eitaa logo
سنگر شهدا
2.3هزار دنبال‌کننده
89.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
78 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 جلیل محمودنژاد ( ) : ۲۲ دی ۱۳۶۵ کربلای پنج: . 📩قسمتی از وصیت نامه ی شهید : خدايا! تو خود آگاهي ماندن در اين دنيا دشوار است. در غربت زمين بي يار و ياور حضور داشتن خود عيب است (در فراق شهيدان) انگار كه پشتمان شكسته است. زنجير درد دستهايمان را بسته، ما از نبودن آنها رنج نمي بريم خدا مي داند ولي از بودن خويش با اين گناهان چه بكنيم.  . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 روح الله کریمیان بهنمیری. تو امام لشگر ۲۵ بود. ۷ مرحله بعنوان عازم جبهه ها شد.تو بچه ها روح الله رو به سه چیز میشناختند : پرهیز از حرف های بیهوده، خوش رویی و ساده زیستی.سرانجام روح الله تو سن ۱۹ سالگی تو عملیات کربلای پنج ( ۲۲ دی ۱۳۶۵) تو بر اثر اصابت تیر مستقیم بشهادت رسید.شادی روحش .🇮🇷 . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
🌗شامگاه ۲۴ دی ماه ۱۳۶۵ - شهادت سردار محبوب، حاج محمد عبادیان، مسئول تدارکات و پشتیبانی لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) 🌴 عملیات کربلای ۵ - شلمچه 🌿 مزار شهید: مشهد مقدس، بهشت ثامن الائمه {علیه السلام} حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا {علیه آلاف التهیة و الثناء} @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | سالروز عملیات کربلای ۶ 📆 زمان اجرا : ۲۳ دی ( ۱۳۶۵ ) عملیات کربلای شش با رمز یا فاطمه الزهراء‌ (س) در منطقه عمومی جبهه سومار( به وسعت تقریبی 100 کیلومتر مربع) آغاز شد.این عملیات توسط نیروی زمینی ارتش و به منظور آزادسازی ارتفاعات مهم شمال شرقی نفت شهر طراحی و اجرا شد. در این عملیات، نیروهای پیاده ، زرهی و هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران حضور داشتند. تلفات دشمن: کشته و زخمی شدن 3هزار نفر ،انهدام 20 تانک و نفربر 11 هواپیما 2 بالگرد و غنیمت گرفتن ده‌ها تانک و نفربر 💠 یکی از اهداف این عملیات جلوگیری از انتقال نیروهای عراقی به جبهه جنوب و منطقه بصره بود. در این زمان نیروهاس سپاه عملیات کربلای 5 را در شلمچه آغاز کرده بودند و از سوی دشمن شدیداً تحت فشار قرار داشتند. 🇮🇷 کانال دفاع مقدس @sangareshohadababol
📜 | ۲۳ دی - سالروز عملیات کربلای ۶ که در زمستان ۱۳۶۵ توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام گرفت ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ از زبان حاج قاسم سلیمانی:👇👇 ❣️فروریختن دژ شلمچه در عملیات کربلای 5، در خطر قرار گرفتن بصره، شرایط سیاسی و نظامی و تاثیرات مهم این عملیات بر جنگ، آن را از مهم ترین عملیات های جنگ کرده است. نیروهای ارتش در کربلای 6 می خواستند فشار بر جبهه های جنوب را کم کنند 🎙ارتشی‌ها کجا بودند؟ 🔹همزمان با کربلای 4 بنا شد ارتش در جبهه نفت شهر، عملیاتی با نام کربلای 5 انجام شود تا توان عراق در دو جبهه درگیر شود. با توقف عملیات کربلای 4، عملیات کربلای 5 در جبهه نفت شهر هم لغو شد. 🔹با قطعی شدن عملیات کربلای 5 در شلمچه، به نیروهای ارتشی نفت شهر و سومار دستور دادند طرح عملیاتی کربلای 5 را با نام کربلای 6، 48 ساعت پس از کربلای 5 در جنوب اجرا کنند، اما فرماندهان نگران آمادگی دشمن در این منطقه بودند. فشار کربلای 5 که زیاد شد، کربلای 6 باید آغاز می شد . . . 🎤 (بخشی از مصاحبه با شهید قاسم سلیمانی - فرمانده لشگر 41 ثارالله-ع) 🇮🇷 کانال دفاع مقدس @sangareshohadababol
تر نشد ، گر کام ما از آبِ دنیا باک نیست ... ما غلامان حسینیـم ، تشنگی میراث ماست ... به فدای لبِ عطشانِ اباعبدالله علیه السلام ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 📷 👆 سومار ؛ دی ماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای شش 🇮🇷 کانال دفاع مقدس @sangareshohadababol
💢 عباس محسنی ( تیرکلای ) ۲۴ دی ۱۳۶۵ 🌷: . ▪️خواهر شهید : یادم می آید که ماه رمضان برای درست کردن سحری پیش او رفتم من سحری را آماده کردم و او را صدا زدم که سحر شد بلند شو! دیدم روی کتاب هایش خوابیده ، هرچقدر صدایش کردم بیدار نشد بعد از نماز گفتم ، چرا برای خوردن سحری بلند نشدی ؟ گفت : بچه ها در جبهه در ماه مبارک رمضان در هوای گرم تابستان از تشنگی شدید یخ به شکمشان می بندند و روزه می گیرند . ما کار بزرگی نمی کنیم که بدون سحری روزه می گیریم. روز آخری که می رفت به جبهه به ما گفت : اگر خدا بخواهد بیست وچهارم برای ثبت نام در دانشگاه ارومیه رشته گیاه پزشکی می آیم. ولی خداوند تقدیر دیگری را برای او رقم زد و او دانشگاه جبهه را مقدم داشت و درست در همان روز به شهادت رسید و همچون  مولایش ابالفضل دو دست وی از بدنش قطع شد .  . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
🌹 حمید هاشمی ؛ ۱۳۳۸ #شهادت : ۲۷ ۱۳۶۵ : . 🕊قسمتی از وصیت نامه ی شهید : خواهران من! می بخشید که از برادر بزرگ بودن خود مغرور می گشتم و در کوچکی شما را اگر اذیت کرده بودم حالا از شما تمنای عفو می نمایم انشاءالله که بخاطر زحمتهایتان از زینب کبری اجرتان را بگیرید. برادران من! شما هم باید مرا مورد عفو قرار دهید زیرا برادر خوبی برایتان نبودم. . @sangareshohadababol
💢 حمید هاشمی ؛ ۱۳۳۸ #شهادت : ۲۷ ۱۳۶۵ : . 🕊قسمتی از وصیت نامه ی شهید : خواهران من! می بخشید که از برادر بزرگ بودن خود مغرور می گشتم و در کوچکی شما را اگر اذیت کرده بودم حالا از شما تمنای عفو می نمایم انشاءالله که بخاطر زحمتهایتان از زینب کبری اجرتان را بگیرید. برادران من! شما هم باید مرا مورد عفو قرار دهید زیرا برادر خوبی برایتان نبودم. . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▪️بسیجی شهید مهرداد هدایتی ، فرزند اول خانواده دانشجوی رشته دانشکده فنی ،رفت ، تو لشکر ویژه ۲۵ آر پی جی زن بود ، بود و نترس. یک بار تو از ناحیه پشت خورده و مجروح شده و دومین باز در منطقه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه صورت مجروح شد.سرانجام در ۲۷ دی ۱۳۶۵ تو شلمچه بر اثر اصابت گلوله توپ بشهادت رسید.شادی روحش . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
👨‍👦 دوتا بودند تو لشکر ویژه ۲۵ کربلا ، اهل روستای الم شیر، حسین و محسن علی نژاد. محسن ۲۵ دی ماه ۱۳۶۵ تو بشهادت رسید ، حسین ۱۵ ماه بعد تو همون به داداش شهیدش پیوست و آسمونی شد. شادی روحشون صلوات...🌷🌷🌷 . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 علی اصغر رضایی ،متولد ۱۳۴۵ . درس خوان بود و باهوش.برای امرار معاش تو کوره ی آجر پزی کار می‌کرد.سال ۶۱ تو سن شانزده سالگی اولین بار رفت .چهار مرحله بعنوان عازم شد.سرانجام در دی ماه ۱۳۶۵ تو بشهادت رسید.( : سمت چپ رضایی) . @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🎥تصویری خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی با حماسه خوانی صادق آهنگران 🌹 در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید و حدود دوماهی به درازا کشید... @sangareshohadababol
💢 سید علی سادات تبار ( ) دی ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج : . 📩 قسمتی از وصیت نامه ی شهید : ای آزاد اندیشان دنیا فکر نکنید که ما بسیجیها فقط به طمع بهشت و یا ترس از جهنم جانمان را فدا می کنیم بلکه ما حقیقت اسلام را در یافتیم و حالا بعد از سالها که در جاهلیت بودیم حق را پیدا نمودیم اگر هزار جان در بدن داشته باشیم همه را در راه اسلام می دهیم. به استکبار بگوئید اینها امت محمد (ص) شیعیان علی (ع) و سربازان امام زمان (عج) و رهروان راه خمینی اند و با بودن این چنین افراد فکر تجاوز به اسلام را از سرشان بدر کنند یاران خمینی همچو کوه استواری را می مانند که از مولایشان علی (ع) درس شجاعت و مردانگی آموختند و یاد گرفتند که چگونه با دشمن کافر بجنگند و هرگز از جنگ خسته نشده و پشت به دشمن نکنند. . @sangareshohadababol
🌹 . 🔹یک روز در زمین شالی روستایشان مشغول نشاء بودند .هوا ابری شد و صدای رعد و برق مهیبی آمد به طوری که همه افراد حاضر ترسیده بودند اما موسی با خیال راحت کارش را انجام می داد و توجهی نکرد. اطرافیان به او گفتند تو از این صدا ها نمی ترسی ؟ گفت برای چه باید بترسم من تو جبهه یک آرپی جی زن هستم و از این صداهای کوچیک نمیترسم... . ▪️بیاد موسی جعفری قراخیلی از لشکر ویژه ۲۵ #شهادت ۱۳۶۷ . ( عکس : اعزام به جبهه؛ سمت راست شهید موسی جعفری) @sangareshohadababol
🌷سردار شهید ایرج آقابزرگی، فرمانده آموزش نظامی و مسئول محور عملیاتی تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع) در دوران دفاع مقدس 🌿متولد شهر نافچ از توابع شهرستان شهرکرد -- سال ۱۳۴۱ 🌷او در عملیات کربلای ۵ (زمستان ۶۵) در حالی که فرماندهی گردان یازهرا(س) را بر عهده داشت در خاک خونین به شهادت رسید ▪️ کانال دفاع مقدس @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 🚩🚩 📽 ناگفته‌های سرزمین خونرنگ و لحظات سخت و نفس گیر عملیات عاشورایی کربلای پنج را از زبان سردار سرافراز حاج علی فضلی ، فرمانده دلاور لشگر ۱۰ سیدالشهداء در دوران دفاع مقدس بشنوید: 🎙عزیزان لشكر در عملیات كربلای پنج حماسه‌هایی را كه عیناً حماسه‌ی عاشورایی كربلا را تداعی می كرد تكرار كردند. آنها روزهای بسیار پرخطری را پشت سر گذاشتند كه هر لحظه و هر ساعتش ، انسان را به یاد كربلا می انداخت. این برادران با شوری حسینی ، در لحظه و هر ساعتش ، انسان را به یاد كربلا می انداختند. این برادران با شوری حسینی ، در مقابل پاتك‌های سنگین دشمن ، مخصوصاً در مرحله‌ی ششم و هفتم عملیات لشگر كه در جزیره‌ی شلحه یا جزیره‌ی سیدالشهداء (ع) ، در سمت راست نخلستان‌ها انجام شده بود ، مقاومت بسیاری از خود نشان دادند... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🎞 صحنه های خاطره انگیز از دیدار رزمندگان اسلام با بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) در حسینیه جماران 🇮🇷 کانال دفاع مقدس @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزها و لحظاتی که می شد صدای بال ملائک را در کربلای به گوش جان شنید🕊🕊 @sangareshohadababol
38.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 . 🎙 روایتگری مادر شهید فرودی از ویژه ۲۵ ، که اسمش علی اصغر بود و تیر به اصابت کرد ... . 📆 خوزستان_ _۲۹ بهمن ۱۴۰۲🌷 🔖 شادی روح شهید علی اصغر فرودی صلوات... . . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
قصه آخرین دیدار من و داداش عزیزم ... 🌷 سلام صادق جان، یادت میاد؟ در«65/12/9»یعنی امروز در آخرین دیدار زمینی شما بامن بود؟ یادته آخرین ناهار را باهم خوردیم؟ یادته بهم گفتی من چندشب... خواب دیدم شدم وتشییع جنازه ام خیلی شلوغ بود؛ و مرا داخل قبرگذاشتن،بعدازظهر موقع رفتنت شد تومیدونستی آ خرین روبوسی و دست هایت را دور گردنم حلقه زدی مرا سفارش به صبرکردی و از پیشم رفتی ... و روز بعد شدنت را در همان مکانی که دست بهشتی تو در دستانم بود و دستم را بنرمی میفشردی شنیدم😞 ایکاش خورشید شلمچه آنروز غروب نمی کرد 🌷 روحت شاد ✍️جواد مبلغ الاسلام آرشیو سنگر شهدا شهید صادق مبلغ الاسلام و آقای جواد مبلغ السلام @sangareshohadababol
‍ بنام خدای رحمان و رحیم "به بهانه سالروز شهادت فرمانده عزیزم آقا و شهیدان و معلم اهل قلم آقا -الاسلام" 🔹34 سال از شب آتش و خون گذشته. گذرعمر با همه فراز و نشیب هایش نتواست این بزرگواران را از خاطره ام دور کند... ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ بود. آن شب را مهمان غلام رضا ولی الهی، شکرالله احسان نیا،محمد گل محمدیان ، جواد مبلغ اسلام، حسین و عباس ترابیان در هفت تپه (مقر پدافند)بودم. آقا صادق را دیدم، گفتم: "آقا صادق شما هم به پدافند اومدی؟" گفت: "نه، در گردان صاحب الزمان هستم"احساس کردم در گردان، چادربان باشد. گفتم: "گردان صاحب که در شلمچه هست" گفت: "آره، من هم از آنجا اومدم تا دیداری با دوستان داشته باشم، فردا بر می گردم " گفتم: "آقا جواد نژاد اکبر چند بار ازم درخواست کرد که بیام توُ گردان صاحب، آقا صادق فردا میرم گردان یا رسول، اگر تا ظهر باشی سعی می کنم بیام با هم بریم" فردا بعد از ظهر با دوستان خداحافظی کردیم و با آقا صادق راهی شلمچه شدیم. می دانستم عملیات در پیش است. به پیشنهاد صادق رفتیم صف غسل شهادت. یادم نیست چند ساعت ماندیم تا نوبت ما شد. 🔸فردای آن روز ما را بردند خط روبروی دشمن. آتش لحظه ای کم نمی شد. آقا صادق و آقا باقر بی تاب عملیات بودند؛ صادق چند دفعه گفت: "دلم برای داره لک می زنه"اقا باقر می خندید. بالای بودم. داشتم خط دشمن را نگاه می‌کردم. جواد با موتور رسید و آمد بالای خاکریز، گفت: "مصیب چرا کلاه آهنی سرت نیست؟" گفتم: "اذیت میشم" گفت: "هیچ می دونی حضرت امام گذاشتن کلاه رو واجب کرده؟ با این حساب اگه الان کشته بشی پیش خدا شهید محسوب نمیشی" جوابی نداشتم. رفتم کلاه برداشتم و گذاشتم سرم. گفت: "چند ساعت آینده عملیات شروع می شه، مواظب خودت باش!" 🔹حوالی ۱۰ شب بود. گردان به صف شد. یکی از بچه ها گفت که من وسط شان باشم. آقا باقر جلو بود و آقا صادق پشت سرم. جواد پشت خاکریز، بچه ها را هدایت می کرد. داشتم رد می شدم دستی به سرم کشید. از خاکریز گذشتیم.دشمن خیلی زود متوجه حمله ما شد.از هر طرف به سمت مان تیراندازی می شد. هواپیماها منور می ریختند. آسمان شب شلمچه مثل روز، روشن شده بود. با هر منور،خیز می رفتیم. باقر وقتی خیز می رفت مدام می گفت. صادق بیشتر می نشست و کمتر خیز می رفت. به دشمن نزدیک شده بودیم. بچه های روستای "عزیزک" پیش ما زیاد بودند. خرج جواد بابا جانی به خاطر تیر مستقیم آتش گرفت. خرج را خاموش کردیم. کمی جلوتر خمپاره ای کنارمان خورد. ترکش هایش چند نفر را مجروح و شهید کرد. 🔸یکی از ترکش هایش به صورتم خورد. بچه ها گفتند بروم عقب،خیلی خون ریزی داشت. قبول نکردم. کمی جلوتر، به خاطر حجم آتش دشمن نتوانستیم ادامه دهیم، دشمن از سه طرف به سمت گردان ما تیر اندازی می کرد. دیگر ناچار به عقب نشینی شدیم. در حین عقب نشینی آقا جواد با چند نفر از بچه ها به سمت دشمن حمله کرد و همانجا به شهادت رسید. باقر و صادق با تیر مستقیم به شهادت رسیدند و پیکرشان چند مدتی بین ما و دشمن ماند و با حمله ای دیگر پیکر ها را توانستند برگردانند. ✍️مصیب معصومیان @sangareshohadababol
💢 و اما ، امان از ۱۲ / ۱۲ / ۱۳۶۵ ؛و بچه های مظلوم لشکر ویژه ۲۵ و گردان محمدباقر و صاحب لشکر 25 ،که و رسیدند و پیکرشان جا ماند.(( شادی روحشان صلوات)) . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
بنام خدای رحمان و رحیم "به بهانه سالروز شهادت فرمانده عزیزم آقا و شهیدان و معلم اهل قلم آقا -الاسلام" ۳۴ سال از شب آتش و خون گذشته. گذرعمر با همه فراز و نشیب هایش نتواست این بزرگواران را از خاطره ام دور کند... ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ بود. آن شب را مهمان غلام رضا ولی الهی، شکرالله احسان نیا،محمد گل محمدیان ، جواد مبلغ اسلام، حسین و عباس ترابیان در هفت تپه (مقر پدافند)بودم. آقا صادق را دیدم، گفتم: "آقا صادق شما هم به پدافند اومدی؟" گفت: "نه، در گردان صاحب الزمان هستم"احساس کردم در گردان، چادربان باشد. گفتم: "گردان صاحب که در شلمچه هست" گفت: "آره، من هم از آنجا اومدم تا دیداری با دوستان داشته باشم، فردا بر می گردم " گفتم: "آقا جواد نژاد اکبر چند بار ازم درخواست کرد که بیام توُ گردان صاحب، آقا صادق فردا میرم گردان یا رسول، اگر تا ظهر باشی سعی می کنم بیام با هم بریم" فردا بعد از ظهر با دوستان خداحافظی کردیم و با آقا صادق راهی شلمچه شدیم. می دانستم عملیات در پیش است. به پیشنهاد صادق رفتیم صف غسل شهادت. یادم نیست چند ساعت ماندیم تا نوبت ما شد. فردای آن روز ما را بردند خط روبروی دشمن. آتش لحظه ای کم نمی شد. آقا صادق و آقا باقر بی تاب عملیات بودند؛ صادق چند دفعه گفت: "دلم برای داره لک می زنه"اقا باقر می خندید. بالای بودم. داشتم خط دشمن را نگاه می‌کردم. جواد با موتور رسید و آمد بالای خاکریز، گفت: "مصیب چرا کلاه آهنی سرت نیست؟" گفتم: "اذیت میشم" گفت: "هیچ می دونی حضرت امام گذاشتن کلاه رو واجب کرده؟ با این حساب اگه الان کشته بشی پیش خدا شهید محسوب نمیشی" جوابی نداشتم. رفتم کلاه برداشتم و گذاشتم سرم. گفت: "چند ساعت آینده عملیات شروع می شه، مواظب خودت باش!" حوالی ۱۰ شب بود. گردان به صف شد. یکی از بچه ها گفت که من وسط شان باشم. آقا باقر جلو بود و آقا صادق پشت سرم. جواد پشت خاکریز، بچه ها را هدایت می کرد. داشتم رد می شدم دستی به سرم کشید. از خاکریز گذشتیم.دشمن خیلی زود متوجه حمله ما شد.از هر طرف به سمت مان تیراندازی می شد. هواپیماها منور می ریختند. آسمان شب شلمچه مثل روز، روشن شده بود. با هر منور،خیز می رفتیم. باقر وقتی خیز می رفت مدام می گفت. صادق بیشتر می نشست و کمتر خیز می رفت. به دشمن نزدیک شده بودیم. بچه های روستای "عزیزک" پیش ما زیاد بودند. خرج جواد بابا جانی به خاطر تیر مستقیم آتش گرفت. خرج را خاموش کردیم. کمی جلوتر خمپاره ای کنارمان خورد. ترکش هایش چند نفر را مجروح و شهید کرد. یکی از ترکش هایش به صورتم خورد. بچه ها گفتند بروم عقب،خیلی خون ریزی داشت. قبول نکردم. کمی جلوتر، به خاطر حجم آتش دشمن نتوانستیم ادامه دهیم، دشمن از سه طرف به سمت گردان ما تیر اندازی می کرد. دیگر ناچار به عقب نشینی شدیم. در حین عقب نشینی آقا جواد با چند نفر از بچه ها به سمت دشمن حمله کرد و همانجا به شهادت رسید. باقر و صادق با تیر مستقیم به شهادت رسیدند و پیکرشان چند مدتی بین ما و دشمن ماند و با حمله ای دیگر پیکر ها را توانستند برگردانند. مصیب معصومیان. @sangareshohadababol
💢 مهدی خاتمی ( ) : ۱۰ ۱۳۶۵ : . ▪️محمد خاتمی (برادر شهید) : «هر بار که برادرم می‌خواست به جبهه برود، زنگ می‌زد و خداحافظی می‌کرد ولی بار آخر نمی‌دانم چرا اصلاً دلم نیامد که با او خداحافظی کنم، فقط به من گفت:« یک چمدان خانة آبجی دارم، داخلش یک نوار هست مواظب آن باش. »وقتی خبر شهادتش را شنیدم، رفتم تهران منزل خواهرم، از داخل چمدان نوار را گرفتم و گوش دادم. دیدم الرحمن است. شهید الرحمن خودش را قبل از شهادت خوانده بود.» . @sangareshohadababol
💢 بهرام تبسمی . بچه ی بود.همیشه رو لبش خنده بود.سال ۶۱ هفده ساله بود رفت . تو چندتا شرکت کرد و چند باری مجروح شد.مسئول تیم آر پی جی زن ها بود.دهم ۱۳۶۵ تو ترکش به سر و صورتش اصابت کرد و رسید. . @sangareshohadababol