eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
966 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت صدوهفتم؛ روحیه و عشق و ارادت حسین به اهل بیت، به جان وهب و مهدی هم نشسته بود و مثل نوجوانی‌های خود حسین هیئتی و مسجدی شده بودند. این حال و هوا روی زهرا هم که تازه به سن تکلیف رسیده بود، تأثیر داشت. هر روز چادر نماز می‌پوشید و با من به مسجد می‌آمد بزرگ‌تر که شد ذوق سرشاری توی نقاشی از خودش بروز داد البته گاهی روی دیوار خانه هم نقاشی می‌کشید که باعث حرص خوردن و عصبانیتم می‌شد اما در مقابل؛ حسین مدام تشویقش می‌کرد. یک روز مدیر مدرسه صدایم کرد. دیدم نقاشی‌های زهرا را تابلو کرده‌اند و زده‌اند به دیوار مدیر مدرسه‌شان می‌گفت: «این دختر استعداد عجیبی توی نقاشی داره! اگه بره رشته طراحی و نقاشی حتماً موفق می‌شه.» می‌دانستم که برای تحصیل در رشته نقاشی یا گرافیک باید هنرستان را انتخاب کند و چون از محیط هنرستان خوشم نمی‌آمد، اصلاً راضی نبودم برعکس من؛ حسین نگاه روشنی به آینده این کار داشت و می‌گفت: این حق بچه‌س که با توجه به استعداد و علاقه‌ش راهش رو انتخاب کنه و درس بخونه باور حسین نه فقط برای زهرا که برای سارا کوچولو هم همین طور بود. سارا بچه که بود به جوجه خیلی علاقه داشت حسین رفت برایش چند تا خرید. آن روزها توی خانه‌های سازمانی شهرک فجر سپاه زندگی می‌کردیم من گاهی که حوصله‌ام از خانه سر می‌رفت سارا و جوجه‌هاش رو برمی‌داشتم و به پارک جلوی خانه می‌بردم یک روز با سارا سرگرم بودم و از جوجه‌هاش غافل ناگهان گربه‌ای آمد و یکی از جوجه‌ها را قاپید بچه یک بند گریه می‌کرد تا حسین از سر کار آمد و سارا را گریان دید بغلش کرد بوسیدش خیلی پدرانه شروع کرد به صحبت باهاش: "چی شده دخترم؟!" سارا هق‌هق کنان گفت: "گربه جوجه‌مو خورد." گفت: "چندتا شونو؟" سارا انگشت کوچولوش را در حالی که هنوز گریه می‌کرد به نشانه یک، بالا آورد. گفت: "این که گریه نداره من برات به جای اون یکی سه تا می‌خرم." این را گفت و بلافاصله بدون اینکه حتی کمی استراحت کند دوباره رفت بیرون و چند دقیقه بعد با سه تا جوجه به خانه برگشت. جوجه‌ها را که دستش دیدم کفری شدم صدایم درآمد: «مگه اینجا مرغ‌داریه!؟ بوی جوجه خونه رو برداشته! اون وقت شما می‌ری به جای یه دونه جوجه؛ سه تای دیگه می‌خری؟!» به آرامی گفت: "به بچه قول دادم، باید می‌خریدم." چند ماه بعد، جوجه‌ها که توی کارتون و داخل بالکن زندگی می‌کردند بزرگ شدند خانه پر شد از بوی آنها. با التماس گفتم: «حسین تو رو خدا یه فکری برای اینا بکن.» حسین که نه می‌خواست دل سارا را بشکند و نه حرف من روی زمین بماند، به سارا گفت: "این جوجه‌های تو دیگه بچه نیستن! مامان شدن! هوا هم داره سرد می‌شه. ببریم‌شون همدون بذاریم پیش عمه، بزرگشون کنه! باشه؟" سارا قبول کرد اما گفت: "به جای اینا برام اسب بخر!" ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✡ 🕎 (۴) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8669 قسمت اول؛ ✡ محور داستان هولوکاست، اردوگاه آشویتس در لهستان است. طی چندین سال، این اردوگاه به عنوان اردوگاه مرگ، جایی که نازی‌ها ۴ میلیون یهودی و میلیون‌ها غیریهودی را توسط گاز از بین برده‌اند، به جهانیان معرفی می‌شد. همه‌ی شک و تردید بازدیدکنندگان در مورد وسعت هولوکاست و صحّت داستان‌های اتاق گاز، در تورهای بازدید از اردوگاه محو می‌شد. سالانه نیم میلیون توریست از مکان‌هایی که ادعا می‌شود اتاق‌های گاز بوده است و میلیون‌ها یهودی در آن به قتل رسیده‌اند، بازدید می‌کنند. ✡ از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ تابلویی بر درب ورودی نصب شده بود که به زبان‌های متعدّدی آمار قربانیان را ۴/۱ میلیون نفر اعلام می‌کرد. پاپ ژان پل دوم طی بازدیدی که در ژوئن سال ۱۹۷۹ از اردوگاه به عمل آورد، در برابر این بنا ایستاد برای روح ۴ میلیون قربانی طلب رحمت کرد. بعدها روشن شد حداقل ۳ میلیون از آمار قربانیان، زاییده‌ی وهم و خیال بوده است! ✡ اندکی پس از بازدید پاپ، مورّخین اردوگاه بدون هیچ سروصدایی تابلو را برداشتند و تابلوی جدیدی با آمار رسمی ۱/۲ میلیون نفر نصب کردند. عدد ۶ میلیون قربانی یهودی هولوکاست که طی سالیان دراز به‌طور رسمی اعلام می‌شد، ۴ میلیون قربانی به ظاهر کشته شده در آشویتس را نیز در بر می‌گرفت. جالب است حتی پس از آن‌که عدد مربوط حدود ۳ میلیون کاهش یافت، هیچ عجله‌ای برای تصحیح دایرةالمعارف‌ها یا سیل بی‌پایان داستان‌هایی که عدد ۶ میلیون را مطرح می‌کردند وجود نداشت! ✡ کارشناسان با کاهش دادن عدد قربانیان، همان کاری را کردند که تجدیدنظرطلبانِ هولوکاست به خاطر آن زندانی شده بودند؛ آن‌ها با بازبینی در عدد تلفات یهودی، آن را کاهش داده بودند. به هر حال واقعاً گزینه دیگری برای انتخاب وجود نداشت، آن‌ها یا باید ارقام خود را به طور اساسی کاهش می‌دادند و یا از اعتبار ساقط می‌شدند. ✡ زمانی که آشویتس در دهه پنجاه و شصت تحت کنترل غرب کمونیست بود و عده‌ی کمی بازدیدکننده به آنجا می‌رفت، یک راه چاره، ادعاهای عجیب و مضحک بود، ولی وقتی دسترسی بیشتری به آن پیدا شد سؤالات زیادتری به وجود آمد. با تجدیدنظر در عددها، مسئولین اردوگاه عمدتاً اعتراف کرده بودند که ارقام اعلام شده‌ی کمونیست‌ها و مسئولین بعدی موزه‌ی اردوگاه، ارقامی ساختگی بوده است. این ارقام به اندازه‌ای بزرگ‌نمایی شده بود که قابل باور کردن نبود! ✡ تجدیدنظرطلبِ یهودی دیوید کول (David cole) در سپتامبر ۱۹۹۲ به آشویتس سفر کرد. او در حالی‌که عرقچین یهودیان را بر سر گذاشته بود با مسئول اردوگاه، دکتر فرانسیزک پایپر (Franciszek Piper) مصاحبه کرد. پایپر اذعان نمود با آن‌که راهنماهای رسمی تورها به بازدید‌کنندگان اعلام می‌کنند که اتاق‌های گاز دقیقاً در همان وضعیت خود در زمان آزادسازیِ اردوگاه هستند، اما در واقع آن‌ها بازسازی شده‌اند! این افشاگری تنها یکی از شکاف‌های عرشه‌ی کشتی جنگی آشویتس، به‌عنوان مادر ناوگان جنگی هولوکاست به شمار می‌رود. کُل بعدها مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چندین بار به مرگ تهدید شد! ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8805 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ انیمیشن دنباله‌دار 🔹"اسطوره‌های یهودی در حمله به تایتان" قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8663 ◀️ قسمت هفتم؛ 🔶🔸اسطوره‌های یهودی در حمله به تایتان 👈 ۱۱. شخینا، الهه‌ی در بند 🔹فصل چهارم این سریال تمام حرفی است که فیلم‌ساز می‌خواسته برای ما بگوید. در بخش دوم همین فصل، ما بالأخره با یمیرِ اسطوره‌ای، آشنا می‌شویم. دختری که طبق آن‌چه نشان داده می‌شود، با معامله با شیطان، قدرت تایتان‌ها را به‌دست می‌آورد، اما به‌دلیل ظلم مردم و سوءاستفاده و بهره‌کشی آنان از قدرت‌های او، در حالتی از افسردگی فرو می‌رود و تبدیل به ماشینی برای فراهم‌آوردن اغراض دیگران، می‌شود. 🔹در این بین، حتی زیک برادر ناتنی ارن نیز می‌خواهد با استفاده از قدرت یمیر، نسل باقی‌مانده از او را عقیم کند. اما ارن با اراده‌ی پولادین خود، جملاتی تکان‌دهنده را در گوش او می‌خواند که باعث رنگ‌گرفتن او در فیلم و به‌نوعی زنده‌شدن دوباره‌ی این دختر، می‌شود. در ادامه می‌بینیم که اتحاد ارن با یمیر، قدرتی خداگونه به او می‌دهد که می‌تواند تمام تایتان‌ها را هدایت کند. 🔹ارن در ادامه، با فعال‌سازی تمام تایتان‌هایی که در موضع دفاعی بوده و دیوارهای دور سرزمین پارادایس را فراهم کرده بودند، آن‌ها را به حالت تهاجمی درآورده و با روحیه‌ی «تایتان مهاجم» که درنده‌خویی و جنگ‌طلبی است، لشگری از تایتان‌های غول‌پیکر را برای نابودی جهان، به حرکت می‌اندازد. اندازه‌ی هرکدام از آن‌ها را می‌توان با تایتان غول‌پیکر که هنگام تبدیل‌شدن برتولت یا آرمین، هم‌چون یک بمب اتمی عمل می‌کرد، مقایسه کرد. 🔶🔸جمع‌بندی و نتیجه‌گیری: 🔹در دورانی به سر می‌بریم که تمرکز قدرت از غرب به شرق در حال جابه‌جایی است. چنین اتفاقی بدون شک بدون تاوان نخواهد بود. هم‌چنان که گاهی زمزمه‌ی حمله‌ی اتمی ابرقدرت‌های جهان به یکدیگر، شنیده می‌شود. 🔹رژیم غاصب صهیونیستی نیز، علی‌رغم مشکلات درونی‌ خود و ناکامی مردم از بهشت زمینی در سرزمین مقدسِ مادری، به‌دنبال قربانی‌کردن دیگر کشورها برای بقاء خود است. 🔹در این بین؛ صنعت رویاسازی هالیوود و تابعان آن در ژاپن و کره، در حال تصویرسازی از حمله‌ی احتمالی به کشور پارادایس است و می‌گوید اگر به بنی یمیر و سرزمین مقدس‌شان حمله شود، نه تنها مسبّبین این حمله، بلکه تمام جهان را نابود می‌کنیم. هم‌چنان که در فصل چهارم این سریال از زبان آرمین و جان می‌شنویم که چون آن‌ها شروع کردند، پس باید نابود شوند تا نسل یمیر در آرامش زندگی کند! البته مسأله‌ی تسخیر سرزمین مقدس در فیلم، با دروغ رایج هالیوودی که سرزمین تسخیر شده، خالی از سکنه بوده، نوشته شده است تا مبادا مخاطب حق را به دشمنان بنی یمیر، بدهد. 🔹روح جنگ‌طلبی‌ای که درون این انیمه از موسیقی تیتراژ گرفته تا تک‌تک دیالوگ‌ها و صحنه‌ها، همه و همه جهت آماده‌سازی ذهن میلیون‌ها مخاطب برای مشروعیّت‌بخشی به استفاده‌ی دولت‌های صهیونیستی از سلاح‌های کشتار جمعی در سطح میلیونی است. شاید بتوان علت تمدید دوباره‌ی این سریال برای فصل پنجم را علی‌رغم این‌که فصل چهارم با عنوان آخرین فصل، منتشر شد، در پرتو حفظ همین روحیه‌ی جنگ‌طلبی، تفسیر کرد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روز سه‌شنبه ۲/۲۳/۲۰۲۳ یک دانش‌آموز ۶/۶ اینچی ۲۷۰ پوندی به معلم دبیرستان ماتانزاس به دلیل برداشتن سوئیچ او در حین کلاس حمله کرد. مشاهده می‌شود که دانش آموز ۱۵ بار با مشت و لگد به پشت و سر زن بیهوش می‌زند. بعد از جدا کردن دانش‌آموز از معلم، به معلم تف کرد و اظهار داشت که وقتی برگردد او را می‌کشد عین متن خبری خبرگزاری آمریکا👆🏻 نیازه بگیم اینم از غرب بی‌در و پیکر یا روشنه ؟ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توی غرب انقدر همه منظم و قانون‌مند هستن که ادم تعجب می‌کنه، مثلا شبها توی لاس‌وگاس این‌جور تخلیه هیجان می‌کنن، آخِی! جقدر نایس واقعا 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سه ماشین محاصره‌ش کردن هرچی داشت بردن ایناس از خوبیای لس‌آنجلس 😉 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از زیبایی‌های مهد فرهنگ و تمدن عالم؛ 😱 فرانسه اونجایی که مثل یه باغ‌زیباس در عالمی وحشی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞🔞 وقتی بجای می‌گیم ؛ آیا مخالفی هست؟! اینم قله فرهنگ و تمدن غرب 👇👇👇 🔞 عادی‌سازی تجاوز به کودکان در غرب! پیتر تاچل، فعال حقوق بشر استرالیایی- انگلیسی؛ پیشنهاد می‌کنه که همه روابط جنسی با کودکان نباید تجاوز محسوب بشه! 😱 چون دوستش در ۹ سالگی با رضایت خودش با یک جوان رابطه جنسی داشته! 👈 بعد از قانونی شدن هم‌جنس‌بازی و تجاوز به حیوانات، حالا نوبت به کودکان معصوم رسیده تا بدست تمدن نکبت غرب دریده شوند 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲   قسمت سی‌وهفتم؛ در آغوش مادر مصطفی تمام تنم از ترس می‌لرزید تهدید بسمه یادم آمده بود با بی‌تابی ضجه زدم: «دیشب تو حرم بهم گفت؛ همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد مصطفی مضطرب پرسید: «کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شد میان گریه معصومانه شهادت دادم: «دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون غیرت در صورتش پاشید از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد نگاهش به زمین افتاد می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم مصطفی آیه را خوانده بود به چشمانم خیره ماند و خبر داد: «بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید؛ چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و …» دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از خجالت گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود با لحن گرمش التماسم می‌کرد: «خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید. میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود… صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. از همان مقابل در اتاق، اشک‌هایم طاقتش را تمام کرده بود کنار تختم آمد از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت: «مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» می‌دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده می‌ترسید کسی سراغم بیاید کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن نامحرم خجالت می‌کشید به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست: «مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» دل من پیش جسد سعد جا مانده بود با گریه پرسیدم: «باهاش چیکار کردن؟» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✴️ آیا می‌دانید فقیر واقعی کیست؟ روزی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از اصحاب خود پرسیدند: "فقیر کیست؟" اصحاب پاسخ دادند: "فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد." حضرت فرمودند: "آنکه شما می‌گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که؛ یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته، در مقابل حقوق مردم از او می‌گیرند و به صاحبان حق می‌دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می‌کنند، و روانه آتش دوزخ می‌نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است." 📚 بحارالانوار : ج۷۲، ص۶ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت امروز صفحه ۲۳۵ قرآن کریم هدیه به محضر زوج اسوه در همه‌ی خوبی‌ها علی و فاطمه علیهماالسلام و نوه‌ی معصوم‌شان امام سجاد علیه‌السلام