🍃🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
یهودیزادهای بهدنبال
#حذف_تاریخ_هجری_از_تقویم_ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10344
قسمت چهارم؛
🔹بعد از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله، جنون باستانگرایی شاه بالا گرفت و او نیز دنبالهرو پدرش شد که قصد داشت به سبک «آتاتورک» (پدر جمهوری لائیک ترکیه) مظاهر دینی را هر چه بیشتر از ساحت عمومی جامعه ایران بزداید.
کما اینکه این گرایش را حتی در نامگذاری اماکن عمومی از جمله خیابانهای پایتخت و نامهایی چون اکباتان، آپادانا، تخت جمشید، بزرگراه داریوش و فروشگاههای کوروش و شیر و خورشید و امثال آن و از همه مهمتر استفادهی عام از پسوند «شاهنشاهی» برای پارک، خیابان، میدان و مؤسسات و نهادهای دولتی شاهد بودیم.
🔹البته بسیاری از نویسندگان و چهرههای ادبی در همان دوران پهلوی، ارتقاء مقام شفا را به حمایت کانونهای مرموز و مشکوک و چاپلوسصفتیِ شخصی او مربوط میکردند.
از جمله علی دشتی، نویسنده و سناتوری که خود وابستگی به دربار داشت و مانند خودِ شفا دارای افکار ضد دینی هم بود، شفا را صرفاً یک «مترجم میانمایه» میدانست.
🔹دشتی در نامهای به محمدرضا شاه در اعتراض به جشن بزرگداشت ۲۵ سال نویسندگی شجاعالدین شفا مینویسد:
"ایشان هرگز اثری نیافریده و از خود چیزی بیرون نداده، مخصوصاً در شناساندن فرهنگ ایران به دنیای خارج، کاری نکردهاند، تا شورای فرهنگی سلطنتی بخواهد از وی تجلیل کند.
🔹دشتی در این نامه مقام شفا را در حد یک مترجم میخواند:
آیا با این مقدمه سزاوار است که نخستین اقدام شورای فرهنگی سلطنتی، تجلیل از یک مترجم متوسط باشد؟!
🔹دشتی در یادداشتهایی که پس از انقلاب منتشر کرد، درباره خصلت عام چهرههای فرهنگی دربار نوشت:
شاه از هر کسی که شبههی استقلال رأی و فکر در او میرفت، بدش میآمد…
او تیپ جمشید اعلم و شجاعالدین شفا را میپسندید. (۱۴)
🔹«ابراهیم گلستان»، نویسنده و مستندسازی که خودِ او هم با سفارت انگلستان از قدیم رابطهای تنگاتنگ داشت و هم از طریق شمس پهلوی و شوهرش، مهرداد پهلبد (وزیر فرهنگ و هنر طولانیمدت دوره پهلوی دوم) به دربار وصل بود، حتی پا را از دشتی فراتر گذاشت و صحت انتساب همان ترجمههای میانمایه به شفا را هم زیر سوال برد:
قصهی اولی را که از همینگوی به زبان فارسی خواندم، آقای خیلی محترمی که پدر مملکت را هم درآورد، ترجمه کرده بود.
اما اصلاً همینگوی نبود.
قصه را بهصورت یک قصهای که هست تعریف میکنند و نه بهعنوان بنایی جلوی خواننده.
این رفت آنجا و اینطور گفت و چه کار کرد و…
بعد هم یا مرد یا عروسی کرد یا در رفت…
اما در قصه این مطرح نیست.
آنچه مطرح است، این است که همین چرتوپرت را چگونه میگویند که درست دربیاید.
اما این آقا قصهٔ همینگوی، آن هم چه قصهای: «برفهای کلیمانجارو» را طوری ترجمه کرده بود که اگر همینگوی آن را خوانده بود، خیلی زودتر خودش را میکشت. (۱۵)
🔹او در مصاحبهای که در سال ۱۳۹۴ با بیبیسی انجام داده است دربارهی شفا چنین میگوید:
گفتار «مارلیک» (مستندی از خود گلستان) در ترجمه ایتالیائیاش را آقای کاروزو که آن روزها مشاور فرهنگی سفارت ایتالیا در تهران بود و خود و خانمش “کمدی الهی دانته” را برای شجاعالدین شفا ترجمه میکردند و دیکته میکردند و آقای شفا آن را به اسم خودش که ادعا کرد از ایتالیایی شخصاً ترجمه کرده، درآورد.
شما ترجمههای شفا چه “نغمههای شاعرانه لامارتین” و چه “برفهای کلیمانجارو”ی همینگوی را بخوانید و از عمق بیاطلاعی و جرأت این مشاور مطبوعاتی شاه سابق شاخ دربیاورید.
اینجور آدمها کم نبودند که کاش در برابرشان آدمهایی بودند که شعور و رسم شرافت ادبی را در ایران اینجور خراب نمیکردند. (۱۶)
🔹به هر حال شفا با بالا گرفتن کار انقلاب اسلامی ایران، بهمانند بخش عمده کارگزاران رژیم پهلوی از کشور گریخت و به پاریس رفت و ماندگار شد.
او در دورهی جدید کاریِ خود، پرده از ماهیت اسلامستیز و از آن بالاتر، خداستیز خود برداشت و تمام تمرکز کاریِ خود را به حمله به ادیان ابراهیمی و مفهوم خدا اختصاص داد.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10424
🔸🌺🔸 --------------
📚 "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۴۷م؛
جوانان پرشور عراقی و لبنانی که با بیرقهای بلند، شعر حماسی میخواندند و هرولهکنان صف مردم را میشکافتند تا به کربلا برسند.
روی بیشتر عمودها عکس شهدای عراقی مدافع حرم بود
عدهای از بسیجیان ایرانی روی کولهپشتیهایشان عکس حاج قاسم سلیمانی را زده بودند.
دیدن این همه شور و شعور هر زائری را به عمق تاریخ میبرد و با کاروان اسیران کربلا همراه میکرد
خسته که میشدیم، کنار هر موکبی که میخواستیم میایستادیم و از هر نوع غذایی که دوست داشتیم میخوردیم.
حسین جمعمان میکرد و میگفت:
"فکر کنید که زینب کبری و کاروان اسرای شام تو این مسیرها چه کشیدن، چه تازیانههایی خوردن، چه توهینهایی شنیدن، چه تلخیهایی چشیدن اما زینب کبری مثل کوه مقاوم و محکم تا آخر ماند تا پیام برادرش رو به گوش تاریخ برساند."
حسین که حرف میزد خودم را در زینبیه و دمشق میدیدم کنار او و همپای او،
اصلاً ما را آورده بود که مفهوم رسالت زینبی را با گوشت و پوست و استخوانمان احساس کنیم
دمدمای غروب بیشتر مردم به داخل موکبها میرفتند تا شب را صبح کنند.
کمی دیر شده بود و اکثر جاهای مسقف پر بود.
ناچار شدیم روی موکت در محوطه باز بخوابیم
هوا کمی سرد بود
حسین برایمان چند پتو از گوشه و کنار جمع کرد و سروسامانمان داد.
خودش و برادرش هم به قسمت مردها رفتند.
خوابم نمیبرد
حس پنهانی به من میگفت که این اولین و آخرین سفر اربعین با حسین است
خوب تماشایش کن
نصف شب روی دخترها را کشیدم و از دور به قسمت مردان که حسین میانشان بود نگاه کردم
نخوابیده بود
زل زدم به او که اصلاً با خواب بیگانه بود
نماز شب را برای خودش مثل نماز واجب میدانست
زل زدم تا این لحظههای بی تکرار را خوب در خاطرم ثبت کنم
بعد از نماز صبح همان جا خوابش برد
زیر و رویش چند تکه کارتون انداخته بود.
آفتاب که زد چند تا جوان با دوربین فیلمبرداری بالای سرش ایستادند.
برایشان سوژه خوبی بود
نزدیکشان شدم
یکی شان حسین را شناخت و با تعجب گفت:
"نیگا کن سردار همدانی هستن"
حسین کارتون بزرگی را که رویش انداخته بود
کنار زد و گفت:
"چه سرداری!؟ سردار کارتن خواب!!!"
عکسش را گرفتند و برای مصاحبه اصرار کردند
حسین رفت وضو گرفت و راه افتادیم.
در حال راه رفتن مصاحبه میکرد
صدایش را نمیشنیدم
اما میتوانستم حدس بزنم که باز از حضرت زینب میگوید
و از رنجهایی که کشید
روز دوم مثل روز قبل یکسره راه رفتیم
هرچه به کربلا نزدیکتر میشدیم جمعیت متراکمتر میشدند.
ناچار شدیم مرحله به مرحله زیر عمودها قرار بگذاریم
قرار آخر دم غروب زیر عمود شماره ۶۵۰ بود
همه رسیدند الا برادر حسین
منتظر شدیم
خانمش خیلی نگران شد
حسین مثل شب گذشته همه را برای استراحت توی یک موکب، سامان داد
و خودش دنبال اصغر آقا گشت
اما پیدایش نکرد
شب کنار آتشی که کنار جاده درست کرده بودند
نشست
جورابهایش را کند.
پاهایش تاول زده بود.
حس خوبی داشت
تاولها را بهانه کرد و سر تعریف را بازکرد
"وقتی با محمود شهبازی قبل از فتح خرمشهر جاده اهواز خرمشهر را شناسایی میکردیم؛ پاهایمان مثل حالا تاول زد
تاولها رو میترکاندیم
پوستش رو قیچی میکردیم
جاش حنا میگذاشتیم و با باند میبستیم
حالا هم همون احساس رو دارم
لذت میبرم.
انگار محمود شهبازی کنارم نشسته و داریم تاولهامون رو مرهم میذاریم."
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸 --------------
📚 "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... و خواندنی
@salonemotalee
رهبر انقلاب:
حتما کتابهای شرح حال شهدا را بخوانید
🔹در دوران دفاع مقدس دو فرصت تعالی و عروج بهصورت مشترک در کنار هم قرار گرفتند.
جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود به حال آنها غبطه میخورد.
🔹من نمیدانم شماها شرح حال این شهدا را میخوانید یا نه؟
من میخوانم
و اشک میریزم
و استفاده میکنم؛
برای من حقیقتاً استفاده دارد.
من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد؛
شرح حال این شهدای عزیز را بخصوص بعضیهایشان را که خیلی معنویت دارند بخوانید.
🔸🌺🔸--------------
📚 @salonemotalee
🍃🌸🍃
فرقی نداره
ایرانی باشی یا لبنانی ..
جهاد باشی یا آرمان ..
مهم اینه برای آرمانهات جهاد کنی . . .
و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
خندهات آتش میزند
دل خستهام را
و باز پریشان می شوم
در عطر لباست ...
نازنینا!
گم شدهام در زمان
و باز
خاطرم را در یادت آرام میکنم ،
بخند تا تعادلم بهم نریزد ...
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🌷#خــاطــرات_شـهــدا
علی سفارش کرده که بعد از شهادتش برایش ۵ روز روزه بگیرند و تا یک سال نماز بخوانند.
تا ۵ روز همه خواهرانش با هم برایش روزه گرفتیم
و پدر تا یکسال سفارش علی را در مورد نمازها بجا آورد
بعد از اتمام یک سال؛
پدر که میدانست علی برای جمعآوری بیشتر توشه آخرت سفارش به خواندن نماز کرده بود، یک بار دیگر برای ادامه راه او، قصد خواندن نماز را نمود
با اقتدا نمودن به اولین نماز پس از اتمام سفارش علی،
به گفته وی علی پیش رویش ظاهر گردید
و از پدر بسیار تشکر نمود و گفت:
"میزان نمازهای من به اتمام رسیده و دیگر راضی به زحمت و سختی شما نیستم."
🌼شــادی روح پــاک
شهید "علی رمضانی "صــلــوات🌼
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🍃
✡ #شناخت_تمدن_شیطانی_غرب ✝
یهود و فرهنگسازی
📖 مقاله سوم؛
حزب شیطان بهدنبال تسلط بر ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10354
◀️ قسمت پنجم؛
🔹پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری (۱۳۳۰-۱۲۴۸ق) معروف به “صبح ازل” رسید.
پس از اینکه صبح ازل سپر بلا شد، میرزا حسینعلی نوری (۱۳۰۹-۱۲۳۳ق) برادر بزرگتر وی وارد صحنه شد و جانشینیِ باب را با عنوان “بهاءالله” در قبضه خود آورد.
🔹در زمان او بود که مکتب خرافی بابیت، با برقراری روابط جدّی با روسیه، از طریق سفیر این کشور در ایران و سپس انگلستان و حتی فرانسه، تبدیل به توطئهای سیاسی شد که از حمایت کامل اروپاییان در برابر روحانیت برخوردار بود.
🔹با هوشیاری امیرکبیر و ورود وی به صحنه، هر دو برادر با حفاظت سواران روسی و ایرانی به بغداد تبعید شدند.
در بغداد دوره عثمانی نیز پس از چندی حکم تبعید مجدد در مورد آنان صادر شد و صبح ازل به قبرس، و بهاءالله به عکا در فلسطین تبعید شد.
🔹وی پس از این که در این سرزمین مهم و راهبردی اسکان داده و مورد حمایت جدّی روسیه و سپس انگلستان واقع شد، در دوم ذیقعده ۱۳۰۹ق پس از ۲۰ شبانهروز تب از دنیا رفت.
🔹بدینترتیب با اقدامات میرزا حسینعلی، بهائیت در ادامه و بهجای بابیت در ایران مستقر شد.
در پی این استقرار، خانوادههای یهودی که تازه اسلام آورده بودند، گروه گروه به بهائیت گرویدند، بهنحوی که این شبهه را ایجاد میکند که گویا دستوری واحد برای تغییر ظاهری کیش بهعنوان پوششی برای گسترش بهائیت در ایران صادر شده بود.
🔹پس از بهاءالله، عباس افندی (۱۹۲۱-۱۸۴۴م) پسر ارشد وی با عنوان “عبدالبهاء” توانست جمع پراکنده بهائیان را گرد خود جمع کرده و با برقراری روابط جدّی با انگلیس و آمریکا نقش مهمی در تاریخ وابستگی این گروه بازی کند.
وی با خدمتی که در مشروطه در کنار فراماسونها به انگلیس نمود از سوی آنان مفتخر به دریافت لقب “سِر” شد.
🔹پس از وی “شوقی افندی” نوه دختری حسینعلی، در ابتدای حکومت رضاخان به رهبری بهائیان رسید.
در زمان او بود که رژیم صهیونیستی اسرائیل تأسیس شد و پیوند جدّی میان صهیونیستها و بهائیان آشکار شد.
این گروه در اسرائیل بهرسمیّت شناخته شده و با قرار گرفتن تحت حمایت این دولت غاصب، حتی از پرداخت مالیات نیز معاف شدند.
در سال ۱۹۵۷م با مرگ شوقی، گروهی ۹ نفره در “بیتالعدل” در حیفا اداره امور بهائیان را بهدست گرفتند که تا امروز ادامه دارد.
🔶🔸عبرتی به نام مشروطه
🔹با بازگشت به دوره قاجار، از اوایل دوره ناصرالدین شاه، بهتدریج ایده عقبماندگی کشور نسبت به غرب در میان علماء، دولتمردان و بازرگانان و دیگر گروههای اهل اندیشه شکل گرفت.
یک نوع نگاه، مربوط به شخصیتهایی همچون امیرکبیر بود که پیشتر توضیح داده شد، و نمایندهی نوع دیگر شخصیتی چون سیدجمال اسدآبادی بود که دیدگاههای او نیز یکی از نقاط عطف تاریخ رابطه اسلام و غرب بهشمار میرود.
🔹تأکید گروه اول بر آبادانی ایران و گروه دوم بر عزّت جهان اسلام بود،
اما هر دو گروه محور تحلیل و برنامهی خود را بر دولت و دولتهای مسلمان قرار داده بودند.
تنها در این میان جریان اصلی علم و تمدن در میان علمای حوزه بود که همچنان با لحاظ مسائل حکومت، جایگاه خود را در میان مردم حفظ کرده بود.
جنبش تنباکو اصالت و قدرت این جایگاه را به رخ دشمنان کشید.
🔹در این هنگامه بود که سرانجام برای مدیریت جریان غربیشدنِ ایران و آزادسازیِ نیروی متراکم و ذخیره شدهی اسلام و تمدن اسلامی، فراماسونها وارد صحنه شدند.
🔹میرزا ملکمخان ناظمالدوله ارمنی از جمله این افراد بود که دیدگاهها و اقدامات او منشأ بسیاری از تحولات بعدی قرار گرفت.
وی مؤسس اولین لژ فراماسونری در ایران در سال ۱۲۶۸ ش به نام “فراموشخانه” بود.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10431
🔸🌺🔸 --------------
📚 "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... و خواندنی
📚@salonemotalee
🍃🌸🍃
-به نام خداوند جبران کننده مشکلات
سلام امشب نیز ما را از دعای خیرتان محروم نفرمایید
🌺#امام_صادق عليه السلام
يَتَمَنّى المؤمنُ أ نّه لم يُستَجَبْ لَهُ دَعوَةٌ في الدنيا مِمّا يَرى مِن حُسنِ الثوابِ
مؤمن پاداش ارزشمند آخرت را كه مى بيند آرزو مى كند كاش هيچ دعايى از او در دنيا مستجاب نمى شد. و در عوض در آخرت پاداش دریافت می کرد.
(الكافي، ج۲ ص۴۹۱)
✍🏻 -طبق روایتی از امام صادق علیه السلام، دعاى مؤمن از سه حال خارج نيست:
🍃 يا برايش ذخيره مى گردد (درآخرت پاداشی دریافت می کند)
🍃 يا در دنيا برآورده مى شود،
🍃 يا بلايى را كه مى خواهد به او برسد، دفع مى شود.
🤲 چه خوب است به خدای اجابتگر دعاها اعتماد کنیم تا در زمان مناسب و به بهترین شکل ممکن مشکلاتمان را جبران کند و در روز قیامت باهمین دعاها به فریادمان برسد.
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🔹لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِی رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ یَکُونَ رَمَضَانُ السَّنَة.
از پیامبر اکرم «ص» نقل شده:
اگر بندهٔ «خدا» میدانست که در ماه رمضان چیست؟
دوست میداشت که تمام سال، رمضان باشد.
بحار الانوار، ج۹۳، ص۳۴۶
#ماه_خوبیها
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🍃
#خوندلی_که_لعل_شد؛
کتاب خاطرات رهبر انقلاب
حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
👈 اشاره:
🔸کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات حضرت آیتالله العظمی سیّد علی خامنهای(مدّظلّهالعالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است.
🔸این کتاب ترجمهی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد.
🔸آنچه کتاب حاضر را از کتابهای مشابه متمایز میکند، بیان حکمتها، درسها و عبرتهایی است که به فراخور بحثها بیان شده و هر کدام از آنها میتواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب بویژه جوانان عزیز با فجایع رژیم منحوس پهلوی، و همچنین سختیها، مرارتها و رنجهای مبارزان و در مقابل پایمردیها، مقاومتها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد.
◀️ قسمت اول
📒فصل اول: آن روزها
🔹من در مشهد، در استان خراسان، در آستان جوار امام هشتم علیبن موسیالرضا علیهالسلام بدنیا آمدم
زادروز من ۲۸م ماه صفر سال ۱۳۵۸ هق (فروردین ۱۳۱۸ هش) است.
🔹خانهای که در آن بدنیا آمدم خانهای کوچک و ساده بود که دو اتاق داشت؛
یک اتاق در طبقهی بالا که مخصوص پدر و مادرم و فرزندان کوچکشان بود.
در طبقه پایین هم اتاقی برای خواهرانمان بود که مادرشان پیش از ازدواج پدرم با مادرم از دنیا رفته بود.
بعدا پس از سی سال یا بیشتر در ترمیم خانه، آن اتاق به دو اتاق تبدیل شد.
🔹یک سال پس از تولد من، همگی به خانه پدربزرگ مادریام یعنی آقاسیدهاشم میردامادی نجفآبادی - از علمای معروف که به علم و زهد و تبحر در تفسیر قرآن شهرت داشت و جزو علمایی بود که رضاشاه چند سال قبل از تولد من آنها را تبعید کرده بود - نقل مکان کردیم.
خانه ایشان نسبتا وسیع بود؛ اما پس از بازگشت پدربزرگ از تبعید مجددا به خانه خودمان برگشتیم.
🔹بعدها بعضی از مریدان و دوستداران پدرم، به توسعه خانه ما همت گماشتند، زمین متروکه کنار آن را خریدند و خانه بازسازی شد. و ما دارای خانه جدیدی شدیم. مساحت هر دو خانه روی هم حدود ۲۰۰ متر مربع میشد.
🔹 امروز این خانه به محلی عمومی برای ذکر و عبادت تبدیل شده و حسینیه نام گرفته است.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10434
🔸🌺🔸 --------------
📚 "سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... و خواندنی
📚@salonemotalee
🍃🌸🍃
اَللَّهُمَّ رَبَّ شَهرِ رَمَضَانَ ...
توصیهای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان
استادبزرگوار فاطمينيا رحمهالله:
از اولياء الهي سينه به سينه، يك يادگاري دارم كه عمل به آن بركات فراواني دارد؛
ماه مبارك رمضان، اين ضيافت الهي را با يك زيارت جامعهي كبيره به اخر برسانيد.
در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه اثارش از عقول ما خارج است و روزي به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد ...
اللهم عجل لولیک الفرج
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
29تصویر جزء بیست و نهم.pdf
11.04M
تصویر جزء بیست و نهم
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
29صوت ترجمه جزء بیست و نهم.mp3
7.43M
ترجمه جزء بیست و نهم
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ سخنان جالب پروفسور لانگ که به دین اسلام مشرف شده است درمورد نحوه تبلیغ دین و اسلام
● پروفسور «جفری لانگ» پس از مسلمان شدن:
"قرآن کتاب مقدسی است که مرا بسیار وابسته، قلبم را تسخیر و مرا تسلیم پروردگارم کرده است.
خوانندهاش را به اوج میرساند، آن لحظهای که خواننده خود را در برابر خالقش تنها میبیند.
وقتیکه قرآن را بهطور جدی میآموزید؛ نمیتوانید ساده و به آسانی آن را بخوانید،
چرا که تو را مکلف میکند،
چرا که گویی بر گردنت حق دارد!
با تو گفتگو میکند،
از تو انتقاد میکند،
شرمندهات میکند،
تو را به چالش میکشد...
من در طرفِ دیگری بودم،
برایم کاملا روشن شد که نازل کنندهٔ این قرآن مرا بهتر از خودم میشناسد،
همیشه بر افکارم مقدم بود و سؤالاتم را میپرسید...
هر شب سؤالهایم را تعیین میکردم،
سپس روز بعد جوابهای آن را مییافتم،
به راستی که خود را در میان صفحات قرآن پیدا میکردم...
"کسیکه قرآن را نازل کرده است، مرا بهتر از خودم میشناسد"
🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee