eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5942674539254124121.mp3
4.71M
🎙 | در برابر ثروت‌های بادآورده ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: ما احتیاج داریم که یک رابطه‌ی مستقیمی بین درآمد و کار وجود داشته باشد؛ یعنی [مطابق] این آیه‌ای که این قاری عزیزمان خواندند: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ‌. درآمد بایستی ناشی از سعی باشد، ناشی از کار باشد، ناشی از تلاش باشد... این یعنی چه؟ یعنی [روش کسب] خیلی از این پولهای بادآورده و ثروتهای بادآورده غلط است. ما باید فرهنگ ثروت بادآورده را در کشور متوقّف کنیم. ✏️ خیلی از این واسطه‌گری‌ها، خیلی از این سوداگری‌ها، خیلی از این دلّال‌بازی‌ها، این رشوه دادن و رشوه گرفتن‌ها در بعضی از جاها، این رباخواری‌ها در بعضی از بخشهای اقتصادی کشور، این ویژه‌خواری‌ها، که ارتباط با فلان کس موجب بشود یک درآمدِ آسانِ بی‌دردسرِ بدون کاری گیر آدم [بیاید]، همه‌ی اینها برای جامعه مضر است... خیلی از این تبعیض‌ها، خیلی از این کارهای تجمّلاتی، خیلی از این ثروتهای مضر ــ که آثار فسادش را انسان در جامعه میبیند... 🔸🌺🔸 -------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ریشه‏‌هاى یهودى خدا و شیطان در ✡ قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10763 ✳️ مقدمه. ۲ 🔹آنچه در حرکت‌هاى سیاسى و اجتماعى به ویژه در جریان‌هاى فکرى آخرالزمانى ـ جدا از آن‌که به چه دین و مکتبى ایمان و باور دارند ـ اهمیت دارد این است که؛ "کدام اندیشه و نظام فکرى؛ اندیشه نسل نهایى بشر خواهد بود و کدام مکتب، پایان روزگار و جهان را رقم خواهد زد." 🔹دو عامل، از اصلى‌ترین لوازم بقاى ادیان و مکاتب هستند: 👈 یکى، شاخصه رو به رشد جمعیت آمارى زادوولد 👈 و دیگرى، توان و ابزار جذب. 🔹از آنجا که ریشه فکرى جریان شیطانى آنتوان لاوى و آبشخور باورهاى مبنایى این آئین، مهم‌تر از خود این باورهاست و پیش از این نیز در کتاب یا مقاله‌اى دیگر چنین پژوهشى صورت نگرفته و اقدام به نگارش این مقاله، ضرورى مى‌نمود. 🔶🔸معرفى اجمالى کلیساى شیطان 🔹همچنان که هر دین و آیینى یک منشور و مانیفیست مبنایى دارد و تمام آموزه‌هاى آن دین و مکتب حول آن منشور مى‌گردد، آیین شیطان هم منشورى دارد که مبناى آموزه‌ها، باورها و دستورالعمل‌هاى این جریان است. کتاب‌هایى با عنوان انجیل یا کتاب مقدس شیطانى ـ نوشته رهبران جریان‌هاى شیطانى ـ نقش منشور اساسى آن را ایفا مى‌کند. 🔹اولین و مهم‌ترین منشور این جریان انجیل شیطانى آنتوان لاوى است. در شاخه کلیساى شیطان (The Church of Satan)، جانشین امروزین لاوى، پیتر گیلمور با کتاب The Satanic Scriptures؛ در شاخه معبد سِت ، مایکل آکینو بنیان‌گذار و گرداننده این معبد و در شاخه سفارت لوسیفر (Embassy of Lucifer) موبَد تى سیرک سوسج (Tsirk Susej) بنیان‌گذار و گرداننده این جریان با کتاب The Demonic Bible قرار دارند. 🔹گرچه بیشتر مطالب نوشته شده در این کتاب‌ها ناظر به آموزه‌هاى مسیحى است، اما هم جریان انحرافى شیطان در مقابل اصل دین و دین‌دارى و معنویت قد علم کرده و هم نویسندگان این اناجیل شیطانى، خود به این نکته که آموزه‌هایشان مقابل ادیان آسمانى ـ و به اصطلاح لاوى، ادیان دست راستى و روحانى ـ است، در جاى جاى کتاب‌هایشان، اعتراف دارند. 🔹براى معرفى و تبیین اهداف جریان شیطانى، بهتر است پاى اعترافات رهبران این جریان بنشینیم و مأموریت و هدف ایشان را از زبان خودشان بشنویم. کشیش اعظم کلیساى شیطان، پیتر گیلمور در فصل اول انجیل شیطانى‌اش تحت عنوان شیطانیسم: "دین وحشت مکتب شیطانى را تنها دین سازمان یافته در تاریخ معرفى کرده، آن را به عنوان سمبل غایى تفاخر و طغیان و براى بسیارى، به عنوان اهریمن قلمداد مى‌کند." وى شیطان‌گرایى معاصر را این‌گونه تعریف مى‌کند: "دینى نخبه سالار، با باور به داروینیسم اجتماعى و در طلب آن است تا دوباره دوره سلطه شایستگان را بر ابلهان برگرداند؛ سلطه قضاوت هوشمندانه بر قضاوت کاهلانه. و یک “نَه” سرتاسرى است به افسانه مساوى بودن بشر (مکتب مساوات بشر)، که نسل هوشمند بشر را در دوهزار سال گذشته فلج کرده است" (ر.ک: گیلمور، ۲۰۰۷). 🔹شناخت شخصیت‌هاى مهم و تأثیرگذار شیطانى از آن حیث مهم و الزامى است که باورها و عقاید افراد کلیدى مانند بنیان‌گذار آن، به نوعى عقاید رسمى جریان شیطان خواهد بود. 🔗 ادامه دارد ..‌. قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10835 🔸🌺🔸 -------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌹 🇮🇷 🇮🇷🌹 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۵۸م؛ مهدی جلوی در ایستاده بود با پیرهن سیاه تا متوجه ما شدند؛ ایستادند نگاه‌های‌مان در هم گره خورد. تصمیم گرفتم مثل بسیاری از مادران و همسران شهدا در زمان جنگ؛ پیش کسی گریه نکنم. هنوز کسی نیامده بود با زهرا و سارا و امین که گریان بودند نزدیک‌شان شدیم گفتم: "وهب! دیدی که بابات شهید شد؟" و دیدم که دانه‌های اشک از زیر عینک وهب سرازیر است. مهدی مظلوم و غریب تکیه به در داده بود و دستش را جلوی صورتش گرفته بود و گریه می‌کرد. گفتم: "به خدا شهادت حقش بود. مزد زحماتش بود. آرزوی دیرینه‌اش بود. دلتنگ نباشید؛ بابا به حقش رسید." اینها را با گریه گفتم و رفتم داخل خانه خانه که نه! غم‌خانه. غم‌خانه‌ای که همه جایش پر بود از یاد حسین و یک جای دنج و خلوت که تا مردم نیامده‌اند راحت گریه کنیم از میان نوه‌هایم فاطمه که بزرگ‌تر بود برای حسین گریه می‌کرد ریحانه و محمدحسین چهارساله متعجب بودند که چرا بزرگ‌ترهای‌شان توی بغل هم گریه می‌کنند و حانیه چهار ماهه از سر ترس گریه می‌کرد. حتماً به خاطر صداهایی که می‌شنید اولین کسی که برای تسلیت آمد آقامحسن رضایی بود از همان لحظهٔ ورود با گریه وارد شد وقتی که رفت امین به وهب داشت می‌گفت: "آقامحسن در تمام طول جنگ به شکل آشکار فقط برای شهید مهدی باکری گریه کرده بود!" کم‌کم همسایه‌ها آمدند نفهمیدم دقایق چگونه می‌گذشت از دم در تا سر کوچه پر از جمعیت بود؛ از وزیر و نماینده مجلس تا فرماندهان سپاه و خانواده‌های شهدا همسایه‌ها گفتند؛ خبر شهادت حسین را از طریق شبکه‌ها شنیدند. از شبکه‌های داخلی تا خارجی و حتی رسانه‌های وابسته به جریان‌های تکفیری عکس حسین را گوشه اتاقش گذاشتم تا ثانیه‌هایی محو در لبخندش شدم. زنگ صدایش گوشم را نواخت که می‌گفت: "سالار شدی برای این روزها" تمام مسئولین آمدند و رفتند و من مثل أم وهب شده بودم؛ محکم و با صلابت. ورودی پایگاه هوایی قدر، گوش‌تاگوش جمعیت ایستاده بود به حدی که ماشین ما حرکت نمی‌کرد. پیاده شدیم و گم شدیم میان انبوه مردمی که منتظر بودند تا حسین را بیاورند. تمام فرماندهان و مدیران ارشد کشور به صف ایستاده بودند مقابلمان پرده بزرگی نصب شده بود که رویش نوشته بود: «یار دیرین احمد متوسلیان و ابراهیم همت به خیل شهدا پیوست.» آن طرف، تاریک بود. جایی که تابوت حسین را می‌آوردند رویش پرچم ایران زده بودند چند سرباز جلوتر از تابوت حرکت می‌کردند و عکس بزرگ حسین دستشان بود همان عکس خندان. تابوت حسین را گذاشتند روی یک بلندی و مارش نظامی زدند. همه ساکت بودند و من صدای گریه آرام نوه‌ام فاطمه را می‌شنیدم. یک آن بعضم گرفت ولی فرو بردم به رنگ زیبای پرچم خیره شدم احساس غرور و افتخار مثل خون در رگ‌هایم دوید 🔗 ادامه دارد ..‌. 🔸🌺🔸 -------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
همسرش می‌گفت: توی وصیت‌نامہ‌اش‌ برایم‌ نوشتہ‌بود:‌ "اگر بھشت‌ نصیبم‌ شد؛ منتظر‌ت‌ می‌مانم‌ با هم‌ برویم♥️" همین‌قدر ؏‌ـٰآشقانھ . . .! 🌷 🔸🌺🔸-------------- 📖 @salonemotalee
چشــم‌هایـمان را می‌بندیم ڪه مبادا نـگاه‌مـان به نـگاه‌ـشان گره بخورد... ڪه، ڪم گذاشتیم برای‌شان خیلے ڪم ....😓 🔸🌺🔸-------------- 📖 @salonemotalee
ما را هم از رزق آسمانے‌تان نمڪــــ‌گیر ڪنید .. ڪہ عاقبت‌مان به خیر شود و شهادتــــــ ، همان عاقبتــــــ بہ خیر شدݧ استــــــــ ...✨ 🔸🌺🔸-------------- 📖 @salonemotalee