eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
989 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🖋به بهانه‌ی ۲۹ فروردین سالروز میلاد امام خامنه‌ای قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1386 قسمت سوم؛ در سال ۱۳۳۶ در سفری کوتاه به نجف اشرف پای درس آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن بجنوردی حضور یافت. اما به دلیل مخالفت پدر برای اقامت در نجف به مشهد برگشت و یک سال دیگر در درس آیت‌الله میلانی حضور یافت و در سال ۱۳۳۷ به شوق ادامه تحصیل، عازم حوزه علمیه‌ی قم شد. در قم نیز نزد اساتیدی چون آیات حاج‌آقا حسین بروجردی، سیدروح‌الله موسوی خمینی، حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، سیدمحمد محقق داماد و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی درس آموخت. سیدعلی ۲۵ ساله در سال ۱۳۴۳ به دلیل ضعف بینایی پدر به اجبار از قم به مشهد برگشت و تا سال ۱۳۴۹ در جلسات درس آیت‌الله سید محمدهادی میلانی شرکت کرد. او از ابتدای حضور در مشهد، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول از جمله رسائل، مکاسب و کفایه و برگزاری جلسات تفسیر برای عموم مردم پرداخت. در سال ۱۳۴۷ جلسات عمومی و تخصصی تفسیر قرآن را برگزار کرد و استنباطش از اندیشه اسلامی را از آیات قرآن استخراج و در سخنرانی‌های انقلابی شرح داد. همچنین به تبیین بنیان‌های اندیشه مبارزه علیه حکومت پهلوی ‌پرداخت. تفسیر تخصصی قرآن کریم تا سال ۱۳۵۶ و تا قبل از تبعید به ایرانشهر ادامه داشت. حاصل عمر او چهار پسر به نام‌های مصطفی، مجتبی، مسعود و میثم است 🔹 سیدعلیِ سیاسی از ۱۵ سالگی با سیدمجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی آشنا شد و تحت تاثیر دیدگاه‌های فکری، دینی و سیاسی او قرار گرفت. بعد از اعدام نواب صفوی و یارانش که به دنبال ترور نافرجام حسین علاء توسط رژیم پهلوی دستگیر، محاکمه و اعدام شدند، شیفته شخصیت سیدروح‌الله موسوی خمینی شد. نحوه آشنایی‌اش با سیدروح‌الله را اینگونه تعریف کرد: «من قبل از آن‌که به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون این‌که ایشان را دیده باشم، به ایشان علاقه و ارادت داشتم. علت هم این بود که در حوزه‌ی قم، همه‌ی جوانان به درس ایشان رغبت داشتند؛ درس جوان‌پسندی داشتند. من هم که به قم رفتم، تردید نکردم که به درس ایشان بروم. از اول در درس ایشان حاضر می‌شدم و تا آخر که در قم بودم، به یک درس ایشان مستمرا می‌رفتم. ایشان هم روی من خیلی اثر داشتند.» 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1412 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 📣 ملائکه کجا نازل می‌شوند ؟! ◀️ قسمت اول همیشه فکر می‌کردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن. ارزش شب قدر را به نزول قران می‌دانستم؛ اما یک شبِ قدر، حرف‌هایی را از یک استاد یاد گرفتم که همه چیز را در ذهنم به هم ریخت. سوره قدر را تفسیر می‌کرد. می‌گفت : آیا نزول قرآن شب قدر را شب قدر کرده؟ یا اینکه شب قدر، شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است؟! مثل کسی که ازدواج خود را که یک کار مهمی است در یک وقت با برکتی قرار می‌دهد. برکت ان وقت به ازدواج نیست. نزول قران یک کار مهم و بزرگی است اما در شب قدر اتفاق افتاده ... "انا انزلناه فی لیلة القدر" یعنی اول شب، شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده. دلیل بهتر؛ آیات بعدی است که شروع می‌کند به توضیح چیستی شب قدر: "لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر" «انزلناه» فعل ماضی است یعنی نازل کردیم و تمام شد. اما در معرفی شب قدر می‌گوید «تنزل» فعل مضارع است؛ یعنی هنوز نازل می‌کنیم. یک عملی در این شب هر سال تکرار می‌شود و در توضیح عظمت این شب، این عمل را بیان می‌کنند. یادم هست؛ این حرف‌ها بدجوری مرا گیج کرده بود. این استاد چه می‌خواست بگوید؟! جلسه سکوت محض بود و من یقین داشتم همه می‌خواستند بیشتر بشنوند. اما استاد آرام، ولی محکم ادامه می‌داد: 🔗ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 ملائکه کجا نازل می‌شوند؟! ◀️ قسمت دوم استاد آرام ولی محکم ادامه می‌داد : «الملائکه» یعنی «کل ملائکه» این الف و لام در زبان عربی معنای «کل» می‌دهد. «الروح» همان رئیس ملائکه است . در ان شب همه اینها متوجه زمین‌اند و فرود می‌آیند. چه واقعه‌ای رخ می‌دهد؟! چه شده که همه دارودسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین‌اند؟! هر سال؟! همه؟! از تمام آسمان‌ها؟! به سوی زمین؟! یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست؟! سوال این‌جاست که؛ اینها کجا نازل می‌شوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا می‌آیند؟! برای پاسخ خوب است اول بپرسیم؛ اینها برای چه می‌آيند؟ «من کل امر» یعنی چه؟! یعنی برای تصمیم گیری برای همه چیز. این امر امر تکوینی است یعنی هر موجودی. از این‌جا باید فهمید کجا می‌آيند. حرفها علمی بود اما برای من مثل یک رمان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر اخرش را بفهمم. با این تفاوت که این‌بار قضیه فرق می‌کرد قرار بود تکلیف مهم‌ترین شب‌های زندگیم را تعیین کنم. باید می‌فهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم؟ منتظر بودم ... و باز استاد آرام‌آرام پیش می‌رفت و در صحنه خالی و بی‌هویت دلم سوال می‌کاشت و انگار میخواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند! با ارامش معنی داری پیش می‌رفت: «من کل امر» «امر» چیست؟ این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و دیگری «ائمة یهدون بامرنا» علامه طباطبایی از اولی این را استفاده می‌کند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد؛ امر تکوینی. و از آن استفاده می‌کند که آیه «ائمة یهدون بامرنا» فصل امامت را بیان می‌کند؛ یعنی وجه تمایز ائمه را نشان می‌دهد که آنها هدایت تکوینی می‌کنند همه موجودات عالم را. و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص می‌شود . .... 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
20تصویر جزء بیستم.pdf
9.14M
تصویر جزء بیستم
طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن ۷ - صهـبا.mp3
18.21M
🔊 سلسله جلسات آیت‌الله ، رهبر معظم انقلاب، با موضوع اندیشه اسلامی در قرآن در ماه سال ۱۳۵۳ ‌‌● جلسه هفتم ‌‌● موضوع: نویدها -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۲۶ 🖋 مقاله‌ی هفتم: قسمت سوم؛ مشرکان تصور هم نمی‌کردند که آن‌گونه با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روبه‌رو شوند. آنها گمان می‌کردند می‌توانند نیروهای محدود اسلام را به آسانی قلع و قمع کنند. رسم دیرینه عرب، نبردهای تن به تن در آغاز جنگ بود و پس از آن، حمله عمومی آغاز می‌شد. سه تن از دلاوران قریش در حالی که غرق در سلاح بودند از میان سپاه بیرون آمدند و هماورد طلبیدند: عتبه، شیبه، ولید. (۱۲) پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، علی علیه‌السلام، و حمزه و عبیده را که همگی از بستگانش بودند. (۱۳) به میدان فرستاد. امیرالمومنین علیه‌السلام ولید را به هلاکت رساند و به یاری حمزه شتافت و در کشتن عتبه شرکت جست. آن‌گاه همراه حمزه به سراغ هماورد عبیده رفتند و شیبه را نیز به هلاکت رساند. (۱۴) در این‌که هماورد حمزه، عتبه بوده یا شیبه، اختلاف است، ولی به طور قطع علی علیه‌السلام در قتل هر سه این افراد که از بستگان نزدیک معاویه بودند. شرکت داشت و بعدها در زمان خلافتش، در نامه‌ای به معاویه، به این عمل خویش افتخار کرد. (۱۵) از میان این سه مجاهد مسلمان، عبیده زخم عمیقی برداشته بود که هنگام بازگشت از بدر، شهید شد. با به خاک افتادن یلان قریش، سپاه اسلام نیرو گرفت و به دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بر ارتش کفر که روحیه‌اش به شدت رو به ضعف نهاده بود. هجوم برد و جنگ سختی درگرفت. سپاه شرک در هم ریخت و مشرکان یک به یک از دم تیغ گذشتند. در حقیقت، کسی که این سپاه را منهدم کرد، علی بن ابی‌طالب علیه‌ماالسلام بود. نیمی از هفتاد کشته بدر را علی علیه‌السلام به تنهایی به هلاکت رساند و در کشتن نیمی دیگر نیز شرکت داشت. (۱۶) 🔹 اسیرگیری، تخلف از فرمان پیامبر (ص) سپاه مکه، مجموعه‌ای از سران شرک و سرمایه‌داران بزرگ مکه، و سردمداران مبارزه با اسلام بود که مانع پیوستن توده‌های مردم به اسلام می‌شدند. اگر سدّ این مجموعه در هم می‌شکست. اسلام به سرعت تمام شبه جزیره را فرا می‌گرفت (۱۷) و جنگ‌های بعدی رخ نمی‌داد. اگر مسلمین، بصیرت کافی داشتند و پیرو دستورات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند، در همان کارزار اول، کار مشرکان تمام می‌شد؛ ولی متاسفانه سپاه مسلمان دارای چنان بصیرتی نبود؛ چرا که ساعتی بعد از پراکنده شدن سپاه کفر که بهترین فرصت برای قلع و قمع سران شرک بود، به ناگاه بدون این‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمانی در این زمینه داده باشد، جنگ تعطیل شد. علت این امر هم، به اسارت گرفتن شماری از مشرکان بود. وقتی هفتاد نفر از مشرکان به اسارت گرفته شوند، طبیعی است که بیشتر نیروی سیصد نفری مسلمانان، صرف حفاظت از آن اُسرا شود و جنگ خود به خود تعطیل گردد و باقی مشرکان بتوانند از معرکه فرار کرده، جان به در برند. آیه‌ی نازل شده در این زمینه، بیانی روشن از عمق فاجعه بود: «مَا کَانَ لِنَبِی أَنْ یکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌ لَوْ لاَ کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌ (۱۸) برای هیچ پیامبری نسزد که اسیرانی داشته باشد تا در زمین کشتار بسیار کند. شما متاع این جهانی را می‌خواهید و خدا آخرت را می‌خواهد، و او پیروزمند و حکیم است. اگر پیش از این، از جانب خدا حکمی نشده بود، به سبب آنچه [اسیران] گرفته بودید، عذابی بزرگ به شما می‌رسید». ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1420 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 فرنگیس ( ) 🖋قسمت سی‌ام هواپیماها که رفتند، مردم دوباره کنار چشمه جمع شدند. هواپیماها دوباره برگشتند. حال خودم را نمی‌فهمیدم. جنازۀ هفت تا از مرد‌هامان روی زمین مانده بود و هواپیماهای پدرنامرد دست از سرمان برنمیداشتند . از ناراحتی، رفتم روی سنگی ایستادم و رو به هواپیماها فریاد زدم: «خدا‌نشناس‌ها، از جان ما چه می‌خواهید؟ دنبال چه می‌گردید؟ عزیزانمان را که کشتید، خدا برایتان نسازد. می‌خواهید جنازه‌هاشان را هم در خاک نگذاریم؟» از بالای سنگ داد می‌زدم. رو به هواپیماها فریاد می‌کشیدم و نفرین می‌کردم. حال عجیبی داشتم. از اینکه می‌دیدم این‌ها این‌قدر خدانشناس هستند، عذاب می‌کشیدم. بغض راه گلویم را بسته بود. عزیرانمان را شهید کرده بودند و حالا نمی‌گذاشتند جنازه‌هاشان را توی خاک بگذاریم. مردهای ده، فریاد می‌زدند: «لعنتی‌ها، بس کنید... بگذارید جنازه‌هامان را بگذاریم توی خاک.» هواپیماها که دور شدند، مردها گفتند: «عجله کنید. نباید هیچ جنازه‌ای روی زمین بماند. هواپیماها دوباره سر می‌رسند.» زن‌ها کنار رفتند و مردها مشغول شستن جنازه‌ها شستند. وقتی جنازه‌ها را توی آب چشمه می‌شستند، نالیدم: اوه زین بدن عزیزانمان را خوب بشور... آوه‌زین دردت به جانم، این‌ها عزیزان ما هستند، مرنجانشان...» بالاخره جنازه‌ها را غسل دادند و کفن کردند که دوباره سر و کلۀ هواپیماها پیدا شد. صداشان گوش را کر می‌کرد. بمب‌هاشان ده را می‌لرزاند. کنار جنازه‌ها شیون می‌کردیم و مردها، در حالی که چشمشان به آسمان بود و یک چشمشان به زمین، خاک قبرستان را می‌کندند. همه عزادار بودند؛ بعضی برای یکی، عده‌ای برای دو تا یا سه تا. نمی‌دانستیم برای کدامشان گریه کنیم. یکی‌یکی شهدا را توی خاک گذاشتیم. حاضر بودیم بمیریم، اما جنازه‌ها روی خاک نمانند. مرد و زن، زیر بمباران ماندیم. دوباره هواپیماها آمدند. باز همهمه و سر و صدا شروع شد. خدانشناس‌ها نمی‌گذاشتند شهدامان را خاک کنیم. برگشتم و رو به زن‌ها فریاد زدم: «جایی نروید. اگر کشته شویم، بهتر از این است که به مرده‌هامان بخندند. هر وقت هواپیماها آمدند، روی زمین بنشینید و دستتان را بگذارید روی سرتان.» مردها هم مدام همین را می‌گفتند. باید برای هفت جنازه نماز می‌خواندیم و آن‌ها را خاک می‌کردیم. قبرهایی که کنده بودیم، روی بلندی بود؛ درست کنار خانه‌هامان. قلبم گرفته بود. دایی عزیزم را داشتند خاک می‌کردند. بلند شدم و گفتم: «خالو، حلالم کن. خالوی باغیرتم... خالوی اسمی‌ام...» یاد لحظه‌ای افتادم که با او بر سر رفتن دعوامان شده بود و دایی‌ام می‌گفت اگر فرنگیس بیاید، من نمی‌روم. انگار می‌دانست که این راه برگشتی ندارد ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
اعظم الله اجرکم مراسم احیاء و عزاداری شب ۲۱م مسجد حضرت زینب علیهاالسلام: ▪️شروع مراسم: ساعت ۲۳ ▪️تبیین شرایط جبهه مقاومت و بخصوص اوضاع انسانی یمن درخدمت برادر حافظی ساعت ۱:۴۵ بامداد ▪️سخنران: حجةالاسلام غضنفری ساعت ۲ بامداد ▪️مداح: حاج رضا ایزدی ساعت ۲:۴۵ ▪️پایان مراسم: ۳:۳۰بامداد التماس دعا
کمک مومنانه به آسیب‌دیدگان و ایتام در جبهه مقاومت بخصوص مردم غیور و آزاده‌ی یمن
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🖋به بهانه‌ی ۲۹ فروردین سالروز میلاد امام خامنه‌ای قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1400 قسمت چهارم؛ نخستین دیدار سیدعلی جوان با امام خمینی (ره) در سال ۱۳۳۶ انجام شد. در جریان مخالفت سیدروح الله خمینی با لایحه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی که به پیروزی ایشان در برابر اسدالله عَلَم منجر شد، سیدعلی ۲۳ ساله با وجوه سیاسی، الهی و شخصیتی رهبر نهضت اسلامی بیشتر آشنا شد. با برگزاری همه‌پرسی لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از سوی رژیم پهلوی به همراه برادر بزرگش مامور رساندن نظر مردم متدین مشهد در قالب نامه مفصلِ آیت‌الله سید محمدهادی میلانی، رییس وقت حوزه علمیه مشهد به امام خمینی شدند. 🔹 اولین بازداشت رهبر نهضت در محرم سال ۱۳۴۲ سیدعلی را مامور رساندن پیام‌هایی به آیت‌الله سید محمدهادی میلانی و سایر علما و هیاتهای مذهبی خراسان در جهت آگاه‌سازی مردم نسبت به تبلیغات دروغین رژیم پهلوی کرد. امام خمینی در این پیام‌ها خط‌مشی مبارزه را ترسیم کرده بودند و از علمای سراسر کشور خواستند اقدام هتاکانه رژیم پهلوی در حمله به علمای قم و طلاب حوزه علمیه فیضیه را از روز هفتم محرم در منابر به اطلاع مردم برسانند. سید علی خامنه‌ای خود راهی شهر بیرجند شد و در مساجد و هیات‌های مذهبی آن دیار به تبیین و تشریح جنایت فیضیه و سلطه رژیم صهیونیستی در کشورهای اسلامی پرداخت. در پی این سخنرانی‌ها در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ همزمان با هفتم محرم برای اولین بار دستگیر و در مشهد زندانی شد. اندکی پس از آزادی به حوزه علمیه قم رفت و با همکاری روحانیون مبارز به سازمان‌دهی فعالیت‌های سیاسی از طریق جلسات مشورتی و تبلیغاتی پرداخت. 🔹 بازداشت دوم و سوم و ... سید علی در بهمن ۱۳۴۲ که همزمان با ماه مبارک رمضان بود برای تبیین اهداف نهضت راهی شهر زاهدان شده بود در مساجد شهر زاهدان علیه رژیم دست به افشاگری زد و همین مسئله موجب دستگیری و انتقال ایشان به زندان قزل قلعه تهران، محل نگهداری زندانیان سیاسی و امنیتی شد. رژیم بعد از بررسی پرونده سیدعلی در ۱۴ اسفند ۱۳۴۲ قرار بازداشت او را به قرار التزام به عدم خروج از حوزه قضایی شهر تهران تبدیل و او را از زندان آزاد کرد. او از این تاریخ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ زیر نظر نامحسوس ماموران ساواک قرار داشت. اواخر سال ۱۳۴۳ گروه ۱۱ نفره‌ای برای اصلاح و تقویت جنبه مبارزاتی حوزه علمیه قم متشکل از روحانیون جوانی چون سیدعلی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خامنه‌ای، حسینعلی منتظری، ابراهیم امینی، احمد آذری قمی، علی قدوسی، محمدتقی مصباح یزدی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی فیض مشکینی و مهدی حائری تهرانی تشکیل شد. این گروه در دوره تبعید ۱۴ ساله امام، برنامه‌ریزی مبارزات را بر عهده داشت. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1422 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 ملائکه کجا نازل می‌شوند؟ ◀️ قسمت سوم: کم‌کم رنگ صورت استاد عوض می‌شد انگار موقع نتیجه‌گیری بود نتیجه‌ای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را می‌سوزاند مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند؟!! نمی‌دانم! اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم، بلکه احساس می‌کردم استاد ادامه داد: عزیزان! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لایزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود می‌فرستد همه متوجه ولی عصر ارواحنا فداه هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود "شب؛ شبِ اوست" یعنی چی؟! یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه می‌روی ... هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده‌ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است. مردم! بدانید باید به چه چیز بچسبید کدام ریسمان را چنگ بزنید . بعد با بیانی طعنه‌آمیز گفت: همه می‌ایند پایین تو می‌خواهی تنها بروی بالا؟! این ایام همه عطش دارند اما نمی‌دانند کدام حلقه را باید بگیرند آن حلقه گم‌شده تو امام است چه بفهمی ... ... چه نفهمی یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکت‌اند ولی جهت را نمی‌دانند راه این‌جاست و بقیه راه‌ها مسدود است شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت "علی" مظهر خلافت خدا در این شب‌ها رخ می‌دهد جالب بود! دیگر کسی خیره‌خیره به استاد نگاه نمی‌کرد کم‌کم سرها را پایین می‌انداختند وقت فکر کردن بود ... 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 ملائکه کجا نازل می‌شوند؟ ◀️ قسمت چهارم: استاد می‌گفت: حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا شب قدر، شب تجلی خلافت خلیفة الله است خلافت او در این شب تجلی می‌کند تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل می‌شوند بله حالا آن گردانندگان، تحفه قران را پیش پیامبر آوردند، جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می‌رساند. اشک از چشم‌های استاد جاری شد خود استاد بیش از همه متحول بود اما همه در حال اندیشه بودند و سکوت سنگین آن جلسه، گواه این موضوع بود: نکند همه عالم از دیو و دد تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر!؟ معقول نیست خلف است محال است سلام کنی و او جواب ندهد ... در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد زبان حال و قال شما این باشد: ..... یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین..... شبهای آخر ماه رمضان است و آن حرف‌ها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده این ماه هم در حال تمام است من کجا او را پیدا کنم؟! او کجاست؟! میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست؟! فقط این حرف استاد دائم در گوشم طنین‌انداز است که: نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟! عاقبت بخیر باشیم التماس دعا 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
21تصویر جزء بیست و یکم.pdf
9.62M
تصویر جزء بیست و یکم
طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن ۸ - صهـبا.mp3
17.17M
🔊 سلسله جلسات آیت‌الله ، رهبر معظم انقلاب، با موضوع اندیشه اسلامی در قرآن در ماه سال ۱۳۵۳ ‌‌● جلسه هشتم ‌‌● موضوع: توحید در جهان بینی اسلام -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۲۷ 🖋 مقاله‌ی هفتم: قسمت چهارم؛ 🔹نقش یهود بعضی، طمع برخی مسلمین را مسبّب و مشوّق اسیرگیری دانسته‌اند. در این‌باره نقل شده است که بعضی از انصار نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمدند و از وی خواستند که از کشتن اسیران صرف‌نظر کند و در عوض گرفتن فدیه، آنها را آزاد سازد و بر این خواسته‌ی خویش پای فشردند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در پاسخ آنها فرمود: اگر چنین کنیم، سال دیگر به تعدادشان کشته می‌دهیم. آنها گفتند: باکی نیست، امسال از آنان فدیه می‌گیریم و سود دنیا می‌بریم و سال آینده شهید می‌شویم و به بهشت می‌رویم. (۱۹) پذیرفتن این مطلب که مردم عادی گوشه چشمی هم به دنیا داشته باشند، سخت نیست. ولی تمرّد سلحشوران بدری از امر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بسیار بعید به نظر می‌رسد؛ پس باید دلیلی ظریف‌تر بجوییم. یهود در مدینه پیوسته درصدد بودند که نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پیروزی‌های زودرس نداشته باشد. اگر مشرکان در بدر نابود می‌شدند، یهود به سرعت سقوط می‌کرد و منافقان نیز نمی‌توانستند آنان را یاری کنند. نفاق داخل مدینه به زمان نیاز داشت. پس نهضت اسلامی باید به تاخیر می‌افتاد. بنابراین، باید در میان یهود و نفاق داخل مدینه، به دنبال عوامل این نافرمانی گشت؛ چرا که تنها آنها از این امر سود می‌بردند. مسلم است که یهود نمی‌توانست در این خصوص، فعالیت مستقیم داشته باشند؛ پس چه کسانی عامل مستقیم اسیرگیری در بین مسلمین بوده‌اند؟ از آنجا که گزارش‌های تاریخی در این زمینه چندان گویا نیست، برای پاسخ به این سوال باید در امور پیرامون نبرد بدر دقت کرد. ردپای این جریان را در داستانی از طبری پی می‌گیریم که ابن ابی‌الحدید هم آن‌را آورده است. طبری پس از این‌که درخواست قریش از ابوبکر و عمر را برای پادرمیانی درباره اسرا نقل می‌کند، در ادامه می‌افزاید: «پس از جنگ، بین عمر و ابابکر، درباره کشتن یا زنده نگه‌داشتن اسرا اختلاف شد. گروهی طرفدار ابابکر و گروهی طرفدار عمر بودند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از خیمه بیرون آمد و فرمود: درباره‌ی این دو دوست خود (عمر و ابابکر) چه می‌گویید. آنان را آزاد بگذارید که برای هرکدام مَثلی است. ابوبکر مانند میکائیل در میان فرشتگان است که خشنودی و عفو خداوند را برای بندگان فرو می‌آورد و مَثل او میان پیامبران، همچون ابراهیم علیه‌السلام است که میان قوم خود، از عسل نرم‌تر و شیرین‌تر بود. قومش برای او آتش افروخت و وی را در آن افکند؛ با وجود این فقط می‌گفت: «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ‌ (۲۰) اف بر شما و آنچه جز ذات مقدس پروردگار یکتا می‌پرستید؛ آیا جا ندارد که تعقل و تفکر کنید؟» ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1430 ------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 📖 فرنگیس ( ) 🖋قسمت سی و یکم جنازه‌ها که زیر خاک رفتند، کمی ‌دلمان آرام گرفت. اما تازه یادمان افتاد که هنوز از گروه اول خبر نداریم. هر کس از دیگری می‌پرسید گروه اول که رفته اند بجنگد، کجا هستند؟ کشته شده‌اند؟ زنده هستند؟ اسیر شده‌اند؟ هیچ ‌کس جوابی نداشت. بی‌قرار بودم. آرام رفتم طرف دایی‌ام حشمت که توی مردها نشسته بود. صدایش زدم. پا شد آمد و پرسید: «فرنگیس، چی شده؟» سرم را پایین انداختم و گفتم: «پس ابراهیم و رحیم و بقیه کجا هستند؟ خالو، به نظرت کشته شده‌اند که خبری ازشان نیست؟» سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «معلوم نیست. مگر خدا کمک کند و برگردند. نیروهای ایرانی همه عقب نشسته‌اند.» نگاهش کردم و حرفم را زدم: «خالو، به نظرت برویم دنبالشان؟» کمی ‌نگاه‌ نگاهم کرد و گفت: «فرنگ، داغم را تازه نکن. وضع را بدتر نکن... اصلاً نمی‌دانیم الآن آن‌ها کجا هستند. بگذار چند ساعت دیگر می‌روم سپاه، ببینم خبری از آن‌ها دارند یا نه.» جماعتی که برای خاکسپاری آمده بودند، پراکنده شدند. تا غروب آوه‌زین ماندم و همراه با علیمردان برگشتم گورسفید. باید خودمان را برای مراسم روز بعد آماده می‌کردیم. دیگ‌های غذا را آماده کرده بودیم تا برای کسانی که به فاتحه‌خوانی می‌آمدند، غذا حاضر کنیم. ضبط‌صوتی آوردند و نوار قرآن گذاشتند. توی خانه مشغول عزاداری بودیم که یکی از همسایه‌ها سراسیمه وارد شد و گفت: «چه نشسته‌اید؟ دارید عزاداری می‌کنید؟! عزاداری ما آنجاست که دشمن توی خانه‌مان است. خانه‌تان خراب شود، بیایید ببینید عراقی‌ها دارند وارد گورسفید می‌شوند. خوش به حال آن‌ها که مردند و این روز را ندیدند!» با عجله دویدیم بیرون. چه می‌دیدم! توی روستا، همهمه بود. تمام دشت، پر از تانک و ماشین عراقی بود. داشتند جلو می‌آمدند. قلبم تند می‌زد. کمی جلوتر، سربازهاشان را دیدم که از جاده سرازیر شده بودند و داشتند وارد روستا می‌شدند. با زبان عربی وبعضی‌هاشان به زبان کُردی حرف می‌زدند. به سینه زدم و به آن‌ها نگاه کردم. ای دل غافل، غافلگیر شده بودیم. عزیزانمان کشته شده بودند، آن‌ها را با دست خودمان خاک کرده بودیم و حالا همان قاتل‌ها آمده بودند توی روستای ما. دلم می‌خواست همه‌شان را خفه کنم. مردها فریاد می‌زدند و به زن‌ها می‌گفتند فرار کنید. من جوان بودم. فقط نوزده سالم بود. دستمالم را دور صورتم بستم. هراسان وارد شدنشان را به روستا نگاه می‌کردم. بعضی از عراقی‌ها، به کُردی می‌گفتند با شما‌ها کاری نداریم، فقط بروید توی خانه‌هاتان. مردم را به طرف خانه‌هاشان هل می‌دادند و جلو می‌آمدند. تانک‌ها هم از جادۀ اصلی پیچیدند سمت گورسفید و وارد روستا شدند. صدای زنجیر تانک‌ها، لرزه توی دلمان می‌انداخت. پیاده و سواره می‌آمدند؛ سوار بر تانک و جیپ و ماشین‌های مختلف. روی جاده هم پر از ماشین بود. پرچم عراق روی ماشین‌ها و تانک‌هاشان بود. پرچمشان چند تا ستاره داشت انگار با تانک‌هاشان داشتند از روی قلبمان عبور می‌کردند. از خودم پرسیدم: «پس نیروهای ما کجاست؟!» لباس‌هاشان شبیه لباس ارتشی‌های خودمان بود. فقط ‌رنگش کمی فرق داشت. قیافه‌های سیاهشان و لبخندهای بامعنی‌شان، دلم را به درد آورده بود. اگر اسلحه داشتم، همه‌شان را به رگبار می‌بستم. بچه‌ها خودشان را پشت دامن مادرهاشان قایم کرده بودند و یواشکی سربازها را تماشا می‌کردند. یکی از سربازها نزدیک آمد. خودم را جمع و جور کردم و آمادۀ فرار شدم. به کردی پرسید: «از اینجا تا کرمانشاه چقدر راه است؟» حرفی که زد، از مردن برایم سخت‌تر بود. انگار مطمئن بود به زودی به کرمانشاه می‌رسد. اشک توی چشمم جمع شد. داشتم از غصه خفه می‌شدم. جوابی ندادم. نظامی ‌خندید و با زبان کردی گفت: «ان‌شا‌ءالله زود به کرمانشاه می‌رسیم!» فهمیدم دیگر جای ماندن نیست. باید فرار می‌کردم و خبر را به خانواده‌ام در آوه‌زین می‌رساندم. نایستادم. اول آرام رفتم و یک کم که دور شدم، بنا کردم به دویدن. تا می‌توانستم به‌سرعت دویدم سمت آوه‌زین. تمام راه را ‌دویدم. دامن بلندم دور پایم می‌پیچید و نمی‌گذاشت سریع بدوم. بعضی جاها سکندری می‌خوردم. اما نایستادم. دامنم را جمع کردم و توی علف‌ها میان‌بر زدم. صدای زنجیر تانک‌ها توی گوشم بود. باید زودتر به مادرم و خواهرها و برادرهایم می‌رسیدم. توپ پشت توپ و گلوله پشت گلوله باریدن گرفت. از جلو پیاده‌هاشان می‌آمدند و از پشت سر سواره‌ها. مراتع آتش گرفته بود. آتش توی مزارع زبانه می‌کشید. به مزرعه‌ای که کنارم بود، نگاه کردم. قسمتی از محصول آتش گرفته بود و می‌سوخت. دود و آتش، دلم را سوزاند. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🖋به بهانه‌ی ۲۹ فروردین، سالروز میلاد امام خامنه‌ای قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1412 قسمت پنجم؛ فعالیت این گروه در اواخر سال ۱۳۴۵ توسط ساواک کشف شد. در پی این کشف برخی اعضا دستگیر و برخی دیگر متواری شدند که ساواک روحانیون فراری از جمله سید علی جوان را به شش ماه حبس محکوم و به دلیل فراری بودن، تحت تعقیب قرار داد. سخنرانی ضد رژیم آیت‌الله سید حسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ در مسجد گوهرشاد مشهد موجب دستگیری و تبعید ایشان و درخواست سید علی جوان از رییس حوزه علمیه مشهد برای واکنش نسبت به این اقدام شد. ماموران ساواک با پی بردن به حضور خامنه‌ای جوان در مشهد و در مراسم تشییع پیکر آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی او را دستگیر ، اما سه ماه بعد در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۴۶ آزاد کردند. به دنبال به قتل رسیدن آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی در ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ توسط ساواک، به تحریک خامنه‌ایِ جوان عده‌ای از طلاب علوم دینی با تهیه و انتشار اعلامیه‌هایی به حمایت از نهضت امام و انتقاد از رژیم پهلوی و عملکرد ساواک پرداختند که این اقدام موجب گسترش دامنه مبارزات و اعتراضات مردمی و به دنبال آن بازداشت سیدعلی توسط سازمان اطلاعات و امنیت مشهد در تاریخ دوم مهر ۱۳۴۹ شد وی برای چند روز در زندان لشکر خراسان بازداشت بود. سیدعلی در مرداد، آبان و آذر ۱۳۵۰ به بهانه پیشگیری ساواک از فعالیت روحانیون در تحریم جشن‌های ۲۵۰۰ ساله و به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی از چند روز تا ۹۰ روز بازداشت و در زندان لشکر خراسان محبوس شد. او پس از آزادی در اواخر اسفند ۱۳۵۰ فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعیش را گسترش داد و بارها در جلسات هیات انصارالحسین و مسجد نارمک تهران حضور یافت و سخنرانی‌های متعددی در موضوعات دینی و سیاسی ایراد کرد. جلسات درس و تفسیر خامنه‌ای جوان در مدرسه میرزاجعفر و مساجد امام حسن (ع) و قبله و نیز در منزلش در مشهد استمرار یافت. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1433 -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توقف برنامه بخاطر گریه مجری و راوی 🔻روایت یک تجربه‌گر مرگ موقت از دیدن چهره مبارک امام حسین علیه السلام و ماجرای شفاعت شدن توسط ایشان. که باعث شد برای لحظاتی برنامه متوقف شود 👤تجربه‌گر: آقای میثم عباسیان