eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
921 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
11هزار ویدیو
327 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... ✍️نویسنده:
هدایت شده از 
AUD-20210615-WA0044.opus
1.16M
موضوع: 📢 : استاد اصغر قیطاسی ۱ در : 🔺۱- چرا باید رای دهیم که اگر رای ندهم چه اتفاقی می افتد؟ 🔺۲- به چه کسی رای دهیم ؟ خود شخص مهم است. 🔺۳- عبرت گیری از تاریخ ، تاریخ تکرار می شود باعث 🔷میزان رای یک کشور ، میزان رضایت مردم است و اگر دشمن از نارضایتی مردم یک کشور آگاه شود هوس حمله، اشغالگری، تجاوز، می کند... ادامه در فایل شماره ۲ ۱۱ @SamenNahiyeAbuzar
برای 39 ✴️ گفتیم که ذهن انسان توانمندی های زیادی داره که باید ازشون استفاده کنه. مثلا انسان در ذهن خودش میترسه. خب این واقعا لازمه زندگی هست. اگه ترس نباشه واقعا زندگی انسان مختل میشه 🔵 ولی خب باید ترس رو جهت دهی کرد. آدم باید به جا و به اندازه بترسه. 📌 یا مثلا "حسرت خوردن" هم توی ذهن اتفاق می افته. حسرت هم چیز خوبیه در جای خودش. آدم اگه حسرت نداشته باشه هیچ وقت توبه نمیکنه! ✅ در واقع با قدرت نفس لوامه هست که انسان میتونه از شر نفس اماره نجات پیدا کنه. همه مناجات ها هم در اثر فعالیت نفس لوامه و سرزنش کننده به وجود میاد. 💢 ولی همین نیروی سرزنش گر رو اگه رها کنی مثل همون انرژی هستیه ای که رها میشه باعث نابودی انسان میشه...🔥 🚸 شما حق نداری هر جوری که شده خودت رو سرزنش کنی! 😒 👈 آدم باید خودش رو به جا و حساب شده و به اندازه سرزنش کنه. ⛔️ بعضی ها وقتی یه گناهی انجام میدن یه جوری خودشون رو سرزنش میکنن که به حد یاس و نا امیدی میرسن 😒 در هر صورت تو نباید مایوس بشی. ⭕️گناه کردی باشه. حواست نبود! حسرت میخوای بخوری؟ اشکالی نداره حسرت بخور ولی نه تا جایی که بشی. بگو خدایا غلط کردم با گناه خودم رو از بین بردم و ضعیف کردم. ولی به تو امید دارم... ولی به تو توکل میکنم...✔️✅💥💪 تلاش میکنم هر روز بهتر بشم و به تو نزدیک تر هر روز بیشتر بنده و عبد تو باشم... 🔶بخش فعال مغز ما که بدون کنترل ما کار میکنه کارش چیه؟ "افکار نگران کننده" میاره. و این بد نیست. برای انسان ضروریه. هی میگه: اینجوری نشه... اینجوری نشه... و... ✅ حالا شما باید بتونید این بخش رو کنترل کنید. به این بخش مدیتیشن یا قدرت تمرکز میگن ولی بهتره بهش بگیم قدرت کنترل ذهن. ✅ ذهن انسان خیلی قدرتمند و فعاله. و اتفاقا این خیلی خوبه. بالاخره ما انسانیم دیگه! این بخشی که در ذهن ما به طور شبانه روزی داره کار میکنه اگه کنترلش نکنیم نابود میشه. باید بتونیم این بخش رو کنترل کنیم. 🔵 روانشناس ها میگن که اگه این بخش رو کنترل نکنی دائما تو رو در نگرانی ها سوق میده. 🌱 Eitaa.com/samenfanos110
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️ 🔶بخش فعال مغز ما که بدون کنترل ما کار میکنه کارش چیه؟ "افکار نگران کننده" میاره. و این بد نیست. برای انسان ضروریه. هی میگه: اینجوری نشه... اینجوری نشه... و... ✅ حالا شما باید بتونید این بخش رو کنترل کنید. به این بخش مدیتیشن یا قدرت تمرکز میگن ولی بهتره بهش بگیم قدرت کنترل ذهن. ⭕️ البته کنترل هم خارجیه! چی بگیم به جاش؟ مدیریت؟ این خوبه ولی جواب نمیده! ✔️ مراقبت! بهتره اسمش رو بذاریم مراقبت. این بهتر از مدیریت، معناش رو میرسونه. قبوله؟😊 🔷 ولی مراقبت نه. مراقبت رو ما توی فارسی برای هر دوتا استفاده میکنیم. بچش در معرض خطره میگه مراقب بچه باش! یعنی بغلش کن.❤️ یا میگه مراقب آتش باش. یعنی فاصله بگیر از آتش. 🔥 هر دو معنا رو میده. پرهیز فقط یه طرفش رو معنا میده. واقعا ما اشتباه میکنیم که تقوا رو به پرهیز ترجمه میکنیم. میدونید دیگه. قدرت مراقبت هست. 👌 یعنی هر کلمه دیگه ای رو جای مراقبت در ترجمه تقوا بذاری غلط در میاد! الان تقوا رو چطوری معنا میکنن؟ 👈 پرهیز. درسته؟ ببینید چطوری غلط در میاد:👇 👌 اگه گفتید مراقبت معنای کدوم لفظ عربی هست توی قرآن؟ تقوا.... تقوا یعنی مراقبت. جاااانم به این ادبیات خدا....💞💖 الهی دور خدا بگردم! البته دور خدا که نمیشه! دور کتابش بگردم!😊❤️ اتَّقوا النّار... درست درمیاد! یعنی پرهیز کن از آتش. حالا این:👇 اتَّقواالله... درست درنمیاد! پرهیز کن از خدا! ⭕️مگه خدا چیه که ازش پرهیز کنیم؟😒 در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد. 🌎 علم روز دنیا داره به سرعت به سمت تقوای ذهنی حرکت میکنه. داره به سمت مفاهیم میره که 1400 سال قبل با دقت فراوان بهمون داده شده. 💢 یه موقع ما جا نمونیم و بخوایم تازه دنبال روانشناسان غربی بریم و ده ها سال دیگه عقب بیفتیم... 💢 خب حالا بحث لفظیش تا همین جا کافی باشه. برای رفع افسردگی از قوی ترین داروها موثر تره. در این زمینه مقالات زیاد خارجی وجود داره که نمیخوام واردش بشم. 🔶 اون وقت ما بهش میگیم: تقوای ذهنی یا درونی. تقوای روحی. یعنی اینکه مراقبت کنی ذهنت هر جایی نره... 🌱Eitaa.com/samenfanos110