❤️من دختر #سردارم
💌 نامه ای از دخترت؛
از آنجایی که این روزها دلم می خواهد همه نشانه ها را به تو وصل کنم، حتی به سال تولدم می بالم. من متولد سال ۷۶ هستم، همان سالی که تو به فرماندهی #سپاه_قدس رسیدی و در همین ۲۲ سالی که از زندگی من و تو در این دنیا گذشت، محشری به پا کردی که با #شهادتت، نفس در سینه دنیا حبس شد.
باورت می شود من حتی به همین ۲۲ سال از عمرم که هم زمان با حضور تو در این جهان گذشت، می نازم؟ و حالا خبر داری با رفتنت چه جگری از ما خون شده است؟...
تو هنوز از همه ما زنده تری، پس بگذار از هر آنچه در دلم می گذرد، با تو حرف بزنم! لطفاً مرا ببخش اگر از چیزهایی می گویم که در شأن تو نیست، اما من که پذیرفته ام تو #پدرم هستی و تو که پیش از این گفته بودی همان #دختر_کم_حجاب دختر من است... پس بی پرده می گویم پدر؛ از روزی که تو رفتی دیگر دستم به آرایش نرفت!
باورت می شود؟ من که رنگ آرایش صورت و لاک ناخن و لب جورابم که از کتونی ام بیرون بود، همه باید با هم هماهنگ می شد، بعد از رفتن تو همه چیزم به هم ریخته است!
حقیقتش را بخواهی، ما تو را آنگونه که هستی، هرگز نشناختیم اما وقتی رفتی طوری دلمان زیر و رو شد که فهمیدیم بی آنکه بفهمیم عاشقت بوده ایم. شاید این هم از همان #اخلاصت بود که حتی عشقت را بی سر و صدا به دل ما می فرستادی تا ریا نشود...
هر چه بود، از آن شبی که ما در خواب ناز بودیم و تو را غریبانه کشتند، دیگر این دل، دل نشد! دیگر این دل مال ما نشد! شاید اختلاف #اعتقادات من و تو از زمین تا آسمان باشد، اما هر چه بود #قهرمان نسل ما بودی! قهرمانی که دلمان به بودنش قرص بود، قهرمانی که پشت پهلوانی اش با خیال راحت پنهان می شدیم و برای #داعشی ها رجز می خواندیم! حالا رفتنت ما را آتش زده...
ببخشید که می گویم، اما من هنوز هم اهل #حجاب نیستم بابا! فقط دیگر دلم نمی آید با رنگ و لعابی بازی کنم وقتی یادم می افتد عشقم را چطور زدند... باز هم گریه ام گرفت... اصلا این آتشی که به دلمان زده ای، چرا سرد نمی شود؟ ای کاش هرگز سرد نشود، ما آتش #عشق تو را سخت دوست داریم!
بگذریم... بگذار اشک هایم را پاک کنم و با همین بغض در گلو به تو قولی بدهم! این را یواشکی فقط به تو می گویم چون می دانم پدری به مهربانی تو، هرگز دعوایم نمی کند؛ من تا به حال #راهپیمایی_۲۲_بهمن نرفته ام... ببخش من را بابا، اصلا قبول نداشتم، هیچ چیز را قبول نداشتم...
خواهش می کنم ناراحت نشو بابا، دیگر طاقت دیدن ناراحتی ات را ندارم، تو فقط بخند! مثل تمام عکس های زیبایت بخند! حالا دخترت به حرف تو #ایمان آورده، پس بخند! از چند روز پیش که فیلمی از تو دیدم که می گفتی :«والله، والله، والله از مهم ترین شئون #عاقبت_بخیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکّان #انقلاب را به دست دارد.»
من به حرف تو #ایمان آوردم پدر! به حرف تو و به هر آنچه تو ایمان داری، ایمان آوردم پدر! شاید باورت نشود اما این روزها خنده های #رهبر هم مثل خنده های تو از من دلبری می کند!
انگار تا امروز درست او را ندیده بودم، حرف تو باعث شد خوب به او نگاه کنم، او که تو شهادت دادی از مهمترین شئون #خوشبختی من خواهد بود! نمی دانم، شاید عشق او هم همچون عشق تو بی سر و صدا وارد قلبم شده و من بی خبرم! اما نمی خواهم این عشق هم از دستم برود بعد به خودم بیایم. حسرت از دست دادن تو کافی است، این عشق را عاشقانه و عارفانه در دلم پرورش می دهم، قول می دهم بابا!
ببین، هم پیکسل صورت زیبای تو را خریده ام هم پیکسل لبخند شیرین رهبرم را... #پرچم_ایران هم دارم! فردا به جبران همه این سال ها، عاشقانه به #راهپیمایی_۲۲_بهمن خواهم رفت.
مگر جز این است که تو دوست داشتی من پای رهبر و #انقلاب مان بمانم و مگر جز این است که #قاتلینت هنوز با دست و دهان خونی، به گریه هایم می خندند؟ پس به خدا خواهم رفت! به عشقم به تو و به عشقم به رهبرم قسم، فردا این عشق را به رخ دنیا خواهم کشید!
دخترت
۲۱ بهمن ۹۸
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بسيج در واقع مظهر عشق و ايمان و آگاهي و مجاهدت و آمادگي كامل، براي سربلند كردن كشور و ملت است.
مقام معظم رهبري 76/9/5
🔹-🔸🌹🔹-🔸
🎥#موشن_گرافی
🔻#بسیج پیرو مکتب عاشوراست
🔹#بسیج لشکر #مخلص خداست
🔸تناسب میان هویت #بسیج و هویت #عاشورا
🔺#بسیج مظهر عشق و #ايمان و #آگاهی
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن4
#روشنگری
#بسیج
@samenfanos110
🌷✨سالروز ولادت حضرت عیسی بن مریم(ع) بر اهالی توحید و ایمان گرامی باد.✨🌷
💠 #حدیث
✔️ حضرت #عیسی علیه السلام: به #داراییهای #دنیاپرستان منگرید؛ زیرا درخشش اموال آنان نور #ایمان شما را میبرد.
📚 #میزان_الحکمه ج 11 ص 150
@samenfanos110
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آیه_های_عشق
#روزےیڪآیہ
#آیه_گرافی
فرمود💌
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا
اگه میخوای #محبوب دلها بشی
راهش---> #ایمان و #عملصالحه/•
خیلی زود خدای مهربون محبتت رو در دلها قرار میده!
مریم| ۹۶
Eitaa.com/samenfanos110
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آیه_های_عشق
#آیه_گرافی
فرمود💌
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا
اگه میخوای محبوب دلها بشی
راهش---> #ایمان و #عملصالحه/•
خیلی زود خدای مهربان محبتت را در دلها قرار میدهد!
مریم| ۹۶
Eitaa.com/samenfanos110
♨️ایمان خوبه اما واسه بقیه‼️
#گفتگو🗣
👱♀با توپ پر میگفت:
_آدم داریم باحجابه ولی هزارکار میکنه! بیحجابم داریم که آدم درست و #باایمانیه!
🧕_ولی بعضی بیحجابا با نوع پوشش و رفتارشون دل شوهر و برادر منو میبرن...
👱♀_اگه شوهرت واقعا با ایمانه ؛نباید دلش بلرزه!
🧕_شما که حرف از #ایمان میزنی خودتم بهترنیس حجابتو بهتر کنی؟عزیزم همون خدایی که تو قرآنش از نگاه مردا گفته، چندجا از #حجاب و #عفاف خانوما هم گفته
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔴اگه مرد باایمان نباید بهنامحرم نگاهکنه،
🔵زن باایمان هم نباید بیحجاب باشه...
هر دو باید رعایت کنن😊
#پویش_حجاب_فاطمے
Eitaa.com/samenfanos110
هدایت شده از سیاسی ابوذر
@Aminikhaah55 Sheytan Shenasi Dar Ghoran (1390-8-24) Mashhade Moghaddas.mp3
زمان:
حجم:
42.59M
#شیطان_شناسی_در_قرآن
🔈#فایل_صوتی
🎙#سخنران: حجت الاسلام والمسلمین مصطفی امینی خواه
#جلسه_پنجاه_و_پنجم |#جلسه_آخر
#مروری_بر_مباحث_جلسه:
1⃣ ملاک جایگاه در پیشگاه خدا
2⃣ خدا افراد را با چه امتحان میکند؟
3⃣ روحیات فرعونی
4⃣ روز قیامت چه کسانی با فرعون محشور میشوند؟!
5⃣ خدا انبیا را در چه شرایطی ظاهر میکند؟
6⃣ خدا برای چه کسی دردنیا بلا میفرستد؟!
7⃣ قدرت روح
8⃣ بلیط رسیدن به ایمان
9⃣ رابطه اعتکاف و ایمان
🔟 رابطه بلا و ثواب
1⃣1⃣ دلیل قراردادن کعبه در بیابان
2⃣1⃣ مناجات شعبانیه
3⃣1⃣ الگو تواضع در برابر خدا
4⃣1⃣ یکی از مکانهایی که تکبر فرد فرو میریزد؟!
⏰مدت زمان: ۷۸:۵۳
📆۱۳۹۰/۰۸/۲۵
#مشهد_مقدس
#شیطان
#ایمان
#دعا
#شعبان
╔══════•••• ✿🕊╗
@samenAboozar313
╚🕊✿ ••••══════╝