eitaa logo
سنگر شهدا
2.3هزار دنبال‌کننده
91.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
79 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
برای درد دل به مزارم بیایید، به لطف خدا حاضرم 🔹« »، شهید مدافع حرم در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: "اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم." 🔹برادر شهید روایت می‌کند: "مرتبه اول به من گفت که عازم کردستان است. بعد از بازگشت از مأموریت، به من گفت داداش حقیقتش این است که من به سوریه رفته بودم. خیلی از دستش ناراحت شدم و گفتم تو چرا به من نگفتی؟ گفت به خاطر اینکه ناراحت و نگران نشوی نگفتم. بعد از مأموریت اولش ۲۵ روز به مرخصی آمد که اواخر مرخصی به من گفت دارم برای مأموریتی به اصفهان می‌روم و هشت ماهی آنجا هستم. با خودم گفتم اینطوری سجاد تا هشت ماه دور و بر ما ماندگار است و به سوریه نمی‌رود اما دو روز قبل از اینکه به اصفهان برود. مأموریت پیش می‌آید و سجاد مجدداً داوطلبانه راهی سوریه می‌شود." 🇮🇷 @sangareshohadababol
وصیت خاص شهید مدافع حرم 🔹حسین از همان اول تعلقی به دنیا نداشت. هم آنجایی که کسب و کار خوبی داشت ولی همه را کنار گذاشت تا لباس پاسداری بپوشد. اوج رهایی حسین از این دنیا زمان روضه‌ها بود. مخصوصا زمانی که روضه حضرت رقیه خوانده می‌شد.  او عاشق روضه سه ساله امام حسین(ع) بود، وصیت کرده بود اگر شهید شدم سر مزارم روضه حضرت رقیه(س) بخوانند. 🇮🇷 @sangareshohadababol
وصیت خاص شهید مدافع حرم 🔹حسین از همان اول تعلقی به دنیا نداشت. هم آنجایی که کسب و کار خوبی داشت ولی همه را کنار گذاشت تا لباس پاسداری بپوشد. اوج رهایی حسین از این دنیا زمان روضه‌ها بود. مخصوصا زمانی که روضه حضرت رقیه خوانده می‌شد.  او عاشق روضه سه ساله امام حسین(ع) بود، وصیت کرده بود اگر شهید شدم سر مزارم روضه حضرت رقیه(س) بخوانند. 🇮🇷 @sangareshohadababol
ماجرای تشکیل اردوی جهادی علمدار چه بود؟ 🔹برادر شهید می گوید: محمد در انجام بسیاری از کارهای خیرخواهانه پیش‌قدم بود و با همین روحیه بود که نخستین تیم اردوی جهادی را با عنوان" علمدار " با حضور دانشجویان تشکیل داد تا بتوانند در مناطق محروم به مردم خدمت کنند. 🔹محمد بلباسی برای انجام کارهای جهادی هیچگاه منتظر حکم سازمانی نبود، چنان که وقتی در ورزقان زلزله آمد، بدون این که منتظر رسیدن حکم سازمانی بماند، تیم دانشجویی جهادی تحت امرش را برداشت و به منطقه رفت. 🇮🇷 @sangareshohadababol
بخشی از خاطرات همسر شهید رضا حاجی زاده 🔹همسر شهید حاجی‌زاده می‌گوید: " می‌دانست طاقت دوری اش را ندارم، همسرم بی­‌نهایت صبور بود. وقتی بحثمان می‌شد من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم می­‌رفت سمت در چون می‌دانست طاقت دوری اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌­گرفتم. او هم نقطه ضعفم را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم. روی پله جلوی در می­‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی بگو من بیام داخل. اصلا داد زدن بلد نبود. 🇮🇷 @sangareshohadababol
نذر روزه برای دفاع از حرم 🔹وقتی شهید مصطفی صدرزاده سوریه رفت، سجاد خیلی بی تاب شد. چند روزی دنبال مدارک شناسنامه و کپی گرفتن بود و یک روز گفت: «مامان می شود من برای جنگ با داعش به عراق بروم؟ گفتم: نمی­‌دانم از پدرت بپرس. پدر سجاد به خواسته فرزندنش جواب منفی نمی­‌دهد و من را واسطه می ­کرد، و دوباره از پدرش پرسید. پدر گفت: دخترت سنا خیلی کوچک است و سجاد در جواب گفت: آن زمان که شما رفتی جنگ پدر بزرگ در مقابل رفتن شما مقاومت می‌کرد؟ نگران نباشید سنا آرام می­‌گیرد. دو بار به مدت یک ماه به عراق رفت و وقتی آمد ماجرای شهادت آقا مصطفی اتفاق افتاد و سجاد واقعا از خود بی­‌خود شد. دو هفته نذر روزه کرد و در نهایت با رفتن سجاد به سوریه موافقت شد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
حس دلنشین پدر و دختری 🔹سه شب قبل از این که به شهادت برسد، تماس گرفت. دخترش محدثه گوشی تلفن را برداشت و صحبت کرد و بعد از آن با دختر دیگرش زینب حرف زد که زینب گفت: " بابا زود بیا، همین الان بیا " که آقا عبدالله گفته بود: " ۱۰ تای دیگر می‌آیم " که ۱۰ روز دیگر همان روز خاکسپاری‌اش بود. 🇮🇷 @sangareshohadababol
زندگینامه شهیدی که سردار سلیمانی او را به خاک سپرد 🔹در مراسم خاکسپاری شهید محمدعلی الله‌دادی، سردار سلیمانی به‌قدری ناراحت بود که همه شرکت‌کنندگان در مراسم این موضوع را متوجه شدند. کنار قبر در حین مراسم روی زمین، دو زانو نشسته بود و همه دوستداران او می‌توانستند حزن را در چهره او ببینند. بعد از اجرای مراسم به درون قبر رفت و خودش مراسم خاکسپاری را انجام داد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که مهندس ماهر مخابرات بود 🔹شهید یکبار در سوریه در کمین قرار گرفت که تیر به کتفش برخورد کرد. طوری که خودرو سوراخ سوراخ شده بود. این اتفاق سبب شد به ایران برگردد و مدتی در بیمارستان بستری شد اما بلافاصله بعد از بهبودی به سوریه بازگشت. 🔹رشته تخصصی شهید دادالله شیبانی مهندسی مخابرات بود و در راه‌اندازی سیستم‌های ارتباطی و مخابراتی کاملا خبره بود. طوری که همکارانش تعریف می‌کنند زمانی که مسئولیت بر عهده شهید بود، هیچ مشکلی در ارتباطات مخابراتی در پایگاه‌های سپاه وجود نداشت. آن هم ارتباطاتی که باید ضوابط خاص خود را داشته باشد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که کمک به نیازمندان سرلوحه کارش بود 🔹 شهید حمیدرضا اسداللهی از آنجا که علاقه ویژه‌ای به سفر‌های زیارتی داشت بنیان‌گذار سفر زیارتی در روستا‌های دورافتاده و اقشار مستضعف شد، هنگامی که به سفر‌های جهادی در نقاط دوردست و مستضعف می‌رفت در حین انجام کار‌های جهادی، لیستی از افرادی که توانمندی برای رفتن به زیارت را ندارند تهیه می‌کرد و با هزینه خود به هماهنگی هتل می‌پرداخت تا بتواند زمینه را برای زیارت این افراد در بارگاه «امام رضا(ع)» فراهم کند بعد از آن زمینه را برای سفر‌های زیارتی به کربلا نیز فراهم کرد و افراد بی بضاعت را به زیارت «امام‌حسین (ع)» فرستاد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
تو آموزشی تیراندازیش محشر بود هیچ کس نمیتوانست وسط سیبل بزنه ولی محمدحسین میزد تو خال... تو عمرم جوانی به پاکی و نجابتش ندیده بودم... به جای بچه ها نگهبانی میداد اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش رو میداد.... روحش شاد و یادش گرامی برشی از یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب س نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد... @sangareshohadababol
معامله بر سر پیکر شهید 🔹داعش در همان ساعت‌های اول اعلام کرد که جنازه شهید پیش ماست و در ازای دادن جنازه‌اش مبلغ کلانی از ایران می‌خواهد. 🔹همسر شهید با شنیدن این خبر با این کار مخالفت کرد و گفت: " این مبلغ هنگفت حتما صرف خرید تجهیزات و سلاح بیشتر توسط داعش خواهد شد تا همسران بیشتری چون همسر من کشته شوند. پس من راضی به این امر نیستم. در ثانی نمی‌خواهم عزت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در پرداخت پول به گروه خوار و حقیر داعش زیر سوال برود. همسر من که دیگر شهید شده و روحش در درگاه خداوند است. من و خانواده‌ام پیکر ایشان را به خدا سپردیم". 🔹بعد از عکس العمل خانواده‌ی شهید مبنی بر مخالفت با پرداخت پول، داعش پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند. ۵۰ روز پس از شهادت شهید کجباف داعشی‌ها از موضوع مبادله و یا خرید پیکر توسط نیروهای مقاومت مأیوس می‌شوند و پیکر را در منطقه‌ای به همراه چند تن دیگر از شهدا در گور دسته جمعی خاک می‌کنند. 🇮🇷 @sangareshohadababol
جوانی که بعد از شهادت شناخته شد 🔹پدر شهید درباره فرزندش می‌گوید: «تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای سالمندان و نیازمندان کار می‌کند و شب‌ها برای رسیدگی به آنها به موسسه می‌رفت برایشان لباس می‌شست و آنان را به حمام می‌برد.» 🔹خواهر شهید با اشاره به خصوصیات اخلاقی برادرش بیان می‌کند: " به‌خاطر روحیاتش خیلی در مدرسه اذیت می‌شد و احساس می‌کرد که در این مسیر آینده‌ای ندارد اما در این میان معلم دینی دوران دبیرستانش تاثیر عمیقی بر او گذاشت، طوری که او نماز شب و نماز اول وقتش ترک نمی‌شد. خواهرش شهادت میثم را ثمره تاثیر عمیقی می‌داند که  معلم دینی میثم بر او گذاشت. او گفت غیرت میثم زبانزد خاص و عام بود طوری که در محل نمی‌گذاشت به کسی بی احترامی شود اما این غیرت باعث نشده بود که او با بی احترامی و خشونت با دیگران برخورد کند. 🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که حتی نمی‌خواست کسی بفهمد مدافع حرم است 🔹همسر شهید می‌گوید: " خانواده‌ها فقط می‌دانستند که وی در مأموریت است و از موضوع سوریه کاملاً بی‌اطلاع بودند. هیچ‌کس نمی‌دانست که همسر من مدافع حرم است و در طی هفت سال زندگی مشترک‌مان، من از اعزام‌های او به سوریه با کسی صحبت نکردم. خانواده خود آقامهدی از طریق اعزام‌های او متوجه شده بودند اما خانواده خودم پس از شهادت فهمیدند که آقامهدی، مدافع حرم و در سوریه بود". 🇮🇷 @sangareshohadababol
✍️به وقت شهادت ❣️✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. ❣️✨همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» ❣️✨حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» ❣️✨همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. ❣️✨حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» راوی: پدر شهید 🌷تاریخ شهادت۱۳۹۲/۹/۲۳ 🌷 🇮🇷 @sangareshohadababol
به مناسبت نهم دی یادی کنیم از ازمبارزه با داعشی های جنبش سبزسال 88 تا مبارزه باداعشی های تکفیری سال95 خانطومان سوریه فعالیت شهید مدافع حرم حسین مشتاقی در فتنه ۸۸: 🔸سال ۸۸ فتنه گران در اصفهان با ضربات خود اورا از ناحیه ی پا مجروح کردند... چندسال بعدتکفیری ها کارناتمام فتنه گران را تکمیل کردند. @sangareshohadababol
‍ شهیدی که به سید اتمی منطقه معروف بود 🔹سید مصطفی  صادقی در سال ۱۳۹۴ عزم جهاد و از پدر کسب اجازه کرد ولی پدر راضی نمی‌شد. به همین خاطر دختر شش ساله شهید پیش پدر بزرگ وساطت کرد. او به پدربزرگ گفت که بابا مصطفی برای رفتن به سوریه نذر کرده و از خانه در اسلامشهر تا قم پیاده رفته است و به من گفته که به جز او دیگر پسری ندارید و همین حساسیت باعث شده رضایت ندهید. بابا از من خواست بیایم و واسطه شوم. پدر شهید هم که اصرار‌ها و صحبت‌های نوه را می‌شنود، قبول کرده و رضایت می‌دهد که سید مصطفی مدافع حرم حضرت زینب (س) شود. 🔹به سید‌مصطفی در منطقه، سید اتمی می‌گفتند. مصطفی مسئول پشتیبانی و لجستیک بوده و مهمات به دست بچه‌ها می‌رسانده است، روز شهادت مصطفی مهمات‌ها را می‌رساند و همکارش از او می‌خواهد سریع از محل دور شود گویا گروه تروریستی النصره به بچه‌ها مسلط بودند. سید‌مصطفی سمت ماشین می‌رود، اما نمی‌تواند بچه‌ها را در آن شرایط تنها بگذارد. در هنگام جابجایی نیروها به پشت خط بیسیم سید می‌افتد، تا خم می‌شود که بیسیم را بردارد، دو ترکش به ایشان اصابت می‌کند. سید هم همانجا می‌افتد. تروریست‌ها منطقه را گرفتند و نیرو‌ها نتوانستند پیکر‌ها را به عقب بیاورند. دو سه هفته بعد که منطقه به دست نیرو‌های خودی افتاد، برای بازگرداندن پیکر‌ها رفتند، اما پیکر سید مصطفی را پیدا نکردند. 🇮🇷 @sangareshohadababol
شهیدی که خواب امام سجاد را دیده بود 🔹شهید در دفتر خاطرات یکی از خواب هایش را چنین نقل می‌کند: " خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر شهادت من را به مادرم می‌گوید و من چهره آن حضرت را دیده و فرمود: تو به مقام شهادت می‌رسی و من در تمام طول عمر به این خواب دلبسته‌ام و به امید شهادت در این دنیا مانده‌ام و هم اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود و منتظر آن هم خواهم ماند. تا کی خدا صلاح بداند من هم همچون شهیدان به مقام شهیدان برسم و به جمع آنها بپیوندم و هم اکنون و همیشه در قنوت نمازم همیشه اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی را جز شهادت نمی‌خواهم." 🔹یکی از دوستان محمد مسرور خاطراتی را از سوریه نقل می‌کند: " حدود یکی دو ساعت در صف تلفن ایستاده بودیم، نوبت محمد نزدیک شده بود. یک دفعه صدای اذان بلند شد. محمد از صف خارج شد. گفتم محمد کجا؟! نوبتت نزدیکه! گفت نماز واجبتره. رفت نماز اول وقتش را خواند و باز برگشت و چند ساعت در صف ماند تا بتواند با خانواده‌اش تماس بگیرد. " 🇮🇷 @sangareshohadababol
از ۹ سال همراهی با سردار سلیمانی تا دوخت چادر برای دختران نیازمند 🔹شهید هادی طارمی پارچه چادری مشکی تهیه و متبرک به حرم حضرت رقیه (س) می‌کرد و به دختران کوچک نیازمند هدیه می‌داد. 🔹هادی طارمی زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی شیفته سردار شده بود. سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه‌مند بود و با سردار سلیمانی رفت و آمد خانوادگی هم داشتند. 🔹شهید طارمی حدود ۹ سال در کنار سردار بود و روزبه‌روز رشد کرد و بزرگ شد و برای رسیدن به شهادت خیلی تلاش کرد و بسیار به شهدا متوسل می‌شد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
«حب الحسین (ع) اسرار شهـداست ...در مسیر شهـدا بایستی از راه حسین(ع) پیروی نمود دوست داشتن ولایت، همان دوست داشتن حسین(ع) می‌باشد.» 🌹 تاریخ شهادت ۲۰ خرداد سال ۹۵ وصیت نامه شهید :«از همه دوستان و آشنایان حلالیت مي‌طلبم و امیدوارم بدی‌های مرا به خاطر خدا ببخشند و مرا در دعای خیر خود بهره‌مند سازند. از همه دوستان عزیزم حلالیت می‌طلبم و همگی را به خداوند بزرگ می‌سپارم و امیدوارم بنده را در کارهای خیرشان شریک نمایند. رهبر عزیز انقلاب را تنها نگذارید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما.» 🇮🇷 @sangareshohadababol
عملیات والفجر هشت شدیداً مجروح می‌شود ، و مجروحیت به قدری بالا بوده که او را در میان پیکر شهدا قرار می‌دهند! تنها یک لحظه پلک‌هایش را تکان می‌دهد و از صف شهدای والفجر هشت جدا می‌شود تا در صف شهدای فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها) قرار بگیرد .... 💠 @sangareshohadababol
حکایت یک جمله ناب ۲۸ روز قبل از شهادت 🔹" شهید " نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب كرده بود كه به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و كنایه از لبیك به این ندا بود. 🔹محمود‌رضا بیضایی جمله‌ای را بیست ‌و هشت روز قبل از شهادتش به یکی از دوستانش گفته بود، جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»!   🇮🇷 @sangareshohadababol
⭐️ می گفت: همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید پرسیدیم: چرا؟ گفت: اینا چشماشون معجزه میکنه! هر وقت خواستید گناه 🔥 کنید، فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره 🖐🏻 می گفت: بنده ها فراموش کارن، یادشون میره یکی اون بالا هست که همه چیز رو میبینه 😓 ولی این شهدا انگار انعکاسِ نگاه خدا هستن 🤩 انگار با نگاهشون بهت میگن: ما رفتیم که تو با گناهات ظهور رو عقب بندازی؟ 😥 ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟ میگی جوونم؟ منم جوون بودم شهید شدم بهتر نیست یه بهونهٔ بهتر بیاری؟! می گفت: خیلی جاها جلوتونو میگیرن 🌹🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🇮🇷 @sangareshohadababol
استقلال فرزندان، مهمترین مولفه شهید در تربیت فرزندانش 🔹همسر شهید از خاطرات مشترکش می‌گوید: او زیاد بهم توجه داشت، حجاب منو دوست داشت و میگفت حجابت رو با لباس و پوشش بندری دوست  دارم . به تربیت بچه ها خیلی اهمیت می‌داد می‌گفت دوست دارم بچه‌هام روی پای خودشون بایستند. 🔹عبدالحمید سالاری با وانت کار می‌کرد و رزق و روزی همسر و دو فرزندش را درمی‌آورد. شکل و شمایلش را که نگاه می‌کردی، یک مرد زحمتکش را می‌دیدی که در آفتاب گرم بندر عباس کار می‌کند و روزگار می‌گذراند. ارادتش به اهل بیت آن قدر بود که وقتی تصمیم به اعزام گرفت، چون در استان هرمزگان داوطبانی چون او را سخت گزینش می‌کردند، خودش را به سیستان و بلوچستان رساند و از آنجا اعزام شد.   🇮🇷 @sangareshohadababol
راز شهادت؛ بوسه بر دست پدر و مادر 🔹به شهید احسان کربلایی‌پور بارها شغل‌های اداری با موقعیت خیلی خوب پیشنهاد شد که او در جواب می‌گفت:"روحیات من برای کار اداری نیست. من برای انجام کارهای اداری و پشت میز نشینی وارد سپاه نشده‌ام." او سپاه را یک آرمان و مسئولیت می‌دانستند نه یک شغل. 🔹احسان کربلایی پور همیشه عادت داشت دست پدر و مادر را ببوسد و گاهی که پای پدر و مادر درد می‌کرد پایشان را می‌بوسید. برایش فرقی نمی‌کرد که کسی ببیند که او پای پدر و مادر را می‌بوسد‌.   🇮🇷 @sangareshohadababol