eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
909 دنبال‌کننده
25هزار عکس
11.4هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پ.دال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزویر با لباس دیانت و تقوا به میان می آید ‌‌‌‌..... و چه خون شد دل علی .... 🔸 #بنرین 🔸 #گرانی_بنزین 🔸 #روحانی 🔸 #مردم 🔸 #اغتشاشات 🔸 #فتنه @pedal98
🔴 این پیام را به تمام مردم برسانید تا نظرشان نسبت به رهبری جامعه با بصیرت شوند ‼️این روزها بعضی از انقلابیون در شبهه دفاعیه مقام معظم رهبری از دولت بودند اماچرا؟!! ‼️آن روزها بعضی از انقلابیون در شبهه دفاعیه امیرالمومنین از عثمان بودند اما چرا؟!! 🔷در زمان عثمان عده ای از انقلابیون بر در خانه عثمان حجوم آوردند و قصد کشتن اورا داشتند اما امام علی علیه السلام مخالف این امر بود. پیرامون عملکرد صحیح حضرت علی(علیه السلام) و موضع واقع بینانه آن حضرت، باید گفت: حضور امام در جبهۀ دفاع از عثمان، صرفاً براى این بود که کسى نتواند امام را به شرکت در انقلاب علیه عثمان نمایند و ایشان را او بدانند. 🔶دفاع امام علی(علیه السلام) از عثمان بدان که حضرت حکومت وی را و دانسته و بدان جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید، بلکه به بیان شهید مطهری؛ على(علیه السلام) با است و در عین حال مخالف است که باب باز شود؛ نمى‏ خواهد خلیفه را بکشند که بر روى مسلمانان باز گردد،⚠️زیرا اگر خلیفه کشی باب شود فردا اگر امام معصوم هم خلیفه شوند عده ای مخالف خواهند داشت و این خلیفه کشی برای" همه حکومت ها" خواهد بود 🔶امام على(علیه السلام) میل نداشت که عثمان به آن کیفیت نامطلوب کشته شود چون آب و غذا را بر عثمان تحریم کرده بودند و خانواده او را محاصره داشتند و اسلام با این روش با هر انسانی مخالف است ودفاع حضرت از شخص عثمان نبوده با روش اشتباه مخالفت داشته اند و دفاع کردند از این جریان . امیرالمونین میفرمایند:«به خدا سوگند آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم»"1" با این حال، حضرت نمى ‏خواست که دفاع او از عثمان موجب در قبال عثمان و ‏هاى او باشد؛ از این ‏رو، را نیز بیان مى‏ فرمودند 📚منابع جهت رجوع و روشنگری بیشتر مطلب: × نهج البلاغه صفحه ۳۰۳ × انتقادات امیرالمونین به عثمان در خطبه های ۳۰_۷۴_۹۲_۱۶۴ 💠 با توجه به ماجرای بالا اکنون نیز تاریخ تکرار شده است: مقام معظم رهبری اگر موافق با طرح افزایش قیمت سوخت یا موافق با برجام یا موافق با هر طرح از جانب دولت میباشند به دلیل اینکه در چارچوب قانون این طرح مصوب شده و جایز نیست موافق آن هستند و در ضمن ایشان هر طرحی را اگر پیشنهاد دولت میدهند باید و نباید های آن را توصیه می کنند وروشنگری را برای مردم و مسئولین بیان می کنند. ⚠️ اگر رهبری مخالفت با این طرح میکردند برای انتخابات بعدی اگر طرحی مصوب میشود و به میل عده ای از مردم و مسئولین نبود باعث و میشد و رهبری نمی خواهند شود همانطور که در زمان عثمان یا را حضرت علی علیه السلام نخواستند باب شود و مقابل این ایستادند. ‼️امام علی علیه السلام هم روشنگری میکردند عملکرد های اشتباه را و هم پایبند به قوانین و شرع بود ‼️ رهبری هم روشنگری میکردند عملکرد های اشتباه را و هم پایبند به قوانین و شرع هستند ❌ یادمان باشد هیچ چیزی برای رهبران اسلام بالاتر از فهم مردم نیست 🔸امام حسین (علیه السلام )در صحرای کربلا شهید میشوند تا دشمن بر مردم شناخته شود. 🔸امام حسن(علیه السلام)آتش بس با معاویه انجام می دهد تا مردم بفهمند دشمن غیر قابل اعتماد است. 🔸 امیرالمومنین ۲۵ سال خانه نشین می شوند تا مردم بفهمند حق و باطل را ⚠️ تا زمانیکه مردم حق و باطل را" نفهمند" و برای آن "کاری" انجام ندهند امام زمان( عج الله تعالی فرجه الشریف )هم ظهور نمی کنند. 🚫 توجه کنید که اگر مثالی زده شده از افراد بحث روشنگری بوده نه اینکه ما اهل بیت یا خلفا را با کسی برابر بدانیم (در مثال جای هیچ مناقشه ای نیست) ➖➖➖➖➖➖➖ @fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_پنجم 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها
ولی نژاد: ✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده:
👌 هوشمندی درست رهبری و درسی که امروز به ما انقلابی ها دادند 🌀 حضرت آقا امروز در سخنان خود با مردم اصفهان ، به درستی هرچه تمام تر مشکل اصلی کشور را مشکل اقتصادی معرفی کردند. 👈این باید برای همه ما درسی باشد که بدانیم هدف تمام این و درگیرهای مجازی و... دور کردن ذهن مسئولین از بحث و روی آوری به مباحث فرعی است تا اقتصاد کشور بدتر شود . 👈 اما آیا دغدغه اصلی ما امروز بحث کشور است یا پریدن به این مسئول و آن مسئول که چرا با اغتشاش گران مماشات می کنید ؟ در حالی که اصلا مماشاتی در کار نیست ، بلکه نظام می خواهد بدون درگیری و تلفات زیاد کار تمام شود . امروز باید مطالبه اصلی ما از مسئولین بحث های اقتصادی باشد که رهبری هم به درستی به آن اشاره کردند. ✅ آقای هم با هوشمندی کامل در بیشتر صحبتهای خود از وضع کشور و کارهای دولت سخن می گویند ، این نشان می دهد ایشان به درستی و کاملا در مسیر راهبرد رهبری مشکل اصلی و اول کشور را بحث می دانند . عزیزان انقلابی ، مدام به آقای نگوئید چرا از اغتشاشات کمتر صحبت می کنی ! اگر ایشان تمام تمرکز خود را روی این حوادث اخیر بگذارد ، یعنی دقیقا در مسیر خواست دشمن عمل کرده است و فکر و تمرکز خود را از دور کرده است. ✅✅ رهبری فرمودند دولت در بحث اقتصادی در حال کار است ، فرمودند : 🔹 من میبینم حالا آنچه که انسان مشاهده میکند، مسئولین در تلاشند واقعاً، جدّاً دارند تلاش میکنند، دارند کار میکنند، 👈 کارهایشان هم در موارد بسیاری مؤثر است. در همین وضع اقتصادی هم مؤثر است. اما خب مشکل اقتصادی هست." ⁉️ شاید بگوئید تاثیری که رهبری گفته کجاست که ما نمی بینیم ⁉️ 👈 در جواب می گوئیم همین که دولت توانست در دورانی که کسری بودجه وحشتناک داشتیم و به قول وزیران روحانی حتی پول حقوق مرداد ماه کارکنان دولت هم نبود، هم تورم را کاهش دهد ، هم جلوی چاپ پول بدون پشتوانه را بگیرد که از دلایل اصلی تورم است ، هم با طرح اقتصادی خود جلوی قاچاق و هدر رفت بیشتر سرمایه ملی را بگیرد ، حقوقها را افزایش دهد ، طرح رتبه بندی معلمان را به سرانجام برساند که البته هنوز در حال تکمیل است ، مشکلات کمبود گاز در سال قبل را حل کند ، مشکل خاموشی های گسترده برق را حل کند ، ماهانه 10 هزار میلیارد تومان بدهی های دولت قبلی را بدهد ، تورم را از حدود 60 درصد به حدود 45 درصد برساند ( قبلا توضیح دادیم که کاهش تورم به معنای ارزانی نیست ، فقط بروید از یک اقتصاد دان سوال کنید وقتی کشوری کسری بودجه دارد ، شما تورم را کاهش دهید یعنی چه کار بزرگ و مهمی انجام دادید) و... همه اینها بخشی از کارهای موثر اقتصادی دولت است که متاسفانه جبهه انقلاب خیلی در آنها موفق نبوده است. 👌 عزیزان انقلابی امروز که رهبری از موثر بودن فعالیت های اقتصادی دولت گفته ، 👈👈 وظیفه ماست که آن را برای مردم تبیین کنیم ، بدانیم که با روند اقتصادی بهتر ، هم در دل مردم افزایش خواهد یافت و همانا اولین و کلیدی ترین وظیفه ما معرفی شد در و باید آن را عمل کنیم. ✅✅ پس خواهشا طوری اوضاع را نشان ندهیم که گویا کشور دچار آن چنان بحرانی شده که مساله اولش تامین امنیت یا اغتشاشات است ✅✅ ✍️ احسان عبادی
❌ اونایی که میگن چرا مراجع موضع نمیگیرن اینا چیه پس!؟👆 📸 مروری بر مواضع برخی از مراجع، بزرگان و نهادهای حوزوی در فتنه‌ی اخیر 🔹این موارد، تنها بخشی از واکنش‌ها و پیام‌های حوزویان در رابطه با اخیر است. 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
39.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این کلیپ خیلی جالبه. لطفا همگی پخش کنید👆 🔥 منشا این همه از کجاست؟! چه شد که بخشی از جامعه، به چنان قساوت و بیرحمی رسید که در ۴۰۱ به تکه تکه کردن و آتش زدن هموطن و حافظان امنیت خود رسید؟! ببینید سینما چه بر سر مغزهای جوانان ما آورده👆 فقط به برخی از پرفروش ترین و معروفترین های دهه اخیر نگاه کنید 👆 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
39.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 منشا این همه از کجاست؟! چه شد که بخشی از جامعه، به چنان قساوت و بیرحمی رسید که در ۴۰۱ به تکه تکه کردن و آتش زدن هموطن و حافظان امنیت خود رسید؟! ببینید سینما چه بر سر مغزهای جوانان ما آورده👆 فقط به برخی از پرفروش ترین و معروفترین های دهه اخیر نگاه کنید 👆 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110