eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
950 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺❤️ ❤️🌺 🇮🇷قسمت بیست و پنجم🇮🇷 ✒زمانی برای نفس کشیدن - دکتر دایسون ... واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ ... یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن ... و وقتی یه مرد ... بعد از سال ها زندگی ... از اون زن خواستگاری می کنه ... اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟... یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ ... یا بوده اما حقیقی نبوده؟ خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم ... خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود. منم بی سر و صدا ... و خیلی آروم ... در حال فرار و ترک موقعیت بودم ... در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون ... در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه ... توی اون فشار کاری ... که یهو از پشت سر، صدام کرد ... دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد ... می خواستم گریه کنم ... چشم هام مملو از التماس بود ... تو رو خدا دیگه نیا... که صدام کرد ... - دکتر حسینی ... دکتر حسینی ... پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ ایستادم و چند لحظه مکث کردم ... - من چطور آدمی هستم؟ جا خورد ... - شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ ... با تمام خصوصیات مثبت و منفی؟ معلوم بود متوجه منظورم شده ... - پس علائق تون چی؟ - مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و ... واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ ... چند لحظه مکث کردم ... طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ... ممکنه نتونن. در کنار اخلاق ... بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است ... اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار ... آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن ... اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت ... بدون توجه به واکنش دیگران ... مدام میومد سراغم و حرف می زد ... با اون فشار و حجم کار ... این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود ... دیگه حتی یه لحظه آرامش ... یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم ... دفعه آخر که اومد ... با ناراحتی بهش گفتم ... - دکتر دایسون ... میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ ... و حرف ها صرفا کاری باشه؟ خنده اش محو شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد ... - یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ چند لحظه مکث کردم ... گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود ... اما حالا !! - صادقانه ... من اصلا به شما فکر نمی کنم ... نه به شما... که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر می کنم، نه ... بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم ... دوباره لبخند زد ... - شخص دیگه که خیلی خوبه ... اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ خسته و کلافه ... تمام وجودم پر از التماس شده بود. - نه نمی تونم دکتر دایسون ... نه وقتش رو دارم، نه ... چند لحظه مکث کردم ... بدتر از همه ... شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید! - ولی اصلا به شما نمیاد به فکر و حرف دیگران در مورد خودتون ... توجه کنید ... یهو زد زیر خنده ... اینقدر شناخت از شما کافیه؟ ... حالا می تونید بهم فکر کنید؟ - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر ... من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته ... حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید ... من ندارم ... بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده ... وقتی برای فکر کردن به شما و خصوصیات شما ندارم ... حتی اگر هم داشته باشم ... من یه مسلمانم ... و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید ... از نظر شما، خدا ... قیامت و روح ... وجود نداره ... در لاکر رو بستم ... - خواهش می کنم تمومش کنید. و از اتاق رفتم بیرون ... ... برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید ... شده بودم دستیار دایسون ... انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم ... باورم نمی‌شد ... کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می‌شد ... دلم می‌خواست رسما گریه کنم ... برای اولین عمل آماده شده بودیم ... داشت دست‌هاش رو می‌شست ... همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ... ولی سریع لبخندش رو جمع کرد ... - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم ... و با افرادی کار می‌کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن ... و .. داشتم از خجالت نگاه‌ها و حالت‌های بقیه آب می‌شدم ... زیرچشمی بهم نگاه می‌کردن ... و بعضی‌ها لبخندهای معناداری روی صورت‌شون بود ... چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم ... ◀️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 پاسخی زیبا و هنری به آهنگ اعتراضی به عشق انسان و فهم به عشق ساختن به عشق برای حق که اسم رمز این خونه اس به عشق ‌‌● خواننده: مجال ‌‌● موسیقی و ترانه: شروین معینی ‌‌● تصویر: ابراهیم سالمی نژاد ‌‌● تشکل فرهنگی عروج 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 پیشرفت های ۴۳ ساله جمهوری اسلامی بسیار طبیعی است، اگر شاه هم بود، همین قدر پیشرفت صورت می‌گرفت! 💢اگر فقط به تعداد جاده‌ها و بیمارستان‌ها و مدارس و... اکتفا شود حق با منتقدین است درحالی‌که کتاب صعود ۴۰ ساله به رتبه‌بندی و مقایسه با کشورها پرداخته است. مگر می‌شود در شاخصه‌ای مانند امید به زندگی در ۴۰ سال پیش از همه کشورهای منطقه، شوروی و همه کشورهای وابسته‌اش، و نیز از تمام کشورهای آمریکای لاتین و... پایین‌تر باشیم و امروز از اکثر آنان بالاتر؛ آن‌وقت بگوییم باید در این ۴۰ سال پیشرفت می‌کردیم. مگر کشورهای دیگر پیشرفت نمی‌کردند؟ ♦️ این مطلب مثل آن است که شخصی در یک کلاس ۴۰ نفره در ترم اول رتبه ۳۵ کلاس را به دست آورد و در ترم بعدی نفر سوم کلاس شود؛ آن‌وقت همه به او بگویند که طبیعی بود باید در یک ترم پیشرفت می‌کردی! و او خواهد گفت: مگر بقیه درس نمی‌خواندند؟ مگر آنان پیشرفت نمی‌کردند؟ بلکه پیشرفت من بسیار بالاتر از آنان بوده است. 💢 پیشرفت‌های بسیار زیاد جمهوری اسلامی در حالی است که پیچیده‌ترین بحران‌ها و تحریم‌ها برای این کشور صورت گرفته است. 🔸 برشی از سخنرانی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
33.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۲۰) ✳️ وقتی حساب توییتری دولت از اغتشاشات ایران و شورشیان‌ حمایت میکنه و جلیقه‌زردها از خجالتش در میان! 🔺پ. ن: کاربران فرانسوی در زیر این توییت با گذاشتن تصاویر مربوط به برخورد پلیس فرانسه با جلیقه‌زردها، خشونت پلیس کشورشون در برخورد با معترضین رو نشون دادن. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحمه‌الله این کلیپ کوتاه رو ببینید! خیلی جالبه! انگار این فرمایشات امام خمینی(ره)، برای همین امروزه! بی خود نیست که حضرت آقا می فرمایند: «امام خمینی، فقط امام دیروز نیست، امام امروز و فردا هم هست.» 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🇮🇷 🇮🇷 📖 قسمت دوم یه خورده گلوم رو صاف کردم و گفتم: باشه بابا!!! شیخ مهدی! تو که بی جنبه تر از من هستی! مگه چی گفتم!!! بعد هم برای اینکه اقتدارم رو نشون بدم در رو باز کردم و پیاده شدم... مهدی هم نامردی نکرد گاز ماشین رو گرفت و رفت!!! دیدم جدی جدی رفتا!!! با حالت دستم بلند اشاره کردم به سمت ماشین و داد زدم: خیلی نامردی ...! چند صدمتری رفت... منم مطمئن شدم که قصد برگشت نداره! همینطور توی دلم فحش ریز و درشت به هر چی آخوند و رفیق و خودم و دنیا میدادم که دنده عقب گرفت...! رسید بهم. گردنش رو گج کرد و از پنجره‌ی ماشین گفت: آقا مرتضی چقدر پاک کردی!! عصبی گفتم: چیوووو ؟! لبخندی زد و گفت: گناه‌های من رو و با تموم آخوندا !!! بی‌اعتنا نگاهش کردم هیچی نگفتم... و مثل انسانهای تازه به دوران رسیده با اینکه توی دلم از برگشتنش خوشحال شدم؛ اما با ابروهای بهم گره خورده به راهم ادامه دادم... گفت: یعنی نمیخوای سوار شی؟! برم؟! برم؟! رفتمااااا.... بعد با همون جذبه اش گفت: ناز نکن بیا بالا... من که منتظر همین لحظه بودم، اما مثلا با حالت بی رغبت سوار شدم... آرومتر از دفعه‌ی قبل زد به شونه‌ام و گفت: "رفیق خوبم! جمع نبند! نه اینجا، نه هیچ جای دیگه! بالاخره توی هر قشری خوب و بد هست. وقتی میگی شیخ مهدی تو فلانی؛ قبول! اما وقتی میگی همه‌ی شیخا فلانن این دیگه از اون حرف‌هاس که نشون می‌ده نه تنها دین مدار نیستی که ببخشیدا عقل مدار هم نیستی!!! یه بدی از من می‌بینی نچسبون به همه. برادرم! تعمیم نده به کل جامعه! آخه خودتم یکی از همین اعضای جامعه‌ای! گفتم: نگاه مهدی! غلط کردم. خوبه؟!!!! نصایح تموم شد!؟ حالا بگو کاری از دستت بر میاد برای من بکنی! دستش رو انداخت توی فرمون خیلی جدی گفت: نچ داداش! تو بیای تو حوزه، جامعه‌ی طلاب یکجا به فنا میره! گفتم: جمع نبند برادرم جمع نبند! زد زیر خنده و گفت: ای آدم زرنگ! بعد هم ادامه داد: من حرفی ندارم با بابات صحبت کنم! اما واقعاااا برام سوال شده؛ برای چی میخوای بیای حوزه؟! تو تا دیروز از کنار عبای ما رد می‌شدی یه متلک نثارمون می‌کردی! حالا خورشید از کدوم طرف طلوع کرده!!!! کلافه گفتم: مهدی تو نمی‌دونی!؟ نه!؟ واقعا نمی‌دونی!!؟ خوب معلومه می‌خوام آدم بشم! می‌خوام به درد اسلام بخورم! چندین بار دستش رو کشید روی محاسن صورتش... نفس عمیقی کشید و گفت: اگه واقعا برات آدم شدن مهمه و به درد اسلام خوردن، تو الان دانشگاه قبول شدی و توی این جایگاه خیلی می تونی موثر باشی و به درد اسلام بخوری. غیر از اینه!!!؟ عصبی گفتم: نخخخخخخخیر شما ظاهرا توی تیم بابامی! من بدبخت رو بگو روی کی حساب باز کردم! خوبه می‌خوام برم حوزه باید اینقد التماس کنم. نمی‌خوام برم خارج از کشور! جدی نگاهم کرد و گفت: ببین آقا مرتضی! تو از حوزه یه آرمانی تو ذهنته که اگر هدف نداشته باشی صِرف یه تنوع روحی بیای داخلش اونوقت نه تنها خودت ضربه می‌خوری که به چهار نفر دیگه هم ضربه می‌زنی! تا شرایط فعلیت ... اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: دستت درد نکنه آقا مهدی! همین الان گفتی خوب و بد توی همه قشری هست! درسته هنوز شاید خیلی پخته نباشم ولی باور کن اینقدر هالو هم نیستم که تمام حوزوی‌ها رو دارای عصمت حساب کنم!!! با نیش خندی گفت: یعنی منظورت اینه که مرغ یه پا داره دیگه!!! بعد دوباره جدی شد و با اشاره به عمامه‌ش گفت: می‌دونی که این لباس پیغمبر صلوات الله علیه و آله! یعنی خاکسترم بریزن روی سرت باید پای آرمانهات وایستی ! بیای و خوب باشی بالاخره از یه عده فحش می‌خوری! اما اونور حساب و کتابت با رحمن و رحیمه! همراه و همرنگ بدا باشی! اینجا خُوش می‌خوری لقمه لقمه و درشت درشت! اما اون ور کارت با کرام الکاتبین! اینا رو که گفتم برای اینه که حساب کار بیاد دستت! من حرفی ندارم بیای حوزه! اما رضایت پدر و مادرت شرطه! باید هر جوری هست راضی‌شون کنی، اونم به خوبی! نه به زور و اخم و ناراحتی! لبخند نشست روی صورتم و گفتم: می‌خوامت شیخ مهدی... خاک عباتم... بعد بی مهابا ادامه دادم: الان بریم با بابام صحبت کنی؟! ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔹 (۴)🔹 : ♦️وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي 💠مهارت انتقادپذیری: ♦️یکی از دلایلی که پذیرش نقاط ضعف را برای اشخاص سخت می‌کند، تمایل به است. 🔅روان انسان به طور طبیعی تمایل دارد باورهای غلط و رفتارهای اشتباهش را توجیه کند و همه چیز را به نفع خودش تمام کند. 🔅اینکه بدانیم چه چیزی این میل را در ما شدت می‌بخشد و از پذیرش اشتباهات و رفتارهای غلطمان جلوگیری می‌کند، مسئله بسیار مهمی در تقویت مهارت انتقادپذیری است. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 زیبای قسمت پانزدهم 🎞این قسمت : اینترنت ممنوع 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
202030_1763834350.pdf
932.9K
پی‌دی‌اف کتاب آداب الصلاه امام خمینی رحمه‌الله
صفحه ۱۲۵ قرآن کریم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲۰۵ یکی میره کله پاچه فروشی یارو بهش میگه: قربون چشم بزارم ؟ جواب میده: نه آقا حداقل صبر کن من برم قایم بشم😑🤪🤪🤣🤣 امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: اندیشیدن با عقل همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشم‌ها خطا می کنند و فریب می دهند، امّا عقل هرگز کسی که از او نصیحت بخواهد را فریب نمی دهد. لَیسَتِ الرَّوِیةُ کَالْمُعَاینَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ؛ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیونُ أَهْلَهَا، وَلَا یغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ. نهج البلاغه حکمت ۲۸۱ عقل محض خطا نمی کند و مهمترین حجت خدا بر بشر است. عقل از انبیاء هم مهمتر و اعتنای به آن لازمتر است زیرا اثبات نبوت هم بر عهده عقل است. هرگز عقل خود را دست کم نگیرید و از آن بیشترین استفاده را ببرید. عقل اگر با شهوت و قدرت و شفقت و وهم و خیال و این گونه امور مخلوط شود دچار اشتباه می شود ولی عقل خالص هرگز خطا نمی کند. ببخشید اگر طنزش خیلی ربط نداشت همین که چشم داشت بسه دیگه😂😂 🔸🌺🔸-------------- سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121505549120360.pdf
11.65M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز پنج‌شنبه‌ ۲۱ مهر ۱‌۴۰۱ ۱۶ ربیع‌الاول ۱۴۴۴ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۲ ذکر روز پنج‌شنبه؛ صد مرتبه: لا الهَ الا اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ تمام صفحات 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee