان منتشر شد و روايت از طرف ايشان زياد نقل شد.
و درجاي ديگري مي نويسد:
وإذا كان أحد الراويين يروي الخبر سماعاً وقراءة، والآخر يرويه إجازة ، فينبغي أن يقدّم رواية السامع على رواية المستجيز .
اللّهم إلا أن يروي المستجيز بإجازته أصلاً معروفاً، أو مصنّفاً مشهوراً فيسقط حينئذ الترجيح.
يعني: [در ترجيح دو خبر] هر گاه يكي از دو راوي خبر را به صورت سماع و قرائت، و ديگري آن را به صورت اجازه نقل كند، بايست كه شيوه سماع بر شيوه اجازه مقدم شود. مگر اين كه اجازه گيرنده اصل معروفي و يا تصنيف مشهوري را نقل كند، كه در اين هنگام سماع بر اجازه ترجيحي ندارد.
آنچه از مجموع كلمات شيخ مي توان استظهار كرد اين است كه شيعه در فرايند استنباط احكام فقهي به هر روايتي عمل نمي كردند، بلكه عمل آنها به روايات دائر مدار نقل آنها در كتب معروفه وأصول مشهوره است، آن هم به پيوست شرطي ديگر و آن اين كه مؤلّف كتاب و مصنّف اصل ثقه باشد.
براي تأييد و تأكيد ديدگاه شيخ، كلمات ديگر محدثان و رجاليين شيعه را پي مي گيريم.
طَبْرسي مؤلّف احتجاج در مقدّمه كتابش مي نويسد:
لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده .... إلا ما أوردته عن أبي محمّد الحسن العسكري(، فإنّه ليس في الاشتهار على حدّ ما سواه ...، فلأجل ذلك ذكرت إسناده في أوّل جزء من ذلك.
يعني: رواياتي را كه ما در اين كتاب نقل مي كنيم بدون ذكر سند است مگر آنچه را از [تفسير] امام عسكري ـ ـ نقل كردم، چرا كه اين منقولات شهرت چنداني ندارد، بنابراين سندش را در ابتداي نقل از آن ذكر كردم.
ابن غضائري ـ رحمه الله ـ در شرح حال حسن بن محمّد بن يحيى معروف به ابن أخي طاهر مي نويسد:
كان كذّاباً يضع الحديث مجاهرة و يدعي رجالاً غرباً لا يعرفون. و يعتمد مجاهيلاً لا يذكرون. و ما تطيب الأنفس من روايته إلا فيما يرويه من كتب جدّه الذي رواها عنه غيره و عن من كتبه المصنّفة المشهورة.
يعني: او دروغ گويي بود كه آشكارا به جعل روايت مي پرداخت و راويان غريبي را ذكر مي كرد كه كسي آنها را نمي شناخت و بر روايات راوياني مجهول اعتماد مي نمود كه هيچ كس نامي از آنها نمي برد. [بنابراين] به روايات او نمي توان اعتماد كرد مگر آن رواياتي را كه از كتاب هاي جدّش و همچنين هر آنچه را از كتب مشهور ديگر نقل مي كند، چرا كه راويان ديگري غير از او نيز اين كتاب ها را نقل كرده اند.
و كلام او درباره #سهل_بن_أحمد_بن_عبدالله_بن_سهل_ديباجي چنين است:
كان ضعيفاً يضع الأحاديث و يروي عن المجاهيل، و لا بأس بما رواه من الأشعثيات و بما يجري مجراها ممّا روى غيره.
يعني: او [در نقل حديث] ضعيف بود و حديث جعل مي كرد و از راويان مجهول نقل روايت مي كند، با اين حال نقل كتاب اشعثيات و كتاب هايي همانند آن ـ كه كسان ديگري غير از او نيز اين كتاب ها را نقل كرده اند ـ پذيرفته مي شود.
ادامه در پست بعد🔽🔽🔽
@derasatfielmrejal
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#فرق_مبنای_رجالی_و_فهرستی در نتیجه :
گاهی یک حدیث از لحاظ رجالی معتبر محسوب می شود ولی از لحاظ فهرستی مورد قبول واقع نمی شود و بالعکس.
توضیح اینکه : چند مورد روایت در کافی (و موارد کمتری در تهذیب) داریم که بعینه همین سند (حسن بن موسی الخشاب عن غیاث عن إسحاق بن عمار) در آن تکرار شده است و همه هم روایاتی هستند که حضرت صادق (علیه السلام) در آن ها از پدر و اجدادشان (علیهم السلام) نقل می کنند. در نهایت هم حدیث به أمیر المؤمنین (علیه السلام) یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله) می رسد. البته به یاد ندارم که حدیثی به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) رسیده باشد.
شاید صدها روایت از اسحاق بن عمار جلیل القدر داریم که در هیچ کدام بدین نحو روایت نشده است. (اینکه برخی خیال کرده اند دو تا اسحاق بن عمار داریم توهمی است که از کلام شیخ پید اشده است. ما یک اسحاق بن عمار بیشتر نداریم که ایشان است و جلیل القدر است.
ظاهرا باید گفت : غیاث بن کلوب نسخه ای از اسحاق بن عمار عن الصادق علیه السلام (شبیه اسانیدی که اهل سنت مثل سکونی دارند : عن آبائه عن علی علیه السلام) نقل کرده است.
چون در اینجا تعبیر «عن أبیه عن آبائه» دارد تا به رسول الله (صلّی الله علیه و آله) یا امیر المؤمنین (علیه السلام) می رسد لذا از ان تعبیر به حدیث مسند می کنند. این اصطلاح از اهل سنت است. اگر از خود حضرت باشد «روی عنه» می گویند. اگر حضرت را دیده باشد ولی روایت نکند «لقی» می گویند.
روایاتی که با این سند (غیاث عن إسحاق) داریم کمتر از بیست مورد است. ما اینها را مشکل می دانیم چون شیوه اش شیوه ی روایات اسحاق نیست. احتمال دادیم که اسحاق مجموعه ای روایات مسند داشته که به این عامی (از باب تألیف قلوب یا هر چیز دیگر) داده است. چون اسحاق یک شخصیت اجتماعی هم بوده است.
ظاهرا إسحاق این مجموعه احادیث را را به اجلای اصحاب نداده است. ولی چون اینها را حسن بن موسی از غیاث بن کلوب گرفته است و حسن بن موسی الخشاب هم از اجلای کوفی ماست لذا این احادیث در میان اصحاب ما جا افتاده است. صفار و سعد و دیگران در سفری که به کوفه داشته اند احادیثی از حسن بن موسی گرفته اند من جمله این احادیث.
راه فهرستی این است که به هیئت ترکیبی نگاه می کنیم نه به مفردات صرف.
پس ما گاهی یک حدیث که رجالی مورد قبول است را با مبنای فهرستی رد می کنیم (مثل اینجا) و گاهی بر عکس (مثل روایت حفص بن غیاث)
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#تاریخچه_مباحث_رجالی وتطبیق بر ما نحن فیه:
مباحثی که در رجال مطرح شد از سالهای 145 تا 150 شروع شد. اولش هم بحث عدالت و وثاقت بود. بعد هم مباحث دیگری اضافه شد مثل تمییز مشترکات. و همچنین مسائل دیگری که توضیحاتش رادر جای دیگر بیان کرده ایم.
موسی بن عمر هم در کتب ما به دو نفر اطلاق شده است : «موسی بن عمر بن بزیع» و «موسی بن عمر بن یزید». نجاشی دومی را توثیق نکرده است.
دو بحث است : اینکه این شخص کدام است؟ اینکه ایشان ثقه است یا خیر؟
بحث سومی هم در میان اهل سنت و سپس در میان ما شروع شد که بحث قبول روایت است جدای از توثیق روات. اخباری ها این حرف را گرفتند و ادامه دادند.
خود علامه در قرن هشتم هم بحث خبر عدل و تقسیم حدیث به صحیح و موثق و... را مطرح کردند و به صورت تطبیقی وارد شدند و کتاب رجال نوشتند تا اقسام را روشن کنند. بعد از ایشان با مشکلاتی برخود کردند مثل مجهولیت موسی بن عمر در امثال این روایت که باعث ضعف حدیث می شد. اخباری ها گفتند که مثلا در اینجا موسی بن عمر را شاید توثیق نکنیم ولی روایت را قبول می کنیم به خاطر کتب مشهوره یا عمل اصحاب و... . مرحوم وحید بعد از اخباری ها بحث جدیدی را شروع کرد که اقامه شواهد جدیدی برای توثیق روات بود. یعنی فقط اعتماد بر مصادر اولیه (اصول خمسه رجالیه به اصطلاح آقایان به علاوه رجال برقی و فهرست ابی غالب و رجال علامه) نکنیم چون راه های دیگری هم برای توثیق هست. خود ایشان هم عدم استثناء را دلیل بر وثاقت گرفتند. کاری که وحید در امثال این مورد کرد این بود که چون محمد بن احمد از ایشان نقل کرده و ابن ولید ایشان را استثناء نکرده است پس ثقه است. این بحث رجالی است و باعث می شود که این شخص در غیر نقل محمد بن احمد (در نوادر الحکمه) هم ثقه باشد.
بعد از وحید حوض های کری درست کردند برای توثیق روات: *بحث کثرت روایت راوی را مطرح کردند* و همچنین بحث نقل اجلاء از یک شخص را مطرح کردند. این دو راه اجمالا راه های خوبی است.
این غیر از بحث قبول روایت است که اخباری ها مطرح کردند.
ما راه دیگری رفتیم که توثیق فهرستی است. یعنی طبق شواهدی که دیده ایم نقش ایشان در نقل آثار مهم کوفه به قم بوده است. راوی از ایشان بزرگان قم هستند مثل محمد بن احمد و سعد به عبد الله. و مروی عنه هم بزرگان کوفه هستند مثل حجال و ابن فضال پدر و دیگران.
روایتی هست که در سندش «موسی بن عمر بن یزید البصری» یا «موسی بن عمر البصری دارد که شاید نشان دهد که ایشان بصری هستند. اگر روایتی را نقل کند که دو طرفش بصری هستند روی مبنای ما معلوم نیست که حجت باشد چون مثلا دو طرفش اجلاء نیستند.
یکی از کارهای بحث فهرستی، نسخه شناسی است. نسخه شناسی همان بحث فهرستی نیست. ممکن است وثاقت نوفلی ثابت نباشد ولی نقل نوفلی از سکونی قبول شده است. چون اصحاب ما به کتاب سکونی به نسخه نوفلی عمل کرده اند. این نه توثیق نوفلی به صورت مطلق است و نه قبول هر روایتی است که اصحاب قبول کرده اند، بلکه ایشان را به عنوان راوی کتاب سکونی قبول کرده اند. به این توثیق، توثیق فهرستی گفته می شود. نه عمل به ورایت است و نه توثیق شخص به صورت عام بلکه توثیق شخص به صورت محدود. یعنی توثیق این شخص به اطلاقش ثابت نشده است. طبیعت این توثیق محدود است. اگر عمل باشد فقط مواردی است که به روایات سکونی عمل شده است قبول می کنیم. چون نسبت عمل به روایات سکونی، عموم و خصوص من وجه است لذ طبق آن مبنی باید مقدار مسلم را قبول کرد. عمل اصحاب همان مبنای جابریت است که برخی پس از علامه مطرح کردند.
بحث دیگر فهرست :
روایات سکونی در تعابیرش انفراد دارد. روایات کمی دارد که با روایات اصحاب یکی باشد. بعد از ایشان هم مهمترین راوی نوفلی است. غیر ایشان هم از سکونی روایت می کنند ولی کم هستند. راوی از نوفلی هم ابراهیم بن هاشم است. دیگران هم هستند ولی کم. بعد از ابراهیم بن هاشم کتاب سکونی مشهور می شود و بزرگانی مثل صفار و... آن را نقل می کنند. عده ای هم در این طریق، از ابراهیم بن هاشم تعبیر به ابی اسحاق می کنند.
مرحوم محقق اولین کسی است که سعی می کند از تعبیر شیخ طوسی در مورد سکونی، توثیق رجالی در بیاروند. بعدش هم اصحاب ما حرف محقق را قبول کردند. ظاهرا مرحوم تستری اولین کسی است که روی فهم مرحوم محقق اشکال می کنند که کلام شیخ دلالت بر توثیق نمی کند ولی توضیح کامل نمی دهند. ما توضیح دادیم که مرحوم محقق با جلالت قدری که دارند این مطلب را از کتاب عده ی شیخ، اشتباه نقل کرده اند. در کتاب عده مطلب، جور دیگری است.
ما ممکن است سکونی را در حد فهرستی قبول کنیم یعنی روایاتی که از غیر کتابش هست قبول نکنیم. نه توثیق رجالی است و نه عمل به روایت. چیزی بین این دو است.
در اینجا موسی بن عمر راوی میراث های کوفه به قم است و ابن ولید هم او را از رجال نوادر الحکمة استثناء نکرده است. پس این شخص قابل اعتماد است.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
خصوص این روایت در میراث های دیگر قمی ها مثل کافی و فقیه هم قبول شده است.
این نحوه تفکر که توثیق رجالی می خواهیم، متعارف دنیای رجال بوده است. اول در اهل سنت بوده است و سپس در میان اصحاب ما وارد شده است.
ما اسم این را طریقه قدماء را، منهج فهرستی یا تحلیل فهرستی گذاشته ایم. یعنی نسخ موسی بن عمر قابل اعتماد بوده است چون دو طرفش بزرگان بوده اند.
مطلب دیگر تشخیص ایشان است که خالی از صعوبت نیست. چند مورد در کتب اربعه (در غیر کتب اربعه باید بیشتر باشد) داریم که موسی بن عمر به صورت مطلق آمده است و چون در جاهای دیگر در دو طرف ایشان بزگان هستند و در این جاها هم اینگونه است لذا احتمال اینکه مراد از موسی بن عمر به صورت مطلق، ایشان باشند فوق العاده زیاد است.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#طریق_شیخ_صدوق_و_کلینی_به_محمد_بن_مسلم ۱
طریق شیخ صدو!ق باقی می ماند: روی محمد بن مسلم. که مرحوم استاد این حدیث را قبول کرده اند و دقیقاً نمی دانیم چرا به این حدیث اعتماد کرده اند؟
خود محمد بن مسلم کتابی داشته که معلوم نیست در اختیار ما باشد با عنوان: «اربعه مأئه مسأله فی الحلال و الحرام». که این حدیث اربعه مأئه معروف نیست. آنچه ما از محمد بن مسلم، خوب داریم، بهترینش آن است که «العلاء بن رزین القلاء» نقل می کند. «قلاء» یعنی حلوا درست می کرده اند: «كان يقلي السويق»،[21] سویغ همان حلوا است. «صحب محمد بن مسلم و فقه عليه»[22]. یکی از شاگردان بزرگ محمد بن مسلم و ناشر آراء او است. نجاشی خیلی نسخ کتاب علاء را اسم نبرده ولی شیخ چهار نسخه نام برده ولی بیش از این است، نسخ متعددی داشته است. یکی از کتاب های اساسی شیعه است. یکی از اصول کتاب اصول سته عشر که بعد از حاجی نوری به ما رسیده، همین کتاب علاء بن رزین است. نسخه موجود به نحو وجاده است.
طریق صدوق به محمدبن مسلم چنین است:
[بيان الطريق إلى محمّد بن مسلم الثقفيّ]
و ما كان فيه عن محمّد بن مسلم الثقفيّ فقد رويته عن عليّ بن أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبيه، عن جدّه أحمد بن أبي عبد اللّه البرقيّ، عن أبيه محمّد بن خالد، عن العلاء بن رزين، عن محمّد بن مسلم.[23]
محمد بن خالد طیالسی: جزو اجلایی است که ما استضهار کردیم، ولی توثیق واضحی ندارد. به نظر ما جزو مشایخ حدیث است. صدوق آنچه از علاء نقل می کند بواسطه او است.
عليّ بن أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن أبي عبد اللّه: «احمد» آخری، برقی پسر است.
یکی از نسخ این کتاب، در اختیار مرحوم صدوق بوده است در قم. این نسخه توسط محمد بن خالد برقی (در اختیار خاندان برقی بوده است) نقل شده که جدشون محمد بن خالد از علاء نقل کرده است. محمد بن خالد کوفه بوده به قم آمده است. علاء هم کوفی است. بنابراین اینکه علاء از محمد بن مسلم نقل می کند تاریخش واضح است؛ نسخه ای که محمد بن خالد از علاء در کوفه شنیده به قم آورده تا رسیده به صدوق. صدوق از یکی از اساتیدش (نوه نوه برقی پسر) از خاندان برقی پدر و پسر تا علاء، نقل می کند؛ احمد بن ابی عبدالله: برقی پسر است. علی بن احمد بن ... نوه پسر برقی پسر است. بنابراین این از میراث های علمی خاندان برقی است که دست به دست چرخیده تا یک نسخه اش به استاد صدوق رسیده است.
کلینی گاهی از این نسخه نقل می کند، اما بیشتر از نسخه های دیگر نقل می کند، چون خیلی نسخه معروفی نبوده است. علی ای حال آنچه مامی دانیم انفراد زیاد دارد.
محمد بن خالد: ثقه هست ولی «کان ضعیفاً فی الحدیث». در حدیث شناسی ضعیف است.[24] محمد بن خالد را نجاشی می گوید ضعیف فی الحدیث، شیخ می گوید ثقه.
چون کتاب علاء معروف بوده و نسخ متعدد دارد، - شیخ چهار نسخه نام می برد- بزرگان همچون صفوان و.. همه نسخه علا را نقل کرده اند. چون برقی پسر هم «کان یعتمد علی الضعفا»، «یروی عن المراسیل» عادتاً احتمال غلط در این نسخه هست و قابل اعتماد نیست. نقل محمد بن مسلم از این رویات به یک لحاظ مشکل تر است از نقل کلینی بخاطر وجود محمد بن خالد. یعنی منحصر است به نسخه خاندان برقی که خود برقی اصلی هم وضعیت خوبی ندارد؛ کان ضعیفاً فی الحدیث. قابل اعتماد نیست چه رسد به باقی فرزندان.
محمد بن خالد ذوق اخباری داشته به وجاده هم اعتماد می کرده است ممکن است این علاء بن سیابه بوده، نه علاء بن رزین، ایشان تبدیل کرده است، بعد گفته علاء تنها که نمی شود باید محمد بن مسلم اضافه شود. یعنی اول روایت علاء بوده، بعد محمد بن خالد که کان ضعیفاً فی الحدیث، فکر کرده علاء بن رزین بوده و با واسطه محمد بن مسلم نقل می کند و خودش اضافه کرده است. چون متن یکی است ظاهراً یک روایت بوده است.
قطعاً اگر محمد بن مسلم بود و در نسخه علاء بود، کلینی باید نقل می کرد، چون بیشتر دسترسی داشت. کلینی یک طبقه به برقی نزدیک تر است. کلینی با یک واسطه از این خاندان نقل می کند ولی صدوق با دو واسطه از احمد برقی نقل می کند. کلینی شاید قبول داشته که به تراث بنی فضال باز می گردد لذا اعتماد کرده است و محمد بن موسی هم ناقل حدیث است لذا اعتماد کرده است.
پس هردو طریق مشکل دارند. آنچه صدوق نقل کرده مشکلش بیشتر است تا آنچه کلینی نقل کرده. طریق کلینی وضعیت بهتری دارد. پس اینکه آقای خویی گفته است طریق صدوق بهتر است، خیر اینطور نیست. ما بی میل نیستیم که برقی اشتباه کرده یا نوه های برقی اشتباه کرده اند و فکر کرده اند علاء بن رزین است.
@rejalmadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
#طریق_شیخ_صدوق_و_کلینی_به_محمد_بن_مسلم ۲
این متعارف است. این در حقیقت یک نوع اثار خاندانی است. این گونه آثار علمی اجمالاْ در عرف قبول می شود. ولی چون در فقه و احکام الهی است باید شدت نظر و دقت بیشتری کرد. صدوق عده ای از اثار را توسط فرزندان نقل می کند که ما نمی شناسیم. مثلاً آثار احمد بن ادریس را توسط فرزندش نقل می کند که ما نمی شناسیم. اینها «میراث های علمی خاندانی» است. محمد بن خالد کوفه بوده و آثار محمد بن مسلم را از کوفه به قم آورده است. مشکل این است که در مسائل دینی به این مقدار نمی توان اعتماد کرد.
@rejalemadadi
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
به گزارش خبرنگار اجتهاد، سومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «تأملاتی در حدیث شناسی مقارن» در روزهای پایانی بهمنماه از سوی گروه قرآن و حدیث مرکز تخصصی آخوند خراسانی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد. در این نشست محمدباقر ملکیان، پژوهشگر، مؤلف و مدرس علم رجال به تبیین «سند پژوهی مقارن و فواید رجالی آن» پرداخت. ملکیان رجال، فقه و اصول را نزد آیتالله مددی و آیتالله شبیری زنجانی فراگرفته و از درس فقه سیدمنیر خباز بهرهمند شده است. از کتب رجالی او میتوان به «جامع الرواه و رافع الاشتباهات» اشاره داشت و در زمینه فرق و علوم قرآن نیز آثاری به قلم تحریر درآورده است. در ادامه گزارشی از ارائه او در این نشست را میخوانید.
بسمالله الرحمن الرحیم. مراجعه به منابع اهل سنت بیشتر در مباحث کلامی است، در حالی که برای فعالیتهای فقهی نیز نیازمند مراجعه به کتب فقهی و حدیثی اهل سنت هستیم. گاهی تشابهها منجر به خطا میشود. مثلاً مرفوعه را به مرسلات اطلاق میکنیم، در حالی که اهل سنت اگر سند به پیامبر متّصل باشد، میگویند مرفوعه. یا مثلاً تدلیس را در بسیاری از کتب کلامی برای تضعیف راوی ذکر میکنند، در حالی که در اصطلاح اهل سنت اصلاً به معنای تضعیف نیست. بنابراین اگر دغدغههای کلامی یا فقهی هم داشته باشیم، باید با اصطلاحات و منابع حدیثی اهل سنت آشنا باشیم.
سند پژوهی مقارن و فواید رجالی آن پیکره درایه ما بر درایه اهل سنت استوار است. درست نفهمیم، مورد ریشخند قرار میگیریم. قدمای ما به منابع حدیثی دسته اول اهل سنت مراجعه داشتهاند. این تعصب غیر علمی است که به تاریخ بغدادی که نجاشی مراجعه میکرده است، رجال بخاری که علامه مراجعه میکرده است، مراجعه نکنیم.
برای تکمیل بسیاری از اطلاعاتمان نیاز داریم به منابع اهل سنت مراجعه کنیم. گاهی گفته میشود ابن غضائری(از رجالیان شیعه قرن چهارم و پنجم) توصیفات و تضعیفاتش قابل قبول نیست، چون نگاهش اجتهادی است. آیا این فقط منحصر به ایشان است و سابقه در عالم اسلام ندارد؟ اگر خودتان را از منابع اهل سنت محروم کنید، پاسخی نخواهید داشت.
یکی از محرومیتها، اسانید روایات است. جنبش تصحیح متون دو دهه است که داغ شده است. کتب مرحوم صدوق، شیخ مفید، ابن شهر آشوب و… تصحیحهای خوبی ندارند. یک نسخه نوشته حسن، یکی حسین، یکی حسان. برای ترجیح عالمانه یکی از این سه، نیازمند منابع حدیثی اهل سنت هستید.
عربستان، مصر و سوریه، اهتمام ویژهای به تصحیح متون دارند
عربستان، مصر و سوریه (تا پیش از وقایع اخیر) با منابع مالی خوبی که داشتند، اهتمام ویژهای به تصحیح متون داشتهاند. متأسفانه مصادر شیعه، جز انگشت شماری، تصحیح قابل قبولی ندارند؛ به خصوص امالی علما.
بررسی تک تک راویان سند لازم است. گاهی در اسم یک راوی تردید میکنید، با پیدا کردن مشابهش در منابع رجالی، حدس میزنید کدام درست است؛ مثلاً ابن ضبیان یا ابو ضبیان از ابن عباس. ابن عباس را که در منابع رجالی خودمان نداریم. ابن ضبیان یا ابو ضبیان را هم نداریم. این را چه کار کنیم؟ بعضیها برای تصحیحش به دست و پا زدن افتادهاند که این فلانی است، بعد فاصلهاش تا ابن عباس را با امام صادق(ع) پر کردهاند. در حالی که با یک جستجوی اینترنتی دو دقیقهای در منابع اهل سنت میتوان به جواب دست پیدا کرد.
در اسانید سنّی، یعنی به معصوم منتهی نشود، یا واسطه بین دو امام را غیر معصوم پر کند، در کتب شیعه احتمال بالای تحریف است. دلیلش این است که برخی علمای طراز پایین، آشنایی با منابع اهل سنت ندارند. راویها را نمیشناسند و به همین خاطر در تشخیص آنها خطاهای فاحشی میکنند. مثلاً جریر را حریز میخوانند. یک مشکل امالی و بسیاری از مصادر ما این است که در استنساخشان قرائت بر علما کم است. ما کافی قرائت شده بر مجلسی و شیخ بهائی زیاد داریم، ولی وسائل قرائت شده بر حرّ عاملی نداریم. البته عیون اخبار الرضا را آل البیت تصحیح خوبی کرده است. ولی از این کارها کم است.
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
تطبیق نمونه اول
سندهای مشابه در منابع شیعه متکرّر نیست، در حالی که در منابع اهل سنت بسیاری قابل استفاده است. پیشنهاد من برای مراجعه، تهذیب الکمال است یا حتی تهذیب تهذیب الکمال ابن حجر عسقلانی است. حالا شاید در آخر هم نتوانیم به قطع برسیم و قسم حضرت عباس بخوریم که این راوی، فلانی است.
میگویند آمدند نزد أحمد بن حنبل گفتند فلانی از تو چنین روایتی نقل کرده است و گفته است از فلانی هم شنیده. أحمد گفت من نقل نکردم. رو به دوستش که آن شخص دیگر بود، کرد و گفت تو برایش چنین حدیثی نقل کردهای؟ او هم نفی کرد. با هم رفتند سراغ آن کسی که ادعا کرده بود از این دو روایتی نقل کرده است. گفتند تو از احمد بن حنبل و مروه بن یحیی چنین روایتی شنیدهای؟ گفت بله. احمد گفت: احمد بن حنبل منم، این دوستم هم مروه بن یحیی است! آن شخص هم گفت: من شنیده بودم شما دو نفر عقل درست و حسابی ندارید، آخر مگر در دنیا فقط شما دو نفر به این نامید؟ رجال، همین ظنون است. به قول مرحوم آیتالله روحانی، رجال به چه درد میخورد؟ مشتی ظنون است.
برای استنساخ کتب، توجیه آیتالله شبیری این است که مرحوم مجلسی در پایتخت بود و امکانات خوبی در اختیار داشت و به همین خاطر وضعیت استنساخ کتب ایشان بهتر از کتب صاحب وسائل است.
تطبیق نمونه دوم
در امالی شیخ صدوق و بحار الأنوار مجلسی آمده است عمرو بن مأمون، در حالی که نسخه صاحب وسائل آمده است عمرو بن میمون. خب در اینجا برعکس مورد قبلی، نسخه چاپی بحارالانوار ترجیح دارد؛ چون عین همین سند در منابع اهل سنت به اسم مأمون مشابه دارد. معمولاً در صدر اسنادی که از معصوم نقل شده است، شیعه هستند و در ادامه سنی میشود. البته در کتب مرحوم صدوق بسیاری از اسانید از اول تا آخر سنی هستند یا حتّی از مجاهیل هستند. اگر غیر شیخ صدوق با چنین عددی اینطور نقل میکرد، متّهم به جعل حدیث میشد. بیشتر در امالی و علل ایشان.
از ابن ابی عمیر پرسیدند چرا از شیوخ اهل سنت نقل نمیکنی و استفاده نمیکنی؟ گفت من دیدم که آنهایی که از شیعه و سنی نقل میکنند، سند و متن این دو را با هم خلط میکنند. من ترسیدم به این دام بیافتم و دیگر رفتن به جلسات حدیثی اهل سنت را ترک کردم.
برای همه قلم و کاغذ همیشه در دسترس نبوده است، بسیاری از روایات متّکی بر حافظه کوتاه مدّت بودهاند. عمده راویان، کوفی هستند؛ یعنی اگر بخواهیم به شکل غیر علمی یک درصدی بدهیم، نود درصد تمام راویان، کوفی هستند. به همین خاطر است که اهل سنت میگویند اگر قرار باشد راویان را به ادنی گرایش به شیعیان کنار بگذاریم، چیزی از روایات باقی نمیماند.
تطبیق نمونه سوم
مرحوم صدوق روایتی را نقل میکنند که جعفر بن سَند بن داوود، در سند آمده است. در امالی و خصال آمده است جعفر بن سنید. جعفر بن سند یا سنید، راوی معروفی نیست. امّا پدرش، در منابع رجالی اهل سنت توضیح داده است که سنید بن داوود که اسمش حسین است، فرزندش جعفر از او روایت نقل کرده است. اینجا معلوم میشود که جعفر بن سنید است.
تطبیق نمونه چهارم
به نظر من قاعده ترجیح عدم زیادت بر عدم نقیصه در روایات اصولی، در روایات و کتب حدیثی جا ندارد، یا حدّ اقل به این راحتی قابل پذیرش نیست. چون فرایند تألیف یک کتاب حدیثی به گونهای است که به این راحتی نمیشود گفت نویسنده ندیده و از قلم افتاده است.
@salmanraoofi
#رجال_فهرستی
🔆بسیار مغتنم
#سعد_بن_عبدالله
سعد بن عبدالله وفات ایشان ۲۰۹ یا ۳۰۱ است جلیل القدر است ولی مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعه در ذیل کتاب ناسخ القران به ایشان تاخته است و نمی دانیم از کجا این مطالب را آورده است
ایشان علاوه بر فقه شیعه با علمای اهل سنت مراوده داشته است
ایشان استاد کلینی است و مرحوم کلینی بدون واسطه از ایشان نقل می کند و فقط چند روایت در کتاب الحجة در ابواب تاریخ از ایشان نقل کرده و در باب فقهی روایتی از ایشان ندارد که نمیدانیم سِرّش چیست البته چهار روایت در کتاب زکات از ایشان دارد که در همه نسخه های کافی نیست
مرحوم صدوق در مشیخه به چهار صد و بیست شخص حدوداً طریق دارد که حدود صد طریق از سعد میگذرد یا از کتاب سعد است یا از کتاب هایی که ایشان نقل کرده است
مرحوم طوسی بسیاری از روایاتی که از سعد نقل می کند حتی مرحوم صدوق هم نقل نکرده است و روایات هم خلاف مشهور مذهب است و مرحوم طوسی انفراد دارد در این روایات ،مثلا در ابواب حج ده ،دوازده روایت در مورد استظلال داریم که زیر سایه نرود فقط یک روایت از سعد داریم که میگوید لا بأس به
بعضی از روایاتش هم معارض ندارد مثل ارضی که از ذمی خریده شود باید خمس بدهد
یا روایت ای وضوء اطهر من الغسل که پنج روایت دارد و فقط منحصر به ایشان است که مرحوم صدوق اصلا نیاورده و مرحوم کلینی هم آورده) و رُوِیَ أن الوضوء اطهر من الغسل(
به هر حال یک مشکلی در روایات سعد وجود دارد یک نوع شذوذ دارد مرحوم نجاشی عبارت عجیبی دارد که بعد از اینکه ۵ کتاب ایشان را نام میبرد میگوید(کتبه فی ما رواه فیما یوافق الشیعه ایضا خمسة کتب)
این عبارت حذفی دارد و ما معنای این عبارت را نمی فهمیم شاید کتب ایشان دو قسمت داشته است یه قسمت روایات شیعه و قسمت دیگر روایات اهل سنت
نسبت شذوذ در روایات سعد چیزی حدود ۸۰ درصد است اگر کتاب همه اش از همین نوع که مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است باشد که بسیار ضعیف است و شاذ است مگر اینکه بگوییم مرحوم شیخ فقط شذوذش را نقل کرده
با آن تعاریف که ،شیخ اهل زمانه و شیخ الاشعریین و... ولی عملا ما در فقه با روایات ایشان مشکل داریم
به ذهن ما حل این مسائل رسیده است و به ذهن ما درست است اما نمی خواهیم آن را نقل کنیم به هر حال یک مشکلی در کتب سعد وجود دارد
@rejaleMadadi
@salmanraoofi