eitaa logo
سنگر شهدا
2.2هزار دنبال‌کننده
86هزار عکس
6هزار ویدیو
74 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷زندگی نامه روحانی شهيد ابوالقاسم بزّاز🌷 🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين اي بود كه در شهرش پاپوش را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت . بزاز در سال 1331 در شهرستان چشم به جهان گشود . او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت‌ از و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود. 💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدين‌جهت به خدمت آيت الله رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهره‌مند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس از قبيل: فقه‌،‌ فلسفه‌،‌ اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند‌: آيت الله و ديگر فضلاء آشنا گردد. 🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام را بر خود يك امر واجب مي‌دانست و هميشه در اين سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها مي‌كرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد. وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ شرق وغرب برهاند. 🌹شهيد مي‌گفت: دلم نمي خواهد در اين جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم . در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل‌مشغول ‌به‌ سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانه‌كمك مي‌کرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي تشكيل داد . 🌺به گفتة برادران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اومي‌گفتيم: برادر از اين خسته نمي‌شوي؟ او مي‌گفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نمي‌شوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه مي خواند، به شهادت رسید. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
🌷زندگی نامه روحانی شهيد ابوالقاسم بزّاز🌷 🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين اي بود كه در شهرش پاپوش را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت . بزاز در سال 1331 در شهرستان چشم به جهان گشود . او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت‌ از و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود. 💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدين‌جهت به خدمت آيت الله رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهره‌مند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس از قبيل: فقه‌،‌ فلسفه‌،‌ اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند‌: آيت الله و ديگر فضلاء آشنا گردد. 🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام را بر خود يك امر واجب مي‌دانست و هميشه در اين سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها مي‌كرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد. وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ شرق وغرب برهاند. 🌹شهيد مي‌گفت: دلم نمي خواهد در اين جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم . در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل‌مشغول ‌به‌ سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانه‌كمك مي‌کرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي تشكيل داد . 🌺به گفتة برادران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اومي‌گفتيم: برادر از اين خسته نمي‌شوي؟ او مي‌گفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نمي‌شوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه مي خواند، به شهادت رسید. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
🌷زندگی نامه روحانی شهيد ابوالقاسم بزّاز🌷 🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين اي بود كه در شهرش پاپوش را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت . بزاز در سال 1331 در شهرستان چشم به جهان گشود . او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت‌ از و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود. 💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدين‌جهت به خدمت آيت الله رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهره‌مند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس از قبيل: فقه‌،‌ فلسفه‌،‌ اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند‌: آيت الله و ديگر فضلاء آشنا گردد. 🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام را بر خود يك امر واجب مي‌دانست و هميشه در اين سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها مي‌كرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد. وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ شرق وغرب برهاند. 🌹شهيد مي‌گفت: دلم نمي خواهد در اين جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم . در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل‌مشغول ‌به‌ سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانه‌كمك مي‌کرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي تشكيل داد . 🌺به گفتة برادران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اومي‌گفتيم: برادر از اين خسته نمي‌شوي؟ او مي‌گفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نمي‌شوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه مي خواند، به شهادت رسید. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
🌷زندگی نامه روحانی شهيد ابوالقاسم بزّاز🌷 🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين اي بود كه در شهرش پاپوش را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت . بزاز در سال 1331 در شهرستان چشم به جهان گشود . او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت‌ از و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود. 💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدين‌جهت به خدمت آيت الله رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهره‌مند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس از قبيل: فقه‌،‌ فلسفه‌،‌ اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند‌: آيت الله و ديگر فضلاء آشنا گردد. 🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام را بر خود يك امر واجب مي‌دانست و هميشه در اين سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها مي‌كرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد. وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ شرق وغرب برهاند. 🌹شهيد مي‌گفت: دلم نمي خواهد در اين جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم . در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل‌مشغول ‌به‌ سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانه‌كمك مي‌کرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي تشكيل داد . 🌺به گفتة برادران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اومي‌گفتيم: برادر از اين خسته نمي‌شوي؟ او مي‌گفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نمي‌شوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه مي خواند، به شهادت رسید. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
🌷زندگی نامه روحانی شهيد حجت‌الاسلام ابوالقاسم بزّاز🌷 🌺شهید ابوالقاسم بزاز يك چريك طلبه ويك طلبه چريك بود و اولين اي بود كه در شهرش پاپوش را براي مبارزه بپاكرد و چون دشمن را گستاخ ديد، پوتين بر پا كرد ولباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت . بزاز در سال 1331 در شهرستان چشم به جهان گشود . او در زندگي كودكانه اش هميشه علاقه به داشت . بنابه گفته هاي مادرش در تمام دوران كودكيش هيچ وقت‌ از و روزه كاهلي ننمود؛ حتي بيشتر وقتها در ماه رجب ، شعبان ، رمضان روزه دار بود. 💐او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود. بعد از خواندن كلاس يازدهم تصميم گرفت طلبه شود. بدين‌جهت به خدمت آيت الله رفت تا ازفضائل آن مرد بزرگ بهره‌مند گردد. بعد ازآن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس از قبيل: فقه‌،‌ فلسفه‌،‌ اصول را آغاز نمايد. بعد از يكسال و نيم در مشهد به دليل فعاليتهاي سياسي مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسة رضويه در اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي واستادان مجرب تري مانند‌: آيت الله و ديگر فضلاء آشنا گردد. 🌸او در قم هم کارهایی مانند پخش اعلاميه و نشريات امام را بر خود يك امر واجب مي‌دانست و هميشه در اين سهم بزرگي داشت. او در سال 1355 سفرهايي به ، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي نمود و در آنجا نيز به فعاليتهاي مذهبي ،سياسي وبعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتابهاي امام رابا خود آورد و در تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دور ترين نقاط و از چشم افتاده ترين روستاها مي‌كرد و تبليغات اسلامي مي نمود تا بتواند اسلام رابطورعملي به آنها آموزش دهد. وی حتي در بسياري از روستاها باهمكاري اهالي روستا وبا نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سالهاي خفقان واستبداد اوبا تشكيل جلسه وحضوردر به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري باجريانهاي ضد ديني مي پرداخت. در قم با وگارد جاويدان درگير بود وحتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود، ولي هيچ ترس و واهمه اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ شرق وغرب برهاند. 🌹شهيد مي‌گفت: دلم نمي خواهد در اين جانم را از دست بدهم. دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم . در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل‌مشغول ‌به‌ سازي و بمبهاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام، او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بودند. در روز 22بهمن او در به برادران كرمانشاهي درمبارزه مسلحانه‌كمك مي‌کرد. يك ماه در آنجا بسر برد و بعد ازبرگشتن از آنجا، مدتها محافظ خانه امام در قم بود. در تاريخ 12/8/1358 به سپاه پاسداران بابل درآمد در سپاه هم كلاسهاي تشكيل داد . 🌺به گفتة برادران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، اودر همان لحظه ورود به ما روحيه بخشيد. ما به اومي‌گفتيم: برادر از اين خسته نمي‌شوي؟ او مي‌گفت: چيزي كه مي خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است ومن هرگزخسته نمي‌شوم مخصوصاً دركار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از بابل به او محول به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند. در تاريخ 1359/3/10در توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني، هنگامي كه مي خواند، به شهادت رسید. روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد🌹 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol