eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت هفتاد و ششم؛ عمه هم گریه‌کنان آمد و توی ظرف اسپند فوت کرد و دور سرم چرخاند. پدرم را دیدم یاد مادرم افتادم اما بغضم را خوردم. هوا سرد بود و از دهان هرکسی که چاق سلامتی می‌کرد و زیارت قبول می‌گفت بخار در می‌آمد. تا سه روز میهمان داشتیم دنیا بیشتر به کام بچه‌ها بود که با سروصدا بازی می‌کردند روز چهارم حسین با میهمان‌ها رفت. آنها به خانه‌های‌شان و حسین به جبهه من ماندم و دو تا پسربچه که از دیدن‌شان سیر نمی‌شدم. گرمی و شور میهمانی خیلی زود جایش را به سردی زودرس زمستان داد. آن روزها عصای دستم افسانه خواهر کوچکترم بود که بعد از ازدواج سر زندگی و خانه خودش رفت. می‌ماند خانم حاج‌آقا سماوات که از او هم دور شده بودیم و نبود که هوایم را داشته باشد. همه چیز از ارزاق عمومی کوپنی بود. از مرغ و تخم مرغ و گوشت تا روغن و پنیر و قند و شکر و چای با وهب و مهدی می‌رفتیم و کوپن‌ها را می‌دادیم و با ساک یا زنبیل بر می‌گشتیم مهدی هم ناچار بود راه بیاید. گرفتن ارزاق نسبت به تهیه نفت برای بخاری تفریح به حساب می‌آمد. سرمای زمستان زیر ۳۵ درجه رسیده بود. از آن سرماهایی که مثل برگ خزان آدم‌های بی‌خانمان را می‌ریخت. آنها که مثل ما خانه داشتند؛ اگر نفت نمی‌رسید حال و روزشان با گداها فرقی نمی‌کرد مردم با بمباران خانه‌های‌شان راحت‌ترکنار می‌آمدند تا با بی‌نفتی. اواسط زمستان نفت‌مان تمام شد. مدت زیادی از رفتن حسین می‌گذشت. دوستانش کم‌وبیش به خانواده‌های‌شان سر می‌زدند و خبر سلامتی‌اش را می‌دادند. غرورم اجازه نمی‌داد که به آنها بگویم، نفت نداریم. مهدی را بغل کردم یک بیست لیتری دست دیگرم گرفتم سه تا کوپن بیست لیتری سهمیه داشتیم اما نمی‌توانستم بیشتر از یک پیت با خودم ببرم چرخی‌ها توی بیشتر کوچه‌ها می‌چرخیدند و نفت جابه‌جا می‌کردند. رسیدم سر خیابان جایی که نزدیک‌ترین شعبه توزیع نفت بود. صف طویل مردمی که با طناب پیت‌های نفت‌شان را بسته بودند؛ نشان می‌داد که حالاها نوبت من نمی‌شود پیت را داخل صف گذاشتم و نفر آخر شدم. آفتاب بی‌رمقی به برفها می‌خورد پولک‌های سفید برف چشم‌ها را می‌زد وهب و مهدی سردشان بود. باوجود شال و کلاه و دستکش و چکمه لپ‌های‌شان از سوز سرما سرخ شده بود. نیم ساعت بعد همان آفتاب کم رمق هم رفت بچه‌ها می‌لرزیدند اول مهدی به گریه افتاد و بعد وهب. تنها کسی که توی آن صف طولانی با دو بچه ایستاده بود من بودم. پیرمردی بیست لیتری‌ها را شانه‌به‌شانه هم چید و به زور چرخ را از میان برف و یخ‌ها به طرف خانه حرکت داد. وهب با گریه می‌خواست او را هم مثل مهدی بغل کنم یکی دوبار بغض کردم اما پیش پیرمرد که هر از گاهی به عقب سر می‌چرخاند، بغضم را خوردم نزدیک خانه یک دفعه ماشین «آریا» کنارم ترمز زد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۱۴ دی ۱۴۰۱ قسمت یازدهم؛ غربی‌ها با انواع و اقسام همین مسائلی که قبلاً اشاره کردم، خانواده را واقعاً متلاشی کردند و به فروپاشی تدریجی خانواده انجامیده که صدای خود متفکّرین غربی را هم بلند کرده؛ خیلی از خیرخواهان‌شان، مصلحین‌شان به این توجّه کرده‌اند و فریاد می‌کنند؛ منتها من گمانم این است که الان چاره‌ای ندارند دیگر؛ یعنی در بعضی از کشورهای غربی، سرازیری جوری تند شده که دیگر قابل توقّف نیست، رفتنی‌اند؛ یعنی خانواده‌ها اصلاح‌پذیر نیست. این هم مسئله‌ی خانواده. چند مطلب دیگر هم هست که متأسّفانه دیگر نمی‌توانم به تفصیل صحبت کنم؛ یکی مسئله‌ی حجاب است. حجاب یک ضرورت شریعتی است؛ شریعت است؛ ضرورت شرعی است؛ یعنی هیچ تردیدی در وجوب حجاب وجود ندارد! این را همه باید بدانند. این که حالا خدشه کنند، شبهه کنند که آیا حجاب هست، لازم است، ضروری است، نه، جای خدشه و شبهه ندارد؛ یک واجب شرعی است که باید رعایت بشود، منتها آن کسانی که حجاب را به طور کامل رعایت نمی‌کنند، اینها را نباید متّهم کرد به بی‌دینی و ضدّانقلابی؛ نه. من قبلاً هم گفته‌ام؛ یک وقتی در سفری از سفرهای استانی که می‌رفتم، در جمع علما گفتم این را؛ علمای آن‌جا جمع بودند؛ گفتم چرا گاهی بعضی از شما این خانمی را که حالا فرض کنید یک مقداری موهایش بیرون است یا به تعبیر رایج بدحجاب است ــ که حالا باید گفت ضعیف‌الحجاب؛ حجابش ضعیف است ــ متّهم می‌کنید؟ بنده وارد این شهر شدم، جمعیّت آمدند استقبال؛ شاید اقلّاً یک‌سوّم جمعیّت این جور خانم‌ها هستند، دارند اشک می‌ریزند؛ این را نمی‌شود گفت ضدّانقلاب است؛ این چطور ضدّانقلابی است که این جور با شوق و با حرارت و با انگیزه می‌آید و مثلاً فرض کنید در فلان مراسم دینی یا فلان مراسم انقلابی شرکت می‌کند؟ اینها بچّه‌های خودمانند، دخترهای خودمانند. من چند بار تا حالا در خطبه‌ی نماز عید فطر این را تکرار کرده‌ام که در مراسم ماه رمضان، در شبهای اَحیاء ــ عکس‌هایش را برای من می‌آورند، حالا من که آنجاها را نمی‌توانم [بروم] امّا تصویرش را برای من می‌آورند ــ زنها با ریخت‌های مختلف، قواره‌های مختلف اشک می‌ریزند؛ من حسرت می‌خورم به آن جور اشک ریختن! می‌گویم ای‌کاش من هم می‌توانستم این جور مثل این دختر، مثل این زن جوان اشک بریزم؛ این را چطور می‌شود متّهم کرد؟ بله، کار درستی نیست، بدحجابی یا ضعف حجاب درست نیست امّا این موجب نمی‌شود که ما این [افراد] را از حوزه‌ی دین و انقلاب و مانند اینها خارج بکنیم و خارج بدانیم؛ چرا؟ البتّه همه‌ی ماها یک نقص‌هایی داریم، باید نقص‌ها را برطرف کنیم؛ هر چه بتوانیم برطرف کنیم، بهتر است. این یک مسئله و یک موضوع دیگر که راجع به مسئله‌ی حجاب بود. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
📖 🇮🇷 🔷 قسمت سی و هشتم؛ 🔷🔹فصل چهاردهم- بازنگری در قانون اساسی 🔸اصل یكصد و هفتاد و هفتم بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در موارد ضروری به ترتیب زیر انجام می‏گیرد: مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حكمی خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با تركیب زیر پیشنهاد می‏‌نماید: ۱- اعضای شورای نگهبان ۲- رؤسای قوای سه‏‌گانه ۳- اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام ۴- پنج نفر از اعضای مجلس خبرگان رهبری ۵- ده نفر به انتخاب مقام رهبری ۶- سه نفر از هیئت وزیران ۷- سه نفر از قوه قضائیه ۸- ده نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۹- سه نفر از دانشگاهیان. شیوه كار و كیفیت انتخاب و شرایط آن را قانون معین می‌‏كند. مصوبات شورا پس از تأیید و امضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی به تصویب اكثریت مطلق شركت‏كنندگان در همه‌‏پرسی برسد. رعایت ذیل اصل پنجاه و نهم در مورد همه‏‌پرسی «بازنگری در قانون اساسی» لازم نیست. محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای كلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه‏‌های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حكومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور كشور با اتكاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییرناپذیر است. پایان
۲   قسمت پنجم؛ بی‌توجه به حرفم در زد نمی‌خواستم وارد این خانه شوم دستش را کشیدم و اعتراض کردم: «اینجا کجاس منو اوردی!؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم از کوره در رفتم: «اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید: «تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت می‌داد رام احساسش؛ ساکت شدم فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد: «نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز عاشقانه‌اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید: «با ولید هماهنگ شده!» پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم ولی نمی‌فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«ایرانی هستی؟» از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد: «من که همه چی رو برا ولید گفتم!» ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود دوباره بازخواستم کرد: «حتماً رافضی هستی! نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد: «اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»… انگار گناه ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7450 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
مسئله بیداری انسان برای سحر به اعمال روز بستگی دارد. به غذایی که می‌خورد ، چیزهایی که می‌بیند ، می‌شنود و سخنانی که می‌گوید. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
سالک را لازم است تا با بارش اشک و سوز شبانه، به درگاه رحمت و غفران الهی، بار یابد و آتش نفس اماره را فرونشاند. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💠حجت‌الاسلام مومنی؛ 🔸همین یازده رکعت که حتی سوره هم ندارد آثار و برکات عجیبی در دنیا و آخرت دارد که باعث برکت در عمر می‌شود. 🍃 پس اگر می‌خواهید عمرتان با برکت شود نماز شب بخوانید که همه معصومین (علیهم‌السلام) ،علما و مراجع تقلید ما سفارش به خواندن نماز شب نموده‌اند. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هرکس قنوت نماز وترش در دنیا طولانی تر باشد، آسایش او در موقف قیامت طولانی تر است. پیامبر اکرم ص 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا