بخشی از صحبتهای مادر شهید رضا فرزانه
🔹فاطمه قمری مادر شهيد صحبتهايش از حاج رضا را اين طور شروع میكند: " آقا رضا از پارتیبازی خوشش نمیآمد. بعد از جنگ كه برادرش میخواست سربازی برود، هيچ اقدامی نكرد و برادرش سرباز ارتش شد و دو سال در دهلران خدمت كرد. من خيلی ناراحت شدم. گفتم چرا هوای برادرت را نداشتی. میآورديش پيش خودت خدمت كند. او هم گفت نخواستم از موقعيتم سوءاستفاده كنم. تو راضی هستی آن دنيا گير بيفتم. راضی هستی آتش جهنم به من برسد؟"
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
دیدار شهید با امام رضا(ع) در مراسم تشییع خود
🔹شهید #محمدجواد_عبدالملکی ارادت خاصی نسبت به آقا امام رضا (ع) داشت و در سال ۹۴ طبق سهمیه ی ناجا بدنبال کسب امریه زیارتی برای مشهد مقدس بودند که قسمت نشد و در دوم شهریور در مراسم تشییع شهید بصورت ناباورانه بیرق متبرک امام هشتم توسط خادمان آن حضرت حضور داشت و به گفته ی خادمان، امام رضا(ع) به استقبال شهید بزرگوار آمده و پیکر مطهر شهید بزرگوار را متبرک و بدرقه ی دیار باقی کردند. از این شهید والامقام دو فرزند به نامهای بهنام و بهناز به یادگار مانده است.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهید کنعانی خادم والدین خود بود
🔹"شهید هادی کنعانی" خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار میبست که حق کسی ضایع نشود. آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند.
🔹هادی کنعانی بسیار خانواده دوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت میکرد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
احساس مسئولیت نسبت به خانواده
🔹مادر شهید مسعود عسگری در خصوص خاطرات آخرین ماه رمضانی که فرزندش در خانواده حضور داشت، تصریح میکند: " یکی از روزهای ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۴ مسعود پس از خوردن سحری به پارکینگ رفت و تا افطار مشغول تمیز کردن آن شد. پارکینگ مثل سمساری بود، مسعود تمام وسایلها را از پارکینگ به انباری پشتبام منتقل کرد. تنها با زبان روزه چندین مرتبه این پنج طبقه را طی کرد. ما برای مراسم ختم یکی از اقوام دعوت بودیم. به مسعود گفتم، «مسعود جان خورشت را گذاشتهام، اگر توانستی برنج را شما بگذار» زمانیکه برگشتیم نزدیک افطار بود. هم پارکینگ تمیز شده بود و هم غذا آماده بود. حتی برگهای درختان حیاط را تمیز کرده بود و شیشههای پارکینگ را پاک کرده بود تا جای قطرات آب روی آن نمانده باشد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
خاطره مادر شهید از فرزند خود
🔹مادر شهید مصطفی علیدادی روحیه او را اینطور توصیف میکند: " مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستانها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آنان داشت، حتی در بستر بیماری و روزهای سخت حضورش در بیمارستان، بیشتر از هر زمانی نگران آنان بود و پیغام میداد برای پرستاران «بیمارستان امید» آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
خاطره یکی از دختران شهید از پدر
🔹دختر شهید #جواد_حاج_خداکرم که در روز شهادت پدر ۱۶ سال بیشتر نداشت از سختی دلتنگی و جدایی آن روز میگوید: " معمولاً همیشه سعی میکردند در بین بازی و حرفهایشان ما را آماده شهادتشان بکنند، مثلاً وقتی خالهبازی میکردیم با خنده و شوخی میگفت «حالا بچهها یه چیزی بهتون بگم، اگر من در سیستان و بلوچستان شهید شدم و من را با خودشان بردند و گفتند این گل پرپر از کجا آمده؟ شما نگید از سفر کرب و بلا آمده، بگید از سفر سیستان آمده» ما میگفتیم بابا نگو دیگه، بعد با تعجب میگفت «نه بابا، هیچی بالاتر از شهادت نیست، اگر من شهید شدم شما استوار و محکم بایستید و بگید من فرزند شهیدم.»
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که از لباس ریاست خودداری میکرد
🔸عشق شهید بهروز غفاری به وطن آنقدر در دلش زیاد بود گفتنی نبود. او همیشه بر زبان داشت که سرباز وطن هستم و تمام پیشنهادات ریاستی را در شهرهای مختلف رد کرده بود چون میگفت خدمت در لباس ریاست نمیخواهد. این تواضع و فروتنی ایشان باعث میشد که چشم از بیشتر کارهای دنیوی بردارد.
🔸بهروز غفاری در سال ۱۳۹۸ با آمدن بیماری کرونا، ایشان ضد عفونی کردن اداره جات را بر عهده گرفت؛ در حالی که به خدمت خود ادامه میداد و شب و روز به سلامت تمام سربازان که در اداره بودند تلاش میکرد و خانواده کمتر اورا میدیدند و نگران حال او بودند. حاج بهروز در طول دوماه خود نیز درگیر این بیماری شد که اورا در بیمارستان امام خمینی (ره) اردبیل بستری کردند و چون با نبودن امکانات هیچکس نمیدانست که چطور با این بیماری مبارزه کند و با تلاش بسیار پزشکان و پرستاران برای بهبودی او بعد از سه روز ماندن در آنجا به رتبهی شهادت نائل میشود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
میترسم خوبیات تو را از من بگیرد
🔹دختر شهید عباسی با اشاره به جانبازی پدر در دوران هشت سال دفاع مقدس میگوید: " ایشان جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی بود. ریههایش مشکل داشت و دندان ها و موهایش ریخته بود. عاشق جبهه بود. همین عشقش او را به سوریه کشاند. یک بار به او گفتم می دانم اگر به سوریه بروی بر نمیگردی، گفت شهادت دُر گرانبهایی است که به هر کسی نمیدهند. گفتم تو آنقدر خوبی که میترسم این خوبیات تو را از من بگیرد.
🔹شهید منصور عباسی در فکر رفتن به سوریه نبود؛ اما یک خواب باعث شد، برود. خواب دیده بود راه سبزی جلویش هست که انتهای آن حرم حضرت زینب (س) قرار دارد، دوستان شهیدش را در خواب دیده بود که گفته بودند حاج منصور مراقب باش جا نمانی.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
وقتی دفاع از وطن اولویت تمام کارهایت میگردد
🔹شهید مهدی ذاکر حسینی در رابطه با ازدواج میگفت تا زمانی که این داعشیها و تکفیریها از بین نروند من سعی میکنم ازدواج نکنم، چون احتمال شهادت هست. میگفت دوست ندارم در رختخواب بمیرم و میخواهم در راهی بروم که شهادت در آن هست و حداقل اثری از ما در جامعه بماند. وی اعتقاد داشت اگر ما نرویم تروریستها وارد کشور میشوند و مملکتمان را نابود میکنند.
🔹مهدی ذاکر حسینی یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندانهایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. بار دیگر برای ضربه زدن به داعش جلو رفته بود و آن ها تعقیبش کردند و موتورش را با خمپاره زده بودند. مهدی از موتور افتاده و دندانش شکسته بود ولی خودش را از دست آنها نجات داده بود. او همیشه این جراحتها را داشت.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
همسر شهید #محمدرضا_اسماعیلی از چگونگی با خبر شدن شهادت همسرش میگوید
🔹با محمدرضا تماس گرفتم و جویای احوالش شدم گفت در حال گشت هستم و هر زمان به پاسگاه برسم با شما تماس میگیرم. نمیدانستم ۲۰ دقیقه بعد از این تماس، او شهید خواهد شد. به امید تماس محمدرضا بودم، همه کارهای خانه را انجام دادم. غزاله را خواباندم، اما باز هم خبری از محمدرضا نشد. "
🔹محمدرضا به من قول کربلا و زیارت امام حسین (ع) را داده بود، قرار بود بعد از آخرین مأموریت گذرنامهاش را بگیرد و به زیارت کربلا برویم. او رفت به زیارت ارباب و سر بر بالین ایشان نهاد و من و دختر سه سالهاش غزاله را تنها گذاشت. غزاله بهانه بابا را میگیرد. گاهی بند دلم پاره میشود. وقتی تلفنم زنگ میخورد، دخترم میگوید، مامان باباست؟! چرا بابا نمیاد خانه. امیدوارم شهید کمک کند تا دخترش را که خیلی بابایی بود در مسیر الهی و در راهی که دوست داشت تربیت کنم."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که خواب شهادت خود را دیده بود
🔹شهید عرفان بیات یک دهه هشتادی که در عنفوان جوانی به شهادت رسید. هم آنکه در دوران کودکی آرزوی پلیس شدن داشت. عرفان قبل از آخرین مأموریتش خواب شهادتش را دیده و این موضوع را با مادرش هم در میان گذاشته بود. مادر هم برایش دعای شهادت میکرد، اما هرگز نمیدانست افتخار مادر شهید شدن به این زودیها نصیبش شود.
🔹 #عرفان_بیات اهل ورزش بود، در کشتی چند مدال گرفت و تکواندوکار بود. زمان کرونا، در مسجد کمکهای مردمی و مؤمنانه را جمع میکرد و آن را به دست افراد نیازمند میرساند. وی در کارهای خیر پیشقدم بود و حتی حقوقش را که میگرفت، بخش عمدهای از آن را به کسانی که نیاز داشتند، میبخشید.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که به بچههای خود قول بازگشت از مأموریت داده بود
🔹همسر شهید #فریبرز_ملایی درباره خصوصیات اخلاقی همسرش میگوید: " او اخلاق بسیار خوب، صبور و شوخ طبی داشت و همیشه با مردم و خانوادهاش بسیار مهربان و خوش رفتار بود و هیچ وقت دوست نداشت کسی از دستش ناراحت باشد. فریبرز بعد از اتمام خدمت سربازی در روستایمان کشاورزی میکرد. ما بیشتر اوقات در روستا بودیم و در کارها به خانوادههایمان کمک میکردیم."
🔹فریبرز ملایی احترام زیادی به خانواده همسرش میگذاشت و بعد از مدتی که گذشت به عنوان کارمند نیروی انتظامی (راننده) استخدام شد، خدمتگزاری به مردم و مهمان را خیلی دوست داشت و با لطف خدا در این راه بسیار موفق بود. کوچکترین و بزرگترین مشکلات را با صبر، پشتکار و توکل به خدا حل میکرد. برای هیچ مسئولیتی شانه خالی نمیکرد و نمیگفت نمیتوانم همیشه «توکل به خدا حل میشود» ورد زبانش بود.
🔹شهید ملایی در ماموریتی که برای دستگیری سارقی فراری به تهران رفت به بچههایش قول داده بود که برگردد اما غافل از اینکه آخرین ماموریتش بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
♦️شهیدی که در آخرین سفر خود میدانست قرار است به شهادت برسد
🔹مادر شهید #صادق_حاجيانی نقل میکند: " شهید از بی عدالتیها، ناامنی، اعتیاد جوانان و نوجوانان و سایر مشكلات و مسائل اجتماعی رنج میبرد و تا این كه یك روز گفت: مادر جان، من فكر کردهام و میخواهم به نیروی انتظامی بپیوندم و دوشادوش دیگر همرزمان خود با ناامنیها و مفسدان، قاچاقچیان مواد مخدر و سایر مفاسد اجتماعی مبارز نمایم."
🔹این مادر شهید در ادامه میگوید: " هنگامی كه صادق در بندر ماهشهر خدمت میکرد، هر زمان كه به مرخصی میآمد، هنگام رفتن یك خداحافظی ساده میکرد، اما یادم نمیرود ۲۰ روز قبل از شهادتش به مرخصی آمد، وقتی قصد رفتن داشت، نزد من آمد گویی به او الهام شده بود، مرتب تكرار میکرد كه مادر حلالم كن، چون به دریا میروم و احتمال زیاد شهید میشوم. و این آخرین سفر من است، مرا ببخشید و حلالم كنید. همان طور شد و به آرزویش رسید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهيدی كه كمک به نيازمندان سرلوحه كارهایش بود
🔹خواهر شهید حسن ملکی درباره برادرش میگوید: " یک خانمی در یکی از مجتمعها زندگی میکرد که شوهرش فوت کرده بود، نیازمند بود و کمک از کسی نمیگرفت. به برادرم گفتم. گفت: خواهرم قبضهای گاز و برق و آب و تلفن را وقتی میگذارند در پارکینگ برای من بیاور، نمیخواست کسی بفهمد. خیلی کار خیر را دوست داشت میگفت برای رضای خدا این کارها را انجام میدهم.
🔹شهید #حسن_ملکی شغل دیگهای نداشت رابطهاش با نیروهای زیر دستش و دوستاش خیلی خوب و خوش رفتار بود. با بچههای کوچک، پیرمرد و جوان با همه اخلافش خوب بود و همیشه خنده رو بود. یکبار نشد اخم روی صورتش باشد و یا با کسی تند برخورد کند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
📷شهیدی که با لب تشنه از دنیا رفت
🔹مادر شهید مهدی بیات میگوید: " پسرم به زاهدان رفت که یکساله برگردد اما دو سالی در آنجا بود. سال دوم وقتی ایام عید و تعطیلات رسید و همه به خانههایشان برمیگشتند، تصمیم گرفت به جای یکی از دوستانش که زن و بچه داشت، بماند. به ما تلفنی گفت: من جای دوستم میمانم تا او بتواند به زن و بچهاش سر بزند و پیش آنها باشد. روزی که کارش تمام شده بود و قرار بود به تهران بازگردد، یک عملیاتی پیش آمد. در عملیاتی که پیش از عزیمتش به تهران پیش آمد و در آن حضور داشت، به شهادت رسید."
🔹این مادر شهید به برخی از خصوصیات اخلاقی شهید اشاره کرد و بیان میکند: " مهدی با مرام و معرفت و مؤدب بود. با لب تشنه از دنیا رفت. مهدی همیشه وقتی از دانشگاه به خانه برمیگشت یک شاخه گل در دستش داشت که برای من گرفته بود. وقتی میرسید اول دست من را میبوسید و بعد یک جای خاص در خانه برای شاخه گلش داشت که آن را آنجا میگذاشت و میگفت بضاعت یک دانشجو در حد همین شاخه گل است. ۱۰ سال از شهادتش میگذرد ولی من هنوز هم جای گل او در خانه را با یک گل مصنوعی نشان کرده و یادش را زنده میکنم."
#شهید_مدافع_وطن
@sangareshohadababol
خوش بحال آنهایی که
سبزه های نوروزشان را
با آرزوی شهادت گره زدند!
و از رهیافتگانِ کوی وصال شدند ...
#رزقک_شهادة
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_حمید_آسنجرانی
#شهادت_۳۰فروردین۱۳۸۹
@sangareshohadababol
پیکر این شهید در سوریه جا ماند تا حاج قاسم اذیت نشود
🔹شهید #حسین_بادپا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریتهای جنوبشرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
🔹یکی از همرزمان شهید با بیان اینکه حاج حسین نماز اول وقتش را در هیچ شرایطی ترک نمی کرد میگوید: " یک روز در جادهای بین دو منطقه جنگی در حرکت بودیم، جاده خطرناک و زیر آتش دشمن بود، ناگهان حسین که پشت فرمان بود کنار جاده ایستاد، پرسیدم چی شده؟ گفت وقت نماز است. گفتم حاجی خطرناکه، گفت من با خداوند متعال وعده کردم که نمازم را اول وقت بخوانم."
🔹حسین بادپا دلش نمیخواست پیکرش بعد از شهادت برگردد. میدانست حاج قاسم که خود شهدای کرمان را به خاک میسپارد، طاقت ندارد پیکر یار دیرینش را در خاک بگذارد. حسین نمیخواست حاج قاسم را اذیت کند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
حتی عراقیها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند
🔹شهید #عباس_صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق میرفت، مقداری لباس، میوه برای عراقیها میخرید تا برای تفحص شهدا با آنها بیشتر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقیها نرم شده و به او علاقهمند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقیها رسید، برایش ختم گرفتند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
اکبر از پاکسازی میادین مین به دفاع از حرم رسید
🔹شهید اکبر ملکشاهی اعتقاد داشت که فرزندانش طوری تربیت و رشد پیدا کنند که همیشه سادگی و قناعت را سرلوحه زندگیشان قرار دهند؛ بهعنوان نمونه به همسرش میگوید: " آنها را از لحاظ غذا خوردن طوری بار بیاورید که به یک نوع غذا، کم و ساده قانع باشند، تا اگر جنگی رخ داد و از لحاظ غذایی تحریم بودیم و مواد غذایی مختصری گیرمان آمد سختی زیادی نکشیم."
🔹ملکشاهی رزمندهای بود که به دلیل شرایط شغلیاش، سالها در میدان مین با شهادت رو به رو بود و آنقدر با حال و هوایش عجین شد تا در نهایت به کسوت یک مدافع حرم آسمانی شد. او جوانمردی بود که در سال ۱۳۷۶ یکی از کلیههایش را بخشید و سال ۹۴ نیز همه هستیاش را فدای حضرت دوست کرد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که خوناش را پای امنیت سیستان و بلوچستان داد
🔹منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و میگفت اگر انسان لقمهای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچههایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت میکرد و با این سکوت دیگران متوجه میشدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است.
🔹ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریستها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آنها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
📷روح الله سلطانی هفتادمين شهيد عملیات لشكر۲۵كربلا
🔹چند روز قبل از شهادت روح الله سلطانی، بچههای عملیات لشكر ۲۵كربلا درصدد چاپ بنر تصاوير شهدای اين لشكر بودند که شهيد سلطانی گفت عكس من را هم بزنيد چرا كه هفتادمين شهيد عملیات لشكر من هستم و همين طور هم شد.
🔹اين شهيد والامقام اهل دعا و استغفار بود و در داخل اتاق كار خويش تكه موکتیرا انداخته بود و نماز شب را روی آن میخواند و زمانی كه كوچكترين مشكل ايجاد میشد تا نیمههای شب با خدا راز و نياز میکرد و تكه كلام شهيد «يا ابوالفضل بیداد» بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
وقتی دفاع از وطن اولویت تمام کارهایت میگردد
🔹شهید #مهدی_ذاکر_حسینی در رابطه با ازدواج میگفت تا زمانی که این داعشیها و تکفیریها از بین نروند من سعی میکنم ازدواج نکنم، چون احتمال شهادت هست. میگفت دوست ندارم در رختخواب بمیرم و میخواهم در راهی بروم که شهادت در آن هست و حداقل اثری از ما در جامعه بماند. وی اعتقاد داشت اگر ما نرویم تروریستها وارد کشور میشوند و مملکتمان را نابود میکنند.
🔹مهدی ذاکر حسینی یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندانهایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. بار دیگر برای ضربه زدن به داعش جلو رفته بود و آن ها تعقیبش کردند و موتورش را با خمپاره زده بودند. مهدی از موتور افتاده و دندانش شکسته بود ولی خودش را از دست آنها نجات داده بود. او همیشه این جراحتها را داشت.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
📷ویژگی اخلاقی معروف شهید «محمد زهرهوند» پل رسیدنش به معبود شد
🔹همسر شهید محمد زهرهوند نیز در خصوص شخصیت و رفتار همسرش اینطور میگوید: احترام به والدین و توصیه به حجاب از اولویتهایش بود؛ صیانت از حجابم در زندگی، از اولویت های «محمد جان» بود، چادر زهرایی برایش چنان با ارزش بود که در آخرین سفارشهایش از من خواست دُردانهاش با حجاب زهرایی در اجتماع و محافل حضور پیدا کند. پس از آغاز جنگ سوریه محمد هم حس و حال دیگری پیدا کرد. شب تا سحر، «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» ذکر نماز شب و نیاز اشکهایش شد تا اینکه به آرزویش یعنی رفتن به جبهه و شهادت رسید."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
آرزوی شهیدی که برآورده شد
🔹همسر شهید #حسین_مرتضوی_زاده با یادآوری خاطراتش میگوید: " یکروز با حسین سر مزار رفته بودیم کنار قبر شهیدان ایستاده بود و درست همانجایی که الان قبر او است، نشان داد و گفت: چطور میشد یک جا به ما میدادند، گفتم: از دست ما فرار میکنی، میخواهی شهید شوی. گفت: نه ! شهداء گل بودند، ما چی هستیم. گفتم: خدا کند من قبل از تو بمیرم. گفت: خدا نکنه. بچه بی مادر شود و از قرار آمدیم. درست سال بعد همانجایی که نشان داده بود، بدون اینکه من قبلا دیده باشم. ای وای مزار شهید عزیزم حسین شده بود. واقعا حسین مستجاب الدعوه بود و به آرزوی خود رسید.
#معرفی_شهید #شهید_شما
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol
اخلاق «سجاد» روسها را هم جذب کرده بود
🔹شهید سجاد باوی راننده تاکسی بود و بچههای اعزامی به سوریه را تا مسیری همراهی میکرد. این امر موجب شده بود با بچههای مدافعان حرم یک گروه تشکیل بدهند و ارتباط خاصی با این دوستان داشته باشد. همچنین بیشتر پاتوقشان مزار شهدای مدافعان حرم بود.
🔹شهید باوی از غذای خودش و رزمندهها را میبرد و به کودکان سوری میرساند و از آنها دلجویی میکرد و با آنها مشغول صحبت میشد. سجاد حتی توانسته بود با تعدادی از نظامیان روسی که در سوریه مستقر بودند ارتباط حسنه خوبی برقرار کند طوری که آنها بعد از روبهرو شدن با خبر شهادت سجاد بسیار متاثر شده بودند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🇮🇷 @sangareshohadababol