17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاج گل🌸❤️🌸❤️🌸
🗳 #ما_به_کمتر_از_آقای_رئیسی_راضی_نیستیم.
#جلیلی
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
♦️تابلوی نقاشی «مَرَجَ البحرین»
🔹به بهانه سالروز ازدواج امیرالمومنین علی(علیهالسلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
🗳 #ما_به_کمتر_از_آقای_رئیسی_راضی_نیستیم.
#جلیلی
دو نور خدا محرم همدیگه میشن..._۲۰۲۴_۰۶_۰۸_۰۹_۱۴_۱۱_۴۷۱.mp3
2.94M
دو نور خدا محرم همدیگہ میشن...
کربلایی حسین طاهری
💞 #ازدواج #حضرت_علی_و_ #حضرت_زهراس
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام این کلیبها را در گروه ها وکانالها بارگذاری کنید تا آن تعداد از مردم که هنوز درجهل فرو رفتند. بشناسند که به کی باید رای داد.
🗳 #ما_به_کمتر_از_آقای_رئیسی_راضی_نیستیم.
#جلیلی
بخش دوازدهم ـ شور از کرببلا خاکم نجف.mp3
12.46M
از کرب و بلا خاکم نجفه
که صحن علی بیت الشرفه
از این حرمه بی حرف و حدیث
باید برسیم تا قدس شریف💚🏜
#شور
🎙مهدی_رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از سفر شهید رییسی به زیمباوه:
بچه های زیمبابوه که سرود سلام فرمانده را اجرا کرده بودند، ناراحت بودن درآن شلوغی کارشان دیده نشده باشد.
مطلب به آقای رئیسی منتقل شد و علیرغم اینکه ایشان طبق برنامه باید میرفتند، برگشتند و سرودشان را گوش دادند و طبق درخواست آنها عکس یادگاری گرفتن
آخر کلیپ روببینید که چقدر خوشحال شدن بچهها
🗳 #ما_به_کمتر_از_آقای_رئیسی_راضی_نیستیم.
#جلیلی
سَمتِ بِهِشت
#قسمت_دهم #روشنا وارد کافه شدیم نگاهی به اطراف کردم واقعا زیباست فضایی دنج ☺️ با کاغذ دیواری های بنف
#قسمت_یازدهم
#روشنا
مشغول مطالعه مقاله علمی در سیستم بودم که صدای مامان و سینا را از پائین شنیدم
سینا پسرم گل💐 یادت نره
باشه مامان جان
شما نمی آیید ؟
الان آماده می شوم تا با هم برویم !
مامان دیر شده یک ساعت دیگر ساعت ساعت ترخیص تمام می شود
باشه باشه
از اتاق بیرون آمدم و کنار نرده ها داد زدم
سینا کجا میری ؟
چطور ؟!😎
حالا تو بگو !😐
میرم بابا را بیارم خانه مرخص شده
لبخندی زدم
منم میام سینا در حالی که سرخ شده بود
مگر داریم می رویم عروسی منم می آیم منم می آیم 😶
نگاهی متعجب به سینا کردم
چه خبرت هست ؟!
من دارم میروم شرکت سر راهت منم برسون
خواهر جان چرا متوجه نیستی که شرکت با بیمارستان مسیرش خیلی ...
مامان در حالی که لباس اش را مرتب می کرد چی شده خانه را گذاشتید روی سرتان
روشنک شرکت برای چه میروی ؟
آقای صدر تماس گرفته بود و تاکید داشت برای رسیدگی به پرونده های شرکت سری به آن جا بزنم
مامان که گل از گلش💋 شکفته بود
چرا زودتر نگفتی ؟
سینا نفس بلندی کشید و از خانه خارج شد
من هم رفتم لباس بپوشم نمی دانستم چه لباسی انتخاب کنم
با شناخت منصفانه از که از صدر داشتم می دانستم پوشیدن لباس های👗👡 جلو باز مناسب نیست
اصلا دوست نداشتم در تیرس نگاه های👀 او قرار بگیرم
صدای بوق زدن سینا از پارگینگ شنیدن مامان در حالی که فریاد می زد
چیکار می کنی روشنک عجله کن
از پله ها پائین رفتم
و همراه مامان از خانه خارج شدم
داخل ماشین صحبت خاصی نکردم بیشتر مامان و سینا مشغول بودند
با صدای سینا به خودم آمدم
حواست نیست می گویم کی برمی گردی ؟!
دوساعت یا سه ساعت دیگر ...
چند دقیقه بعد سینا ماشین را جلوی شرکت متوقف کرد
از ماشین پیاده شدم نفسم را در سینه حبس کردم و به طرف ساختمان رفتم .
نویسنده :تمنا 🌵🎄🐚🍄
💔وصیت کرده بود روی قبرش ننویسیم "مادر شهید"
می گفت:«قاسم بیاد ببینه مادرش این سی سال فکر میکرده پسرش شهید شده، دلش میگیره...»
#یادواره_شهدای_جاویدالاثر
#مدیون_شهدائیم
꧁꧂🌷꧁꧂🌷꧁꧂
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
📆 یکشنبــہ ......۱۴۰۳/۰۳/۲۰
#ذی_الحجة
☘ ☘ ☘
https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع