eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
909 دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
11.6هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 افتخار #زیباکلام به اینکه چند #دانشجو قورباغه ای پریدنش از روی #پرچم_آمریکا و #پرچم_اسرائیل را تقلید کرده اند.. ایتالیایی در #فلسطین شهید میدهد، #آمریکایی برایش کتاب مینویسد، سایت میزند و این دکتر چلغوز هم ذوق کرده از شادی دل #آمریکا و #اسرائیل جنایتکار ! #تف #علینژاد #نجس #انسان #انسانیت #دانشگاه #روشنفکری #روغنفکر #شیطان #گمراه #آدمکش #تطهیر #مزدور #فلسطینی #کودک #حقوق_بشر
✅ زنده باد #جمهوری_اسلامی.. زنده باد #سپاه ما.. که چنان اقتداری ایجاد کرده که #سفیر_انگلیس که روزی در این کشور #شاه عوض میکرد، در مواجهه با مامور #ناجا ی ما خودشو خیس میکنه! دیگه اگه دست #بسیج میفتادی چه میکردی😂 #سفیر_انگلیس_اخراج_باید_گردد #اخراج_روباه #اخراج_سفیر_انگلیس #سفیر_انگلستان #روحانی #ظریف #شبکه_نفوذ #دانشگاه #تجمع_دانشجویی #تجمع_مزدوری #سفیر_شاشو #جیشو #طنز #انگلیس
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_پنجم 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها
ولی نژاد: ✍️ 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ✍️نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیباست گفتمان سازی انقلاب... امروز دانشجویان انقلابی با کنترل احساسات و هیجان عمومی فضا رو به سمت گفتمان سازی و گفت و گوی منطقی بر سر مبانی پیش بردن👏👏👏
🔵 جناب وزیر آموزش و پرورش، بیدار هستید؟! جناب کجا هستید؟! آقای .. اگر میخواهید را پیشرفته کنید از اینجا شروع کنید 👇👇 های ما نباید جایی با کلاسهای خشک و خالی باشد.. مدرسه های ما باید باغ باشند. 🌴🍀🍃🌷🎋 با چندین کارگاه آموزشی.🛠⚙️⏰⛏🛒✂️🖌📐📏 فرزندان ما در همه مدرسه ها (همه مدرسه ها) باید یاد بگیرند:👇😉 چگونه کفش بدوزند، چگونه مبل بسازند، چگونه تلویزیون بسازند، چگونه تبلت بسازند، چگونه ماست و پنیر و بستنی بسازند، چگونه فرش ماشینی بسازند، چگونه لباس بدوزند، چگونه ظرف و ظروف بسازند، چگونه گیاهان را بشناسند و عصاره و عطر و روغن بسازند، چگونه رفتارشان را مدیریت کنند، و در پایان نوجوانی آماده ورود به بازار کار شوند.. حتی اگر نروند، هزاران صنعتگر و هنرمند شوند😊 در اینصورت دیگر بچه های ما کف خیابان سودای تخریب و خشونت ندارند. بچه های ما غرق در بازی های مجازی و بیهودگی نمیشوند.. شیفته ساختن و آبادی میشوند.. اگر در مدرسه مهارت بیاموزند، پسر لیسانسه و فوق لیسانسه ما راننده نمیشود (چون مهارت دیگری جز رانندگی ندارند)😞 آقای رئیسی! اگر میخواهید ایران را متحول کنید، را متحول کنید. چین فقیر، ژاپن و کره جنگزده همه با تغییر مدرسه ها، اقتصادهای برتر جهان شدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥"تو حق نداری روسری منو باز کنی!" با سرعت زیادی به قعر پیش میرود... پسرها قصد دارند درب سلف را بشکنند و وارد شوند... دختر مانتوی شجاع یک نفره مقابلشان می ایستد و تلاش میکنند روسری اش را بردارند.. اینها با پول مملکت اسلامی درس میخوانند که با اسلام بجنگند؟! اگر روسای دانشگاهها ذره ای شرف داشته باشند، این اوباش زن باز را برای همیشه از محیط علمی بیرون میندازند.. نه اینکه بنشینند و مدارا و تماشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌توجه: این 10دقیقه به اندازه مطالعه دهها کتاب، برای پاسخ به مفید است 🔰 یک‌بار برای همیشه این اطلاعات را کسب کنیم ⁉️ چرا علم را به ثروت تبدیل و وارد صنعت نمی‌کنیم؟ ⁉️ آیا مقالات ایرانی ندارند؟ ⁉️ چند درصد از مقالات داغ جهان، سهم ایران است؟ ⁉️ افزایش مقالات و چه گرهی از مشکلات مردم باز می‌کند؟ ⁉️ وضعیت در زمان رضاشاه و محمدرضا پهلوی چگونه بوده است؟ ⁉️ آیا این میزان رشد در طول ۴۰سال طبیعی بوده است؟ ♨️ در ایران 🔹 برشی از سخنرانی 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110