eitaa logo
♡سنگر دل♡
171 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
49 فایل
به نام خدا ♡السلام علیک ياصاحب الزمان(عج) سلام رفیق خوش آمدید😍 کپی مطالب به شرط🪐 "صلوات جهت تعجیل درفرج ونثارروح شهدا" مطالب رو بخونید 🗞️ و دوستانتون رو دعوت کنید😇💬 تبادل وتبلیغات نداریم❌ حرفی دارید؟ 🤍https://daigo.ir/secret/530045877
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت. اگر دل کسی را شاد می‌کرد، خودش بیشتر لذت می‌برد. اگر پولی دستش می‌رسید سعی می‌کرد به دیگران کمک کند. خودش به کمترین‌ها قانع بود، اما تا می‌توانست به دیگران کمک می‌کرد. ♥️🕊 📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
سخنان مادر شهید: مادر شهید : محمد هیچوقت با ما از شهادت حرف نمی زد ، ملاحظه ما را می کرد، اما بعد از شهادتش دوستانش گفتند که بارها او را در گلزار شهدا دیده بودند، ما آن موقع بود که فهمیدیم محمد هر هفته 5 شنبه بدون استثنا به گلزار شهدا می رود و چند ساعت آنجا سر مزار شهداست. حیدرزاده به دیگر خصوصیات بارز این شهید والامقام اشاره كرد و افزود: 🥀 شهید تاجبخش همیشه به دنبال كار خیر بود، و وقتی فهمید كه مقبره چهار شهید گمنام گتوند در حال تعمیر و بازسازی است ، به بنده گفت كه تمام هزینه های این مرمت را تقبل می كنم به شرطی كه تا زنده ام این مساله فاش نشود. وی گفت: زمانی كه كار مرمت مقبره شهدای گمنام به پایان رسید ،مقدار قابل توجهی پول باقی مانده بود، هنگاهی كه پول را به او پس دادم، اظهاركرد: ' من این را وقف كرده ام و پس نمی گیرم. 🌷
وقٺے مےاومد خونہ دیگہ نمےذاشٺ من ڪار ڪنم. زهرا رو مےذاشٺ روے پاهاش و با دسٺ بہ پسرمون غذا مےداد. مےگفٺم: «یڪے از بچہ‌ها رو بده بہ من» با مهربونے مےگفٺ: «نہ، شما از صبح ٺا حالا بہ اندازه ڪافے زحمٺ ڪشیدے». مهمون هم ڪہ مےاومد پذیرایے با خودش بود. دوسٺاش بہ شوخے مےگفٺند: «مهندس ڪہ نباید ٺو خونہ ڪار ڪنہ!» مےگفٺ: «من ڪہ از حضرٺ علے ع بالاٺر نیسٺم. مگہ بہ حضرٺ زهرا س ڪمڪ نمےڪردند؟» راوے : 🌱 😍❤️
💌 بعضی وقتها ما با دوستانمان در شیخ راغب حرب که کنار یک باغ نزدیک بیمارستان بود می نشستیم.علی هر وقت می آمد دست پر بود و با خودش برای ما و بقیه ی دوستان شیرینی و تنقلات می آورد و با این کار ما را غافلگیر میکرد. علی خیلی خنده رو بود و همیشه در کنار هم شاد بودیم. علی با شوخیهاش همیشه جو دوستانه و شادی را در جمع دوستان برقرار میکرد.😍 مثلا یک روز تولد یکی از دوستانمان بود.علی برای دوستش یک گرفته بود و با خودش آورده بود و توی جمع دوستانمون به اون هدیه داد. وقتی دوستمون کادو و هدیه ای که علی برای اون اورده بود را باز کرد،دید که یک بچه گونه است.ما وقتی این صحنه را دیدیم کلی خندیدیم و از شوخی علی مدام باز خندمون میگرفت، حالا هم هر وقت به این خاطره فکر میکنیم و به یادش می افتیم خنده مون میگیره و این خاطره فراموش شدنی نیست. شهید_علی_الهادی_احمد_حسین🌹 ۱۷ساله_حزب_الله : ابراهیم دوست شهید
💌 گرم صحبت های زنانه خود بودیم که سیّد مجتبی وارد آشپزخانه شد به خیال اینکه سر وقت یخچال میرود خیلی به او توجهی نکردیم و مثل خودرویی که تازه گرم شده باشد تخت گاز می راندیم. اما سیدمجتبی کفگیر را برداشت و دور سر چرخاند انگار که مگس کش در دستش باشد مرتب تکرار می کرد: «کیش کیش» در آن سرما خبری از مگس نبود 😳 پرسیدم:«چه کار می کنی داداش؟» خیلی جدی گفت:«مگر نمی بینی این جا پر شده است از مگسِ ؟ دارم آنها را دور می کنم نکند شیطان به شما آسیبی برساند» ما که حالا زده بودیم روی ترمز 🤐، محو نگاه او شدیم سید مجتبی کفگیر را روی زمین گذاشت و خیلی مؤدب به مادرم گفت: *«ببین مادرم! وقتی از کسی ناراحت هستی یا دلخوری، اول یک برایش بفرست که ثواب به دست آوری 💐 و بعد یک صلوات برای خودت بفرست که از شیطان دور شوی و آرامش بگیری.»*😇☝️ 🌀به روایت: خواهر شهید شهید_مدافع_حرم شهید سید مجتبی ابوالقاسمی🌹
•🚗🖇• ده سال با محمد زندگی کردم ، هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه ، به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد ، مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد ، بارها بهش می گفتم ، مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین ، بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین. ولی محمد می گفت ، شاید توی همین راه کوتاه ، عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم ؛ الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم (:"✨ 🌹 ••¦⇢ ••¦⇢ 😍
هربار مادرش تماس می‌گرفت کاملا مودبانه رفتار می‌کرد.. اگر درازکش بود می‌نشست اگر نشسته بود می‌ایستاد می‌گفت: درسته که مادرم نیست و نمیبینه ولی خدا که هست..😍❤️ .. 🕊🥀
🌷 • نان‌سنگڪ‌گرفتہ‌بودیم‌ • ومےآمدیم‌طرف‌خوابگاه.🛏 • چندتا‌سنگ‌بہ‌نانها‌چسبیده‌بود. • مصطفے‌ڪندشان‌و‌برگشت‌سمت‌نانوایـے.🚶🏻 • مےگفت:بچہ‌ڪہ‌بودم، • یہ‌بار‌نون‌سنگک‌خریدم، • سنگ‌هاش‌رو‌خوب‌جدا‌نڪرده‌بودم؛ • بهش‌چسبیده‌بود. خونہ‌ڪہ‌رسیدم، • بابام‌سنگ‌ها‌رو‌جداڪرد‌داد‌دستم، • گفت‌برو‌بده‌بہ‌شاطر. 🌱 • نونواها‌بابت‌اینا‌پول‌میدن ☝️ ♥️
☑️ ⭐️ 🕊 شهید سید محمدحسن حسینی (سیدحکیم) شب اول رمضان سال ۹۴ ریف ادلب بودیم، تکفیری ها متوجه شده بودن سیدحیکم فرمانده اون منطقه هست برای همین برای سرش جایزه گذاشتن من می خواستم اخبار رو با غرور پخش کنم ولی اجازه نداد و گفت: مثل اینکه هنوز باور نکردی من زن ذلیلم، اگه خانومم متوجه بشه دیگه اجازه نمیده بیام سوریه گفتم: سید اگه برای سر من جایزه میذاشتن به همه عالم می گفتم 😅 با خنده بهم گفت: روزی که غرور اومد سراغت، بدون اون روز نفس میکشی ولی مُردی ✋🏻 متوجه شدم نمی خواد اجر عملش کم بشه از اون زمان تا لحظه شهادتش کنارش بودم ولی ندیدم این ماجرا رو برای کسی تعریف کنه 🦋شهادت: خرداد ۹۵
گاهی‌ وقت‌ها به شوخی می‌گفت درجه برای آبگرمکن‌ است. به درجه اعتقادی نداشت و دنبالش‌ هم‌ نمی‌رفت، روی لباسش‌ هم‌ نمی‌زد. می‌گفت: درجه رو‌ باید‌ خدا‌ بده تا شهادت‌ نصیبت‌ بشه . .' 🌷
روے خیلے حساس‌ بود... براے عفاف‌ و‌ حجاب‌ ارزش‌ زیادے قائل‌بود. اگر توے خیابان‌ خانم‌ بدحجابـے را مےدید، خیلے بہ‌ هم‌ مے ریخت... مےگفت: من‌ قبول‌ نمےڪنہ‌ چنین‌ صحنہ‌ هایـے رو ببینم‌ و‌‌ تحمل‌ڪنم ...!! عاشق‌ پوشش‌ِ بود روے آن‌ خیلے هم‌ حساس‌ بود بہ‌ خانمش‌ مےگفت: مراقب‌ باش‌هیچ‌ وقت‌ نشہ ما از خوبـےنداریم ...
🌹 💠ایشون همیشه عادت به داشت دوستانشون این عادت سید رو میدونستند ،یکی از مواردی که در هر زمان ومکان که بودن انجام میدادن وقتی بود که از یک رسانه ای در حال پخش بود ،فورا شروع به میکردن، ایشون عقیده داشت که نباید منتظر بمونه که رهبر در مسایل مختلف جلو بیاد سپر بشه بعد وظایفشو انجام بده،می گفت؛ما باید بیانات رهبری رو گوش بدیم باهوش باشیم. خواسته های ایشون رو بفهمیم و خودمونو سپر کنیم ،وصداقت این کلام رو با مواضع این شهید در فتنه سال 88 میشه ثابت کرد .
🔻در صحبت كردن هميشه رعايت رو ميكردن و اصلا حرف هاي زننده و نامربوط نمیزد و سعي ميكرد هم نكند ۹۴
‏مادرشهید پاشاپور به"فرمانده شهید" میگوید: هماهنگ کن فرزندم بیاید ایران فرمانده میپرسد: فرزند شما چه کاره است؟ او میگوید:در سوریه لباس میدهد دستِ رزمنده ها فرمانده پاسخ میدهد: اصغر نباشد چه کسی لباس بدهددستِ رزمنده ها؟ تا روزِ شهادت کسی نمیدانست نصفِ محورهای سوریه دستِ اصغر است 🌷
در کوچه و خیابان سرتان را بالا نگیرید. باصدای بلند در جلوی نامحرم حرف نزنید. سعی کنید سربه زیر باشید. اگر با نامحرم زیاد و بی دلیل صحبت کنید، حیا و عفت از دست می رود. 🌿
☑️ ⭐️ شهید مهدی مدنی🌹 یكی از كارهايی که هر روز صبح انجام می داد، خواندن زيارت عاشورا بود استمرار همين زيارت عاشورا‌ها بهانهٔ شهادتش شد. 🥺😍
🌹 همیشه پیگیر کار دیگران بود تا مشکلاتشون رو حل کنه 🔹بهش گفتم: داش ابرام؛ تو که وظیفه‌ای نداری، چرا خودتو توی دردسر میندازی؟ 🔸گفت: آدم هرکاری از دستش برمیاد باید برای مردم انجام بده ❤️ 🌷یادش با ذکر
🍂 می‌گفت : نمی‌توانم بی‌ وضو باشم حتی پیش از خوردن غذا وضو می‌گرفت آسایش را ، با خدا بودن می‌دانست ...🍃 ❤️
🌿' جلوی نامحرم که قرار می‌گرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. همیشه در تلاش بود تا نگاه خودش را حفظ کند. حتی خودش را تنبیه می کرد که چرا چشمش نا خودآگاه به نامحرم افتاده. ابراهیم می‌دانست که یکی از بهترین راه های نفوذ شیطان، از طریق جنس مخالف است. می خواست راه نفوذ شیطان را ببندد. می خواست به این کلام خدای خوب خود عمل نماید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ :به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خود را (از بی عفتی) حفظ کنند. این برای آنان(بهتر و) پاکیزه تر است. خداوند به آنچه انجام می‌دهند آگاه است. سورھ نور/آیہ ۰۳۝
گمنامـےراانتخاب‌کرده‌ای کـھ‌قیدزمان‌ومکانـےدرکارنباشد.. تادلھاراهرکجاڪھ‌‌باشندگردخود جمع‌کنـے :))♥️ 🌻 • . ابراهیم خیلـے در اعمالش دقت میڪرد! شنیده بود ڪھ نفوذ شیطان در اعمال انسان بسیاࢪ مخفـے است ، شیطان هر ڪسۍ را بـھ طریقۍ گمراه مۍڪند حتـے ڪارهاۍ خوبۍ ڪھ انجام مـےداد مراقب بود ڪھ آلوده بـھ نیت هاۍ دنیوۍ نشود!♥️🌱 مرتب با علماۍ ربانـے در ارتباط بود و تلاش مـےڪرد تا شیطان را ناڪام ڪند ابراهیم مـےدانست ڪھ شیطان سـھ بار قسم خورده تا انساس را گمراھ ڪند!
ازش پرسیدم : این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟! خیلی آرام گفت : من کاره ای نیستم . من فقط وسیله هستم . روزی دهنده خداست
☑️ ⭐️ 🥀🕊شهید رضا کارگربرزی 🌀به روایت: همسر شهید هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نشد یکبار حین رانندگی کنار اتوبان ایستاد و نماز اول وقت را به جا آورد.
..|♥️ اهلِ قهر و دعوا نبودیم.🙅🏻‍♂ یعنے از اول قرار گذاشت. در جلسه ے خواستگارے به من گفت توے زندگیمون چیزے به اسم قهر نداریم نهایتا نیم ساعت 🚫 وقتے قهر مےکردم مے افتاد به لودگے و مسخره بازے خیلے وقت ها کارے مےکرد نتوانم جلوے خنده ام را بگیرم😐🍃 مےگفت آشتے، آشتے و سر قضیه را به هم مےآورد. میرفت جلوے ساعت مےنشست ، دستش را مےگذاشت زیر چانه🥺 و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتے میکردم.😅 مےگفت ' قول دادے باید پاشم وایستے! . 📚|
مۍ‌گفـت: اخم‌توۍ‌محیطۍ‌ڪه پر‌از‌نـٰامحرمه‌خیلۍ‌هـم‌خوبه :) 🌱 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌕شهید مدافع‌حرم عزت الله سلیمانی 🌻همسر شهید نقل می‌کند: عزت‌الله نسبت به حرام و حلال و رزق و روزی حلال، حسّاسیّت خاصّی داشت. خاطرم هست در سفری که به مشهد رفته بودیم، آقای سلیمانی ماشین را در پارکینگی پارک کرده بود و ۵۰۰تومان هزینه پارکینگ را کمتر داده بود. حدود ۱۰۰کیلومتر از مشهد دور شده بودیم که متوجه این موضوع شد و دوباره به مشهد برگشتیم و پول پارکینگ را پرداخت کرد. 🌻او به خمس و زکات هم بسیار اهمیت می‌داد. زمانی که در جمع خانواده بودیم، تاکید داشت که خمس‌مان را پرداخت کنیم تا مال‌مان حلال باشد. او حتی برای انجام کارهای خیر نیز پیش‌قدم بود. 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐
⭐️ 🌹🕊 شهید محمدرضا دهقان امیری 🌀 به روایت: دوست شهید با دوستش به هیأتی که می شناخت رفتند‌. اولین بارش بود که در آن هیأت حضور داشت. از همان ابتدای آشنایی با رفقای هیأتی دوستش‌، جوری رفتار کرده بود که انگار چندین سال است همدیگر را می شناسند. از همانجا بود که دوستی‌ های‌ جدید شکل گرفت. به عنوان یک بچه هیأتی قدرت جذب بالایی داشت و به خاطر خوش ‌اخلاقی و لبخندی که به روی لب داشت، سریع رابطه برقرار می کرد.
😍 یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه بعد همه روجمع کرد واز گناه بودن و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد عهد بستند هرکسی از این به بعد دروغ بگه یاغیبت کنه، اون مبلغ رو به عنوان جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه کنن باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود، به هم تذکر می‌دادند✨️ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج#✨
🌹🕊 شهید سید مجتبی علمدار اجازه‌ نمی داد‌ پشت سرِ کسی حرف‌ بزنیم می گفت: اگر مشکلی هست، روی کاغذ بنویس 📝 و به آن شخص‌ برسان @sangaradel