بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی
صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361
✍️... به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم میمالید و با خوشحالی میگفت: من امروز میرم تهران!
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری؟
گفت: «من امروز شهید میشم».
🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد چرا که اگر میخواست شوخی کند، با قهقهه و خندهی همیشگی همراه بود. در چهرهاش جدیّت عیان بود.
🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه».
در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده
#_نحوه_شهادت
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
#_سالگردشهادت
@sangareshohadababol
عملیات نفوذ در گروهک منافقین:
✴️ «محمد با اجازه مسئولین وقت با مراعات تمام جوانب امنیتی برای نفوذ به تشکیلات منافقین به شکل سوری از سپاه اخراج شد. اخراج محمد از سپاه باعث شد آبرو و اعتبارش در بین دوستان و خانوادهاش از بین برود. هرکس به او میرسید با طعنه و کنایه به او میگفت: «منافق! از سپاه برو. سپاه جای منافقین نیست.» گاهی اوقات حتی از دست برادران سپاه کتک هم میخورد؛ اما تمام این اتفاقات لازمه پیشرفت عملیات بود.
✴️ اخراج او از سپاه اینطور رقم خورد که ابتدا شایعه شد محمد با گروهکها در ارتباط است و دچار افكار انحرافي شده است. خود او نيز تعمداً به اين شایعات دامن ميزد. روزنامهها و آثار گروههاي معاند نظير منافقين و حزب توده را همراه خود آشكارا يا گاهي طوري حمل ميكرد كه شک افراد را نسبت به خود برانگیزد. من ابتدا باورم نمیکردم كه او به يكباره دچار اين تفكرات شده باشد؛ ولي به دليل سوابقي كه از برخي نيروهاي انجمن اسلامي دانشكده ديده بودم، احتمال اين امر را دادم. براي اينكه در ذهن من ترديد ايجاد كند گاهي نزد من ميآمد و با من بحث میکرد تا بذر ترديد را در دل من بنشاند.
کار به جایی رسید که محمد در اثر فشار نيروها توسط شوراي فرماندهي سپاه اخراج شد. محمد داماد ما بود و خواهرم به ما متوسل میشد و درخواست طلاق میکرد. موضوع را با یکی از مسئولین سپاه که بعدها به شهادت رسید در ميان گذاشتم. ایشان گفت که خداوند بزرگ است و انشاءاللّه محمد سرِ عقل میآيد و به زندگی برمیگردد.
او هر جا كه تروري اتفاق ميافتاد حضور پيدا ميكرد و طوري جلوه ميداد كه ستون پنجم منافقین است. این فعالیتهای محمد باعث شد گروهكها به او اعتماد كنند و این اعتماد زمینه نفوذ او در آنها بود.
✴️ يكي دو ماه از اين موضوع گذشت كه ناگهان خبری مثل توپ در ساري و كشور پيچيد كه يك انبار پر از اسلحه مربوط به يك خانه تيمي در ساري كشف شد. در پيگيري خبر مشخص شد كه شهيد توراني در گروهك نفوذ كرده و در عروسي خواهر يكي از اين اعضا، در فرصتي مناسب مسئله را به فرماندهي عمليات سپاه اطلاع داده بود. گروه شهيد طوسی هم به محل مورد نظر رفته و انبار سلاح كه بيش از يك كاميون بود به همراه اسناد آن خانه تیمی را کشف و ضبط کرد.
این سلاحها در اوایل انقلاب از پادگان ساری به غارت رفته بود. محل اختفای سلاحها و شناسایی افراد توسط شهید تورانی صورت گرفته بود. پس از مدتی مردم متوجه شدند که او بعنوان یک فرد نفوذی وارد گروهک منافقین شده است.
🌹نحوه شهادت:
✴️زمانی که کمونیستها با همکاری منافقين به جنگل آمل روی آوردند و قرار شد که از اين مرکز به مکانهای مهم استان حمله کنند و آنها را در اختيار بگيرند و از اين طريق ضربات خود را به ديگر نقاط کشور وارد سازند. سپاه نیروهای زیادی را به منطقه آمل اعزام کرد که شهید تورانی مسئولیت فرماندهی یکی از گروهها را بعهده داشت. چون واقعه آمل فاصله زیادی با عملیات نفوذ در منافقین نداشت، تعداد زیادی از منافقین همچنان شهید تورانی را نیروی خودی محسوب میکردند تا اینکه در عملیات آمل متوجه شدند او نفوذی سپاه بوده و برای انتقام گیری وی را به شهادت رساندند. آنها سر از بدنش جدا کردند و اوج ذلت خود را با به آتش کشیدن جنازه بی سر او به نمایش گذاشتند.
✴️جسد شهيد تورانی تا 6بهمن1360 در جنگل مفقود بود. پس از شکست و دستگيری کمونیستها و منافقین تعدادی از آنها در بازجويي اعلام کردندکه ما جنازه شهید تورانی را قطعه قطعه کرديم و قسمتی از آن را دفن و بقیه جسد را سوزانديم. با پیگیریهایی که سپاه داشت بوسيله دادستان وقت آمل دستور تفحص از جنگل داده شد. استخوان سر شهيد تورانی از میان برگ جنگلهای سرد و يخ زده به دست آمد. در 15بهمن1360 تشييع جنازه شهيد تورانی را در ساری شد و در گلزار شهدای ساری استخوانهای مطهر شهيد تورانی را خاکسپاری کردند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدمحمدتورانی
#سالگردشهادت
@sangareshohadababol
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی
نبرد تن با تانک
🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود.
🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.
🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی
@sangareshohadababol
بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی
صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361
✍️... به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم میمالید و با خوشحالی میگفت: من امروز میرم تهران!
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری؟
گفت: «من امروز شهید میشم».
🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد چرا که اگر میخواست شوخی کند، با قهقهه و خندهی همیشگی همراه بود. در چهرهاش جدیّت عیان بود.
🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه».
در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده
#_نحوه_شهادت
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
#_سالگردشهادت
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
عملیات نفوذ در گروهک منافقین:
✴️ «محمد با اجازه مسئولین وقت با مراعات تمام جوانب امنیتی برای نفوذ به تشکیلات منافقین به شکل سوری از سپاه اخراج شد. اخراج محمد از سپاه باعث شد آبرو و اعتبارش در بین دوستان و خانوادهاش از بین برود. هرکس به او میرسید با طعنه و کنایه به او میگفت: «منافق! از سپاه برو. سپاه جای منافقین نیست.» گاهی اوقات حتی از دست برادران سپاه کتک هم میخورد؛ اما تمام این اتفاقات لازمه پیشرفت عملیات بود.
✴️ اخراج او از سپاه اینطور رقم خورد که ابتدا شایعه شد محمد با گروهکها در ارتباط است و دچار افكار انحرافي شده است. خود او نيز تعمداً به اين شایعات دامن ميزد. روزنامهها و آثار گروههاي معاند نظير منافقين و حزب توده را همراه خود آشكارا يا گاهي طوري حمل ميكرد كه شک افراد را نسبت به خود برانگیزد. من ابتدا باورم نمیکردم كه او به يكباره دچار اين تفكرات شده باشد؛ ولي به دليل سوابقي كه از برخي نيروهاي انجمن اسلامي دانشكده ديده بودم، احتمال اين امر را دادم. براي اينكه در ذهن من ترديد ايجاد كند گاهي نزد من ميآمد و با من بحث میکرد تا بذر ترديد را در دل من بنشاند.
کار به جایی رسید که محمد در اثر فشار نيروها توسط شوراي فرماندهي سپاه اخراج شد. محمد داماد ما بود و خواهرم به ما متوسل میشد و درخواست طلاق میکرد. موضوع را با یکی از مسئولین سپاه که بعدها به شهادت رسید در ميان گذاشتم. ایشان گفت که خداوند بزرگ است و انشاءاللّه محمد سرِ عقل میآيد و به زندگی برمیگردد.
او هر جا كه تروري اتفاق ميافتاد حضور پيدا ميكرد و طوري جلوه ميداد كه ستون پنجم منافقین است. این فعالیتهای محمد باعث شد گروهكها به او اعتماد كنند و این اعتماد زمینه نفوذ او در آنها بود.
✴️ يكي دو ماه از اين موضوع گذشت كه ناگهان خبری مثل توپ در ساري و كشور پيچيد كه يك انبار پر از اسلحه مربوط به يك خانه تيمي در ساري كشف شد. در پيگيري خبر مشخص شد كه شهيد توراني در گروهك نفوذ كرده و در عروسي خواهر يكي از اين اعضا، در فرصتي مناسب مسئله را به فرماندهي عمليات سپاه اطلاع داده بود. گروه شهيد طوسی هم به محل مورد نظر رفته و انبار سلاح كه بيش از يك كاميون بود به همراه اسناد آن خانه تیمی را کشف و ضبط کرد.
این سلاحها در اوایل انقلاب از پادگان ساری به غارت رفته بود. محل اختفای سلاحها و شناسایی افراد توسط شهید تورانی صورت گرفته بود. پس از مدتی مردم متوجه شدند که او بعنوان یک فرد نفوذی وارد گروهک منافقین شده است.
🌹نحوه شهادت:
✴️زمانی که کمونیستها با همکاری منافقين به جنگل آمل روی آوردند و قرار شد که از اين مرکز به مکانهای مهم استان حمله کنند و آنها را در اختيار بگيرند و از اين طريق ضربات خود را به ديگر نقاط کشور وارد سازند. سپاه نیروهای زیادی را به منطقه آمل اعزام کرد که شهید تورانی مسئولیت فرماندهی یکی از گروهها را بعهده داشت. چون واقعه آمل فاصله زیادی با عملیات نفوذ در منافقین نداشت، تعداد زیادی از منافقین همچنان شهید تورانی را نیروی خودی محسوب میکردند تا اینکه در عملیات آمل متوجه شدند او نفوذی سپاه بوده و برای انتقام گیری وی را به شهادت رساندند. آنها سر از بدنش جدا کردند و اوج ذلت خود را با به آتش کشیدن جنازه بی سر او به نمایش گذاشتند.
✴️جسد شهيد تورانی تا 6بهمن1360 در جنگل مفقود بود. پس از شکست و دستگيری کمونیستها و منافقین تعدادی از آنها در بازجويي اعلام کردندکه ما جنازه شهید تورانی را قطعه قطعه کرديم و قسمتی از آن را دفن و بقیه جسد را سوزانديم. با پیگیریهایی که سپاه داشت بوسيله دادستان وقت آمل دستور تفحص از جنگل داده شد. استخوان سر شهيد تورانی از میان برگ جنگلهای سرد و يخ زده به دست آمد. در 15بهمن1360 تشييع جنازه شهيد تورانی را در ساری شد و در گلزار شهدای ساری استخوانهای مطهر شهيد تورانی را خاکسپاری کردند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدمحمدتورانی
#سالگردشهادت
@sangareshohadababol
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی
نبرد تن با تانک
🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود.
🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.
🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی
@sangareshohadababol
بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی
صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361
✍️... به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم میمالید و با خوشحالی میگفت: من امروز میرم تهران!
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری؟
گفت: «من امروز شهید میشم».
🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد چرا که اگر میخواست شوخی کند، با قهقهه و خندهی همیشگی همراه بود. در چهرهاش جدیّت عیان بود.
🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه».
در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده
#_نحوه_شهادت
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
#_سالگردشهادت
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
عملیات نفوذ در گروهک منافقین:
✴️ «محمد با اجازه مسئولین وقت با مراعات تمام جوانب امنیتی برای نفوذ به تشکیلات منافقین به شکل سوری از سپاه اخراج شد. اخراج محمد از سپاه باعث شد آبرو و اعتبارش در بین دوستان و خانوادهاش از بین برود. هرکس به او میرسید با طعنه و کنایه به او میگفت: «منافق! از سپاه برو. سپاه جای منافقین نیست.» گاهی اوقات حتی از دست برادران سپاه کتک هم میخورد؛ اما تمام این اتفاقات لازمه پیشرفت عملیات بود.
✴️ اخراج او از سپاه اینطور رقم خورد که ابتدا شایعه شد محمد با گروهکها در ارتباط است و دچار افكار انحرافي شده است. خود او نيز تعمداً به اين شایعات دامن ميزد. روزنامهها و آثار گروههاي معاند نظير منافقين و حزب توده را همراه خود آشكارا يا گاهي طوري حمل ميكرد كه شک افراد را نسبت به خود برانگیزد. من ابتدا باورم نمیکردم كه او به يكباره دچار اين تفكرات شده باشد؛ ولي به دليل سوابقي كه از برخي نيروهاي انجمن اسلامي دانشكده ديده بودم، احتمال اين امر را دادم. براي اينكه در ذهن من ترديد ايجاد كند گاهي نزد من ميآمد و با من بحث میکرد تا بذر ترديد را در دل من بنشاند.
کار به جایی رسید که محمد در اثر فشار نيروها توسط شوراي فرماندهي سپاه اخراج شد. محمد داماد ما بود و خواهرم به ما متوسل میشد و درخواست طلاق میکرد. موضوع را با یکی از مسئولین سپاه که بعدها به شهادت رسید در ميان گذاشتم. ایشان گفت که خداوند بزرگ است و انشاءاللّه محمد سرِ عقل میآيد و به زندگی برمیگردد.
او هر جا كه تروري اتفاق ميافتاد حضور پيدا ميكرد و طوري جلوه ميداد كه ستون پنجم منافقین است. این فعالیتهای محمد باعث شد گروهكها به او اعتماد كنند و این اعتماد زمینه نفوذ او در آنها بود.
✴️ يكي دو ماه از اين موضوع گذشت كه ناگهان خبری مثل توپ در ساري و كشور پيچيد كه يك انبار پر از اسلحه مربوط به يك خانه تيمي در ساري كشف شد. در پيگيري خبر مشخص شد كه شهيد توراني در گروهك نفوذ كرده و در عروسي خواهر يكي از اين اعضا، در فرصتي مناسب مسئله را به فرماندهي عمليات سپاه اطلاع داده بود. گروه شهيد طوسی هم به محل مورد نظر رفته و انبار سلاح كه بيش از يك كاميون بود به همراه اسناد آن خانه تیمی را کشف و ضبط کرد.
این سلاحها در اوایل انقلاب از پادگان ساری به غارت رفته بود. محل اختفای سلاحها و شناسایی افراد توسط شهید تورانی صورت گرفته بود. پس از مدتی مردم متوجه شدند که او بعنوان یک فرد نفوذی وارد گروهک منافقین شده است.
🌹نحوه شهادت:
✴️زمانی که کمونیستها با همکاری منافقين به جنگل آمل روی آوردند و قرار شد که از اين مرکز به مکانهای مهم استان حمله کنند و آنها را در اختيار بگيرند و از اين طريق ضربات خود را به ديگر نقاط کشور وارد سازند. سپاه نیروهای زیادی را به منطقه آمل اعزام کرد که شهید تورانی مسئولیت فرماندهی یکی از گروهها را بعهده داشت. چون واقعه آمل فاصله زیادی با عملیات نفوذ در منافقین نداشت، تعداد زیادی از منافقین همچنان شهید تورانی را نیروی خودی محسوب میکردند تا اینکه در عملیات آمل متوجه شدند او نفوذی سپاه بوده و برای انتقام گیری وی را به شهادت رساندند. آنها سر از بدنش جدا کردند و اوج ذلت خود را با به آتش کشیدن جنازه بی سر او به نمایش گذاشتند.
✴️جسد شهيد تورانی تا 6بهمن1360 در جنگل مفقود بود. پس از شکست و دستگيری کمونیستها و منافقین تعدادی از آنها در بازجويي اعلام کردندکه ما جنازه شهید تورانی را قطعه قطعه کرديم و قسمتی از آن را دفن و بقیه جسد را سوزانديم. با پیگیریهایی که سپاه داشت بوسيله دادستان وقت آمل دستور تفحص از جنگل داده شد. استخوان سر شهيد تورانی از میان برگ جنگلهای سرد و يخ زده به دست آمد. در 15بهمن1360 تشييع جنازه شهيد تورانی را در ساری شد و در گلزار شهدای ساری استخوانهای مطهر شهيد تورانی را خاکسپاری کردند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدمحمدتورانی
#سالگردشهادت
@sangareshohadababol
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی
نبرد تن با تانک
🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود.
🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.
🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی
@sangareshohadababol
بخشی از کتاب دیدم که جانم میرود نوشته حمید داودآبادی
صبح روز پنج شنبه 22 مهر 1361
✍️... به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان صبح به خیری گفت و دولا دولا وارد سنگر شد. دستهایش را از شوق به هم میمالید و با خوشحالی میگفت: من امروز میرم تهران!
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری؟
گفت: «من امروز شهید میشم».
🌷 فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم!»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد چرا که اگر میخواست شوخی کند، با قهقهه و خندهی همیشگی همراه بود. در چهرهاش جدیّت عیان بود.
🌷گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای! دست من و تو هم نیست، هر چی خدا بخواد، همونه».
در کنار هم در جبهه سومار- نفر وسط مصطفی کاظم زاده
#_نحوه_شهادت
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده
#_سالگردشهادت
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
عملیات نفوذ در گروهک منافقین:
✴️ «محمد با اجازه مسئولین وقت با مراعات تمام جوانب امنیتی برای نفوذ به تشکیلات منافقین به شکل سوری از سپاه اخراج شد. اخراج محمد از سپاه باعث شد آبرو و اعتبارش در بین دوستان و خانوادهاش از بین برود. هرکس به او میرسید با طعنه و کنایه به او میگفت: «منافق! از سپاه برو. سپاه جای منافقین نیست.» گاهی اوقات حتی از دست برادران سپاه کتک هم میخورد؛ اما تمام این اتفاقات لازمه پیشرفت عملیات بود.
✴️ اخراج او از سپاه اینطور رقم خورد که ابتدا شایعه شد محمد با گروهکها در ارتباط است و دچار افكار انحرافي شده است. خود او نيز تعمداً به اين شایعات دامن ميزد. روزنامهها و آثار گروههاي معاند نظير منافقين و حزب توده را همراه خود آشكارا يا گاهي طوري حمل ميكرد كه شک افراد را نسبت به خود برانگیزد. من ابتدا باورم نمیکردم كه او به يكباره دچار اين تفكرات شده باشد؛ ولي به دليل سوابقي كه از برخي نيروهاي انجمن اسلامي دانشكده ديده بودم، احتمال اين امر را دادم. براي اينكه در ذهن من ترديد ايجاد كند گاهي نزد من ميآمد و با من بحث میکرد تا بذر ترديد را در دل من بنشاند.
کار به جایی رسید که محمد در اثر فشار نيروها توسط شوراي فرماندهي سپاه اخراج شد. محمد داماد ما بود و خواهرم به ما متوسل میشد و درخواست طلاق میکرد. موضوع را با یکی از مسئولین سپاه که بعدها به شهادت رسید در ميان گذاشتم. ایشان گفت که خداوند بزرگ است و انشاءاللّه محمد سرِ عقل میآيد و به زندگی برمیگردد.
او هر جا كه تروري اتفاق ميافتاد حضور پيدا ميكرد و طوري جلوه ميداد كه ستون پنجم منافقین است. این فعالیتهای محمد باعث شد گروهكها به او اعتماد كنند و این اعتماد زمینه نفوذ او در آنها بود.
✴️ يكي دو ماه از اين موضوع گذشت كه ناگهان خبری مثل توپ در ساري و كشور پيچيد كه يك انبار پر از اسلحه مربوط به يك خانه تيمي در ساري كشف شد. در پيگيري خبر مشخص شد كه شهيد توراني در گروهك نفوذ كرده و در عروسي خواهر يكي از اين اعضا، در فرصتي مناسب مسئله را به فرماندهي عمليات سپاه اطلاع داده بود. گروه شهيد طوسی هم به محل مورد نظر رفته و انبار سلاح كه بيش از يك كاميون بود به همراه اسناد آن خانه تیمی را کشف و ضبط کرد.
این سلاحها در اوایل انقلاب از پادگان ساری به غارت رفته بود. محل اختفای سلاحها و شناسایی افراد توسط شهید تورانی صورت گرفته بود. پس از مدتی مردم متوجه شدند که او بعنوان یک فرد نفوذی وارد گروهک منافقین شده است.
🌹نحوه شهادت:
✴️زمانی که کمونیستها با همکاری منافقين به جنگل آمل روی آوردند و قرار شد که از اين مرکز به مکانهای مهم استان حمله کنند و آنها را در اختيار بگيرند و از اين طريق ضربات خود را به ديگر نقاط کشور وارد سازند. سپاه نیروهای زیادی را به منطقه آمل اعزام کرد که شهید تورانی مسئولیت فرماندهی یکی از گروهها را بعهده داشت. چون واقعه آمل فاصله زیادی با عملیات نفوذ در منافقین نداشت، تعداد زیادی از منافقین همچنان شهید تورانی را نیروی خودی محسوب میکردند تا اینکه در عملیات آمل متوجه شدند او نفوذی سپاه بوده و برای انتقام گیری وی را به شهادت رساندند. آنها سر از بدنش جدا کردند و اوج ذلت خود را با به آتش کشیدن جنازه بی سر او به نمایش گذاشتند.
✴️جسد شهيد تورانی تا 6بهمن1360 در جنگل مفقود بود. پس از شکست و دستگيری کمونیستها و منافقین تعدادی از آنها در بازجويي اعلام کردندکه ما جنازه شهید تورانی را قطعه قطعه کرديم و قسمتی از آن را دفن و بقیه جسد را سوزانديم. با پیگیریهایی که سپاه داشت بوسيله دادستان وقت آمل دستور تفحص از جنگل داده شد. استخوان سر شهيد تورانی از میان برگ جنگلهای سرد و يخ زده به دست آمد. در 15بهمن1360 تشييع جنازه شهيد تورانی را در ساری شد و در گلزار شهدای ساری استخوانهای مطهر شهيد تورانی را خاکسپاری کردند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدمحمدتورانی
#سالگردشهادت
@sangareshohadababol
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی
نبرد تن با تانک
🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود.
🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.
🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی
@sangareshohadababol