eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
909 دنبال‌کننده
25هزار عکس
11.4هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀دوستان عزیز من دعایی میکنم دوست دارم شماهم دستاتون رو بالا بگیرین آمین بگید🍀... خداوندا تورو به حق ایه ایه های قران ازت میخوام که این ویروس رو نه تنها از ایران بلکه از تمام جهان ببری.🌹..🍀🌹خداوندا از تو درخواست میکنم که این سال نو.،، ما رو عزا دار نکنی،، خانواده های مارو درپناه خودت نگهدار و اسیر بیمارستانها نشویم🌹، ای خدایی که همه امور دست تو هست وبه ما نشان دادی که بندهات از یک ویروس هم کمتر وضعیف تر هستن ما رو ببخش و پدر مادر هامون وفرزندانمون رو از این بلا نجات بده ومارو از شر این ویروس در امان بدار.🌹.. خداوندا نشاط شادابی خوشالی رو به تک تک خانواده ها در این سال جدید برگردان🌹... امین یا رب العالمین...💐💐 برای سلامتی خودتون و خانوادتون 3تا صلوات بفرستین🌻
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) ای گل نرگس مددی... چه گلی زیبا تر از نرگس ..... تقدیم به همه دوستان و همراهان همیشگی
⭕فوری ....فوری ... و مهم حتما تکمیل کنید فقط ۲ سوال میپرسه معاون بهداشت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از مردم خواست با مراجعه به سامانه salamat.gov.ir در طرح غربالگری الکترونیکی کرونا شرکت کنند.
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سیزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) خو
✍️ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده:
0051 baghareh 135-137.mp3
9.53M
51 آیات 135 - 137 منبع قصّه این برنامه👇 📚کتاب «حیاة‌ القلوب، ج۳، ص۲۴۴»؛ اثر علّامه مجلسی رحمة الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعالیت گروه جهادی ساباطیون جهت ضد عفونی مکان های عمومی و مشکوک به آلودگی ویروس کرونا با همت ستاد طرح شهید بهنام محمدی
عادتهایى كه معجزه میکند 👌 با ملايمت ، سخن بگوئيد، عميق ، نفس بكشيد، شيک ، لباس بپوشيد، صبورانه ، كار كنيد، نجيبانه ، رفتار كنيد، همواره ، پس انداز كنيد، عاقلانه ، بخوريد، كافى ، بخوابيد، بى باكانه ، عمل كنيد، خلاقانه ، بينديشيد، صادقانه ، عشق بورزید، هوشمندانه ، خرج كنيد، خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد. هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد. زندگی کنید و از حال لذت ببرید...
☘از عالمی پرسیدند: بالاترین وزنه چند ڪیلو است، که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان؟! 👌گفت: بالاترین وزنه، یه پتوی ۱ کیلویی است ڪه هنگام بتواند از روی خود بلند ڪند، هرکی این وزنه رو بلند کنه است.
۱۷ اسفند هر سال نقطه‌ ی آغـازی است برای جاودانگی دلاور مَردی از جنس " هـمّـت " ڪه زندگی‌ اش حسینی و " شهـادت " آرزوی او بود @fanos25
هدایت شده از حاج مهدی رسولی
1 - Monajat - Hajmahdirasuli - Shab 1 - Sarallahzanjan_01.mp3
25.85M
زمزمه فرازهایی از دعای خاب الوافدون اولین شب از برنامه "قرار عاشقی" هیئت مجازی ثارالله زنجان دوشنبه ۱۲ اسفندماه ۱۳۹۸ بامداحی: حاج مهدی رسولی [ @mahdirasuli_ir ] [ @sarallah_zanjan ]
🔺 مرده حالا راست یا دروغ این خبر به کنار,بن سلمان برای رسیدن به تخت پادشاهی عموشو بازداشت کرد,کلیه موبایل شاهزاده ها رو گرفتن وحتی بعضیام تو یه شهر دور تبعید شدن بی موبایل واینترنت.تو دربار سعودی سگ صاحابشو نمیشناسه اونوقت رفتن برای این و تو قِر دادن😐🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🌸 @fanos25
1_214393026.mp3
9.26M
علیمی ولادت مولا امام علی روحی فداه @fanos25