KayhanNews75979710412149515753159.pdf
10.55M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۷۳م
از وقتی تلویزیون بلر کوچکی خریده بودیم، شبها سرگرم بودیم. جلوی تلویزیون مینشستم و جبههها را نگاه میکردم و حرص میخوردم.
آن شب هم جلوی تلویزیون نشسته بودیم و مجری برنامه در مورد جنگ حرف می زد دستم را بالا گرفتم و گفتم: «خدایا، رزمندههای ما را در پناه خودت بگیر. ابراهیم و رحیم را هم به دست تو میسپارم. مواظبشان باش.»
علیمردان هم گفت: «باز خوب است که آنها توی همین منطقه میجنگند و هر وقت دلشان بخواهد، میآیند و سر میزنند. بیچاره رزمندههایی که چند ماه یک بار مجبورند بروند و خانوادههاشان را ببینند.»
نشسته بودیم که علیمردان پرسید: «برویم خانۀ مادرم شبنشینی؟
گفتم پس صبر کن خانه را جمع و جور کنم.»
تلویزیون را خاموش کردم و کتری را از روی چراغ علاءالدین برداشتم. شوهرم، رحمان را بغل کرد و گفت: «خودم میآورمش، تو دیگر سنگین شدهای.»
خندیدم و گفتم: «چه سنگینیای! هنوز دو ماه مانده که بچه دنیا بیاید. اصلاً هم سنگین نیستم.»
علیمردان، رحمان را توی پتویی پیچید و درِ خانه را روی هم گذاشتیم و به طرف خانۀ مادرشوهرم راه افتادیم. شبِ تاریک وسردی بود. نزدیک خانۀ مادرشوهرم، صداهای زیادی شنیدم. خندیدم و گفتم: «فکر نکنم امشب برای ما جا باشد. خانهشان شلوغ است. میهمان دارند.»
علیمردان هم خندید و گفت: «بهتر که میهمان دارند.»
وارد شدیم و سلام کردیم. خانه حسابی شلوغ بود. قهرمان و خانوادهاش و یکی دو نفر از فامیلها، خانۀ مادرشوهرم بودند. ما هم نشستیم و قهرمان به شوخی گفت: «دیر آمدید، جا نیست!»
من هم با خنده گفتم: «اگر میدانید جا نیست ، بفرمایید! ما تازه آمدهایم.»
تلویزیون روشن بود. مادرشوهرم از کتری و قوریِ روی علاءالدین چای ریخت. نخود و کشمش را هم جلوی من گذاشت. تلویزیون روشن بود. قهرمان گفت: «بزنید تلویزیون عراق، ببینیم این دروغگوها چه میگویند.»
گاهی وقتها تلویزیون عراق را میگرفتیم ببینیم چه میگویند. چون نزدیک مرز بودیم، میتوانستیم صاف و بدون برفک تلویزیونشان را بگیریم.
همانطور که نگاه میکردیم، یکدفعه صدام توی تلویزیون ظاهر شد. تا صدام آمد، با صدای بلند بنا کردیم به لعنت و نفرین. صدام هشدار داد و گفت: «فردا از شرق تا غرب ایران را میکوبم. از همینجا اعلام میکنم که فردا روز بمباران سختی است. شهرها را ترک کنید و بروید.»
با ناراحتی گفتم: «دوباره شر این آدم ما را گرفت. وقتی صدام میگوید بمباران میکند، اول زورش به ما میرسد. اول گورسفید را میزند، بعد میرود سراغ شهرها. خدا برایش نسازد.»
قهرمان با ناراحتی گفت: «با شماها کاری ندارد با من کار دارد. او مدعی من است. من در زندگی زیاد خواب ندیدهام، اما دیشب خواب دیدم که میمیرم.»
از حرفهای قهرمان ناراحت شدم. برگشتم و گفتم: «چرا این حرف را میزنی؟ تو که ترسو نبودی؟ این حرفها چیه؟»
زنش ریحان هم ناراحت شد و گفت: «فرنگیس، ببین چطور حرف بد میزند. بلا به دور.»
مادرشوهرم هم با ناراحتی شروع به خواندن آیهالکرسی کرد. به شوخی گفتم:
نمی میری ! فردا اول وقت میرویم کوه و شب برمیگردیم.»
همانطور که نشسته بودیم، توی تاریکی شب، پرندهای سه بار خواند. رنگ از صورت همه پرید. ما اعتقاد داریم اگر پرندهها سه بار در شب بخوانند، اتفاق بدی میافتد. خواندن پرنده در شب بدشگون است. زیر لب گفتم: «خدایا، قضا را برگردان.»
برادرشوهرم لبخند تلخی زد و گفت: «دیدید؟ این مأمور من است. شماها ناراحت نباشید.»
علیمردان با ناراحتی به پشت قهرمان زد و گفت: «بس کن بابا، چقدر حرف بد میزنی. حالا بگو ببینم چه خوابی دیدهای؟»
قهرمان گفت: «هفت مأمور پشت سر مرحوم عموی زنم بودند... و عمویم سید یعقوب که به دنبالم آمده بود، گفت مأمورها آمدهاند دنبالت، باید برویم.»
رو به قهرمان کردم و گفتم: «خواب، اسمش خواب است. نذری کن، تا خدا قضا را برگرداند. عمر دست خداست. به خدا توکل کن.
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۱۳)
مقاله ششم
#خاندان_راکفلر_بانکداران_آخرالزمانی
🖋قسمت دوم
◀️ وقف ستاد سازمان ملل
بررسی نقش مؤثر این بنیاد در تشکیل نهادهای فراملی و جهانی، میتواند بسیار شیرین و جذاب باشد،
اما به جهت حفظ پیوستگی مطالب در این پرونده، از پرداختن تفصیلی به این موضوع خودداری میکنیم.
تنها بهعنوان مشت نمونه خروار، جالب است بدانیم که «ستاد سازمان ملل متحد» موقوفهی خانواده راکفلر است!
ساختمان سازمان در نیویورک در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ میلادی در کنار «ایست ریور» (۷) بنا شد.
زمین این ملک را جان دی راکفلر جونیور (۸) به قیمت ۸.۵ میلیون دلار خرید و پس از احداث بنا توسط فرزندش نلسون راکفلر (۹) آن را به سازمان ملل متحد اهدا کرد.
این سطح از قدرت، تصمیمات سازمان ملل را بهکلی تحتتأثیر منویات این بنیاد قرار داد.
در ادامه برای روشن شدن موضوع به یک نمونه اشاره میشود:
در روزهای ابتدایی دیماه ۱۳۹۵، پس از تصویب تنها قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه اسرائیل درخصوص محدودیت شهرکسازی این رژیم (که برای اولین بار طی ۴ دهه توسط آمریکا وتو نشد!) کامران نجفزاده از نیویورک گزارش داد که بنیاد راکفلر بهخاطر این مصوبه، کمکهای مالی خود به این نهاد بینالمللی را محدود کرده است!
در این زمینه مثالهای فراوان دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد حاتمبخشی این بنیاد، بیدلیل نبوده و استیلای این خانواده بر سازمانملل و نهادهای تابع آن را کاملاً تضمین کرده است.
در بخشهای بعد خواهیم دید که گزینش رؤسای نهادهای بینالمللی، کاملاً باید زیر نظر این بنیادها صورت گیرد تا آن نهاد را در اختیار اهداف جهانی این بنیادها قرار دهد. (۱۰)
◀️ آیا خاندان راکفلر یهودی هستند؟
در سلسله مباحث مربوط به یهودیان مخفی دیدهایم که بسیاری از یهودیان دنیا تلاش میکنند آیینشان را مخفی نگه دارند.
درباره خانواده راکفلر میتوان گفت که گرچه یهودی بودن آنان در هالهای از ابهام قرار دارد و محل اختلاف است، اما همبستگی عمیق آنان با یهودیانِ برجسته و کنشهای هماهنگشان با شبکه یهود از گزارههای قطعی است.
لذا متد کنشهای این خانواده، یهودی بودن یا نبودن آنها را در درجات بعدی اهمیت قرار میدهد.
ذیلاً شواهدی آورده شده که انگارهی یهودی بودن و جهانروا بودن مکتب این خانواده را تقویت میکند.
این خاندان خود، دینشان را «مسیحی پروتستان» معرفی میکنند و ریشهی ۵۰۰ سالهشان را (مانند دو خانواده مورگان و روچیلد) از سرزمین ژرمنها میدانند؛
گرچه برخی گزارشها مدعی هستند ریشهی آنان از یهودیان سفاردی (۱۱) و خاستگاه آنان مناطقی از اسپانیا و پرتغال است.
درباره مکتبی بودن و تعصبات تند مذهبی این خاندان، شواهد زیادی در دست است؛
برای نمونه بررسی شجرهنامه راکفلرها از قرن ۱۶ میلادی نشان میدهد این خاندان طی چهار سده اخیر اسامیای روی فرزندان خود مینهادند، که یک خانواده متعصب مذهبی یهودی ممکن است این اسامی را بهکار ببرد. (۱۲)
البته طبعاً شواهدی اینچنین (به همراه ادعاهای پرشمار و بدون سندی که در این زمینه وجود دارد) برای اثبات یهودی بودن این خاندان کفایت نمیکند؛ ضمن اینکه پیوند وثیق این خانواده با محافل خاص اوانجلیستی (۱۳)، کابالیستی (۱۴)، فرقههای ایلومیناتی (۱۵) و سایر نحلهها و فرقههای آخرالزمانی و جهانروا اهمیت کیش مذهبی این خاندان را درجات بعدی اهمیت قرار میدهد.
عبدالله شهبازی، مورخ و جریانشناس معاصر نیز درباره آیین این خاندان معتقد است:
«مستندی درباره یهودی بودن راکفلرها وجود ندارد.
خیلی مهم هم نیست.
شبکه بانکداری آمریکا کلاً در اختیار خاندانهایی مانند مورگان بوده که اصالتاً آلمانی هستند و به احتمال قوی یهودیتبار.
به هر حال مستند قابل اتکاء وجود ندارد.» (۱۶)
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#عوامل_یهود
#مسلمانان_صهیونیست
#ذبیحالله_منصوری
#کتابسازی_یک_یهودی_برای_شیعه
🖋قسمت اول
امروز ۱۹ خرداد سالروز مرگ "ذبیحالله الهی دشتی" معروف به "ذبیحالله منصوری" از معروفترین کتابسازهای ایران است.(۱۳۶۵ش)
دربارهی او:
✡ تربیتشدهٔ مدارس آلیانس
1⃣ ذبیحالله حکیمالهی دشتی، فرزند اسماعیل معروف به #ذبیحالله_منصوری (زادهٔ ۱۲۷۸ در سنندج - مرگ ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)، از پرکارترین نویسندگان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران بود.
2⃣ او در مدرسهٔ #آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. #اتحاد_جهانی_آلیانس (כל ישראל חברים) یک سازمان جهانی #یهود است که در پاریس فرانسه مستقر است.
3⃣ این سازمان در سال ۱۸۶۰ توسط آدولف کرمیو برای محافظت از #یهودیان تمامی دنیا تشکیل شد. اهداف این سازمان دفاع از خود و خودکفایی یهودیان از طریق آموزش و پرورش است. دانش آموزان مدرسههای این اتحاد، بهطور قابل توجه در تاریخ معاصر مؤثر بودند.
4⃣ خاندان #حکیم_الهی یکی از معروفترین خاندانهای #یهودی ایران هستند. [البته خاندانهای مسلمانی هم با همین نام وجود دارند.]
5⃣ یکی از افراد این خاندان، بهنام ذبیحالله حکیمالهی دشتی، نام خود را به #ذبیحالله_منصوری تغییر میدهد که این نام معرف حضور است: مترجم معروف کتابهایی چون "امام صادق، مغز متفکر جهات تشیع"، "امام حسین و ایرانیان"، "سینوهه، پزشک مخصوص فرعون" و دهها کتاب دیگر.
6⃣ امروز آشکار شده است بسیاری از کتابهایی که منصوری ادعای ترجمهٔ آنها را داشته، ساخته و پرداختهٔ ذهن خودش بوده است و نویسندگان خارجی آنها اصلاً وجود خارجی نداشتهاند.
7⃣ از جمله این کتابها، "امام صادق، مغر متفکر جهان تشیع" است که به ادعای ذبیحالله منصوری در مرکز اسلامی استراسبورگ و توسط جمعی از شرقشناسان غیرمسلمان تألیف شده است.
8⃣ در شمارهٔ ۲۳ ماهنامه سوره، بهمن و اسفند ۱۳۸۴، مصاحبهای با یعقوب توکلی، پیرامون جریانهای تاریخنگاری انقلاب درج شده است. توکلی در ضمن این مصاحبه چنین میگوید:
✍ مرحوم بازرگان وقتی کتاب "امام صادق مغز متفکر جهان تشیع" منتشر شد، چون به روشپردازیهای علمی دین هم علاقهمند بود و مطالعاتی داشت، چندین بار به مؤسسهٔ خواندنیها (بهمدیریت ذبیحالله منصوری) رفته بود که او را پیدا کند و بپرسد که مؤسسه اسلامی استراسبورگ که این همه مستشرق جمع شدند و راجع به امام صادق (ع) مطالعه کردند، آدرسی بدهید که ما فرانسه میرویم آنجا هم برویم. چند بار مراجعه کرده بود. هر بار طوری سر دوانده بود. بعد کسی گفته بود که چنین مؤسسهای وجود ندارد. خیلی از این مستشرقین هم وجود ندارند. یا کتاب "ملاصدرا"ی هانری کربن (ترجمه منصوری) که واقعاً چنین کتابی ننوشته است. از او پرسیدند گفته بود خبر ندارم ولی تا حالا فکر میکنم بیست سی بار چاپ شده." (صفحهٔ ۹۵ ماهنامه)
9⃣ بله! کعبالاحبارها و ابناسحاقها، هنوز وجود دارند. تاکتیکِ اسلام آوردن یهودیان و در ظاهرِ اسلامدوستی، وارد کردن موهومات به معارف اسلامی، هنوز ادامه دارد و منحصر به صدر اسلام نیست. به این موهومات #اسرائیلیات میگویند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛
https://eitaa.com/salonemotalee/1866
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
✡ نمونهای از کتابسازی ذبیحالله حکیمالهی دشتی (منصوری) برای تشیع
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
کلاسهای (فرهنگی_هنری_ورزشی)
ویژه خواهران🧕
مهلت ثبت نام ۱۴۰۱/۰۳/۲۵ 📆
پایگاه عقیله بنی هاشم علیهاالسلام
📱📲
🔹کانال کلاسهای تابستانه پایگاه عقیله ی بنی هاشم(ع)👇👇👇🔹
Eitaa.com/tabestan1401
#لطیفه_نکته ۱۱۶
جدیدا سعی میکنم تا جایی که امکان داره با مردم مدارا کنم و با زبونم کسی رو ناراحت نکنم 💪💪😜
فقط با لگد 😐😜😜
*به نام خدای صبر و مهر*
*با سلام و ادب و تبریک و شاد باش به مناسبت ولادت ارزشمند ولی نعمت ایران زمین آقا امام رضا علیه السلام به محضر پاکتان*
*امام رضا علیه السلام*
*لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمَانُ سِرِّهِ .... وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ ..... وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ ....*
*مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد یکی از پروردگار است و دومی از پیامبر و سومی از امام. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.*
*امالی شیخ صدوق ص۳۲۹*
*خداوند کریم در قرآن فرموده اند عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا یعنی خداوند عالم الغیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند (سوره جن آیه ۲۶) پس خدوند کریم اسرار خویش را هویدا نمی کند و مؤمن واقعی باید این صفت خداوند منان را در خود به وجود بیاورد.*
*نیز خداوند فرمودند خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِين (سوره اعراف آیه ۱۹۹) یعنی به پیامبر امر فرمودند که عفو و ميانهروى را پيشه كن عذر مردم را بپذير و بر آنان آسان بگير، و به كارهاى عقل پسند و نيكو فرمان بده، و از جاهلان اعراض كن و پیامبر طبق فرمان خدا عمل فرمودند و مومن واقعی باید این صفت ارزشمند را از پیامبر اکرم فرا گرفته و در زندگی عمل نماید.*
*نیز خداوند فرمودند وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون (سوره بقره آیه ۱۹۹) یعنی و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. کسانی که بدین اوصاف آراستهاند آنها به حقیقت راستگویان و پرهیزکارانند. و این صفات در امامان شیعه مخصوصا آقا امیر المؤمنین علیه السلام هست و مومن واقعی باید به این صفت خود را آراسته نماید.*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412150514953160.pdf
10.4M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#خاطرات
🐪ماجرای پناهنده شدن یک شتر به حرم مطهر امام رضا علیه السلام
♦️در منطقه محمد آباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصاب خانه های مشهد بود. روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می برد.
♦️ناگهان قبل از ذبح، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می کند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه می ماند. من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از درب شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت درب غربی رفت، اما قبل از رسیدن به درب غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد.
♦️کم کم زائران جمع شدند، خدّام و مسئولین حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود، فرد غریبه ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای مان حضرت رضا علیه السلام می بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند. حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود.
♦️راوی: آقای سید محمد حسینی (خادم حضرت رضا علیه السلام)
📚منبع: کتاب ذره و آفتاب، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_فرمانده
🎥اجرای سرود سلام فرمانده، در موصل عراق ، توسط اطفال شیعه شَبَکی
یادآوری : قومیت شَبَک که خود را ایرانی میدانند، در دربار صفوی بعنوان "شاه بیک" خوانده میشدند ولی بعدا بتدریج به شبک یا همان شاه بیک ملقب گشتند، آنها در خلال فتح موصل توسط نادر (هنگامیکه سردار صفوی بود) همراه او بودند و بعد از انعقاد صلحنامه با عثمانی جهت پدافند (حفظ حدود مورد توافق) در بخش شرقی موصل ماندند واکنون بعد از سیصد سال واندی اخلاف آنها اینگونه دلدادگی خود را به امام زمان علیه السلام و جمهوری اسلامی ایران نشان می دهند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/1848
🖋قسمت ۷۴م
صبح روز بعد، داشتم خمیر میکردم. با خودم گفتم نان را که بپزم، رحمان را برمیدارم و میروم کوه، تا نزدیک شب.
شب برمیگردم. دستم توی تشت خمیر بود که قهرمان یاالله گفت و وارد خانه شد. با صدای بلند گفتم: «خوش آمدی. بیا تو.»
علیمردان هم پا شد رفت پیش قهرمان و با او دست داد. بچهاش مصیب توی بغلش بود. بچه را کنار دستش گذاشت. دستم را بلند کردم و گفتم: «ببخش، دارم خمیر میکنم. الآن میآیم.»
گفت: «براژن (زنداداش)، به کارت برس.» با علیمردان گوشۀ حیاط نشستند.
شوهرم گفت : «این تفنگ را کمی دستکاری میکنی؟»
مردها معمولاً تفنگ داشتند. قهرمان مشغول درست کردن تفنگ شد. من هم از توی انباری صداشان را میشنیدم. یکدفعه در زدند. علیمردان پا شد و در را باز کرد. حسین، یکی از همسایهها بود. به قهرمان گفت: «الان دیدمت که اینجا آمدی. یک خرده جوشکاری داریم، میآیی برایمان انجام دهی؟»
قهرمان گفت: «صبر کن تا بیایم.»
تفنگ را داد دست علیمردان و گفت: «بعداً می آیم درستش میکنم.»
بلند شد و گفت: «میروم بچه را بگذارم خانه و به کار این بندۀ خدا برسم.»
بعد بلند گفت: «زنبرادر، من رفتم.»
گفتم: «بذار یک چایی درست کنم، بخور و بعد برو.»
گفت: «نه، میروم.»
کبریت و نفت برداشتم تا آتش درست کنم. یکدفعه صدای هواپیماها بلند شد. دلم هری ریخت پایین. از انباری بیرون دویدم. دو هواپیمای سفید را دیدم که وسط آسمان دور میزدند. یاد رحمان افتادم. رفته بود بیرون، دم دکان همسایه. با فریاد به علیمردان گفتم: «بدو رحمان را بیاور.»
برادرشوهرم پرید توی خانه و گفت: «هواپیماها آمدند. مواظب باش. رحمان کجاست؟» گفتم: «رفت دم دکان.»
منتظر علیمردان نشدم و دویدم. قهرمان هم در حالی که مصیب را محکم توی بغل گرفته بود، بهسرعت از خانه دور شد و رفت سمت خانهشان.
کمی جلوتر، رحمان را دیدم که آرامآرام به طرف خانه میآید. سرش رو به آسمان بودوداشت هواپیماها را تماشا میکرد. پریدم و بغلش کردم. بعد بهسرعت به طرف خانه برگشتم. رحمان از دیدن من با آن قیافه، وحشت کرده بود. باید خودم را به سنگرهایی که جلوی خانه ساخته بودیم، میرساندم. آنجا امن بود.
سنگرها را مدتی قبل ساخته بودیم و هر وقت برای رفتن به کوه وقت نداشتیم، داخل سنگرها پناه میگرفتیم. گونیهای خاک را روی هم چیده بودیم و سقفش را پوشانده بودیم. ابراهیم و رحیم هم توی ساختن سنگرها کمکمان کرده بودند
داخل یکی از سنگرها پریدم. قلبم تند میزد. نمیدانستم شوهرم کجا رفته. از گوشۀ سنگر، بالا را نگاه کردم. هواپیماها نزدیک و نزدیکتر شدند. آنقدر نزدیک بودند که فکر کردم میخواهند فرود بیایند. صداشان گوش را کر میکرد. چشم از هواپیماها برنداشتم که یکدفعه بمبهاشان را ول کردند.
وحشتناک بود. بمبهای سیاه را روی روستا میریختند. بمبها که زمین میخوردند، صدای وحشتناک انفجار، همه جا را تکان میداد. گورسفید میلرزید و همه جیغ میکشیدند. هر کس به طرف سنگری میدوید. مردم غافلگیر شده بودند.
هواپیماها رفتند، چرخ زدند و دوباره برگشتند. از گوشۀ سنگر که نگاه کردم، نزدیک بود از حال بروم. همسایهام فرهنگ مرجانی با چهار بچهاش به طرف سنگرها میدوید، اما دیر شده بود. اول صدای جیغ هواپیما آمد و بعد صدای انفجار بمب.
انگار جهنم برپا شده بود. گوشهایم زنگ میزدند. دود و آتش همه جا را پر کرد
جلوی چشمم، زن و چهار بچهاش، کنار سنگر افتادند و زمین خوردند. سرم را بلند کردم و فریاد زدم. بچههایش کوچک و خرد بودند. فریاد زدم: «ننهفرهنگ، چی شده؟»
اما صدایی از آنها بلند نشد. فکر کردم دارم خواب میبینم. به نفس نفس افتادم. به همین سادگی، فرهنگ و چهار بچهاش شهید شدند. هر چه اسم بچههایش را صدا زدم، خبری نشد.
گیج شده بودم. یکدفعه یاد رحمان افتادم. رحمان توی بغلم نبود. کنارم افتاده بود.
وقتی که بلند کردم، وحشت کردم. خون زیادی از دهانش آمده بود. با گوشۀ دست، خون کنار دهانش را پاک کردم، اما باز خون میآمد. فریاد زدم و با لباسم شروع کردم به پاک کردن خون.
نمیدانستم چه کار کنم. یکدفعه همسایه دیگرمان خاور شهبازی را دیدم. فریاد زدم: «ننهخاور، بیا ببین پسرم چه شده؟ بیا ببین چه بلایی سرش آمده؟»
ننهخاور به طرفم دوید. نفسنفسزنان و با لباس خاکی، خودش را انداخت توی سنگر و گفت: «سرش را بیرون بیاور ببینم چی شده ؟
توی دهان رحمان را نگاه کرد و گفت: «چیزی نیست، اما چرا خون از دهانش میآید؟» او هم نمیدانست چه کار کند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/1875
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۱۴)
مقاله ششم
#خاندان_راکفلر_بانکداران_آخرالزمانی
🖋قسمت سوم
دیوید راکفلر (۱۷) خود در سال ۲۰۰۲ در کتاب خاطراتش تصریح میکند:
«توصیف من و خانوادهام این است که ما بهعنوان «انترناسیونالیست» (۱۸)، همداستان عدهای دیگر در جهان، برای ساخت یک جهان با ساختار یکپارچهتر سیاسی و اقتصادی هستیم. اگر اتهام ما این است، من ایستادهام و به آن افتخار میکنم.» (۱۹)
در گزارشی دیگر گلوبال ریسرچ (۲۰) در این زمینه نوشت:
دیوید راکفلر در خلال صحبتهایش در نشست بیلدربرگ (Bilderberg) سال ۱۹۹۱ میلادی درخصوص اهمیت حضور رسانهها در چهار دهه گذشتهی این کنفرانس گفت:
«واشنگتن پست، نیویورک تایمز، مجله تایم و دیگر نشریات بزرگ که مدیران آنها در تمام ۴۰ سال گذشته در جلسات ما حضور داشتند، بهخاطر وعدههای از روی بصیرتشان مورد احترام هستند.
این برای ما غیرممکن مینمود که نقشهی خود را برای جهان، بدون روشنگری این مجلات پیش ببریم. اما اکنون جهان برای یک دولت جهانی آمادهتر است؛ حاکمیتی فراملی متشکل از نخبگان و بانکداران جهان قطعاً از حکومتهای ملیِ تجربهشده در قرنهای گذشته بهتر است.» (۲۱)
به هر رو گام برداشتن راکفلرها در مسیر جهانیسازی همراه و همنوا با سایر معتقدان به حکومتداری جهانروا، روشن و مبرهن است.
در ادامه به مواردی از تمهیدات و کنشهای این خانواده در راستای تشکیل حکومت واحد جهانی اشاره خواهد شد
◀️ الف. همکاری راکفلرها در تشکیل اسرائیل
خانواده راکفلر در تشکیل اسرائیل همکاری راهبردی داشتهاند.
دلیل این مسأله دقیقاً روشن نیست، اما بهطور قطع تنها «همسویی مذهبی» یا «یکسانی اهداف راهبردی» میتواند چنین ارتباط نزدیکی را شکل دهد.
برخی پژوهشگران در مطلبی در این خصوص مینویسند:
«ویلیام بلاکستون (۱۸۴۱ـ۱۹۳۵) ثروتمند، جهانگرد و بشارت دهنده «اِوانجیلی و یکی از مهمترین شخصیتهای مسیحی – صهیونیستی آمریکایی است که این جنبش را [در آمریکا] تأسیس کردند.
ویلیام بلاکستون از همان کودکی شیفته خواندن عهد قدیم و پیگیری پیشگوییهایی بود که در این کتاب درباره ظهور مسیح ذکر شده بود.
او که با ساخت و ساز و سرمایهگذاری در این زمینه، ثروت هنگفتی به دست آورده بود، اعتقاد داشت، این ثروت بیجهت به او داده نشده، به همین دلیل مسئولیت فراهم ساختن زمینههای ظهور مسیح را برعهده گرفت.
با توجه به موارد یاد شده، رهبری جنبشی را که هدف آن بازگرداندن یهود به فلسطین قبل از ظهور مسیح بود، عهدهدار شد.
بلاکستون فعالیتهای خود را با نوشتن کتاب «یسوع میآید» که در سال ۱۸۷۸م منتشر شد، آغاز کرد.
کتاب یاد شده تأثیر بسیار زیادی بر پروتستانیسم انجیلی آمریکا گذاشت.
این کتاب تبدیل به یکی از مهمترین کتابهایی شد که «آرمانگرایی صهیونیستی» را در چارچوب اعتقاد به «عصر هزاره خوشبختی» منعکس میکرد.
این کتاب، بیش از هر کتاب دیگری که در زمینه ظهور مسیح به چاپ رسیده بود، توانست توجه رهبران و روحانیون مسیحی را به بازگشت مسیح جلب کند.
از جمله این افراد میتوان به «ملویل فولر» قاضی بزرگ و استاندار ایالتها و نماینده کنگره آمریکا اشاره کرد.
در میان این افراد روحانیون پروتستان، کاتولیک، سرمایهداران و سیاستمدارانی از قبیل «دی پونت»، «مورگان»، «جان راکفلر»، «ویلیام راکفلر»، «راسل زیگ» و «چارلز اسکوبنر» نیز به چشم میخوردند…
در سال ۱۸۹۱، بلاکستون «درخواستی» برای «بنیامین هاریسون»، رئیسجمهور آمریکا نوشت و در آن از او خواست، جهت بازگرداندن یهودیان به فلسطین وارد عمل شود.
او این درخواست را به امضای ۴۱۳ تن از شخصیتهای برجسته مسیحی آمریکا رساند.
در میان این افراد، امضای بزرگ خاندان راکفلر در آن زمان، یعنی «جان راکفلر» نیز دیده میشد.» (۲۲)
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#کتابسازی_یک_یهودی_برای_شیعه
🖋قسمت دوم
✡ صاحبنظران و کتاب «مغز متفکر شیعه»
📖 در اواسط دههٔ پنجاه کتابی به اسم «مغز متفکر جهان شیعه: امام صادق (ع)» در ایران منتشر شد که نام آشنای #ذبیحالله_منصوری را بهعنوان مترجم با خود یدک میکشید.
این کتاب شامل محتویات متنوع و گستردهای پیرامون فعالیتهای علمی و شاگردان منتسب به امام صادق (ع) است و طی چهار دههٔ گذشته، مورد استقبال عامهٔ مردم و البته مورد ارجاع پژوهشگران و نویسندگان بوده است.
در ادامه، نظرات تعدادی از پژوهشگران عرصهٔ دین و تاریخ را، در باب تشکیک در اعتبار این کتاب میخوانیم:
1⃣ حجةالاسلام دکتر محمدعلی مهدویراد (عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران)
👈 ایشان کتاب «مغز متفکر جهان شیعه؛ امام صادق (ع)» را اثری کاملاً بیپایه و غیرمستند خوانده و اظهار کرد:
«متولیان امر باید جلوی چاپ و انتشار این کتاب را بهعنوان روشنترین مصداق جعل و کذب و وضع بر امام معصوم (ع) بگیرند...
بنده فضلا را به کتاب «ذبیحالله منصوری» تألیف آقای جمشیدی ارجاع میدهم که در آن سلسله مقالات نقد و بررسی آثار وی، از جمله «مغز متفکر جهان شیعه؛ امام صادق (ع)» جای گرفته است.
در آن کتاب آمده است:
«جعفر آقایانی چاوشی» پس از جستوجوی بسیار در کشور فرانسه، کتابی با این عنوان از مرکز استراسبورگ پیدا نکرده است.
ذبیحالله منصوری خود در محضر «آقایانی چاوشی» اعتراف کرده که مطالب این کتاب را ساخته است،
البته کمابیش به «السماء و العالم» از بحارالانوار و برخی از روایات طبالنبی (ص) و... مراجعه و از آنها استفاده کرده است.»
📚 منبع: goo.gl/1r86ru
2⃣ مرحوم دکتر صادق آیینهوند (چهره ماندگار تاریخ، استاد دانشگاه تربیت مدرس و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
👈 ایشان معتقد بود مستندات این کتاب، واقعیت ندارد و مانند برخی دیگر از کتابهای منصوری، ساخته و پرداختهٔ ذهن خود اوست: «جمعی بهنام استراسبورگ وجود نداشته و چنین دانشمندانی وجود خارجی نداشتهاند.
شاید بحثی در جایی صورت گرفته و جرقهای در کشور آلمان زده شده اما آقای منصوری، هم مرکز مطالعات و هم دانشمندان را در ذهن خودش درست کرده و با قلم خودش از زبان آنها صحبت کرده است.
مطالبی هم که در برخی از کتابهایش و از جمله کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» مطرح میکند از نظر علمی عجیب بوده و اثبات نشده است.
مثلاً اینکه موریانهها از چند هزار کیلومتر بو میکشند و...، اینها را خودش درست میکند و مبنای علمی ندارد.»
📚 منبع: goo.gl/umpYYV
3⃣ بهاءالدین خرمشاهی (نویسنده، مترجم، قرآنپژوه و استاد دانشگاه)
👈 ایشان در سخنانی درباره کتاب مغز متفکر جهان شیعه گفت که این کتاب، کمتر علمی و تاریخی است و به نظر وی، این کتاب ارزش تحقیقی ندارد. وی هیچ کدام از کتاب های مرحوم منصوری را دارای ارزش استناد و تحقیق نمیداند چرا که بهگفتهٔ وی، ذبیحالله منصوری در ترجمهٔ کتب، حدود ٧٠درصد به متن اصلی کتاب اضافه میکرد!
📚 منبع: goo.gl/cPQxLP
4⃣ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی (فیلسوف معاصر)
👈 ایشان نیز با انتقاد از عنوان «مغز متفکر جهان تشیع» اظهار داشته: «حتی عنوان کتاب "مغز متفکر جهان شیعه" مورد نقد است و واژهٔ نادرست و بیهودهای است. نباید از تعبیر "مغز متفکر" برای مقام امامت که از جانب خدا مقرر شده است، استفاده کنیم. بهنظر من حتی اینکه به امام بگوییم "مغز متفکر" تعبیر غلطی است و از روی نفهمی مقام امامت است. مگر امام صادق، برتراند راسل یا انیشتین است؟!»
📚 منبع: goo.gl/VwwGhh
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛
https://eitaa.com/salonemotalee/1879
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۱۱۷
فامیل گرامی😐
یا بچه تو درست تربیت کن😡
یا اگه باز زدمش صدا اردک داد ناراحت نشیا😳💪
یهو دیدی بردم فروختمش عین یوسفا حالا زشت که زشته کار که میشه ازش کشید😁😁😁
*به نام هدایت گر دلو به سوی پیامبرش*
*سلام*
*خداوند بزرگ و مدیر در قرآن فرمودند*
*وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلي دَلْوَهُ قالَ يا بُشْري هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَعْمَلُونَ*
*یوسف در چاه بود که کاروانی از راه رسید. آنان آب آور خود را فرستادند. او دلو خود را در چاه انداخت. وقتی دلو را بیرون آورْد و یوسف را بر طناب دلو آویخته دید گفت : مژده باد این یک پسر بچه است، و او را به عنوان کالایی برای فروش پنهان ساختند، در حالی که خدا از آنچه می کردند آگاه بود.*
*سوره یوسف آیه ۱۹*
*با توجه به این آیه می توان نکات زیر را به دست آورد*
۱. گاهى خودیها انسان را در چاه می اندازند، ولى خداوند از طریق بیگانگان، انسان را نجات می دهد.
۲. تقسیم کار، یکى از اصول مدیریّت و زندگى جمعى است. (آنان مسئول آب خود را فرستادند لب چاه)
۳. گروهى، انسان را به دید کالا می نگرند. متاسفانه این نگاه در جامعه مدرن کنونی به شدت احساس می شود به گونه ای که حتی سلامتی و نشاط و روح و روان انسانها را هم به عنوان کالا و راهی برای درآمد به آن نگاه میکنند
۴. کتمان حقیقت، در برابر مردم امکان دارد، با خدا چه می کنیم که به همه چیز آگاه است. (آنان سعی داشتند یوسف را پنهان کنند تا کسی نفهمد و بتوانند از او پول خوبی به جیب بزنند ولی خدا از کارشان آگاه بود)
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee