📣 ماه دعا
🔸 رهبر انقلاب:
ماه رمضان ماه دعاست.
دعاها را فراموش نکنید.
دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصتهایی است که باید مغتنم بشمرید.
این دعای ابیحمزه،
این دعای افتتاح،
این دعای جوشن
و بقیهی ادعیهای که در روزها و شبها و سحرها و بقیهی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است؛
واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است.
⭐️ #بهار_معنویت
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ سهشنبه
۸ فروردین ۱۴۰۲
۶ رمضان ۱۴۴۴
۲۸ مارس ۲۰۲۳
منسوب به سه امام مظلوم بقیع؛ امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهمالسلام
ذکر امروز؛
یکصد مرتبه: یَا اَرحَمَ الرَاحِمِینَ
📆 مناسبهای امروز
✝
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۳۴۵🍃••┈┈•
یه بارم تو خیابون؛
خواستم رفیقم رو صدا بزنم
به شوخی داد زدم:
"هووووووی .....مشنگ"
حدود شونزده نفر برگشتن
واقعا این آمار نگران کنندست..🤣😅😅😅😅
--------🔸😜🔸--------
🤲 به نام خداوند مقتدر
✋ سلام بر بندگان روزهدار خدا
💐 از امیرالمومنین#امام_علی علیهالسلام؛
أبعَدُ النّاسِ مِن النّجاحِ المُستَهتَرُ باللَّهوِ و المِزاحِ
دورترين مردم از موفقيت، كسى است كه شيفته سرگرمى و شوخى است.
📘غرر الحكم، ص۲۱۵
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍🏻 کسانی که بخش قابل توجهی از زندگیشان را شوخی و تفریح و سرگرمی پر کرده فرصتی برای موفقیت نخواهند یافت.
برای موفقیت باید در مسیر کارهای ارزشمند تلاش کنیم
البته شوخی و تفریح برای رفع خستگی کار ارزشمندی است
ولی تمام وقت و عمر را برای سرگرمی برنامهریزی کنیم؛ قطعا فرصتی برای کارهای ارزشمند و استفاده درست از عمر نخواهیم یافت.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۳۴م؛
بابا با ترشرویی به بسیجی گفت:
"مگه نگفتم ولش کن؟"
بسیجی گفت:
"همین بود که با سنگ زد توی سر شما ...!"
بابا گفت:
"نه این نبود، بذار بره."
طرف خجالت زده سرش رو پایین انداخت
وقتی داشت میرفت رو کرد به بابا و گفت:
"میدونستی که کار من بود. اما آزادم کردی! هیچ وقت این کارت رو فراموش نمیکنم. حاجآقا!"
وقتی رفت، بابا رو کرد به جمع متعجب ما و گفت:
"جوونه و خدا جوونا رو دوست داره"
غبار فتنه خوابید
حسین پس از چند شبانه روز بیخوابی با قیافهای خسته به خانه آمد
یک آلبوم بزرگ عکس زیر بغلش بود
عکسهای جوانهای آشولاش با سر و صورتهای خونین
چشمان از حدقه درآمده و بدنهای چاقو خورده
چند تا رو که دیدم، حالم خراب شد.
گفت:
"این بسیجیها دستشون تفنگ نبود. قمه و چاقو هم نبود. جرمشون دفاع از نظام و رهبری بوده که اینجوری شدن!"
گفتم:
"حالا این عکسها رو برا چی آوردی خونه؟!"
گفت:
"میخوام به هر کس که گفت؛ جمهوری اسلامی جواب اعتراض مردم رو با گلوله داد نشون بدم که برخورد ما با این ماجرا در اوج رعایت و رأفت بود که بچههامون اینجوری شدن"
و یک خاطره گفت:
"توی اتاق کنترل بحران از طریق دوربینهای سر چهار راه، تصویر یکی از این جونهای بسیجی رو دیدم که چند نفر با چاقو و قمه دورهاش کردن و یه عکس از حضرت آقا دادن دستش و گفتن پارهاش کن! بسیجی عکس رو به سینه چسبوند.
اول زدنش و بعد یکی با قمه گذاشت وسط کمرش و قطع نخاع شد."
هر چه از ماجرای فتنه فاصله گرفتیم به نقش هوشمندانه با صبر و خویشتن داری حسین واقفتر شدیم
رسانههای بیگانه طرح پنهان براندازیشان آشکار شده بود
حسین را عامل سرکوب مردم تهران معرفی میکردند.
مسئولین عالی رتبه کشوری و نظامی به ویژه فرمانده کل سپاه در مصاحبههایشان اذعان میکردند که اگر کسی جز حسین، بالای سر این کار بود، نظام هزینههای جانی سنگینی از دو طرف میپرداخت
حسین مرز مردم معترض را با کسانی که در زمین دشمن نقشآفرینی میکردند جدا میکرد و هجوم تبلیغاتی رسانههای غربی و صهیونیستی را نشانه درستی راه خود میدانست.
بعد از این ماجرا گفتم:
"حساب کردم شما دو ساله که از زمان بازنشستگیتون گذشته! همکارات اکثراً بازنشسته شدن. شما نمیخوای بازنشسته بشی؟!"
گفت:
"از خدا خواستم که یه اربعین خدمت کنم یعنی چهل سال! میدونی که چهل عدد کماله."
اسم اربعین حس خوبی را در من زنده کرد
حسی مثل گرفتن کارنامه قبولی پس از آزمایش و امتحانات سخت.
مثل امتحانی که حضرت زینب داد و با پیامش حماسه عاشورا را جاودانه کرد
یا مثل رسیدن یک میوه و افتادن از درخت.
گفتم:
"این روزها مردم برا پیادهروی اربعین آماده میشن! کمتر از یه ماه تا اربعین مونده. دست بچهها رو بگیریم و بریم کربلا !!"
گفت:
"به روی چشم سالار! فکر میکنم یه سفر خانوادگی دیگه باید بریم و بعد خودمون رو برا اربعین سال آینده آماده کنیم ..."
پرسیدم:
"دوباره راهیان نور!؟"
گفت:
"حج عمره"
دید که از شادی بال در آوردهام گفت:
"البته چند ماه دیگه."
آن قدر خبر خوشحال کنندهای بود که صبر برای رسیدنش هم لذت داشت.
من و حسین هر کدام جداگانه به حج رفته بودیم و حج خانوادگی، آرزوی شبهای قدرم از خدا بود.
رفتیم توی هواپیمایی که چند نماینده مجلس و
تعدادی از مسئولین بودند.
ته هواپیما نشستیم
میهماندارها حسین را شناختند و گفتند:
"جای مناسبی را پشت کابین خلبان برای او خالی کردهاند"
حسین تشکر کرد و گفت:
"اینجا پیش خونوادهام راحتم."
هواپیما بلند شد،
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee