🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
◀️ #ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
🔹در اثنای نگارش و در کندوکاو میان انبوه اسناد بهجای مانده از ارگانهای سرّی اطلاعاتی و امنیتی و مقامات برجسته رژیم پهلوی، به سندی منحصر بهفرد و تاریخی دست یافتیم که میتواند توضیحگر پنهانترین پردههای تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا دوران رضاخان باشد
این سند عجیب و ارزشمند، خاطرات اردشیرجی ریپورتر است.
🔹اردشیر ریپورتر در اوج اقتدار و کامیابی، زمانیکه در تهران از پسپرده، دیکتاتوری آهنین رضاشاه پهلوی را هدایت میکرد، این خاطرات را نگاشته است.
🔹او در نوامبر ۱۹۳۱/ آبان ۱۳۱۰، در سن ۶۶ سالگی، گویی مرگ قریبالوقوع خود را احساس میکرد و لذا به نگارش وصیتنامهای برای تنها پسر ۱۰ سالهاش، شاپورجی، پرداخت.
🔹اردشیرجی این وصیتنامه را نزد مقامات عالیرتبه بریتانیا، احتمالاً "لرد روچیلد"، به امانت گذارد و متذکر شد که بخشی از آن، که حاوی شرح روابط او با رضاخان است، تنها ۳۵ سال پس از مرگش در اختیار پسرش قرار گیرد.
🔹با این حساب، خاطرات فوق در سال ۱۳۴۷ در اختیار شاپورجی قرار گرفته است.
🔹سِر دنیس رایت، سفیر پیشین انگلیس در ایران و دوست صمیمی شاپورجی که از عوامل روچیلدها بود و بعد از بازنشستگی پاداش خود را بهصورت شغل مدیریت در یکی از شرکتهای وابسته به مجتمع «رویال داچ شل» دریافت داشت، این خاطرات را مطالعه کرده و در کتاب «انگلیسیها در میان ایرانیان»، که در سال ۱۹۷۷م/۱۳۵۶ش یعنی در اوج سلطنت محمدرضا پهلوی منتشر شد، مینویسد: ...
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: 👇👇👇
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
◀️ قسمت دوم:
"... آقای اردشیر ریپورتر در سال ۱۹۱۷م/۱۲۹۶ش با رضاخان ملاقات کرد و بهشدت تحت تأثیر میهنپرستی[!] او قرار گرفت.
او در خاطرات منتشر نشدهاش متذکر میشود که برای نخستینبار وی رضاخان را به آیرون ساید معرفی کرد."
🔹متن اصلی خاطرات سرّی اردشیر ریپورتر به دو زبان انگلیسی و گُجراتی است و آنچه در دست ما است، منتخبی از آن است که به فارسی ترجمه شده.
🔹اردشیرجی این خاطرات را به قصد انتشار نگاشته و لذا در آن هنوز نیز زبان رمز و ابهام حاکم است؛
هرچند بسیاری از مسائل پسپرده آشکار شده و گاه به صراحت بیان گردیده است.
🔹علیرغم تمایل اردشیرجی، این خاطرات تاکنون توسط پسرش انتشار نیافته و این نخستینبار است که این سند منحصر بهفرد تاریخی در دسترس عموم قرار میگیرد.
🔹نخستین اطلاع از این خاطرات زمانی آشکار شد که محمدرضا پهلوی تحت تأثیر توطئه مافیای فلیکس آقایان دستور چاپ گزارش معامله شکر با انگلیس، که شاپورجی واسطه آن بود، را در روزنامه اطلاعات صادر کرد.
🔹متعاقب آن، شاپورجی به دیدار فردوست رفت و بخشی از اسناد سرّی اینتلیجنس سرویس را در اختیار او گذارد تا محمدرضا پهلوی دِین خود را به شاپورجی دقیقاً بشناسد.
🔹در همین زمان خاطرات اردشیرجی در اختیار محمدرضا پهلوی قرار گرفت و تصمیم شاپورجی دال بر انتشار آن به اطلاع وی رسید.
🔹میتوانیم تصور کنیم که شاه مغرور بهشدت هراسان شد و ...
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22632
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22607
◀️ قسمت سوم:
🔹میتوانیم تصور کنیم که شاه مغرور بهشدت هراسان شد
و با وساطت لرد ویکتور روچیلد بالاخره مقرر شد که تنها مقاله کوتاهی به قلم چمن پینچر در روزنامه دیلی اکسپرس انتشار یابد
و اصل خاطرات همچنان سرّی بماند.
🔹پرویز راجی بهنقل از چپمن پینچر بقیه ماجرا را چنین شرح میدهد:
"پنجشنبه ۲۰ آبان [۱۳۵۵]
ناهار در سفارت با چپمن پینچر.
از مصاحبهای که پنج سال پیش با اعلیحضرت کرده بود و ترتیب آن را لرد راتچایلد [ویکتور روچیلد] داده بود، تعریف کرد.
سِر شاپور ریپرتر هم در مصاحبه حضور داشته بود.
از نزدیکی شاه و ریپرتر و نقشی که پدر ریپرتر در به تخت نشاندن رضاشاه ایفاء کرد، اظهار تعجب نمود.
پینچر تمام این مطالب را در مقالهای که بعداً در روزنامه دیلی اکسپرس چاپ شد، گنجانده بود و توافق قبلی اعلیحضرت را برای انتشار آن کسب کرده بود.
از سخنان پینچر آزردهخاطر شدم و احساس تحقیر کردم.
دلم میخواست کاری بکنم یا چیزی بگویم تا شاید اندکی از غرور ملیام را بازیابم.
اما حقایق انکارناپذیر است و به هرحال خود اعلیحضرت اجازه انتشار آنها را داده بود."
🔹متن مقاله چپمن پینچر، که محصول توافق محمدرضا پهلوی و شاپور ریپورتر با وساطت لرد روچیلد است و در روزنامه انگلیسی دیلی اکسپرس به چاپ رسید را در آینده، در تحلیل ریشهها و پیامدهای این اختلاف، درج خواهیم کرد.
🔹بههرروی، براساس این توافق متن خاطرات اردشیرجی همچنان مکتوم ماند تا سلطنت محمدرضا پهلوی و محصول تلاش ۴۰ سالهی اردشیرجی با توفان انقلاب اسلامی بر باد رفت.
پس از انقلاب، شاپورجی که رویای اعادهی این سلطنت را در سر داشت و هدایت فعال توطئههای ضدانقلابی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را بهدست گرفته بود، نشر خاطرات پدر را صلاح ندید؛
ولی سرنوشت چنین بود که نسخهای از آن در آرشیوهای سرّی ارگانهای اطلاعاتی شاه محفوظ بماند و امروز به چاپ برسد.
🔹سند حاضر واجد ارزش تاریخی فوقالعاده است و ما خود را محق نمیدانیم که بخشهایی از آن را حذف کنیم؛
لذا متن کامل آن را که در ۱۹ صفحه دستنویس در اختیار ماست برای استفاده پژوهشگران تاریخ معاصر ایران درج میکنیم:
🔶🔸منتخب از خاطرات مرحوم اردشیرچی که از انگلیسی و گجراتی به فارسی ترجمه شده است[:]
طهران ـ نوامبر ۱۹۳۱م/۱۳۱۰ش
در وصیتنامه خود خواستهام که این قسمت از خاطراتم لااقل سیوپنج سال پس از مرگم در اختیار فرزندم شاپورجی گذاشته شود
و اگر در قید حیات نباشد، در اختیار هیئت امنای «پارسی پانچایت» در بمبئی قرار گیرد که در انتشار آن اقدام نمایند.
این گذشت زمان را از این جهت قید میکنم که تا آن وقت شخصیتی را که دربارهاش این مشاهدات را مینگارم جای پرافتخار خود را در تاریخ کشورش و در زمره مردان تاریخ احراز کرده است اعم از اینکه در قید حیات باشد یا از جهان چشم فرو بسته باشد.
شاید کمتر کسی مانند من او را آنچنانکه هست بشناسد و تا این اندازه با او مأنوس و محشور باشد بدون اینکه نه نزدیکان او و نه کسان من از این قرابت آگاه باشند.
در طی شانزده سال گذشته من شاهد و ناظر مردی بودهام که در سایه نبوغ و ارادهی آهنین و شخصیّت بارز خود مسیر تاریخ کشورش را تغییر داد.
از این پس نسلهای ایرانی که وارث مملکتی مستقل و آزاد و متمایز از یک قطعه خاک جغرافیایی میگردند باید خود را مدیون رضاشاه پهلوی بدانند.
بیستوهفت سال داشتم که در پایان تحصیلاتم در انگلستان به زادگاه خود بمبئی بازگشتم.
رشته تحصیلی من علوم و حقوق سیاسی و تاریخ شرق و تاریخ باستان بود.
در فلسفه و السنه و بهخصوص فارسی و عربی نیز مطالعاتی داشتم.
قرار بود که با سمت صاحب منصب سیاسی در Indian Political Service [سرویس سیاسی هندوستان] و وابسته به دفتر نایبالسطنه خدمت نمایم.
پس از چند ماهی در این مقام به من ابلاغ شد که از طرف نایبالسلطنه هند و با مقام مستشاری سیاسی عازم طهران شوم و با استوارنامه صادره از حکومت هند به دربار ایران معرفی و در سفارت انگلیس در طهران خدمت نمایم.
مأموریت دیگر من این بود که به نمایندگی پارسیان هند به امور همکیشان زرتشتی در ایران رسیدگی کرده و در رفع ظلم و ستم و محرومیتهای گوناگونی از قبیل پرداخت جزیه و منع خروج از خانه در روزهای بارانی که به آنها تحمیل میشد اقدام نمایم.
من از این پیشنهاد استقبال کردم زیرا که ما پارسیان هند هنوز پس از قرنها ایران را سرزمین مقدس اجدادی خود و مهد زرتشت میدانیم و عشق ایران از فرایض دینی ماست.
وظایف دیگر من این بود که نایبالسلطنه و حکومت هند را از اوضاع ایران مطلع و آگاه نگاه دارم.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22658
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22632
◀️ قسمت چهارم:
🔹در پاییز سال ۱۸۹۳ بود که به سوی ایران حرکت کردم.
در آن زمان تصور آن را نمیکردم که به استثنای مدتی را که در مسافرتهای خارج به سر بردم بقیه عمرم را در ایران خواهم گذراند و در جریانات سیاسی این کشور نه بهعنوان یک نفر ناظر بلکه فعالانه شرکت خواهم کرد.
امروزه پس از سپری شدن سیوهشت سال با وجدانی راحت میگویم که در تمام مراحل و منجمله نهضت مشروطیت و دوران استادی در مدرسه سیاسی آنجا که در قوه داشتم در تحریک و تقویت روح ایراندوستی در ایرانیان کوشیدم.
در این دوران با ایرانیانی دوست شدم که هریک بهنوبه خود خادم ایران بودند.
مانند: اتابک اعظم، ملکالمتکلمین، صنیعالدوله، مؤیدالدوله، سردار اسعد بختیاری، دهخدا، مشیرالدوله، ذکاءالملک، حکیمالملک، تقیزاده، سیفالسلطنه و شوکت امیر قائنات.
آنچه مرا آزار میداد، بیحالی و سستی و بیعلاقگی محض رژیم قاجاریه در قبال اوضاع دلخراش ایران بود.
خانواده سلطنتی و هیئت حاکمه گویی خود را بیگانگانی میدانستند که بر ایران و ایرانیان حکومت میکردند و تنها چیزی که مورد علاقه و نظرشان بود حفظ مقام پوشالی خود به هر قیمتی که شده و همین روحیه ضعیف به دو دولت روس و انگلیس اجازه میداد که گاه متفقاً و چند صباحی بهطور جداگانه و بیشتر به رقابت یکدیگر حاکمیت ایران را بازیچه قرار داده و به میل و اراده خود در تأمین مصالحشان عمل نمایند.
به جرئت میگویم که وضع هندوستان که مستعمره تمامعیار بریتانیا است بهمراتب از ایران دوره قاجاریه بهتر بود؛
زیرا که مأمورین انگلیس قبل از عزیمت خود این اصل را تعلیم میگرفتند که:
باید نسبت به مردم هند حس مسئولیت داشته
و در عین حفظ سلطه و سیادت انگلستان کارهای اساسی انجام دهند که خواهناخواه به سود مردم است
و هیچ ناظر مطلع و بیغرضی این مطلب را نمیتواند انکار کند.
ولی مأمورین انگلیسی در ایران که از جانب دولت بریتانیا و حکومت هند اعزام میگردیدند فقط و فقط درصدد ممانعت از گسترش نفوذ روسیه و سایر کشورهای اروپایی به مرزهای هند بودند.
ایرانِ بهظاهر مستقل و آزاد، مذلت و خواری مستعمره بودن را متحمل میشد بدون اینکه کسی نسبت به امور آن حس دلسوزی و خدمت داشته باشد.
بدیهی است که قدرت و نفوذ انگلستان مانع از این بود که سنپترزبورگ قسمتهای بیشتری از خاک ایران را ببلعد ولی این بهخاطر هند بود و نه ایران.
دو دولت مقتدر ایران را به مناطق نفوذ خود تقسیم کرده و در منطقه «بیطرف» مدام درصدد غلبه بر یکدیگر بودند.
در اکتبر سال ۱۹۱۷م/۱۲۹۶ش بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد.
نخستین دیدار ما فرسنگها دور از پایتخت و در آبادی کوچکی در کنار جاده «پیربازار» بین رشت و طالش صورت گرفت.
رضاخان در یکی از اسکادریلهای قزاق خدمت میکرد.
لشکر قزاق در آن زمان در خراسان و آذربایجان و مازندران و گیلان مستقر بوده و قزوین و رشت و طالش و خوی و قرهسو و تبریز از مراکز اصلی این نیرو بود که تحت فرمان افسران روسی قرار داشت و وظیفهاش حفظ آرامش در منطقه نفوذ روس بهطور کلی و حفظ سلطنت قاجار بالاخص بود.
اوضاع ناشی از جنگ بینالملل و گزارشات محرمانهای که از تحولات داخلی روسیه به لندن واصل شده بود بر اهمیت نقل و انتقالات واحدهای قزاق در ایران میافزود زیرا این یگانه نیروی متشکلی بود که هرگاه روسها اراده کنند میتوانست با همکاری افراد و صاحبمنصبان ایرانی کفه ترازوی قدرت را به نفع روسیه تکان دهد.
من اطلاع داشتم که هنگ قزاق روسی «آپشِرُنْ» که بالغ بر یکهزارودویست تن بود از زبدهترین سربازان تشکیل یافته بود و مأموریت احتمالیاش بهمراتب مهمتر از حفظ و یا اعاده نظم و آرامش بود.
از مدتها قبل من جزئیات مربوط به کلیه صاحبمنصبان ایرانی واحدهای قزاق را بررسی کرده و تعدادی از آنها را ملاقات نموده بودم.
درباره رضاخان چکیده آنچه به من داده شده بود در کلمات «بیباک، تودار، مصمم» خلاصه شده و همچنین اضافه شده بود که افراد و صاحبمنصبان ایرانی از او حرفشنوی دارند.
قرار ملاقات گذاشته شده بود.
در همان برخورد اول سیمای پرغرور و قامت بلند و قوی و سبیل چخماقی و چشمان نافذش مرا تحت تأثیر قرارداد.
در ابتدا او مرا فرنگی تصور میکرد زیرا قیافهام بیشتر خارجی بود تا ایرانی و لباس فرنگی هم به تن داشتم.
مدتی صحبت کردم تا او هم به حرف آمد و با آنچه گفت برایم روشن بود که سرانجام با مردی طرفم که آتش مهر ایران در دلش شعلهور است و میتواند روزی ناجی کشورش باشد.
رضاخان سواد و تحصیلات آکادمیک نداشت ولی کشورش را میشناخت.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22679
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22658
◀️ قسمت پنجم:
🔹ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یکسال بیشتر در قزوین و طهران صورت میگرفت.
پس از مدتی که چندان دراز نبود حس اعتماد و دوستی دوجانبهای بین ما برقرار شد.
او ترکی و روسی را تا حدی تکلّم میکرد و به هر دو زبان به روانی دشنام میداد!
بهزبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش تشریح میکردم.
بهویژه مایل بود که سرگذشت مردانی را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند برایش نقل کنم.
اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد و برای رفع خستگی چای دم میکرد که مینوشیدیم.
حافظه بسیار قوی و استعداد خارقالعادهای جهت درک رئوس و لبّ مطالب داشت و آنها را خوب به هم میپیوند و نتیجهگیری مینمود.
سئوالاتش میرساند که به افق دورتری مینگرد و مایل است که از اصول مملکتداری آگاه شود.
هرچه بیشتر او را میدیدم و با روحیه و مکنونات قلبیاش آشنا میشدم برایم روشنتر میشد که رضاخان مرد سرنوشت است.
حس شدید ایرانپرستی توأم با استعداد خداداد و هیکل و قامتی توانا و سیمای مردانه قابلیت و قدرتی به او میداد که بتواند کشورش را از نیستی و زوال برهاند.
حوادثی که منجر به قیام رضاخان شد متعلق به تاریخ است.
فقط میگویم که آنچه را هم که سیدضیاءالدین طباطبایی بهعهده داشت بهخوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به ایران بود ولی شاید بیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس میکرد.
به حکم وجدان وظیفه خود میدانم که آنچه را که شخصاً درباره رضاشاه میدانم درج و ثبت نمایم و باید بگویم که شاه نه این یادداشتهای مرا خواهد دید و نه از وجود آن کمترین اطلاعی دارد.
بیم آن دارم که تعبیر و تفسیر حوادث جهان و ایران همزمان با کودتای رضاخان به آیندگان چنین به غلط وانمود کند که رضاخان مهرهی شطرنجی بیش نبود که در بازی دو حریف مقتدر روس و انگلیس به له این و علیه آن بهکار رفت.
چنین تعبیری به همان اندازه غلط است که غیرمنصفانه.
صحیح است که برچیده شدن رژیم قاجار بهدست رضاخان بدون کمترین تردید و ابهامی به ضرر سیاست روس و لهذا مورد استقبال و حمایت انگلستان بود ولی رضاخان آن روز و رضاشاه امروز مردی نبوده و نیست که آلت دست سیاست بیگانهای شود و اطاعت محض و کورکورانهای از آن نماید.
با کیاست ذاتی خود رضاخان توانست حداکثر استفاده را از جریانات وقت به سود هدف شرافتمندانه خود بنماید.
نهایت بین سیاست انگلیس و آنچه منجر به کودتای ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ گردید یک نوع اشتراک و تصادف منافع و مصالح بود.
بدیهی است که هرگاه در اثر انقلاب روسیه و وضع جهان پس از پایان جنگ بینالملل همکاری مصلحتی روس و انگلیس دچار وقفه نمیشد چهبسا رژیم فاسد و بیرمق قاجاریه به زندگی ننگین و ناسامان خود ادامه میداد و بر منوال گذشته حقوق و منافع ایران تابع مقاصد دو دولت همسایه بود.
قیام رضاخان زاییده و مخلوق مستقیم سیاست انگلیس نبود.
صحیحتر آنست که بگوییم در این مرحله سیاست انگلیس در مناسبات خود با ایران چنین تشخیص داد که صلاحش در این است که با آمال میهنپرستانهای که رضاخان مظهر آن بود همگام شود.
در جنگ استقلال آمریکا جرج واشینگتون از کمک نظامی فرانسه بهرهمند بود و این مطلب یک سر سوزن از ارزش خدمات میهنپرستانه سردار آمریکایی در راه میهنش نکاسته است.
من در متن امور بودم و نیک میدانم که استقلال اسمی ایران در سالهای قبل از کودتای ۱۹۲۱ هر آن در خطر محو شدن بود.
بلشویکها در روسیه فاتح بودند و قوای انگلیس از خاک آن کشور به داخل ایران عقبنشینی کرده بود.
تبلیغات انقلابی در ولایات شمال و بهویژه گیلان به درجه خطرناکی رخنه کرده بود.
صاحبمنصبان روسی قزاق در ایران که روس سفید و طرفدار رژیم تزاری بودند رفتهرفته دچار دودلی شده و باطناً آماده همکاری با انقلابیون بلشویکی و گرفتن قدرت بهنفع روسیه بودند.
در پایتخت لااقل هفده محفل مخفی بلشویکی مشغول فعالیت بوده و سالهای رخوت و فساد ایران را بهصورت مزرعه مستعدی جهت کشت دانههای انقلاب درآورده بود.
عجب آنکه احمدشاه مصراً مخالف طرح ژنرال دیکسون انگلیسی که هدفش پایان دادن به استقلال عمل لشکر قزاق بود میبود.
کلنل استارسلسکی فرمانده نیروی قزاق به شاه تلقین کرده بود که طرح مذکور خشم و کینه روسیه را متوجه شخص احمدشاه خواهد کرد و این جوان سستعنصر مرعوب فرمانده قزاق که ضمناٌ ضامن جانش هم بهشمار میرفت شده بود.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22703
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22679
◀️ قسمت ششم:
🔹کلنل استارسلسکی فرمانده نیروی قزاق به احمد شاه تلقین کرده بود که طرح مذکور خشم و کینه روسیه را متوجه شخص احمدشاه خواهد کرد و این جوان سستعنصر مرعوب فرمانده قزاق که ضمناٌ ضامن جانش هم بهشمار میرفت شده بود.
یکبار به اتفاق صارمالدوله نزد شاه رفتم و خطر احتمالی لشکر قزاق را متذکر شدم و یگانه پاسخ شاه این بود که روس و انگلیس بالاخره با هم کنار خواهند آمد و او نمیخواهد سپر بلا شود.
رضاخان به من میگفت که اکثر افسران روسی قزاق مستعد همکاری با رژیم جدید کشورشان هستند و با توجه به فعالیتهای مخفی و تبلیغات انقلابی هر روز خطر بلعیده شدن ولایات شمالی و تهران نزدیکتر میشد.
حتی در طی اقامت خود در پاریس هم شاه با استارسلسکی مکاتبه محرمانه داشت.
پس از مراجعت به ایران شاه همچنان بیاراده و دودل بود و باطناً خواهان ادامه موجودیت مستقل نیروهای قزاق و نمیخواست قبول کند که این نیرو تغییر ماهیت داده و به سرعت متمایل و وفادار به روسیه انقلابی میباشد.
در اواسط ماه مه ۱۹۲۰م/۱۲۹۹ش مأمورین اطلاعاتی انگلیس از گیلان گزارش دادند که قرار است میرزا کوچک خان رهبر نهضت «جنگل» نخستوزیر جمهوری شوروی گیلان گردد و سپس کمیته انقلابی سراسر ایران چند «جمهوری» دیگر را اعلام نماید.
جریان به احمدشاه گزارش شد و در عین ابراز نگرانی و ترس شدید فاقد اراده بود که قدمی بردارد و تنها هدف فوری و حیاتی و مماتی این سلطان قاجار این بود که مبالغی را که مدعی بود در سفر اخیر اروپا خرج کرده است خزانه مفلس و دریوزهی ایران به او پرداخت نماید.
انقلابیون نقشه دامنهداری را طرح کرده بودند که آتش شورش و بلوا در مازندران و گیلان و قبائل لرستان و ترکمن مشتعل شود و عمالشان زمام قدرت را به دست گیرند.
جمهوری آذربایجان به رهبری دمکراتها در تبریز در شرف وقوع بود.
در خلال این احوال قرارداد ۱۹۱۹ معوق و بلااجرا مانده بود و مجلس وجود نداشت که آن را تصویب و یا رد نماید.
وثوقالدوله جای خود را به مشیرالدوله سپرد و شاه طماع هم علاوه بر مقرری محرمانه خود از انگلیس که به ماهی بیستوپنج هزار تومان بالغ میشد سعی میکرد عواید فوری دیگری برای خود تأمین کند.
نماینده وزارت خارجه بریتانیا معتقد بود که کابینه مشیرالدوله سروصورتی به اوضاع داده است؛
ولی آنچه را که من به نایبالسلطنه هند گزارش دادم این بود که خانه ایران از پایبند ویران است
و قرارداد ۱۹۱۹ هم فاقد ارزش و هرچه زودتر باید بهعنوان پیروزی برای ایران باطل و لغو شود.
عزیمت و یا ماندن قوای نظامی بریتانیا در شمال ایران تحت مداقه و مرور بود و این تدبیر اتخاذ شد که بهنام همکاری نزدیک در مقابل خطر بلشویکها و انقلابیون محلی بهتر است قوای انگلیس و قزاق با یکدیگر وارد عمل شوند.
این طرح ژنرال Ironside [آیرونساید] بود که مانع از اقدام ناگهانی و قاطع لشکر قزاق به سود روسها گردد.
در طی ملاقاتی در منزل ارباب جمشید در طهران، رضاخان به من توضیح داد که افسران روسی قزاق در حال جلب همکاری عدهای از قزاقهای ایرانی هستند که بهموقع مناسب و به بهانه حفظ و حمایت از جان شاه پایتخت را در تسلط کامل خود درآورند و آن را اشغال کنند.
احمدشاه به هیچوجه حاضر نبود که برعلیه فرمانده روسی قزاق عملی انجام دهد و شاید یکی از دلایل اصلی این بود که کلنل استارُسلسکی مبالغ قابل ملاحظهای از بودجه قزاق را برداشته و به شاه رشوه میداد و این جریان بر سفارت انگلیس پوشیده نبود.
در این مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه هند همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید.
من برای نظارت رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم.
آیرونساید همان خصالی را در رضاخان میدید که من دیده بودم و هر دو برای این مرد احترام زیادی قائل بودیم.
با تدابیر زیاد، کلنل فرمانده و افسران روس لشکر قزاق را ترک گفتند و امور لشکر به دست فرمانده نیروهای انگلیس در شمال ایران اداره میشد.
در پایان سال ۱۹۲۰ حکومت شوروی به طهران پیشنهاد قراردادی را نمود که ظاهری بس فریبنده داشت و خط بطلان بر مزایای حکومت تزاری در ایران میکشید ولی با لحنی معصومانه و حق به جانب به روسیه این حق را میداد که در صورت احساس خطر و تهدید از خاک ایران بتواند قوای نظامی به ایران اعزام دارد.
این قرارداد عامل و عنصر جدیدی را به صحنه سیاست ایران وارد نمود و مسلّم بود که بهتر است قوای انگلیس هرچه زودتر ایران را تخلیه کند که دستاویزی به روسها داده نشود.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22720
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22703
◀️ قسمت هفتم:
🔹رژیم قاجار سالها آزمایش خود را داده بود و جز ضعف و زبونی هنری نداشت.
سال ۱۹۲۰ به پایان رسید و در ژانویه ۱۹۲۱ بود که شاه نغمهی عزیمت از ایران را ساز داد و استدلالش این بود که تخلیه ایران از قوای انگلیس مفهومش تسلط بلشویکها و قتل اوست!
من با اعتقاد کامل اظهارنظر کردم که رفتن شاه از ایران نهتنها فاجعهای به بار نخواهد آورد بلکه موهبتی است از سوی باریتعالی.
در دیده من احمدشاه مترادف بود با بیشهامتی و حرص و طمع و ادامه حکومت رژیم قاجار در ایران مترادف با سقوط جبرانناپذیر این کشور که با اقدام جسورانه و بهموقع رضاخان از خطر تجزیه و هرجومرج و بالاخره نیستی نجات یافت.
در چند سال گذشته که رضاشاه بار سلطنت ایران را بر شانههای فراخ خود حمل میکند علاقهاش به پیشرفت و ترقی این سرزمین صورت تعصب به خود گرفته و کوشش میکند که نظم نوین سیاسی و اجتماعی برقرار کند.
من خوشوقتم که شاه از حد و اندازه عقبافتادگی ایران نهتنها نسبت به ممالک اروپایی بلکه نسبت به ژاپن و هند و ترکیه هم اطلاع دقیقی ندارد و الا رنج و غصه فراوانی روح حساسش را فرامیگرفت.
این روزها که به خدمتش بار مییابم کمحوصله و گرفته است از اینکه سرعت جریان کارها کمتر از حد دلخواه اوست.
احیای ایران برای رضاشاه شهوت ارضاءناپذیری است.
اگر میتوانست وجب به وجب ایران را با دست خود آباد میکرد.
با مردم عادی که خود از میان آنها برخاسته است همدردی فراوان دارد ولی با کسانی که مشاغل مسئول کشوری و لشکری داشته ولی منشاء خدمتی نیستند دارای ژن نفرت و کینه و حتی خشونت و بیرحمی است.
تربیت نظامی رضاشاه را متقاعد کرده است که بدون رعایت انضباط شدید در شئون مملکت کاری به ثمر نمیرسد.
باز بیم آن دارم که مورّخین ایرانی شدت عمل شاه را نسبت به کسانی که مستحق آن هستند به سنگدلی و شقاوت سوءتعبیر نمایند و حال آنکه در زیر این صورت مردانه و سخت قلبی پر از احساسات میطپد.
رضاشاه مردم ایران را میشناسد و میداند که هرگاه انضباط و سختگیری را کنار گذارده و با ملایمت و نرمی با مرئوسین رفتار نماید ابهت خود و مقام منیعش را از دست میدهد و به قول ایرانیان نمیتواند زهرچشم بگیرد.
او به اشخاص رو نمیدهد ولی آنجا که اراده کند میتواند ابراز ملاطفت نماید.
هنگامی که این سطور را مینویسم رژیم اتوکراسی در ایران برقرار است و قدرت به تمام معنی کلمه در دست رضاشاه میباشد.
او این قدرت مطلق و بلامنازع را صرفاً برای به جلو راندن ایران میخواهد.
برخلاف پُرکنسولهای رُم رضاشاه قدرت را برای تجلّی آن نمیخواهد و برخلاف سزار و اُکتاویوس زمانی شمشیر نمیبندد و زمانی سَرُنگ (Sarong) به تن نمیکند.
او همیشه کسوت سربازی به تن دارد.
ادعای نیمهخدایی و شبهخدایی ندارد و متظاهر به این نیست که قانونگزار الهی است برای مملکت خود.
او میخواهد که رخوت و رکود روحی و جسمی ایرانیان جای خود را به کار و فعالیت و هوشیاری و آگاهی ملی بدهد.
ثناگویان و مداحان حرفهای حس تحقیر درونی شاه را به خود جلب مینمایند ولو اینکه مدح و ثنای سلاطین از سنتهای ایران است و رضاشاه هم چارهای ندارد جز اینکه در مراسم رسمی تا حدی آن را تحمل کند.
رضاشاه از کسانی که مذهب را وسیله سودجویی شخصی و جاهل و خرافاتی نگاه داشتن مردم قرار میدهند بیزار است.
من به تفصیل برایش شرح دادهام که طبقه علماء و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور آماده حتی وطنفروشی بودند. عدهای از آنها رسماً استدلال میکردند که بلشویزم یعنی اسلام!
و البته در ازاء این تفسیر پاداش مالی دریافت میکردند که جهت مقابله با آن علما و مجتهدین عراق پول گزافی گرفتند که بر علیه مرام بلشویزم فتوا دهند!
علما بهطور کلی میخواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر چند بالین سر مینهادند.
در تایید نظرم جریان واقعی ذیل را برای رضاشاه تعریف کردم:
«در اوائل ژانویه ۱۹۱۳ مأمور سیاسی انگلیس در تبریز به سفارت انگلیس در طهران گزارش داد که طبق قول و قرار قبلی علماء و مجتهدین تبریز تلگرافی به طهران کرده و از کابینه مصراً خواسته بودند که نایبالسلطنه نباید به ایران بازگردد.
مأمور سیاسی با تعجب افزوده بود که همین آقایان علما خواستهاند که سعدالدوله زمام دولت را بهدست گیرد و بختیاریها را از کار برکنار کند و مأمورین گمرکی بلژیکی هم از ایران اخراج شوند.
درخواست مربوط به نایبالسلطنه طبق انتظار بود و برای آن سفارت پول کافی به آقایان پرداخت کرده بود ولی تقاضاهای دیگر غیرمنتظره و تعجبآور بود.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/22745
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22720
◀️ قسمت هشتم:
🔹درخواست مربوط به نایبالسلطنه طبق انتظار بود و برای آن سفارت پول کافی به آقایان پرداخت کرده بود ولی تقاضاهای دیگر غیرمنتظره و تعجبآور بود.
شخصاً به تبریز رفتم و احتیاطاً از پکلُوِسکی نماینده سیاسی روس در طهران نامهای برای کنسول روس در تبریز گرفتم که با من همکاری کند.
کاشف به عمل آمد که آقایان علماء و روحانیون از مأمورین انگلیسی پول گرفتند که نایبالسلطنه به ایران بازنگردد
و از ما مأمورین روسی (که رسماّ با انگلیس در ابقای بلژیکیها موافقت کرده بودند!!) پول گرفتند که اخراج بلژیکیها را بخواهند،
از شجاعالدوله حکمران آذربایجان پول گرفتند که بر له سعدالدوله و علیه بختیاریها اقدام کنند
و تازه پس از همه اینها کشف کردم که با سپهدار هم مشغول معامله بودند که در صورت دریافت پول لازم بر علیه شجاعالدوله فتوای مذهبی دهند!»
خوب به خاطر دارم که در پایان این داستان رضاشاه چندبار این کلمات را ادا کرد:
«قحبههای بیهمهچیز».
برای شاه گفتم که چگونه در شهر مقدس مشهد و در سایههای گنبد امام رضا [ع] آخوندها با مسافرین و زوار تماس میگرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذات جنسی آنها را فراهم میکردند و زنهایی در اختیار داشتند که با قراردادهای چند روزه و یا یک روزه به ازدواج مردان ذیعلاقه درمیآوردند و به این زنهای نادان تلقین میکردند که این کار ثواب دارد و موجب رضایت ائمه اطهار است!
و به مردان میگفتند که زیارت آنها هنگامی قبول است که خود را از بار شهوت جنسی سبک کنند و به عبادت بپردازند!
در همهجا اشتغال به این عمل به نام زشت و مشخص خود نامیده میشود ولی آقایان علما به همکاران مذهبی خود اجازه میدادند که با عمامه و عبا به آن اشتغال ورزند!
اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایراندوست هم هستند که خود افتخار دوستی و مصاحبتشان را داشتهام ولی این عده انگشتشمار را نمیتوان نمونه واقعی جامعه روحانیت ایران دانست.
شاید برای خاطر تقویت و تسکین وجدان بود که رضاشاه از من میخواست که به دقت عواقب ایرانبراندازِ نفوذ و مداخلات موبدان را در دربار ساسانیان برایش تعریف کنم.
تعجب نمیکنم اگر مورّخینی مجهز با اطلاعات سطحی و دستدوم رضاشاه را مخالف دین بدانند.
استنباط من این است که او به خدا معتقد ولی در مذهب متعصب و خشک نیست.
یازده سال تمام را در میان عشایر و قبائل مختلفی که در محدوده جغرافیایی ایران سکونت دارند به سر برده بودم.
آنچه را که درباره آنها از زبان و نژاد و مشتقات عشیرهای و سلسلهمراتب و طبقهبندی ایلخانی و خانی و مناسبات خوب و بد آنها با یکدیگر و روابطشان با دول بیگانه میدانستم با ذکر جزئیات و موبهمو برای رضاشاه گفتهام.
هدف او این است که روزی قبائل ایران خود را واقعاً ایرانی بدانند و در حقوق و همچنین مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی سهیم باشند.
در رژیم فعلی جایی برای حکومتهای غیررسمی و خودمختار محلی وجود ندارد.
نظر قاطع من این است که ادامه قدرت خوانین به هر فرم و صورتی که باشد با قدرت حکومت مرکزی و استقلال ایران مباینت دارد.
این قدرتهای محلی باید بهکلی برچیده و در صورت لزوم قلع و قمع شوند.
بهکرّات شاهد آن بودم که چگونه وفاداری خوانین به جهتی جلب میشد که نفع شخصی و مادی آنها را بیشتر تأمین کند و در ازدیاد زور آنها مؤثر باشد.
اجنبی یا ایرانی بودن منبع فیض برایشان علیالسویه بود.
حتی میدیدم که چگونه روابط خود را با مأمورین سیاسی خارجی به رخ قبیله و عشیره خود میکشیدند و به آن مباهات میکردند.
تجربه من نشان داد که تمایل و استعداد ذاتی خیانت به ایران در قبائل قشقایی بسیار زیاد است و به هیچوجه پایبند اصولی نیستند.
بختیاریها برخلاف آنچه ظاهرشان نشان میدهد سست عنصر و وفاداریشان مدام دستخوش نوسانات سیاسی زمانه است.
اکراد که از لحاظ نژاد قومی ایرانی هستند باید تحت مراقبت دائمی سیاسی باشند زیرا که کمتر از دومیلیون کُرد در خارج از سرحدات ایران بوده و میتوانند آلتدست دول ذینفوذ و علاقه[مند] قرار گیرند و به همین جهت است که هماکنون تعدادی از مأمورین انگلیسی با مطالعه زبان و عادات و رسوم اکراد در میان آنها خدمت میکنند.
تراکمه که نژاداً تاتار هستند نیز چندان قابل اعتماد نبوده و مأمورین روسی در میان آنها در هر دو سوی مرز ایران به سر میبرند.
عشیرههای کوچک بیشتر راهزن هستند تا چیز دیگر.
در جنوب قبائل عرب هم غیرایرانی هستند و هم خود را غیرایرانی میدانند.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد:
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
آشنایی با یک سند مهم تاریخی
#ریپورترها، #اینتلیجنس_سرویس و ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/22745
◀️ قسمت نهم:
🔹در جنوب؛ قبائل عرب هم غیرایرانی هستند و هم خود را غیرایرانی میدانند و با توجه به وضعی که در مسُپتیمیا (عراق) وجود دارد باید به هر تدبیری شده این اقلیت عرب حل شده و موجودیتش را از دست بدهد.
در سال ۱۹۱۲ مأموریت یافتم که به جدال و مرافعه بین خوانین بختیاری و شیخ محمره بر سر اینکه آیا شوشتر و دزفول باید در حیطه قدرت بختیاریها باشد و یا شیخ رسیدگی کنم.
سرانجام با مذاکره با شیخ از یکطرف و سردار جنگ ایلخانی بختیاری از سوی دیگر موافقتنامهای تنظیم شد و بنا به اصرار و خواهش طرفین امضاءکننده، در کنسولگری و دفتر نماینده سیاسی انگلیس در محمره و بوشهر درج و ثبت شد که رسمیّت پیدا کند.
اصولاً مداخله حکومت مرکزی قاجار در این امور مطرح نبود!
از لحاظ تعریف سیاسی رضاشاه اتوکرات است.
اینکه در ایران ظواهر سیستم پارلمانی به چشم میخورد ناقض این حقیقت نیست زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد.
بدون اینکه شاید خودش متوجه باشد رضاشاه دارای سلیقهای است که قرنها پیش افلاطون آن را نوع پسندیدهای از حکومت میدانست و عبارت بود از تأمین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی.
رضاشاه با اشتیاق و بیصبری میخواهد که جوانان ایرانی هرچه زودتر به علوم و فرهنگ امروزی اروپا آشنا شده و در پیشرفت ایران نقش فعالی داشته باشند.
هماکنون گروههایی از طرف شاه به اروپا اعزام شدهاند.
بدبختی اصلی ایران و بهخصوص در دو قرن اخیر این بوده است که رژیم استبداد و قدرت مطلق توسط سلاطینی اعمال میشد که ضعیفالنفس و فاقد آمال و آرزوهای ملی برای ایران بودند.
قدرت مطلق آنها بین نزدیکان و درباریان توزیع میشد و کار به جایی میرسید که فراشباشیها بر مردم بیچاره تسلط داشتند و بهنام و برای اربابان خود یعنی شاهزادگان و رجال قاجار اخّاذی میکردند.
حکمرانان ولایات هم از درآمدهای نامشروع خود سهمی به شاه میدادند و سفره خود را رنگینتر و حسابهای شخصیشان در بانک شاهی و یا محل دیگر روزبهروز فزونی مییافت.
خزانه دولت دائماً خالی و دست تکدّی بهسوی روس و انگلیس و بانکهای آنها و یا شرکت نفت دراز بود.
رجال بیحیثیت قاجار تهدید میکردند که اگر به آنها پول نرسد یا استعفاء میدهند و یا در کنسولگری بست مینشینند تا خواهش آنها اجابت شود!
ارباب جمشید سرمایهدار و بانکدار و دوست قدیمی من که بعدها فرزندش داماد من شد برایم حکایت میکرد که چگونه محمدعلیشاه و خانوادهاش برای لهو و لعب خود از تجارتخانه جمشیدیان مبالغ هنگفتی پول قرض میکردند و سرانجام عدهای از تجار و ملاکینی که مستغنی از «حُسن نیّت» دربار ایران نبودند این قروض را از جانب شاه پرداخت مینمودند.
روش سیاسی این رجال فاسد این بود که خود را به رنگ و بوی مصالح دو دولت بیگانه تطبیق داده و این زبونی را کیاست و سیاست نام گذارند.
باطناً خوشنود بودند که ده هزار سرباز و قزاق روسی در شمال ایران و سربازان هندی در جاسک و بوشهر و ناوهای جنگی انگلیس در اختیار مأمور سیاسی در بوشهر بود که هرگونه وطنفروشی آنها را جامه «تسلیم و رضا» در مقابل نیروی عظیم دول مقتدر روس و انگلیس بپوشاند.
من به ایرانیان گفته و میگویم که تطمیع دول بیگانه فقط در مواردی مؤثر است که آمادگی و استعداد خودفروشی و وطنفروشی وجود داشته باشد و در اینصورت ننگ و نفرین بر خودفروشان است و نه خریداران بیگانه آنها که هدف و نظرشان تأمین منافع ملی خود میباشد.
بوده و هستند ایرانیانی که جان خود را عالماً و عامداً فدای اصول میهنپرستانه خود نمودند و از آنجمله صنیعالدوله و ملکالمتکلمین.
من وقوف کامل دارم که نهضت آزادیخواهی هند و تلاش رهبران آن موجب تکریم و احترام همان مأمورین انگلیسی است که برای حفظ سروری خود ناچار به مقابله و سرکوب کردن آن هستند.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد:
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee