#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#سعید_بن_جبیر 💠قسمت2️⃣
💠#جبیر بردهای حبشی بود. وقتی اسلام ظهور کرد، او هم مسلمان و آزاد شد.
در زمان خلافت معاویه، سال چهل و پنج هجری قمری و در شهر #کوفه، صاحب پسری شد و نام او را #سعید گذاشت.
سعید در همان کودکی و نوجوانی، نبوغ خود را در کسب علم نمایان کرد. برای همین، پدرش او را به #مدینه فرستاد.
در آن زمان، مدینه مرکز گسترش علوم دینی بود و با وجود کارشکنیهای حکومت اموی، کرسی های علمی بزرگی در حال شکوفایی بود.
سعید در مدینه خدمت ابن عباس رفت و از شاگردان او شد.
💠او نزد #ابن_عباس #تفسیر #قرآن، #سنت_پیامبر «صلی الله علیه و آله» و روایات بیشماری را فراگرفت. سعید با تلاش و استفاده از هوش خدادادی خود، پله های ترقی را طی کرد تا جایی که ابن عباس به او اجازه داد، خودش روایت نقل کند. سعید به ابن عباس گفت:«چگونه با بودن شما روایت نقل کنم؟» ابن عباس گفت:« این یک نعمت خدا برای توست .اگر در حضور من روایتی را درست نقل کردی، آن را تایید می کنم و اگر اشتباه نقل کردی، آن را به تو یاد میدهم.»
💠حضور سعید در مدینه او با #امام_سجاد «علیه السلام» آشنا کرد و از محضر امام نیز علوم اسلامی را فرا گرفت. علم فراوان، اخلاق نیکو و وجود پر نور امام سجاد «علیه السلام» باعث شد، سعید یکی از یاران باوفای آن امام شود .
💠سعید عالمی بود که به علمش عمل میکرد. برای همین، در #زهد و #پرهیزگاری نیز زبانزد شده بود تا جایی که به او لقب #فقیه_البکاء را دادند که علاوه بر عالم و فقیه بودن، دلیلی بر #شب_زنده_داری و #عبادت او نیز هست.
او هر دو شب یکبار #قرآن را ختم میکرد و هر وقت به #نماز میایستاد هم چون چوب خشب بود و فراوان #گریه میکرد. سعید بن جبیر هر سال دوبار از شهر خارج میشد که یکبار برای #حج و بار دیگر برای #عمره.
https://eitaa.com/saluni
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#ابوخالد_کابلی 💠قسمت1️⃣
دلش برای مادرش تنگ شده بود. میخواست به زادگاهش برود و مادرش را ببیند اما هزینه سفر را نداشت. یاد روزهایی افتاد که به شوق خدمت به امام زمانش و یادگیری علوم دینی از شهر و دیار خود، #کابل، کوچ کرد و به #مدینه آمد.
سالهای زیادی از آن موقع میگذرد. ابتدا فکر میکرد #محمد_حنفیه، امام است و جانشین #امام حسین «علیه السلام»؛ اما #یحیی_ابن_ام_طویل، چیز دیگری میگفت.
این شد که روزی به محمد حنفیه گفت: « تو را به حرمت #رسول_خدا و #امیر_المؤمنین سوگند میدهم محمد، امامی که پیروی از او واجب است، کیست؟»
محمد حنفیه گفت: مرا به امر بزرگی سوگند دادی، امام راستین ما #علی_بن_حسین«علیه السلام» است. بر تو و همه مسلمانان واجب است، از او اطاعت کنید.
ابوخالد به دیدار علی بن حسین شتافت. به خانه رسید، در زد. پرسیدند: کیست؟
ابوخالد گفت: اجازه ورود می خواهم.
امام فرمود: خوش آمدی ای #کنکر، چه شد که به دیدار ما آمدی؟!
ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شکری به جای آورد و گفت: سپاس خداوند را که آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم.
امام پرسید: چگونه امامت را شناختی؟
ابوخالد داستان سوگند دادن #محمد_حنفیه را بازگو کرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمی صدا زدید که مادرم مرا صدا میزد و جز پدر و مادرم کسی مرا به این نام نمی شناسد. بی تردید شما امام و جانشین امامی.
از آن روز تا کنون، در خدمت امام بود تا این که شوق دیدار مادر در دلش افتاد و آرام و قرارش را گرفت.
با خود گفت به دیدار امام رفته و کسب تکلیف میکنم...
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#ابوخالد_کابلی 💠قسمت2️⃣
♨️...مدتی بود که شوق دیدار #مادر در دلش افتاده بود و آرام و قرار او را گرفته بود. با خود گفت به دیدار #امام«علیه السلام» میروم و کسب تکلیف میکنم. حضور مقدس #امام_چهارم رسید و عرض کرد: امام عزیزم، مدتهاست مادرم را ندیدم و دل تنگ💞 ایشانم . آمده ام اجازه بگیرم تا به دیدار مادرم بروم و با دلی آرام دوباره به خدمت شما برسم.
💎امام فرمود: می دانم چه می گویی، ولی سفر توشه و مرکب🐎 راهوار لازم دارد. فردا ثروتمندی از شام به اینجا می آید. دختری دارد که از جنیان آسیب دیده است و دنبال پزشک می گردد. #ابوخالد ، آگاه باش! وقتی وارد شهر شد، قبل از دیگران به خانه اش برو. به مرد شامی بگو: که من راه علاج این درد را می دانم و درمانش می کنم، ولی باید پیمان ببندی پس از درمان، ده هزار درهم، که معادل خون بهای🩸 اوست، پرداخت کنی.
🌀#ابوخالد_کابلی ، بر اساس گفته های حضرت، چشم به دروازه های شهر دوخت. ثروتمند شامی به شهر آمد و دنبال طبیب می گشت. ابوخالد بی درنگ نزدش شتافت و گفت: دخترت را درمان خواهم کرد.
مرد شامی شرایط ابوخالد را پذیرفت. ابوخالد گفت: اگر به پیمانت وفا کنی، دیگر هرگز دخترت گرفتار جنون نخواهد شد.
💎خدمت امام رسید و داستان را برای حضرت گفت. امام فرمود: برو و این جملات را در گوش چپ👂🏻 دختر نجوا کن: «ای پلید، #علی_بن_حسین می گوید از بدن این دختر بیرون بیا و به سوی او باز نگرد.»
امام ادامه داد: ای ابوخالد، آگاه باش! مرد شامی بر پیمانش وفا نمی کند😱😱😱
🌀ابوخالد برگشت و کلمات را، طبق فرمان امام، در گوش دختر نجوا کرد. حال دختر خوب شد و پدرش بسیار خوشحال شد؛ ولی طبق پیش بینی امام، به عهدش وفا نکرد.
💎ابوخالد دوباره خدمت امام رسید. امام فرمود: نگفتم چنین می کند؟ ولی هرگز نومید نشو. بیماری دختر بر می گردد و پدر مجبور میشود، سراغ تو بیاید. این بار با مرد شامی پیمان ببند که مبلغ را نقد بپردازد.
🌀 مرد شامی پشیمان و با سر زیر، نزد ابوخالد آمد. این بار ابوخالد گفت: برو و این مبلغ را به دست مبارک #علی_بن_حسین بده تا خاطرت را برای همیشه آسوده کنم و دخترت را نجات دهم.
مرد شامی ناگزیر پول را نقدا پرداخت و ابو خالد طبق دستور امام، دختر را درمان کرد.
💠حالا دیگر ابوخالد هزینه سفر را هم داشت. با اجازه امام به #کابل رفت و پس از دیدار با مادر و بستگانش دوباره به مدینه و خدمت امام رسید.
زمان ولادت و وفات ابوخالد مشخص نیست؛ اما او در این مدت کوتاه زندگی در دنیا به دنبال حقیقت و یافتن امامش بود. او بیشتر عمرش را در خدمت امامش در مدینه بود و حدود هشتاد روایت از امامان خود در زمینه های مختلف نقل کرده است . سرانجام در #مدینه به دیدار حق شتافت و در همانجا دفن شد.
🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺
دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#سعید_بن_مسیب 💠قسمت1️⃣
☀️عالم ظلم ستیز
🌀فرماندار #مدینه، #هشام_بن_اسماعیل، از طرف خلیفه👑 ، #عبدالملک_مروان، دستور داشت، برای فرزندان👨👨👧👧 عبدالملک از مردم بیعت بگیرد.
سعید تنها کسی بود که بیعت نکرده بود. او را به مرگ تهدید کردند، اما فایده نداشت.
از طرف خلیفه👑 دستور آمد، او را شلاق بزنید و در بازار مدینه بگردانید. سه نفر از مأموران حاکم نزد سعید آمدند و گفتند: عبدالملک مروان 👑 دستور داده اگر بیعت نکنی، تو را گردن بزنند. ما سه پیشنهاد می کنیم، اگر یکی ازآنها را بپذیری، حاکم را به همان مقدار قانع میکنیم:
🔵اول اینکه وقتی نام خلیفه👑 را برایت می خوانند، سکوت کن و هیچ نگو.
🔴سعید گفت: اگر چنین کنم، مردم میگویند، سعید بیعت کرده است.این کار را نمی کنم.
🔵پس در خانه ات🏠 بنشین و چند روز به مسجد🕌 نیا. اگر تو رادر مسجد🕌 نبینند، به دنبالت نمی آیند.
🔴سعید گفت: صدای اذان را بشنوم و به نماز نروم؟ صدای حی علی الصلوه را بشنوم و در مسجد🕌 حاضر نشوم؟ نه قبول نمی کنم!
🔵لااقل محل نشستن خویش را در مسجد🕌 تغییر بده و در گوشه ی دیگری بنشین. اگر به محل همیشگی ات مراجعه کنند و تو را نیابند، درپی ات نمی گردند.
🔴سعید گفت: آیا از مخلوقی بترسم و فرار کنم؟ نه یک وجب جلو و نه یک وجب عقب می نشینم.
🌀همه برای نماز ظهر رفتند، سعید هم مانند همیشه در مسجد🕌 و در محل مخصوص خودش نشست. پس از نماز ظهر، حاکم کسی را به سراغ سعید فرستاد و او را نزد حاکم بردند.
حاکم گفت: امیر مومنان، عبدالملک👑 ، دستور داده است، اگر بیعت نکنی، تو راگردن بزنم.
سعید، بیعت را نپذیرفت. او را به خارج شهربردند. جلاد شمشیر🗡 را آماده کرد. وقتی دیدند سعید از مرگ نمی ترسد، او را برهنه کردند تا شلاق بزنند. سعید زیر لباسهای نرم ، لباس خشن پوشیده است!
سعید وقتی تعجب آنها را دید، گفت: اگر این حالت راپیش بینی می کردم، لباسم را عوض می کردم تا اسرارم فاش نشود.
آنگاه پنجاه ضربه بر پیکر نحیفش زدند و او را در برگرداندند.
🌀این بار اولی نبود که سعید برای ظلم ستیزی شلاق میخورد.
💎بار اول وقتی بود که #مسلم_بن_عقبه به فرمان #یزید👑 ، از مردم مدینه به زور بیعت می گرفت و مخالفان را می کشت.سعید را احضار کرد. سعید گفت: من نه به عنوان آزاد و نه به عنوان برده، بیعت نمیکنم.
عوامل یزید👑 گردنش را گرفتند و آنقدر فشار دادند که از هوش رفت. فکر کردند سعید مرده است و رهایش کردند.سعید به هوش آمد و در همان حال گفت:به خدا هرگز بیعت نمیکنم!
اقوام او شهادت دادند که سعید دیوانه است و از روی دیوانگی این کارها را میکند میکنن. عوامل یزید اورا رها کردند.
وقتی سعید به خانه رسید اقوامش آمدند و گفتند خدایا شکر که سالمی!
سعید گفت:از من دور شوید! شما به دروغ شهادت دادید که من دیوانه ام در حالیکه سالم و هوشیاری!
هرگز با شما سخن نمیگویم.
💎بار دیگر مربوط به وقتی بود که عبدالملک👑 مروان دخترش را برای ولیعهد خود خواستگاری کرد. سعید این پیشنهاد را نپذیرفت و دخترش را با مهریه دو درهم به عقد مردی فقیر درآورد.
عبدالملک👑 با شنیدن این خبر، به شدت خشمگین شد و دستور دادند ضربه شلاق به او بزنند.
#ظلم_ستیزی یکی از ویژگی های بارز این عالم بزرگ بود.
🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺
دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#محمد_بن_مسلم 💠قسمت2️⃣
💫محمدبنمسلم یکی از پرآوازهترین راویان و #علمایشیعه در قرن۲هجری است که در مکتب نورانی اهلبیت «علیهم السلام» پرورش یافت.
او از موالی و هم پیمانان قبیله #ثقیف بود و در شهر تاریخی و محدث پرور #کوفه پا به عرصه هستی نهاد. بدین جهت، بدو « #کوفی » می گویند. کنیه اش ابوجعفر، و ملقب به القاب زیادی است که هر یک، به سبب وجود ویژگی های جسمی، اقتصادی و قبیله ای است.
💫چون گردن او از اندازه معمول، کوتاه تر بود به « #اوقص » ، چون بینایی یک چشم او مشکل داشت به « #اَعور »، به جهت اینکه پلک چشمش بیش از معمول حرکت می کرد به « #حدّاج »، به دلیل اینکه قدش کوتاه بود به « #قصیر » و چون به انگیزه صیانت از باورهای شیعی خود تقیه کرد و برهه ای از عمر خود را به آسیابانی گذراند به « #طحّان » ، گاهی که به تجارت و داد و ستد روغن می پرداخت به « #سمّان » ، چون اصالتاً تیره و تبار و نیاکان او از شهر #طائف در سرزمین #حجاز بودند به « #طائفی» و به مناسبت اینکه از هم پیمانان و موالی قبیله ثقیف بود به « #ثقفی » معروف بود.
💫از برجسته ترین ویژگی های این #فقیه و #محدثشیعی، تعداد شگفت انگیز روایاتی است که از محضر امام باقر و امام صادق «علیهماالسلام» فراگرفته است و این نشان دهنده ذوق و علاقه سرشار او به آموزه های دینی است.
#هشامبنسالم می گوید : محمدبنمسلمثقفیکوفی به مدت چهار سال متوالی در مدینه اقامت کرد و در این مدت به طور مستمر به محضر امام باقر «علیهالسلام» تشرف میافت و کسب دانش و حدیث می کرد. از این رو، در تبیین جایگاه بلند او گفته اند: «ما کان أحَدٌ مِنَ الشیعَةِ اَفْقهُ مِنْ محمد بن مسلم؛ هیچ یک از محدثان شیعی، فقیه تر از محمد بن مسلم نیست».
خود او این حقیقت برجسته را در گزارشی جالب، بازتاب داده است🔻
💫هر زمان که در مسئله ای شرعی، دچار مشکل می شدم که دانستن حکم آن ضروری بود، به صادقین «علیهما السلام» مراجعه می کردم و طی سالیان متمادی که در مدینه اقامت داشتم یا گاهی که از #کوفه به #مدینه می رفتم، حدود سی هزار حدیث از امام باقر و شانزده هزار حدیث نیز از امام صادق «علیهما السلام» فرا گرفتم.
💫 #کشّی در 📔کتاب رجال خود با واسطه از قول این فقیه وارسته نقل می کند:
در یکی از مسافرت هایم از #کوفه به #مدینه، در مدینه دچار بیماری بسیار سختی شدم. به گونه ای که در بستر افتادم و توان حرکت از من سلب شد؛ تا اینکه خبر بیماری به مولایم امام باقر «علیه السلام» رسید. همان گونه که در بستر آه و ناله می کردم، دیدم خادم حضرت شربتی را نزد من آورد که داخل ظرفی قرار داشت و روی آن را با پارچه پوشانده بود. سپس، به من رو کرد و گفت: این شربت را بنوش! امام به من امر کرده که تا این را ننوشی، مرخص نشوم و به محضرشان باز نگردم. من هم به فرمانشان عمل کرده و آن را نوشیدم. آن شربت همانند مشک خوشبو و بسیار خوش طعم و خنک بود.
خادم گفت: امام فرمودهاند، پس از اینکه شربت را نوشیدی، نزد من بیا. چون آن را خوردم و در بدنم استقرار یافت، احساس کردم که سبک شده ام و دردم کاهش یافت. از جای خود حرکت کردم، چنان که گویی از قید و بند رها شده ام. در اینجا بود که از سخن حضرت که فرموده بود« نزد من بیا» شگفت زده شدم؛ چون من به هیچ روی توان حرکت کردن از بستر بیماری را نداشتم.
برخاستم و نزد آن امام مهربان روانه شدم. نزدیک خانه امام که رسیدم، اجازه ورود خواستم. امام«علیه السلام» از داخل خانه پاسخ دادند: بدنت خوب شد، داخل شو، داخل شو.
به اتاق حضرت وارد شدم؛ در حالی که گریه امانم را بریده و اشک بر گونه ام جاری بود. بر حجت خدا سلام کردم و دست و پای آن حضرت را بوسیدم. امام فرمود: ای محمّد! چرا گریه می کنی؟ عرض کردم: جانم به فدایت! گریه می کنم بر دوری راه کوفه تا مدینه و فراهم نبودن حضور در محضر شما و محروم بودن از نگریستن به سیمای ملکوتی شما و بهره مندی از دانش بی کران شما.
امام «علیه السلام» در پاسخ فرمودند:
اینکه گفتی تمکن مالی ماندن در اینجا را نداری، ناراحت و نگران مباش. خداوند متعال، شیعیان و پیروان آل البیت را بدین امور امتحان و آزمایش می کند و بلا و سختی ها را متوجه آنان می سازد.
اینکه گفتی غریبی و راهت دور است، پس، به امام حسین «علیه السلام» اقتدا کن که از ما اهل بیت دور است و قبر او در کنار #فرات قرار دارد.
اینکه می گویی راه دور است، بدان که مؤمن حقیقی، در این جهان، غریب و تنهاست تا اینکه از این دنیای فریبنده و آکنده از همّ و غم به جوار رحمت حق تعالی پرواز کند.
نیز اینکه گفتی ما اهل بیت را دوست داری، خداوند تبارک و تعالی نیت و اراده تو را می داند و به همین نیت تو پاداش نیکو خواهد داد.
🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳🌴
دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯
❓پرسش ۱۴۷:
عبارت «و المقصر فی حقکم زاهق» در #زیارت_جامعهکبیره را توضیح دهید؟
✍🏽پاسخ:
🌀مقدمه: عبارت مورد سؤال، در ادامۀ جملات قبل در زیارت جامعۀ کبیره آمده است که «فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَكُمْ لاَحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ» و نظير اين جملات نیز در #صلوات_شعبانیه به شکل «اَلْمُتَقَدّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَ اللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ» وجود دارد. مضمون کلی عبارت این است که هر كس از شما خاندان عصمت و طهارت جلو بيفتد يا عقب بماند، از حقّ جدا شده و رو به هلاك دائم مي رود. تنها كسي كه ملازم و همراه با شما باشد،در مسير حقّ افتاده و رو به سعادت ابدي مي رود.
🌀شرح واژگان: واژگان پیچیدۀ عبارت، کلمات «مقصر» و «زاهق» می باشد که معنای آن به شرح زیر است:
🔹کلمۀ «المُقَصِّر» به معنای مسامحه كار ، سهل انگار یا كوتاهى كننده است.
🔹کلمۀ «زاهِق» به معنای نابود شدنى، هلاك شدنى و فناپذير است.
🌀ترجمه و شرح عبارت: با توجه به معانی واژگان، معنای عبارت «وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ» که مورد سؤال است این است که:
و آنان که در شناختن شما كوتاهي مي كنند، در واقع، خود را به وادي پوچي و تباهي و بطلان و نابودی مي افكنند. انسان عاقل كه مي تواند قدم بردارد تا راه حقّ و سعادت ابدي را بشناسد و خود را به خوشبختي دائم برساند، اگر اين كار را نكند و همچنان در جهل و بي خبري بماند.
حركت بالنده تعاليم اصلاحى اهل بيت «عليهم السلام» ، همواره از كوتاهى دينداران ، زيان ديده است. بسيارى از مسلمانانى كه به اسلام علاقه اى نيز داشتند ، در زمان لازم ، اين دين را يارى نكردند. براى نمونه ، مردم #مدينه و #كوفه كه در عاشوراى سال ۶۱ هجرى، #امام_حسين «عليه السلام» را يارى نكردند ، پس از چندى ، پشيمان شدند و با قيام هاى گوناگون عليه حاكمان وقت، به مفاسد يزيد اعتراض كردند ، در حالى كه زمان يارى دين ، سپرى شده بود و حركت با تأخير آنان ، سودى نبخشيد . تاريخ اسلام ، نمونه هاى فراوانى از تعلّل مسلمانان دارد كه نتايج آن ، بسيار زيانبار بوده است .
🔅نکته: عبارات فوق، توصیه به #اعتدال_دينى است. #تندروى و #كُنْدروى ، هر دو نكوهش شده اند و ريشه هر دو جريان ، در نادانى است . سردمداران اين دو جريان ، از نادانى مردم ، سود مى جويند و آنان را به سوى خود ، فرا مى خوانند. #اميرمؤمنان «عليه السلام» ، در سخنى مى فرمايد : لَا تَرَى الجَاهِلَ إلَا مُفْرِطا أوْ مُفَرِّطا . نادان را جز افراط گر يا تفريط گر، نخواهى يافت .
#شرح_ادعیه
📚شرح زیارت جامعه کبیره، محمد محمدی ری شهری
📚نهج البلاغة ، حكمت ۷۰ .
📚لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۹۶
📚لسان العرب ، ج ۱۰ ، ص ۱۴۷
📚العين ، ج ۳ ، ص 363
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
به کانال #سلونی بپیوندید ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭❀❓❀╮
@saluni
╰❀📚❀╯
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#ابان_بن_تغلب 💠قسمت1⃣
🌀گرچه از تاریخ و محل تولد او در تاریخ حرفی زده نشده است، اما تاریخ نگاران او را از شاگردان #امام_سجاد، #امام_باقر و #امام_صادق «علیهم السلام» میدانند.
او در روزگاری می زیست که مسلمانان به تازگی با #فرهنگ و #اعتقادات و علوم اقوام دیگر دنیا آشنا شده بودند و هر قوم و هر اعتقاد با تکیه بر مبانی خود با دیگر عقاید مناظره میکرد و از اعتقاداتش دفاع میکرد.
🌀ابان بن تغلب، از شمار کسانی بود که با الهام گرفتن از آموزش های #اهل_بیت «علیهم السلام» ،از عقاید #شیعه دفاع میکرد و یک مبلغ #مکتب_شیعه بود.
او در #حوزه_جعفری مقام علمی بالایی داشت. امام صادق «علیه السلام» اورا برای #مناظره انتخاب میکردند و به او میفرمودند: با اهل #مدینه بنشین، زیرا دوست دارم که آنان افرادی مثل تو را در جمع یاران ما ببینند.
🌀وقتی یه مدینه می آمد، حلقه درس دیگران بدلیل حضور او تعطیل میشد و #ساریه_النبی (ستونی در #مسجدالنبی که #پیامبر «صلی الله علیه و آله» کنار آن مینشستند و #معارف_دین را بیان می فرمودند) به او واگذار میشد.
🌀 #عبدالرحمن_بن_حجاج میگوید: ما در مجلس ابان بن تغلب بودیم. جوانی وارد شد و رو به ابان کرد و گفت:
«ای #ابوسعید، بگو ببینم چند تن از اصحاب پیامبر «صلی الله علیه و آله» با #علی_بن_ابیطالب «علیه السلام» هم عقیده بودند؟...» ابان مقصود او را فهمید و در پاسخ او گفت: «گویا تو میخواهی فضل و برتری علی «علیهالسلام» را نسبت به بقیه اصحاب رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» را که از او پیروی کردند، بدانی؟...» آن جوان سریع گفت: «همین طور است...»
آنگاه ابان در حق امام «علیهالسلام» جوابی آگاهانه داد و فرمود: «به خدا سوگند که ما برای صحابه فضیلتی جز به پیروی ایشان از علی نمیشناسیم. حقا که امام #امیرالمؤمنین «علیهالسلام» رهبر #حکمت و #عدالت در #جهان_اسلام بود و او میزان و وسیله سنجشی است که ارزش افراد به او شناخته میشود. بنابراین، هر کس صمیمانه او را دوست بدارد، به فضیلت بزرگی دست یافته و هر که او را دشمن بدارد، از حق و حقیقت منحرف گشته و بیراهه رفته است».
🏴ابان در سال ۱۴۱ هجری و در زمان حیات امام صادق «علیهالسّلام» درگذشت.
♨️سخن حضرت هنگام مرگ او و شنیدن داستان از زبان ابان را در قسمت بعدی فرهیختگان بخوانید♨️
#ابان_بن_تغلب
#علما
•┈••✾••┈••┈••✾••┈••┈••✾••┈••┈••✾••┈••┈••✾••┈••
به کانال #سلونی بپیوندید ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭❀❓❀╮
@saluni
╰❀📚❀╯