#لطیفه_نکته ۱۱۸
رفیقم یه بار برام کرایه تاکسی داده 😐
چند روز یه بار استوری میذاره آدمای بزرگ دست بخشش دارن و آدمای کوچیک بدهی..😐😂
*به نام بخشنده بی منت*
*سلام*
*امام حسین علیهالسلام*
*إنَّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفی عَن قُدرَةٍ.*
*باگذشتترین مردم آن کسی است که علی رغم داشتن قدرت، عفو و اغماض داشته باشد.*
*بحار، ج ٧٨، ص ١٢١*
*اگر کسی در حق شما خطایی مرتکب شد و عذر خواهی کرد حتما عذر او را بپذیرید و او را ببخشید یادتان باشد هنگامی که قدرت بر انتقام و سرزنش دارید، بخشش شما ارزش بیشتری پیدا می کند. این گذشت و چشم پوشی نسبت به اعضای خانواده باید بیشتر و دقیقتر باشد. انتقام تو را به اندازه انتقام کوچک و گذشت تو را به اندازه ی بزرگی و بخشندگی خدا بزرگ می کند. هنگام بخشش نیز با خدا معامله کنید و منت این گذشت را سر طرف نگذارید.*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
خطبه ۴۳.mp3
4.69M
#شرح_نهجالبلاغه
شرح و تفسیر خطبه ۴۳ نهجالبلاغه
درخدمت حجةالاسلام #استاد_احمد_غلامعلی
یکشنبه ۲۲ خرداد
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
adongz2231655095031000.pdf
8.11M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روانشناسی_و_مشاوره
💢#فرزندپروری
✅ کارشناس:استاد #اخوی
روان شناس و استاد مرکز مشاوره حوزه علمیه
🔷 جلسه دوم: وفای به عهد
#سبک_زندگی_اسلامی
#وفای_به_عهد
نکته: معمول مطالب این بخش از کانال "سماح" مرکز مشاوره حوزه علمیه قم گرفته میشود.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۷۶م
برادرشوهرم را توی ماشین گذاشتیم.
ماشین آمده بود تا زخمیها را به بیمارستان برساند.
به جز قهرمان، یکی دو تا از زخمیها را هم توی ماشین گذاشتیم.
کمک کردم، چند تا پتو دور زخمیها پیچیدیم و به سمت جاده راه افتادیم.
من هم سوار ماشین شدم تا با آنها بروم.
کمی جلوتر، بلند به راننده گفتم:
«بایست.»
باورم نمیشد مادرشوهرم گوشهای روی زمین افتاده باشد.
از ماشین پریدم پایین.
وقتی پریدم، سنگ و شیشه و خار به پایم رفت.
اهمیتی نداشت.
تمام بدن مادرشوهرم پر از ترکش بمب بود.
دست زیر بالش انداختم و او را بلند کردم.
او را هم توی ماشین گذاشتم.
ماشین راه افتاد.
سرعتش آنقدر زیاد بود که مرتب بالا و پایین میافتادیم.
گردن قهرمان مرتب این طرف و آن طرف میافتاد.
به راننده گفتم:
«آرامتر برادر!»
حق داشت.
باید زودتر به بیمارستان میرسیدیم.
نزدیک گردنۀ تقوتوق، چشمهای قهرمان به بالا خیره شد.
باورم نمیشد.
خم شدم و فریاد زدم:
کاکه قهرمان !»
چند بار صدایش زدم،
اما فایده نداشت.
برادرشوهرم توی ماشین جان داد. وقتی چشمهایش را بست، شیون کردم؛ اما آرام. مادر شوهرم تقریباً بیحال بود. هوش و حواسش سر جا نبود. نخواستم طوری شیون کنم که چیزی بفهمد.
از بغض و درد، دلم داشت میترکید. قهرمان شهید شده بود و مادرش را داشتم به بیمارستان میبردم. چه کسی میتوانست باور کند؟ یاد خندههای شب قبلمان افتادم؛ حرفهای قهرمان و خوابش ..
ماشین بهسرعت حرکت میکرد و من بیحال شدم. راننده مرتب به پشت سرش نگاه میکرد. با ناراحتی پرسید: «چه شده؟»
با بغض و ناله گفتم: «چیزی نیست، برادر.»
آرام زیر لب نالیدم و زمزمه کردم: برادر تو چند سال همسایهام بودی. تو بودی که تبر را برایم ساختی. تبری که از تو برایم به یادگار مانده است. حیف این دستها. این دستهایی که تبرها را ساختند.
قهرمان تو برادر شوهرم بودی. استادم بودی. گریه میکردم و آرام با خودم حرف میزدم. دلم میخواست موهایم را میکندم. بعد با خودم گفتم بگذار دیدار مادر و فرزند به قیامت نیفتد. رسم داشتیم که هر کس میمرد، دست مادرش را روی سینهاش میگذاشتند تا آرام شود. دست مادرشوهرم را گرفتم. بیحس بود. بیهوش بود. دستش را بوسیدم و روی صورتم مالیدم. بعد دستش را روی سینۀ قهرمان گذاشتم تا دیدارشان به قیامت نیفتد. دستش را آنقدر نگه داشتم تا به بیمارستان رسیدیم .
برادرشوهرم را که پس آوردند، همه توی گورسفید جمع شدند تا جنازه را خاک کنیم. روستا، شهید و زخمیِ زیادی داده بود و همه عزادار بودند. مرد و زن سیاه پوشیده بودند. همه گریه میکردند. حدود بیست نفر از اقوام جمع شدند و جنازه را بردند تا غسل بدهند.
علیمردان مثل سایه این طرف و آن طرف میرفت. تمام غم دنیا روی دلم بود، اما انگار چیزی داشت از درون، شکمم را پاره میکرد. احساس کردم حال خوبی ندارم. باید تا بعد از مراسم چیزی نمیگفتم.
یکدفعه غرش هواپیماها بلند شد. به آسمان نگاه کردم. هواپیماها در آسمان بودند. مردم شروع کردند به دویدن سمت سنگرها. خودم را توی سنگر انداختم و رحمان را بغل کردم. هواپیماها شروع کردند به بمباران، اما مردم توی سنگر بودند. بعد از مدتی، هواپیماها رفتند.
کنار چشمۀ گورسفید جمع شدیم. برادرم رحیم بیلی دست گرفت و گفت: «باید سریع قبرها را بکنیم، صدامیها دوباره میآیند. باید عزیزانمان را خاک کنیم. زود .»
رحیم مشغول کندن قبر شد. بیست نفر کنار قبر ایستاده بودند و گریه میکردند. این بار که صدای هواپیماها آمد، همۀ آن بیست نفر، به طرف قبری که رحیم میکند، هجوم بردند و خودشان را توی قبر انداختند.
از دیدن چیزی که میدیدم، شوکه شدم. فریاد زدم: «بیایید بیرون. الآن رحیم خفه میشود.»
اما همه میترسیدند.
صدای رحیم از آن ته میآمد. فریاد میزد خفه شدم.»
وحشتناک بود. قبر شده بود جانپناه. هواپیماها بمب نمیانداختند، فقط تیراندازی میکردند.
هواپیماها که رفتند، جماعت از توی قبر بیرون آمدند و رحیم توانست نفس بکشد. خیلی روز سختی بود. آن روز نُه نفر را خاک کردیم. هواپیماها مرتب میآمدند و بمب میانداختند و میرفتند. ما قبر میکندیم و گریه میکردیم و خاک میکردیم. برادرم رحیم و شاهمراد پسرداییام کمک کردند و جنازهها را خاک کردند
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۱۶)
مقاله هفتم
#سابقه_حضور_راکفلرها_در_ایران
🖋قسمت اول
در شمارههای پیشین، ساختار قدرت جهانی و آرایش کنشگران عرصه غذا – خصوصاً خانواده راکفلر – را نشان دادیم.
سیاستورزی و نوع دیدگاه راکفلرها موجب شد این خانواده در اتفاقات قرن اخیر ایران حضور فعال داشته باشند و اتفاقات مهمی را برای کشور ما رقم بزنند.
این حضور پر رنگ از قبل از انقلاب تا هماکنون مستمراً ادامه داشته است.
در این بخش به سابقه حضور راکفلرها در ایران اشارهای خواهیم داشت.
◀️ تاریخچه حضور راکفلرها در ایران
این خانواده پیش از انقلاب با شاه مخلوع ایران پیوند عمیق اقتصادی و سیاسی داشتند.
در همین راستا شاه بخش قابل توجهی از پول نفت ایران را در بانکها و مؤسسات تجاری راکفلرها سرمایهگذاری کرده بود.
این روابط به پیوند عمیق میان دیوید راکفلر و هنری کیسینجر با شاه ایران منجر شد.
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر درخصوص ارتباط شاه مخلوع ایران با کیسینجر و خانواده راکفلر مینویسد:
«روابط شخصی خاندان پهلوی و جمهوریخواهان در نزدیکی بیشتر آنها به یکدیگر مؤثر بود. بهعنوان مثال میتوان به عضویت کیسینجر در بنگاه اقتصاد راکفلرها و مراوادت این بنگاه اقتصادی با پهلویها اشاره کرد.
مسئلهای که موجب شده بود تا کیسینجر – حتی برخلاف توصیهی وزارت دفاع آمریکا که با فروش بدون محدودیت سلاح به شاه مخالف بود – به سیاستمداران آمریکا توصیه نماید که در اینباره باید دست شاه را باز گذاشت.» (۱)
این مؤسسه در ادامه خاطرنشان میکند:
«در فاصله بین دیماه ۱۳۵۷ تا مرداد ۱۳۵۹ یعنی دورانی که شاه در ایام سرگردانی پس از فرار به سر میبرد و سرانجام غم فقدان تاج و تخت و بیماری مهلک جانش را در قاهره گرفت، تنها تعداد معدودی از دوستان خارجی او در کنارش مانده بودند.
هم دولتها و هم مقامات سیاسی و اقتصادی خارجی دریافته بودند که آفتاب عمر سیاسی شاه بر لب بام است و ستاره اقبالش رو به خاموشی.
کشورهای گوناگونی که شاه همواره بر رابطه قوی خود با آنها میبالید و آن را نشانهای از قدرت ایران معرفی میکرد از میزبانی او سرباز میزدند.
حتی ایالات متحده آمریکا که در دو دهه پایانی حکومت پهلوی، متحد استراتژیک و همهجانبه این حکومت محسوب میشد نیز در حمایت از شاه بیمار ایران تردیدهای جدی وارد کرده بود.
در چنین وضعیتی و در حالیکه شاه بین مصر، پاناما، مراکش، آمریکا و باهاما در رفت و آمد بود، یکی از معدود افرادی که پشتیبان شاه و خانوادهاش بود «دیوید راکفلر» از خاندان شناخته شده و فوق ثروتمند راکفلر بود. (۲)
هم او بود که در رایزنی با کارتر، زمینهی سفر درمانیِ هرچند کوتاهمدت شاه به آمریکا را فراهم کرد.
همچنین با مشاهده عدم تمایل دولت آمریکا به تداوم میزبانی از شاه بی تاج و تخت ایران، کمکهای پزشکی و حمایتهای امنیتی قابل توجهی را برای دوست قدیمی خود فراهم کرد.» (۳)
این مقاله میافزاید:
«دیوید راکفلر و کیسینجر بر حمایت کاخ سفید از شاه که آواره شده و تعلیقی خوفناک را تجربه میکرد تأکید داشتند.
سفارت آمریکا در ایران به کاخ سفید اعلام کرد که شاه را نپذیرد.
با این حال، رایزنیهای دیوید راکفلر و کیسینجر باعث شد تا سرانجام با آمدن شاه به آمریکا موافقت شود…
بعدها عیان شد که یکی از دلایل این رایزنی، سهامدار بودن این دو در بانک «چیس منهتن» بود که بخش عمدهای از دوازده میلیارد دلار پول ایران در آن ذخیره شده بود.
میزان نفوذ راکفلر در محافل آمریکایی، کارتر را هم وسوسه کرد تا در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، با نظر او موافقت کرده و اجازه ورود شاه به آمریکا را بدهد.» (۴)
این شرایط نشان میدهد رابطهی شاه بلندپرواز ایران با قدرتمندترین کانونهای سیاسی و اقتصادی در ایالات متحده، توسط بازوهای اجرایی خاندان راکفلر و مشاوران آنها عملیاتی میشد.
مشاوران و نزدیکانی که گاه مانند هنری کیسینجر تا بالاترین ردههای دیپلماسی آمریکا نیز صعود کرده بودند.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
39.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند
#ارباب_رخنهها
پدرخوانده
خاندان راکفلر - قسمت اول
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
33.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مستند
#ارباب_رخنهها
#پدرخوانده
#خاندان_راکفلر - قسمت دوم
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸 --------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
📖 @salonemotalee