eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
98.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
91 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی : مصیب معصومیان ✍️ را افتادیم، به سمت خط سید صادق می رفتیم برای سر کشی از نیروها. در راه به پلی رسیدیم که کاملا در تیر رس مستقیم دشمن قرا داشت. جنبنده ای اگر از آنجا می خواست رد بشود عراقی ها اجازه نمی دادند سالم به آن سر پل برسد. با یستی از روی پل رد می شدیم. ناصر گفت که به حالت خمیده رد بشوم. دویدم، خودم را به آن طرف رساندم. ناصر باید می آمد. 🌷راه افتاد. تعجب کردم، انگار آمده پیاده روی، هیچ ترس و دلهره و واهمه ای در صورتش دیده نمی شد، آمد تا رسید به وسط پل. چند لحظه ای تو قف کرد. ایستاد به اطراف نگاه کرد و دو باره راه افتاد و به سلامتی رسید کنار من. گفتم: ناصر از جانت سیر شدی؟ گفت: نه، ولی باید گاهی به این شکل خودمان رو به عراقی ها نشون بدیم ، چون این کار های ما عراقی ها رو به وحشت میندازه. @sangareshohadababol
جشنواره پاسداران اهل قلم با حضور سردار سلامی و سردارقاانی در ستاد کل تهران برگزار شد و کتاب (روایت زندگی از زبان همسر) که به قلم نویسنده : نوشته شده بود در این جشنواره جزو رتبه های برتر قرار گرفت. @sangareshohadababol
راوی : مصیب معصومیان ✍️ را افتادیم، به سمت خط سید صادق می رفتیم برای سر کشی از نیروها. در راه به پلی رسیدیم که کاملا در تیر رس مستقیم دشمن قرا داشت. جنبنده ای اگر از آنجا می خواست رد بشود عراقی ها اجازه نمی دادند سالم به آن سر پل برسد. با یستی از روی پل رد می شدیم. ناصر گفت که به حالت خمیده رد بشوم. دویدم، خودم را به آن طرف رساندم. ناصر باید می آمد. 🌷راه افتاد. تعجب کردم، انگار آمده پیاده روی، هیچ ترس و دلهره و واهمه ای در صورتش دیده نمی شد، آمد تا رسید به وسط پل. چند لحظه ای تو قف کرد. ایستاد به اطراف نگاه کرد و دو باره راه افتاد و به سلامتی رسید کنار من. گفتم: ناصر از جانت سیر شدی؟ گفت: نه، ولی باید گاهی به این شکل خودمان رو به عراقی ها نشون بدیم ، چون این کار های ما عراقی ها رو به وحشت میندازه. @sangareshohadababol
راوی : مصیب معصومیان ✍️ را افتادیم، به سمت خط سید صادق می رفتیم برای سر کشی از نیروها. در راه به پلی رسیدیم که کاملا در تیر رس مستقیم دشمن قرا داشت. جنبنده ای اگر از آنجا می خواست رد بشود عراقی ها اجازه نمی دادند سالم به آن سر پل برسد. با یستی از روی پل رد می شدیم. ناصر گفت که به حالت خمیده رد بشوم. دویدم، خودم را به آن طرف رساندم. ناصر باید می آمد. 🌷راه افتاد. تعجب کردم، انگار آمده پیاده روی، هیچ ترس و دلهره و واهمه ای در صورتش دیده نمی شد، آمد تا رسید به وسط پل. چند لحظه ای تو قف کرد. ایستاد به اطراف نگاه کرد و دو باره راه افتاد و به سلامتی رسید کنار من. گفتم: ناصر از جانت سیر شدی؟ گفت: نه، ولی باید گاهی به این شکل خودمان رو به عراقی ها نشون بدیم ، چون این کار های ما عراقی ها رو به وحشت میندازه. @sangareshohadababol
راوی : مصیب معصومیان ✍️ را افتادیم، به سمت خط سید صادق می رفتیم برای سر کشی از نیروها. در راه به پلی رسیدیم که کاملا در تیر رس مستقیم دشمن قرا داشت. جنبنده ای اگر از آنجا می خواست رد بشود عراقی ها اجازه نمی دادند سالم به آن سر پل برسد. با یستی از روی پل رد می شدیم. ناصر گفت که به حالت خمیده رد بشوم. دویدم، خودم را به آن طرف رساندم. ناصر باید می آمد. 🌷راه افتاد. تعجب کردم، انگار آمده پیاده روی، هیچ ترس و دلهره و واهمه ای در صورتش دیده نمی شد، آمد تا رسید به وسط پل. چند لحظه ای تو قف کرد. ایستاد به اطراف نگاه کرد و دو باره راه افتاد و به سلامتی رسید کنار من. گفتم: ناصر از جانت سیر شدی؟ گفت: نه، ولی باید گاهی به این شکل خودمان رو به عراقی ها نشون بدیم ، چون این کار های ما عراقی ها رو به وحشت میندازه. @sangareshohadababol