🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت سیام
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا توکل کنید! عملیات آزادی آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش اسیر عدنان یا شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ویژه نوروز
📹 #کلیپ_نوشت | نوروز ایرانی؛ عید بهاری
💐 حضرت آیتالله خامنهای:
یک نکته دربارهی نوروز آمیختگی این عید ملّی با ذکر و نیایش و دعا و معنویّت است...
بهار مظهر #امید است...
بهار به انسان میگوید که خزان و برگریزان حتماً رفتنی است؛
و طراوت و نوسازی و نوگرایی حتماً آمدنی است.
۱۴۰۱/۰۱/۰۱
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
✡️ #مغضوبین_ارض [٣]
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/23438
✳️ قسمت سوم؛
🔶🔸«ای مؤمنان»!
🔹«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»؛
این کلام الهی است و این خداست که تازهمسلمانان را با این لحن مهربانانه مورد خطاب قرار داده است:
👈 «ای کسانی که ایمان آوردهاید».
🔹این در حالیاست که هنوز اقتضائات ایمان بهطور کامل نازل نشده، و از سوی نبیّ معظّم پروردگار تبیین نگردیده است.
با این وجود، خدای متعال #امید را در نومسلمانانی که همعصرِ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند و همهٔ آنانی که بعدها به جمع مسلمانان میپیوندند، نهادینه میسازد.
تا اینکه در آیندهای نهچندان دور، علاوه بر درک عظمتِ ایمان و فهم معارفِ قرآن و بهکار بستن آیات الهی، از ایمانِ تشریفی خارج، و شرافتِ ورود در جمع مؤمنانِ حقیقی را نصیب خود سازند.
🔹#ایمان صفت ممیّزهای است که شما مؤمنین را از سایر اقوام جدا میسازد.
دقت در آیه گویای این مطلب است که این ایمان اقتضائاتی دارد.
🔹اینکه خداوند قبل از آنکه «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» را بفرماید، نومسلمانان را با عبارتِ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» مورد خطاب قرار میدهد، در صدد بیان یکی از اقتضائات ایمان است.
🔹ای مؤمنان! بدانید اگر پیش از این امکانِ دوستی، صمیمیّت، رفاقت، محبّت و ولایت #یهود برای شما میسّر بود، به حکم اینکه اکنون در زمرهٔ مردمِ با ایمان قرار گرفتهاید، اجازه ندارید با یهود پیوند و مصاحبت داشته باشید.
🔹نهی از مواصلت با یهود؛
یکی از #اقتضائات_ایمان شماست.
از این لحظه که محبّت پروردگار شامل حال شما شده و خدای بزرگ شما را #مؤمن خوانده است، ارتباطات شما در دایرهٔ ایمان تعریف میشود.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ»؛ ای مؤمنان با گروهی که خشم خدا بر آنان نشسته است، دوستی نکنید.
🔹به بیان دیگر، دوستی و محبّت با یهود؛ با ایمان شما سازگاری ندارد.
نمیشود که هم با یهود مرتبط بود و هم در جمع مؤمنین قرار داشت.
و به تعبیر دیگر:
👈 یا مؤمن باشید و یا دوستدارِ یهود!
💥💥💥جمعِ ایندو، امکانپذیر نیست.
💥 «قابل توجّه بعض خواص»
🔹اگر «الدرّ المنثور» میگوید:
"علت اینکه خداوند فرموده است:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ»؛ این است که:
«عبدالله بن عُمَر» و «زید بن حارث» با مردانی از #یهود دوستی داشتند.
خداوند این آیه را نازل فرمود که:
ای مؤمنان! با قومی که مورد خشم خدا قرار گرفتهاند مودّت و رفاقت نداشته باشید
[ج٨، ص١۴۴].
شما این نهی را در همین دو نفر خلاصه نکنید،
نهی الهی مقیّد به عبدالله بن عمر و زید بن حارث نشده است،
بلکه همهٔ مؤمنان بهویژه خواصِ از مؤمنان در طول زمان مشمول این نهی الهی هستند.
🔹و اگر «تقریب القرآن» روایت نقل میکند که:
"«أنها نزلت فی بعض فقراء المسلمین»،
این آیه و این نهی از دوستی با یهود، در مورد تعدادی از دراویش مسلمان نازل شده که
«کانوا یواصلون الیهود لیصیبوا من ثمارهم»،
با یهود مرتبط بودند تا نصیبی از آنها برند
[ج۵، ص۴٠٠].
شما فقرای مسلمان را تا آخرین فرد از افراد مسلمان در نظر بگیرید.
هیچ فردی از افراد موجود در دایرهٔ ایمان و در طول زمان، حق ندارد بهخاطر بهرهای ناچیز، همانند فقرای صدر اسلام و یا بهرهای قابل توجه، پا روی نهی «لا تَتَوَلَّوْا» بگذارد و ذلّت و خواری مؤمن در مقابل یهود را به تماشا درآورد.
💥 «قابل توجه اصحاب رسانه»
🔹و اگر «الجدید فی تفسیر القرآن المجید» علت نهی از مواصلت و ارتباط با یهود را وجود فقرای مسلمانی میداند که:
«کانوا ینقلون اخبار المسلمین لهم و یستفیدون منهم»،
یعنی در نقش اصحاب رسانه، جاسوسیِ مسلمانان میکردند و اخبار مسلمانان را به گوش یهودیان میرساندند و البته شکمی از عزا نیز درمیآوردند و احتمالاً به آلاف و اُلوفی هم میرسیدند
[ج٧، ص١۴٧]؛
شما ننگآور بودن صفت جاسوسی را محدود به معدود نفرات صدر اسلام نکنید.
نهی خدا را به گوش همهٔ مرتبطان با رسانه به معنای وسیع آن برسانید که:
«لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ».
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/23522
🇵🇸🔸🌺🔸 --------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
📚 @salonemotalee