eitaa logo
سنگر شهدا
2.8هزار دنبال‌کننده
123.9هزار عکس
11.4هزار ویدیو
147 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 | شدیدترین حمله به ♦️در قضیه یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزد و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: ((رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است امروز تمام گرفتاریهاي ما از آمریکا است)) و شدیدترین حمله را به آمریکا کردند. 📚به نقل از: حجۀالاسلام و المسلمین سید حمید 🇮🇷 @sangareshohadababol
💢 ۲۲ فاتح قله های و ؛ شیر بیشه ی بهشهر زین العابدین کیان مهر . . 🔖 «یک بار پدرش گفت، تا حالا جبهه بودی، زحمت خود را کشیدی و از مملکت دفاع کردی؛ الان دیگر من پیر و شکسته هستم؛ مادرت هم همین‌طور. دیگر نرو! گفت: آیا وقتی گندم را از زمین کشاورزی به منزل می‌آوردید، خمس آن را می‌دهید؟ گفتیم: بله! گفت: پس چطور هفت پسر دارید و می‌ترسید یک نفر را در راه خدا بدهید؟! روز قیامت چگونه می‌توانید در روی حضرت علی و حضرت زهرا نگاه کنید؟ می‌گویید که این‌همه بچه داشتم و نگذاشتم جبهه بروند؟!» . : ▪️مسئول عملیات محور، در غائله گنبد و بندرترکمن ▪️سال ۱۳۶۰ جانشین واحد طرح و عملیات کردستان▪️سال ۱۳۶۲ فرمانده گردان چناره... . 📩 قسمتی از نامه : خدایا! رضام رضای توست صبر می کنم در مقابل بلاهایی که برمن فرستادی. تسلیم و مطیع امر تو هستم. ای معبود بی همتا! و ای فریادرس بیچارگان. 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 رحیم رنجبر ( بابلسر) ۴ ۱۳۶۷ ... . ای از پسرخاله : ماه بود و موقع افطاری ما رفتیم نانوایی و 3-2 قرص برای خریداری کردیم در راه که می آمدیم خانمی را دیدیم که به ما گفت من دارم و نان نگرفته ام رحیم همه نان را به او داد. بنده به او گفتم: ما برای خودمان چیزی نداریم. جواب داد اشکال ندارد می رساند وقتی به منزل رسیدیم دیدیم ما برای ما آورد اینجا بود که به این جمله رسیدم از این دست بدهی از آن می گیری. . @sangareshohadababol
💢 جواد ( آمل)_۱۶ ساله_ ۴ ۱۳۶۷ : . : ▪️نبی الله مریجی ـ دوست شهید : ایشان در هر کجا بود من هم بودم. اگر نیروی داوطلب می خواستند بلند می شد من هم به تبع او بلند می شدم تا در کنار هم باشیم . در لحظه های آخر که داشتیم  اسیر می شدیم  گرمای سوزان و لب های و دوستان مان  باعث شد کلمن یخ را برداشتیم و آن راشکستیم به بچه ها آب دادیم تا ثانیه های آخر که ما از شهید جدا شدیم و دیگر ایشان را ندیدم تا الان .... . @sangareshohadababol
🌊 . 🚤 : بحبوحه‌ی عملیات والفجر ۸ کنار نهر بوفلفل دیدم حاجی منتظر قایق تا بره اونطرف اروند . این در حالی بود که حاج علی فرمانده‌ی بهداری لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود و میتونست دستور بده به یه قایقران که ببرتش اونطرف اروند.گفتم حاج علی من درخدمتم سوار قایق بشین بریم.گفت : نه وایسا چنتا رزمنده هم بیان که قصد رفتن به فاو و دارن باهم بریم ، نمیخام یه قایق تنها فقط منو ببره و زمان و سوخت مصرف بشه . تواضع و فروتنی فرمانده حاج علی احمدی رو آن روز به چشم دیدم.چند ساعت بعد هم بشهادت رسید.( 🎙راوی جانباز حسین احمدی) . @sangareshohadababol
🇮🇷 . ▪️موسی علیزاده ؛ اهل روستای زین العابدین جویبار، عضو گردان صاحب الزمان لشکر ویژه ۲۵ کربلا‌ و معروف بود به شکارچی تانک.مرحله آخر جبهه به عنوان پاسدار نام نویسی کرد ولی بعد از یک هفته مجدداً  به گزینش لشکر مراجعه کرد وقتی علتش را پرسیدم گفت:« هنوز لیاقت پوشیدن لباس سبز سپاه را پیدا نکردم و خود را در آن حد و اندازه نمی بینم.( راوی : برادر جعفر یزدانی) . @sangareshohadababol
💢 بعضی وقت ها با یک تیر ۲ نفر شهید می‌شدند! آری ؛ همسر خود است !!! . . ▫️ یک روز بهش گفتم : رحیم تو مثلا فرمانده ای ، چقدر دیر به دیر بهمون سر میزنی و میای خونه ...! ناراحت شد و رو بهم کرد و گفت: خانم دیگه به من نگو فرمانده ... من ته مانده ممممممم . دیگه بهم فرمانده نگو !!!! . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▪️ / معمولا خانواده‌های پاسدار بعد از گرفتن دارو، یک رسید درمانی می‌گرفتند و سپس، هزینه آن را از سپاه دریافت می‌کردند. خدایار وقتی از جبهه بر می‌گشت، آن برگه‌ها را از مالی می‌گرفت و در گوشه‌ای از باغ پنهان می‌کرد. ما چند روز بعد، متوجه این کار او می‌شدیم. وقتی می‌پرسیدیم: چرا این کار را می‌کنی، می‌گفت: کشورمان در حال جنگ است و شرایط اقتصادی طوری نیست که من بروم و از سپاه هزینه بگیرم. . @sangareshohadababol
🌷 ( تنکابن) : ۷ ۱۳۶۷ . // : ▪️ دختر بزرگش 3 ساله و نیم بود. شب قبل رفتن آمد سمت پدرش گفت : بابا نرو ، جبهه نرو ، صدام تو رو میکشه، یعقوب دیگه سخنی نگفت ، چند لحظه به دخترمون نگاه کرد و گفت : « نه دخترم خدا با من است و من با خدا،  به امید خدا من صدام را می کشم .» در همین حین شهید دخترش را بغل می کند و از اتاق بیرون می رود من هم به دنبال ایشان بیرون می روم می بینم شهید بزرگوار  هر دو دخترانش را بغل کرده و گریه می کند و می گوید :«اگر شهید شدم شما امام را دارید و دیگر نگران نباشید . . 📩 قسمتی از ی : ▫️خدایا ...کاش هزار جای داشتم و در راه اسلام فدای میکردم . ای تاریخ و دنیای کفر! بدانید که منطق ما منطق قران است. @sangareshohadababol
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📩 آخرین سفری که با هم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. داخل اتوبوس هم موقع رفت و هم موقع برگشت کنار هم نشسته بودیم. روضه‌ای از حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودند که دختر بچه‌ها این شعر: حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی رو می‌خوندند... آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود و می‌گفت: خیلی گریه کردم، خیلی قشنگ بود... آرمان عاشق حضرت رقیه(س) بود.❤️ 🕊 🌹 https://eitaa.com/Arman_Aliverdi21
🖌 نوروزی با اشاره به های ، بیان کرد: |بابک بسیار شوخ طبع و در حین آموزش بسیار جدی بود، در زمان آنتراک‌بسیار شوخ و خنده رو بود و نسبت به سنی که داشت و شیطنت های مقتضی این سن بسیار رفتار مناسب و سنجیده ای داشت. مسئول آموزش شهید نوری با اشاره به ای از این شهید،گفت: یک روز برای آموزش حضور نداشتم، و جانشین خودم را برای برگزاری کلاس فرستادم، روز بعد جانشین آموزش گفت "بابک‌نوری دیروز در کلاس من را به چالش کشید و یک‌سوالی پرسید که من نتوانستم جواب بدهم"، دوست ما با وجود سابقه بالایی که داشت نتوانسته بود جواب بدهد. @sangareshohadababol