پینوشتها:
(۱) این اسم همواره طی یک دههی اخیر به اشتباه ترجمه شده و معمولاً «Attack On Titan» را «حمله به تایتان» ترجمه میکنند. اما در واقع «Attack On» یک صفت به معنای «مهاجم» یا «پیشرو» است که برای واژهی تایتان به کار گرفته شده و در مجموع عبارت «تایتان پیشرو» یا «تایتان مهاجم» را بهوجود میآورد.
(۲) https://socialsfrag.com/attack-on-titan-becomes-4th-most-popular-tv-series-in-world-imdb/
(۳) داستان مفصل این انیمه را در آدرسهای زیر بخوانید:
https://flopsy.ir/wiki/attack-on-titan/شرح-داستان-انیمه-حمله-به-تایتان/
https://www.saate7.com/articles/داستان-انیمه-attack-on-titan/
https://www.sargarme.com/attack-on-titan-story-and-world-explained/
(۴) «مطیعان یمیر» (Subjects of Ymir) که با عنوان «اعقاب یمیر» (بنییمیر) نیز شناخته میشوند، یک گروه قومیتی از فرزندان «یمیر فریتز» هستند و تنها نژاد توانا در تبدیل شدن به تایتانها هستند. آنها نژادی متعلق به یک کشور بهنام «الدیا» هستند که با نام الدیاییها (Eldians) شناخته میشوند. بسیاری از مطیعان یمیر روی جزیرهی «پارادایس» و در داخل «سه دیوار» زندگی میکنند؛ با این حال مطیعان یمیر در خارج از دیوارها درون مناطقی توقیفی مثل لیبریو نیز زندگی میکنند. آنها باور دارند که «فرزندان برگزیده خدا» هستند، با این حال سایر دنیا آنها را به چشم «نژادی پلید» میدانند که از «بذر شیطان» به وجود آمدهاند.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
هدایت شده از کتاب رسان 📚
تا رمق
در تن ما هست
بیا ...🤲
حال ما
بی تو تباهست،
بیا...🤲
#امام_زمان❤️
#جمعههای_انتظار
✡ 🕎 #تحقیقی_در_مورد_هولوکاست(۳)
✡ #داستان_صابون_یهودی ✡
نویسنده: دیوید دیوک
مترجم: محمدحسین خدّامی
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8518
🔸قسمت یکم؛
✡ داستان عجیب صابون ساختن نازیها از بدن یهودیان شاید یکی از شگفتآورترین نمونههای روح فریبکاری اسناد هولوکاست و شیوهی اداره محاکمات نورمبرگ و دروغپردازیهای این داستانسرایان باشد.
✡ طی محاکمات نورنبرگ ال. ان. اسمیرنوف (Lev Nikolaevich Smirnov) مشاور ارشد حقوقی از طرف اتحادیه جماهیر شوروی اعلام کرد:
«همان تفکرات فنی پست و به ظاهر توجیه شده متعلق به اس. اس. که اتاقهای گاز و واگنهای مرگ را اختراع کرد، روشهایی نیز برای تولید صابون از بدن انسان و دباغی پوست انسان برای اهداف صنعتی ابتکار نموده.» (۴۱) (سند USSR-197).
✡ دادرسان جبهه متفقین، اظهارنامهای تنظیم کردند که در آن ادعا شده بود دکتر رودلف اسپنر (Rudolf Spanner) رئیس مؤسسه دانزینگ (Danzig Anatomical Institute)، درخواست کرد از بدن ساکنین اردوگاه، صابون تولید شود!
فرمول صابون انسانی منسوب به دکتر اسپنر در دادگاه ارائه شده (سند USSR-196) و صابونی که گفته میشد از بدن انسان ساخته شده است به دادگاه بینالمللی نظامی تحویل گردید. (سند USSR-393)
✡ سِر هارتلی شوکراس (Hartley Shawcross) دادرس عالی انگلیسی در جمعبندی خود در دادگاه گفت:
«در مواقع لزوم حتی اجساد قربانیان ایشان (یعنی آلمانیها) مشکل کمبود صابون در دوران جنگ را برطرف میکرده است.»
قضات دادگاه نورنبرگ در بخشی از حکم چنین اعلام کردند:
«جهت بهرهبرداری از روغن اجساد قربانیان در تولید تجاری صابون تلاشهایی صوت گرفته است.» (۴۲)
✡ این اتهام جنجالبرانگیز در تمام نقاط جهان به تیتر اول خبرها تبدیل شد و حتی امروزه نیز پیدرپی بازگو میشود.
پس از اتمام محاکمات نورنبرگ، داستان صابون یهودی در هر مرتبه بازگویی، بازپردازی شد و شکل تازهتری به خود گرفت.
بازماندگان از شستوشوی بدن خود با صابون یهودی سخن راندند.
✡ شکارچی نازیها سیمون ویزنتال (Simon Wiesenthal) طیّ محاکمات نورنبرگ دربارهی صابون انسانی مطالبی نوشت.
او در سال ۱۹۴۶ در روزنامه جامعه یهودیان اتریش (Der Neue Weg) چنین نوشت:
«طی هفتههای آخر ماه مارس مطبوعات رومانی خبر عجیب و غیرعادیای را مخابره کردند:
در شهری کوچک در رومانی بهنام فولتسنی بیست جعبه صابون در قبرستان یهودیان همراه با مراسم خاکسپاری و آداب و رسوم تدفین، به خاک سپرده شد.
این صابونها بهتازگی در دپوی سابق آلمانیها پیدا شده بود.
برروی جعبهها حرف مخفف «RIF» که برگرفته از عبارت «Pure Jewish Fat» بهمعنای «روغن خالص یهودی» است، نوشته شده بود.
جعبهها آمادهی ارسال به «وافن اس. اس» بودند.
ورقهی پوشش صابونها کاملاً مشخص میکند که صابونها از بدن یهودیان ساخته شده است.
✡ جای تعجب است که آلمانیها با وجدان کاری بالا فراموش کرده بودند توضیح دهند که صابونها از بدن کودکان، دختران، مردان و یا کهنسالان ساخته شده است.» (۴۳)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8563
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت سیودوم؛
چشمان مصطفی همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی میلرزید.
شالم نامرتب به سرم پیچیده بود،
چادر روی شانهام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود
از اینهمه درماندگیام خجالت کشیدم.
خون پیشانیام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونهام برای آتش زدن دلش کافی بود
حرارت نفسش را حس کردم:
«خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!»
در برابر محبت بیریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده
بیکسیام را حس میکرد
بیپرده پرسید:
«امشب جایی رو دارید برید؟»
من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم
دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم
مقابل چشمانش به گریه افتادم.
چانهام از شدت گریه به لرزه افتاد
از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود
در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد.
دور خودش میچرخید و آتش غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد
کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت.
روی صندلی نشست
اینبار کامل به سمتم چرخید،
صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود،
رگ پیشانیاش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند
به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد:
«وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون…»
نشد حرفش را تمام کند،
یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره نجیبانه قدم پس کشید،
به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد:
«خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زندهاید!»
هجوم گریه گلویم را پُر کرد
بهجای هر جوابی مظلومانه نگاهش کردم
جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد.
رفیقش به سمت ماشین برگشته بود
دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند
با دست اشاره کرد منتظر بماند
رو به صورتم اصرار کرد:
«امشب تو حرم چکار داشتید خواهرم؟
همسرتون خواست بیاید اونجا؟»…
اشکم تمام نمیشد و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم:
«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!»
حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست
بیاختیار فریاد کشید:
«شما رو داد دست این حرومزاده؟»
سد صبرش شکسته بود
پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد:
«این تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!»
نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود
خجالت میکشیدم به این مرد نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود
از چشمانم به جای اشک، خون میبارید
مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیدهام
گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد:
«اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟!»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهدویت_در_کلام_نائبالامام
انتظار در عقیده شیعیان
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
⭐️ بزرگترین رحمت برای بشر
🔺 رهبر انقلاب:
فرستادن پیامبران،
ارسال پیغمبران برای هدایت انسان،
برای رساندن انسان به نقطهی اوج،
بزرگترین رحمت پروردگار در حقّ بشر است
و اوج این حرکت در بعثت پیغمبر اکرم بود. ۱۳۹۷/۰۱/۲۵
🌷 #بعثت_رحمت
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
«سالم» می گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد،
🔅فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى؟
◀️ گفتم: نه، اى پسر رسول خدا!
💠حضرت فرمودند: آن قدر ثواب از دست داده ای كه اندازه ی آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین، این ماهى است كه خدا آن را بر ماه هاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده.
⬅️ گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقی مانده ی این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می شوم؟
💠حضرت فرمودند: اى سالم، هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می كند؛
💠و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط می گذرد؛
💠 و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی هاى آن روز ایمن مى شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى كنند.
📚مفاتیح الجنان
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee