🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۸ خرداد ۱۴۰۱ مصادفبا سالروز:
🦋ولادت شهید #مهدی_ایمانی
🦋ولادت شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
🇮🇷@sangareshohadababol
سروها ایستاده میمیرند✌️
موقعیت(محلشهادت) سرهنگ شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب 💔
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است
یا اندر این زمانه، درِ باغ بسته است؟!
خندیدوگفت:سادهنباشایقفسپرست
در بسته نیست، بال و پرِ ما شکسته است
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
🔖#معرفی_شهدا
نام : مجتبی
نام خانوادگی : ذوالفقارنسب
نام پــــدر : محمدحسن
لقــــب : شیر زیتان
تاریخ تولد : ۱۳۵۶/۰۳/۰۸ - جهرم🇮🇷
دین و مذهب : اسلام ، تشیّع
وضعیت تأهل : متأهل
تعداد فرزندان : ۲ فرزند
شغل : تکاور ارتش
درجه : سرهنگ
ملّیّت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۰۱/۲۱ - زیتان🇸🇾
مــزار : فارس، گلزار شهدای جهرم
کتاب : «شیر زیتان»
توضیحات : رئیس رکن دوم تیــــپ۴۵ تکاور ارتــــش شوشتر، فرمانــــده گردان ادوات ارتش در سوریه، فرمانــــده پایگاه شهرک زیتان سوریه، صاحــــب نشــــان افتخار «نصــــر ۳» نیروهــــای مسلــــح
شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🇮🇷@sangareshohadababol
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
♨️موهبت الهی دو فرزند شهید
🌻همسر شهید نقل میکند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد. صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
🌻عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
🇮🇷@sangareshohadababol
📚#کتاب_شهدا
💠کتاب «زندگینامه سرهنگ تکاور، شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب»
✍نویسنده : مهدی فصاحت
🖨ناشر : سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
✍یادداشت رهبر انقلاب بر ابتدای کتاب زندگینامهی داستانی شهید مدافعحرم مجتبی ذوالفقارنسب
آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا در ابتدای کتاب «شیر زیتان» نوشتهاند: «شهید عزیز آقای #مجتبی_ذوالفقار_نسب و هر فداکار مانند آن عزیز، مایه سربلندی کشور و ملت و سرباز حقیقی اسلام و قرآنند. ارتش جمهوری اسلامی ایران و همه ما باید به کسانی چون شهید ذوالفقارنسب افتخار کنیم.»
سَلامُاللهعَلَیْهِ و عَلیجَمیعِالشُّهَداء
سیدعلی خامنهای
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
🟠#وصیتنامه
✍شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🔸سلام بر پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوار و خواهران نازنینم! اکنون که از جمع شما در دنیا به سرای باقی رفتهام، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سالها منتظرش بودم، رسیدم.
🔸فقط برای امام حسین علیهالسلام و عقیله بنیهاشم گریه کنید! جزع فزع نکنید! به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم، انشاءالله شفاعت همهی شما را خواهم کرد.
🔸انشاءالله پرهیزکار باشید و تقوا پیشه کنید! بدانید کلید اسرار، نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردنِ لقمه حلال وصیّت میکنم! همهی شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله رحم سفارش میکنم!
🔸دوستان و همکارانم را سلام برسانید و از آنها برای من طلب حلالیت کنید! خانواده هسمرم را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانند!
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
🧩برشی از #کتاب_شهدا
📚کتاب «شیر زیتان»
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
☀️تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود. مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
☀️دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند. همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
✍#دلنوشته
✴️شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب
مدتی است یکی از دندان هایم شکسته و به عصب رسیده و امانم را بریده است. از فکدرد و سردرد، روحیه خوبی ندارم. خیلی کم غذا میخورم...
البته مُسکّن نمیخورم تا درد بکشم. شاید بتوانم گوشهای از دردهای حضرت زینب سلامالله و رقیه سلامالله را که در این منطقه شام و دمشق متحمل شدند، درک کنم...
اما افسوس!
این کجا و آن کجا...
امکانات و تدارکات مواد غذایی اینجا خوب است. البته ما هم قناعتگر هستیم و قانع...
و برای جنگ سربازی حضرت مهدی عجلالله آمدهایم که انتقام اجدادش را بگیریم و نَه برای خوردن و خوشگذرانی...
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۸ خرداد ۱۴۰۲ مصادفبا سالروز:
🦋ولادت شهید #مهدی_ایمانی
🦋ولادت شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
🇮🇷@sangareshohadababol
سروها ایستاده میمیرند✌️
موقعیت(محلشهادت) سرهنگ شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب 💔
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است
یا اندر این زمانه، درِ باغ بسته است؟!
خندیدوگفت:سادهنباشایقفسپرست
در بسته نیست، بال و پرِ ما شکسته است
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
♨️موهبت الهی دو فرزند شهید
🌻همسر شهید نقل میکند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد. صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
🌻عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
🇮🇷@sangareshohadababol
🧩برشی از #کتاب_شهدا
📚کتاب «شیر زیتان»
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
☀️تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود. مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
☀️دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند. همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🌺تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود.
🌻مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
🌺دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند.
🌻همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
📚گزیدهای از کتاب «شیر زیتان»
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۸ خرداد ۱۴۰۳ مصادفبا سالروز:
🦋ولادت شهید #مهدی_ایمانی
🦋ولادت شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
🇮🇷@sangareshohadababol
سروها ایستاده میمیرند✌️
موقعیت(محلشهادت) سرهنگ شهید مدافعحرم #مجتبی_ذوالفقار_نسب 💔
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است
یا اندر این زمانه، درِ باغ بسته است؟!
خندیدوگفت:سادهنباشایقفسپرست
در بسته نیست، بال و پرِ ما شکسته است
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
♨️موهبت الهی دو فرزند شهید
🌻همسر شهید نقل میکند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد. صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
🌻عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
🇮🇷@sangareshohadababol
🧩برشی از #کتاب_شهدا
📚کتاب «شیر زیتان»
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
☀️تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود. مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
☀️دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند. همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷@sangareshohadababol