eitaa logo
سالن مطالعه
197 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🌹🇮🇷🌹🏴 🎬 مستند؛ 💥 روایت فاجعهٔ تلخ تخریب بقیع ✡ این مستند، واقعهٔ تخریب بهشت و حرم چهار امام مظلوم شیعه توسط و نقش خائنانهٔ برخی عناصر را بررسی می‌کند. ▪️🌹▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از  امام زادگان عشق
16.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام فرمانده از قاره آفریقا، به سبک شیعیان نیجریه تحت رهبری شیخ زکزاکی مشهور به «خمینی آفريقا» ،،اللهم عجل الولیک الفرج
صفحه ۹
09.mp3
2.89M
تلاوت صفحه ۹
9.mp3
588.1K
ترجمه صفحه ۹
۹۵ مورد داشتیم ﻃﺮﻑ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﺒﯿﺮﻩ ﮔﻔﺘﻪ؛ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮ ﺷﯿﻄﻮﻥ 😡✊ 👹 ﺑﻌﺪ ﯾﻬﻮ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﮔﻔﺘﻪ : ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺕ گلابی ﻣﻦ ﻋﻤﺮﺍً ﺍﮔﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺮﺳﻪ 😐😐😐😉😁😂 شیطون اونروز خیلی عصبانی بود که چرا قد یه علف بچه عقلش نرسیده😂😂 *به نام خدایی که بهترینها را بر بشر حاکم کرد* *سلام* *خداوند عادل در قرآن فرمودند* *وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ* *بعضی از مردم هستند که همتایانی برای خداوند قائل می‌شوند و آنها را همچون خدا دوست می‌دارند (در ذهنشان به آنها قدرت میدهند)، حال آنکه مؤمنان عشقشان به خدا بیشتر است، و آنها که (بخاطر قدرت دادن به غیر خدا در حق خودشان) ستم کردند هنگامی که عذاب را مشاهده کردند، خواهند فهمید که هر قدرتی از آن خداوند است و خداوند سخت مجازات می کند.* *(بقره_۱۶۵)* *امام باقر عليه السلام مى‌فرمايد: مراد از «دون اللَّه» و «انداد» در اين آيه، بت‌ها نيستند، بلكه مراد پيشوايان ستمكار و گمراهند كه مردم آنان را همچون خداوند دوست دارند و آنان را جایگزین امامی می کنند که خداوند قرار داده است. (الکافی جلد ۲ ص ۲۵۷) از جهت ادبى نيز كلمه «هم» در «يحبّونهم»، براى انسان بكار مى‌رود، نه اشياء.* *پس معنای عبودیّت الهی این است که انسان از غیر خدا دوری کند و این دوری باید از همه ی اَشکال آن باشد. «غیر خدا»، یک وقت نفس اماره انسان است یک وقت شیطان است و یک وقت هم شیطانهای قدرتمند عرصه‌ی سیاسی‌اند که برای فریب و راهزنی و تسلّط و ضربه زدن و به جهنّم کشاندن ملتها و بشریت منتظر نشسته‌اند. «انداد اللَّه» یا بتهای غیر خدا اینهایند. عبودیت خدا یعنی نفی همه اینها.* *بنابراین می توانیم بگوییم:* *1- پرستش و محبّت غير خدا در برابر خداوند، ممنوع است.* *2- نباید انسانهای عادی را جایگزین معصوم کنیم.* *3- قدرت اصلی در اختیار خداوند منان است.* -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150504936110 (1).pdf
9.9M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۴ 🖋قسمت سوم بررسی سیطره‌ی فرهنگ یهودی بر روایات ابوهریره، که یکی دیگر از قرائن یهودی بودن اوست، مجالی دیگر را می‌طلبد. ابن‌کثیر موارد فراوانی را در تفسیرش مشخص کرده که جزء اسرائیلیات امثال کعب است، اما در کتب حدیثی اهل‌سنّت توسط ابوهریره، به رسول‌خدا (ص) نسبت داده شده است! از جمله در ذیل داستانی از قوم یاجوج و ماجوج می‌نویسد: «شاید ابوهریره این داستان را از کعب‌الاحبار گرفته باشد، زیرا بسیار با او می‌نشست و برایش حدیث می‌گفت. ابوهریره از او حدیث گرفته و برخی از روات فکر کرده‌اند که آن حدیث رسول‌خدا است.» (۱۲) ابن‌کثیر به سند صحیح از طریق مسلم نیشابوری  صاحب صحیح، و دارمی صاحب سنن نقل می‌کند که: «بسر بن سعید می‌گفت: از خدا بترسید و از حدیث محافظت کنید. به‌خدا قسم ما با ابوهریره می‌نشستیم، او برای ما از رسول‌خدا (ص) و همچنین از کعب‌الاحبار حدیث نقل می‌کرد. سپس برمی‌خاست و نزد دیگران حدیث می‌گفت. قسمتی از حدیث رسول‌خدا (ص) را به کعب، و قسمتی از حدیث کعب را به رسول‌خدا (ص) نسبت می‌داد!! در روایت کردن، آنچه کعب گفته بود را “عن رسول‌الله (ص)” قرار می‌داد، و آنچه رسول‌خدا (ص) فرموده بود، “عن کعب” قرار می‌داد!! از خدا بترسید و از حدیث محافظت کنید.» (۱۳) احمد بن حنبل به سند صحیح نقل می‌کند: «قاسم بن محمد بن ابی‌بکر می‌گوید: ابوهریره و کعب با هم می‌نشستند. پس ابوهریره از نبی‌اکرم (ص) برای کعب حدیث می‌گفت، و کعب از کتبش برای وی حدیث می‌آورد.» (۱۴) ج. جایگاه حدیثی ابوهریره در کمترین زمان ممکن، به بزرگ‌ترین محدّث مسلمانان تبدیل شد؛ آن هم در زمانی که نقل حدیث، ممنوع بود! هرچند برخی گزارش‌ها از سکوت او در زمان منع نقل حدیث حکایت دارند، ولی براساس گزارش دیگری، خلیفه پس از آزمودن، استثناءً به او اجازه‌ی نقل حدیث داده بود! از شگردهای او این بود که در مدینه وقتی می‌خواست از رسول‌الله (ص) روایتی نقل کند، می‌گفت: «دوستم ابوالقاسم، پیامبر خدا (ص) برایم چنین گفت…» و سپس گریه می‌کرد! درباره‌ی روایات و جایگاه روایی ابوهریره، به چند نکته باید دقت داشت: الف. ابوهریره ادعا دارد تنها کسی که از او روایت فراوان‌تری دارد، عبدالله بن عمروعاص است؛ چراکه عبدالله روایات را می‌نوشت ولی او نمی‌نوشت. ولی عجیب است که تعداد روایات عبدالله، فاصله‌ی بسیار معناداری با تعداد روایات  ابوهریره دارد. ب. گفته‌اند رسول‌الله (ص) برای ابوهریره دعا کرد که هیچ‌گاه چیزی را فراموش نکند، ولی وقتی زید بن ثابت و یکی دیگر، از آن حضرت خواستند برای آنها همان دعا را بکند، حضرت گفت: ابوهریره، بر شما پیشی گرفت! ج. ابوهریره اصرار بر این حجم روایت از رسول‌الله (ص) را مستند به آیه قرآن می‌کرد که، هرکه امور آشکار و مرتبط با هدایت را کتمان کند، دچار لعن الهی خواهد شد. (۱۵) همچنین می‌گفت: «دو بار علم از رسول‌الله (ص) دارم که تنها جرأت کردم یکی از آن دو را برای مردم بگویم!» (۱۶) د. او ادعای حضور در ماجراهایی ویژه با اهدافی خاص را دارد. به‌عنوان نمونه ادعا دارد رسول‌الله (ص) بر بالین قبری در مکه ایستاد و آن را قبر مادر خود اعلام کرد و افزود: خداوند به من اجازه‌ی استغفار برای او را نداد! (۱۷) ادعا داشت که در ماجرای تبلیغ سوره برائت، در کنار امیرالمؤمنین (ع) بود و در مکه با صدای بلند، رسالت رسول‌الله (ص) را ابلاغ کرد! (۱۸) می‌گفت: «نزد رسول‌الله (ص) رفتم و دیدم معاویه بر دستان آن حضرت آب می‌ریزد. وضوی حضرت که تمام شد، مشتی آب به صورت معاویه پاشید و فرمود: پسر ابوسفیان! گویا تو را در بهشت می‌بینم.»!! (۱۹) ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 فرنگیس 🖋قسمت ۴۹م بعد از اینکه غذا را بار گذاشتم، شروع کردم به نان پختن. بوی نان همه جا را گرفته بود. نان را که پختم، وسایل چای را حاضر کردم. همه چیز حاضر بود. نان‌ها را توی دستمال پیچیدم. چای و قند را توی کیسه‌ای ریختم و قابلمۀ غذا را روی سر گذاشتم. بقیۀ وسایل را هم دست گرفتم و با خوشحالی به طرف مزرعۀ پنبه‌چینی حرکت کردم. همه مشغول کار بودند. زیر درخت، سایۀ قشنگی افتاده بود. وسایل را زیر درخت گذاشتم و نشستم. نفسی تازه کردم و فریاد زدم: «آهای اهالی، بیایید غذای خوشمزه داریم!» همه به طرف من برگشتند و با شادی دست هارا تکان دادند. تندی دست از کار کشیدند و جمع شدند. خسته بودند و زیر سایۀ درخت نشستند. بچه‌ها با خوشحالی غذا را بو می‌کشیدند. سفره را انداختند و من آتش بزرگی درست کردم. خیلی خوشحال بودیم. بعد از مدت‌ها، دلمان خوش بود. کتری سیاه‌رنگ را روی آتش گذاشتم که تا غذا را می‌خوریم، بساط چای هم حاضر شود. قابلمه را کنار دستم گذاشتم. همه هول می‌زدند. با خنده گفتم: «هول نشوید، دارم غذا را می‌کشم.» کفگیر را که توی دیگ بردم تا غذا را بکشم، ناگهان صدای سوت توپ بلند شد. اولین توپ کمی دورتر زمین خورد ولی دومی افتاد وسط مزرعه. هراسان از جا پریدیم. توپ‌ها اطراف ما به زمین می‌خوردند. رنگ از روی همه پریده بود. جماعت بنا کردند به جیغ کشیدن. هر کس به طرفی می‌دوید. فریاد زدم: «بیایید پیش من...» بعد از اینکه همه را جمع کردم، به سمت کوه دویدیم. مجبور شدیم غذا و نان را ول کنیم و فرار کنیم. مرتب فریاد می‌کشیدم: همه بیایید سمت کوه کوه امن‌تر بود؛ چون سنگ و صخره زیاد داشت و می‌توانستیم پشت آن‌ها پناه بگیریم. رفتیم زیر تخته‌سنگ‌ها و از آنجا توپ‌ها را می‌دیدیم که زمین را تکه‌تکه می‌کردند. شب، با دل شکسته به خانه برگشتیم. می‌دانستیم که دیگر آنجا هم امن نیست. باز کارمان شد پناه بردن به کوه. وقتی همه جا امن بود و گلوله از آسمان نمی‌بارید، به ده می‌رفتیم. آذوقه برمی‌داشتیم و دوباره به کوه برمی‌گشتیم. همان‌جا بود که پسرعمویم به شوخی گفت: «فرنگیس، راست گفتی! رد تو را گرفته‌اند. تو باعث شدی که روستای ما را هم بمباران کنند. دیدی چه بر سرمان می‌آورند؟!» گلوله‌باران هر لحظه شدیدتر می‌شد. بعد از شش روز، گفتیم ماندن فایده ندارد، باید از اینجا هم فرار کنیم. از زمین و آسمان بمب می‌بارید. همۀ وسایل را توی خانه گذاشتیم و از خانۀ عمویم، از کنار کوه‌های بان‌دروش فرار کردیم. این بار خانوادۀ عمویم هم همراه ما آواره شده بودند! کوه‌های بان‌دروش را که پشت سر گذاشتیم، عمویم گفت: «باید برویم دورتر. بهتر است به روستای گواور برویم. آنجا امن‌تر است. نزدیک هم هست. نزدیک جاده رفتیم. یک ماشین ریوی ارتشی به آن سمت می‌رفت. ایستاد و راننده‌اش گفت: «خدا خیرتان بدهد! اینجا چه می‌کنید؟ از جانتان سیر شده‌اید؟ زود سوار شوید تا شما را به عقب ببرم.» با ماشین، قسمتی از راه را رفتیم تا به گواور رسیدیم. خسته و کوفته، از ماشین پیاده شدیم. گواور تقریباً از جنگ دور بود. آنجا نیروهای امداد مستقر بودند. چند تا چادر به ما دادند و چراغ علاءالدین و پتو و... . وسایل را گرفتیم و چند روزی ماندگار شدیم. در آن چند روز، یک چشممان به سمت گیلان‌غرب بود و چشم دیگرمان به آسمان. بعد از چند روز، به شوهرم گفتم: «من دلم طاقت نمی‌آورد. بیا به دولابی برویم. زن‌ها می‌گویند بعضی از مردم آنجا پناه گرفته‌اند. آنجا نزدیک گیلان‌غرب است. به خدا اینجا از ناراحتی می‌میرم.» علیمردان وقتی ناراحتی‌ام را دید، قبول کرد. رفتم و با عمویم صحبت کردم. حال و روز او از من بدتر بود. او هم سریع قبول کرد. اما پدر و مادرم تصمیم گرفتند با بچه‌ها به ماهیدشت بروند؛ به یک جای دورتر و امن‌تر. همگی جمع شدیم و دوباره آمدیم سر جاده. آنجا با هم خداحافظی کردیم. آن‌ها به سمت ماهیدشت حرکت کردند و ما منتظر ماشین ماندیم تا به سمت گیلان‌غرب برویم. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
مهاجمان اروپایی و جنگ‌های صلیبی نوین 🖋قسمت پنجم چنان‌که دیدیم، تا آغاز سده شانزدهم میلادی، تجارت مشرق زمین بطور عمده در دست بازرگانان مسلمان بود. در این دوران، جهان اسلام بر تجارت اروپا نیز سایه خود را گسترده بود. در اروپا تنها تجار ونیزی و جنوایی و یهودیان  مستقر در بنادر ایتالیا کانون‌های جدی تجاری محسوب می‌شدند که آنان نیز در واقع به عنوان واسطه‌های انتقال کالاهای تجار مسلمان به بازارهای اروپا عمل می‌کردند. در این دوران رابطه تجاری اروپا و شرق بطور عمده از سه راه اصلی انجام می‌گرفت: ۱- راه دریای سرخ، نیل، اسکندریه ونیز و جنوا؛ ۲- راه خلیج فارس، بغداد، حلب، قسطنطنیه، ونیز و جنوا؛ ۳- راه طرابوزان، ولگا، دن، منطقه بالتیک که از سده چهاردهم معمول شد. دقیقاً‌ به این دلیل است که بنادر ایتالیا به کانون اصلی تجارت آن زمان بدل شد و در قله فرهنگ و سیاست اروپای عصر خود جای گرفت. بیشتر شکوه و مکنت ونیز از ناوگان بازرگانی آن بود… هیچ شهر اروپایی دیگری نمی‌توانست تجارتی به این عظمت داشته باشد. کشتی‌های ونیزی در عده زیادی از بنادر – از طرابوزان در دریای سیاه گرفته تا کادیث، لیسبون، نروژ و حتی ایسلند – دیده می‌شدند. در ریالتو، مرکز تجارت ونیز، می‌شد بازرگانان نیمی از جهان را دید. (۳۰) به نوشته خانم زیگرید هونکه محقق آلمانی: «ونیز اگر با مسلمانان تجارت نمی‌داشت نمی‌توانست آن چیزی بشود که شد. بدون دارچین و زیره، قرمز دانه و نیل، هرگز نمی‌توانست نقش پیروزمندانه و مقتدرانه خود را به عنوان بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی مغرب زمین بازی کند». (۳۱) در جنوا و فلورانس نیز وضع به همین‌گونه بود. بر شالوده این تجارت جهانی بود که در جنوب ایتالیا یک الیگارشی بسیار ثروتمند مالی – تجاری شکل گرفت و در دامان خود فرهنگی جدید را پرورش داد که به فرهنگ رنسانس شهرت یافت. ایران در قلب این شبکه تجاری شرق و غرب جای داشت و به تعبیر کِرزُن «سرزمین رابط» بود (۳۲). شکوفایی بنادر مهم جهانی چون هرمز و کیش در این دوران دقیقاً به دلیل جایگاه استراتژیک این جزایر در شبکه تجاری فوق است. لذاست که سده پانزدهم میلادی را اوج تکاپوی کانون‌های تجاری بنادر ایتالیا، و یهودیان مستقر در این بنادر، در ایران می‌یابیم با تمامی پیامدهای سیاسی آن. در تمامی این راه‌ها، کالاها از طریق زمین یا مسیرهای کوتاه آبی (بندر به بندر) حمل می‌شد، در دست تجار گوناگون دست به دست می‌گشت و سرانجام از طریق تجار ایتالیایی و یهودی با قیمتی نه چندان ارزان به بازارهای اروپا می‌رسید. در واقع، بازارهای اروپا یکی از منابع اصلی رونق و ثروت تجار مسلمان از یکسو و تجار ونیزی و جنوایی و یهودی، که انحصار خود را بر بازارهای اروپا برقرار کرده بودند، از سوی دیگر بود. این رونق تجاری با شکوفایی و گسترش فرهنگی توأم بود: 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1589 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۱۰