🍃🏴 🇮🇷 🏴🍃
#مهدویت
در روایات #امام_جواد علیهالسلام
◀️ پینوشت قسمت ششم؛
۵۱. نصرت الله آيتى، سفيانى از ظهور تا افول.
۵۲. كمالالدين، ج۲، ص۶۵۱
۵۳. همان، امام صادق:« آنك لورايت السفيانى لرايت اخبث الناس، اشقر، احمر، ارزق».
۵۴. يكى از آثار سودمند درباره نشانههاى حتمى ظهور كتاب لزوم تفكيك علائم حتمى ظهور از علائم غير حتمى، نوشته استاد علىاكبر مهدىپور است.
۵۵. غيبت نعمانى، ب۱۸، ص۴۲۱، ح۱۰: «كنا عند ابىجعفر محمدبن على الرضا فجرى ذكر السفيانى، و ما جاء فى الروايه منان امره من المحتوم. فقلت لابى جعفر هل يبدولله فى المحتوم؟ قال: نعم! قلنا له: فنخاف ان يبدو لله فى القائم؟ فقال: ان القائم من الميعاد، و الله لايخلف الميعاد».
علامه مجلسى در توضيح اين روايات مىنويسد:«لعل للمحتوم معان يمكن البداء فى بعضها و قوله« من الميعاد» اشاره الى انه لايمكن البداء فيه لقوله تعالى: (إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ) و الحاصل ان هذا شىء وعدالله رسوله و اهل بيته، لصبرهم على المكاره آلتى وصلت اليهم من المخالفين، والله لايخلف وعده. ثم انه يحتمل ان يكون المراد بالبداء فى المحتوم البداء فى خصوصياته لا فى اصل وقوعه كخروج السفيانى قبل ذهاب بنىالعباس و نحو ذلك»(بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۵۰).
۵۶. كتاب سفيانى از ظهور تا افول، نظر موافقان و مخالفان را درباره نقش بدا در علايم حتمى ظهور نقد و بررسى كرده است.
۵۷. كمالالدين، ج۲، ص۷۰: «... لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه، فى ملاها الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا ...».
۵۸. آمارى كه كتاب منتخب الاثر، درباره ظهور بيان داشته، ۶۵۷ حديث است كه الفاظ برخى مشابه همين قسمت از حديث است.(نك: ص۱۳۱).
۵۹. كمالالدين، ج۲، ص۷۰: «... وان الله تبارك و تعالى ليصلح له امره فى ليله كما اصلح امر كليمه موسى اذ ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع، و هو نبى مرسل».
۶۰. كمالالدين، ج۲، ب۳۵، ح۵؛ معجم احاديث الامام المهدى، ج۵، ص۳۷۷: «... فاذا خرج اشرقت الارض بنوره ... و هو الذى تطوى له الارض».
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
🇮🇷 #وقتی_مهتاب_گم_شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۴۶م
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12404
📒 فصل یازدهم
🔶🔸فرار از هیاهوی نام و عنوان ۶.
بچهها قاطرها را دستکم گرفتند
دورشان زدند
اما دریغ از گرفتن حتی یک قاطر
قاطرها لگد میزدند و بچهها فرار می کردند و ما ریسه میرفتیم
در زمانی که ما با گردان پیاده کار میکردیم خیلی دورتر از ما در سد گتوند نزدیک شوشتر، غواصها تمرین عبور از آب میکردند
یک روز که به آنها سر زدیم، از آب بیرون آمدند
آب سرد و بُرّان بود
فرمانده لشکر هم برای بازدید آمده بود
وقتی دید بچهها از سرما میلرزند به بهرام که تازه از زندان آزاد شده بود گفت:
"به غواصها عسل بدهید؛ نباید اینجوری بلرزند"
چند روز بعد اردوگاه نیروها در گتوند بمباران شد و عدهای از بچهها شهید شدند؛ اما خللی در اراده همرزمانشان برای انجام عملیات ایجاد نشد
آخرین روزهای آموزش بود
از بهرام مبارکی اجازه گرفتم که تعدادی مواد منفجره تیانتی از واحد تخریب بگیرم و در حین آموزش منفجر کنم
پذیرفت
از اصغر مینایی معاون گردان تخریب مقداری تیانتی گرفتم و ۴ چاشنی
اما فتیله به اندازه کافی نبود
برای این حجم انفجار ناچار بودم برای هر چاشنی فقط دو سانت فتیله ببندم و این ضریب خطر را بالا میبرد
نمیدانستم چه حادثهای پشت این بیاحتیاطی خوابیده است
روز تمرین حلقه بزرگی از ۱۲۰ نفر ایجاد شد
نقطه وسط دایره شدم
سمت نگاهها به دست من بود و دست من به فیتیلهها و چاشنیها که به هم بسته میشد و داخل تیانتی میرفت
گفتم: "بچهها! پنج تن تیانتی یعنی قدرت انفجاری که میتواند یک پل عظیم را زیرورو کند. شما در زمان انفجار، سریعاً روی زمین بخوابید و دستتان را دور سرتان حلقه کنید."
درخواست کردم که یکی داوطلب شود و کنار من باشد
یک بسیجی تروفرز کنار من آمد
گفتم: "فتیله را روشن کن و برو!"
کبریت را گرفت
همین که فتیله را روشن کردم، تردیدم اوج گرفت
فکر کردم که در محاسبات اشتباه کردهام و اگر تیانتی منفجر بشود؛ بچهها ...
پریدم روی تیانتی
از فتیله فقط یک سانت مانده بود
همین که فتیله و چاشنی را از هم جدا کردم چاشنی در دستم منفجر شد
و نفهمیدم چه اتفاقی افتاد
دستم مثل آتش گُر گرفت
از ۵ انگشتم چهار تای آن قطع شد و یکی نیمبند آویزان ماند
خون از انگشتانم فوران میزد و به اطراف میباشید
مثل مرغ سرکنده بالبال میزدم و بیهدف میدویدم
بچه ها سریع آمبولانس آوردند
خون همچنان میآمد
ناله میکردم و با دست سالمم محکم به دیواره آهنی آمبولانس میکوبیدم
تا آمبولانس به بیمارستان برسد نصفهعمر شدم
پزشک توانمندی از تهران آمده بود
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12494
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
20.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
✡ مستند #برنامه_شیطان
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12411
🎯 قسمت بیستوسوم؛
خداییپنداری
تشکیل حکومت یهود خواست الهی است!!
🔹 سریال مستند #برنامه_شیطان با موضوع «بررسی حرکت نظاممند جبههٔ باطل با محوریت صهیونیسم جهانی و مبانی پروتکلهای دانشوران صهیون» تهیه شده است.
🔹 این سریال با نگاهی کلان و استراتژیک به جریان #جبهه_باطل و اصیلترین ایادی حزبالشیطان یعنی #صهیونیسم-جهانی، بندهای کلیدی #پروتکلهای_صهیون را بررسی میکند؛
پروتکلهایی که حاکی از یک برنامهٔ مرموز و شیطانی برای جهان است.
🔹 بررسی صریح و بیپرده از این جریان منسجم شیطانی بهمنظور #دشمنشناسی عمیقتر و نیز تنوع عناوین و موضوعات، همراه با رویکرد قرآنی و غلبهٔ جریان حق و نابودی جبههٔ باطل از دیگر خصوصیات این مستند است.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12497
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
✡ #شکلگیری_یهود
الیگارشی یهودی و اسطوره انکیزیسیون (۱)
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12412
◀️ قسمت دوم
🔶🔸یهودیان مخفی (مارانوها) در ایبری
تاریخ یهود اذعان دارد که بسیاری از این نوکیشان به ظاهر مسیحی (مارانوها) ، یهودیان مخفی بودند؛ (۳)
دائرة المعارف یهود مینویسد:
“بخش مهمی از مارانوها یهودیان مخفی بودند و به شدت وفادار به یهودیت.” (۴)
🔶 در تاریخنگاری یهود، تعارض میان مسیحیان و مارانوها به شدت برجسته میشود و این امر علت پیدایش دستگاه انگیزیسیون عنوان میگردد.
در حالیکه چنین نیست!!!؟
🔹مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند:
“محافل مسیحی بهناگاه متوجه شدند که یهودیان مسیحی شده، که اکنون از حقوق برابر با آنها برخوردار بودند، به درون تمامی مشاغل و جایگاههای اجتماعی، که قبلا نمیتوانستند به عنوان یهودی به آن دست یابند، نفوذ میکنند.”
آنان مشکوک شدند که:
این “نوکیشان”؛ مسیحیت را تنها به عنوان یک پوشش برای نفوذ خود برگزیدهاند و در خفا یهودی هستند.
بدینسان بود که تهدید “نوکیشان” جدی تلقی شد و برای مقابله با آن دستگاه انگیزیسیون به پا شد!!!؟ (۵)
🔹در تاریخنگاری معاصر، مضمون فوق رواج کامل یافته و درباره فشار دستگاه انگیزیسیون بر مارانوهای اسپانیا و پرتغال افسانهپردازیهای فراوان صورت گرفته؛
تا بدانجا که علت واقعی تأسیس انگیزیسیون و کارکرد اصلی آن به فراموشی کامل سپرده شده است.
🔹برای نمونه، دائرة المعارف آمریکانا علت تأسیس انگیزیسیون اسپانیا و پرتغال را “ریشهکن ساختن یهودیان مخفی از میان نوکیشان مسیحی” ذکر میکند. (۶)
واقعیت چنین نیست.
🔶🔸قربانیان انکیزیسیون بطور عمده مسلمانان بودند!!!
“یهودیانی” که در این ماجرا جان باختند نیز مخالفین الیگارشی یهودی بودند؛
قرائیون و گروهی که “مرتدین یهودی” نام دارند.
در یک سرقت بزرگ تاریخی مظلومیت آنان در کارنامه زرسالاری یهودی به ثبت رسیده است.
این از بزرگترین فجایع تاریخنگاری رسمی غرب است.
توجه به سه نکته به روشنی نشان میدهد که انگیزیسیون اسپانیا و پرتغال بطور عمده با هدف ریشهکن ساختن اسلام در شبه جزیره ایبری ایجاد شد،
بانیان آن زرسالاران یهودی و قربانیان آن بطور عمده مسلمانان بودند:
👈 نخست، حکمرانانی که انگیزیسیون را بنا نهادند و پیوند ایشان با زرسالاران یهودی؛
👈 دوم، بنیانگذاران و گردانندگان انگیزیسیون؛
👈 سوم، قربانیان انگیزیسیون.
🔹محکمه تفتیش عقاید اسپانیا نخستین بار در سپتامبر ۱۴۸۰ میلادی/اواخر قرن نهم هجری، دوازده سال پیش از فتح غرناطه، به دستور ایزابل در کاستیل برپا شد. (۷)
🔹ایزابل و همسرش فردیناند تا سالها پس از تأسیس انگیزیسیون و تا پایان عمر، نزدیکترین پیوندها را با الیگارشی یهودی و مارانو داشتند.
🔹دستگاه انگیزیسیون پرتغال به سال ۱۵۳۶م- ۹۴۳ ه و در زمان ژان سوم تأسیس شد (۸) که او نیز نزدیکترین پیوندها را با زرسالاران یهودی / مارانو داشت.
رابطهی حکمرانان بعدی اسپانیا و پرتغال با الیگارشی یهودی / مارانو به همینگونه بود.
🔹طراح و نظریهپرداز و بنیانگذار فکری انکیزیسیون کشیشی یهودیالاصل بود به نام آلفونسو اسپینا (۹) که از خاندان و تبار او و پیوندش با الیگارشی یهودی در دایرة المعارف یهود اطلاعی مندرج نیست. (۱۰)
اسپینا تکاپوی خود را از دهه ۱۴۶۰ در شهر مادرید آغاز کرد.
🔹مادرید (مشریط) در سال ۱۰۸۳ م - ۴۷۶ ه، کمی پیش از طلیطله، به تصرف آلفونسوی ششم درآمد و در سال ۱۵۶۱م - ۹۶۸ ه. فیلیپ دوم آن را به پایتخت اسپانیا بدل کرد.
مادرید شهری بزرگ و پرجمعیت بود و بیشتر سکنه آن مسلمان بودند تا بدانجا که پایگاه اصلی اسلام در شبهجزیره ایبری خوانده میشد.
🔹یهودیان تا سده سیزدهم میلادی در مادرید حضور جدی نداشتند و تنها از این زمان است که جامعه یهودی این شهر وزن و اهمیتی یافت. (۱۱)
🔹انتخاب مادرید به عنوان کانون تکاپوی اسپینا به روشنی نشان میدهد که آماج تهاجم او مسلمانان بودند.
🔹آلفونسو اسپینا در اوایل دهه ۱۴۶۰ فعالیت تبلیغاتی خود را در مادرید آغاز کرد و به تبلیغ علیه “نوکیشان قبلا مسلمان” (مورها) پرداخت.
منظور، مسلمانانی است که به دلیل پیگرد شدید حکمرانان کاستیل و همدستان یهودیشان دین خود را پنهان میداشتند.
🔹همکار اسپینا در این تکاپو، آلفونسو اوروپزا (۱۲) رئیس “طریقت سن جروم” (۱۳) بود. (۱۴)
اوروپزا (متوفی ۱۴۶۸م - ۸۷۳ ه) نیز، چون اسپینا، یهودیتبار است.
او کار اسپینا را ادامه داد،
موجی از مبارزه با مسلمانان را در مادرید برانگیخت و آنگاه دامنه تکاپوی خود را به طلیطله گسترد. (۱۵)
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12498
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#خوندلی_که_لعل_شد؛
کتاب خاطرات رهبر انقلاب
حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12414
◀️ قسمت چهلوششم؛
📒 فصل هشتم؛ قلعه سرخ ۸.
🔶🔸اولین سفر با هواپیما
صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم و تا عصر در آنجا ماندم
در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید
تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است؛
و من در بازیهای کودکانه او و برادرانش شرکت میکردم
پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند
عصر بود که مرا به فرودگاه بردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند
هواپیما به مقصدی که برای من نامعلوم بود پرواز کرد
بعدا متوجه شدم که عازم تهران هستیم
این نخستین سفر من با هواپیما بود
اتفاقاً اولین سفر هوایی من پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برای ماموریتی به زاهدان بود
امام راحل طی حکمی که در صحیفه امام آمده؛ مرا به بلوچستان فرستادند
آقای راشد یزدی هم که در سال ۱۳۵۷ با من در ایرانشهر تبعید بود در این سفر همراهم بود
از تهران با هواپیما عازم کرمان شدیم و روز همهپرسی برای نظام جمهوری اسلامی (۱۰ فروردین ۱۳۵۸) در کرمان بودیم و از آنجا به زاهدان رفتیم
در فرودگاه تعدادی از مشایخ منطقه به استقبال ما آمدند
در آنجا به آنها گفتم: "من این فرودگاه را در نخستین سفر هوایی زندگیام ترک کردم و اکنون نیز در نخستین سفر بعد از پیروزی انقلاب به همین فرودگاه قدم میگذارم!"
🔶🔸 سفینه غزل
در هواپیمایی که مرا به صورت تحتالحفظ به تهران میبرد به مسائل مختلفی میاندیشیدم
به آینده این نهضت اسلامی که برپا شده
به برپا کننده نهضت؛ "امام خمینی"
به پدری که برای ادامه معالجه در تهران به من نیاز داشت و به علت ابتلا به آبمروارید بیناییاش را داشت از دست میداد
به آینده ای که در انتظار من بود
و ...
از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم
مجلهای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم
چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد
عادت داشتم که هر شعری را میپسندیدم در دفتر خاصی که "سفینه غزل" نامیده بودم، مینوشتم
دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن میکشند تا ببینند چه مینویسم
بدون توجه به فضولی آنها به نوشتن ادامه دادم
آنها هم به نگاه کردن ادامه میدادند
وقتی شعر را نوشتم ذیل آن این عبارت را افزودم:
"این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مأمور خوش اخلاق از زاهدان به جایی نامعلوم میبرد، نوشتم."
این عبارت اثر مثبتی بر هر دوی آنها داشت
هواپیما شبانه به آسمان تهران رسید
منظره درخشش جراغهای شهر دلانگیز بود
دیدم ماموران همراه من خیلی به دیدن چشمانداز تهران علاقهمندند و از اینکه به پایتخت رسیدهاند احساس خوشحالی میکنند
به ویژه یکی از آن دو خیلی ابراز خوشحالی میکرد
به او گفتم:
"قدر مرا بدان! چون به خاطر من با هواپیما به تهران آمدی.
اگر بازداشتی کس دیگری جز من بود تو را با اتومبیل به خاش میفرستادند و می بایستی شب تا صبح بیابانهای برهوت را طی میکردی
ولی خوب حالا شب خوشی را در تهران خواهی گذراند."
خندهای از ته دل کرد که برخاسته از احساس کامل خوشبختی و رضایت بود
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/12519
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee