eitaa logo
سنگر شهدا
2.2هزار دنبال‌کننده
86.4هزار عکس
6هزار ویدیو
74 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
از سمت راست: 1-🌷شهید ناصر باباجانیان 2-🌷شهید سيد علي سادات تبار 3- آقای منصور غلامحسین نژاد 4- آقای محمدعلی میرزا محمدیان دوتن از شهدای روستای شهیدپرور بیشه سر بابل سال 1365 محوطه سپاه بابل زمان اعزام به جبهه های نبرد حق علیه باطل محفل انس و رفاقت با شهدا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @sangareshohadababol
🎋 *بی قراری ناصر* به بهانه سالروز شهادت فرمانده ناصر. ✒️ *مسیب معصومیان* ⬅️ آقا ناصر بابا جانیان ده سالی از من برزگ تر بود، قد و قواره ی بزرگی هم. داشت. او از کودکی محکم بود، یعنی جدیت ویژه یی در کار ها داشت. برادر شهیدم محمد علی هم با ناصر، نه فقط نشست و بر خاست، که رفیق صمیمی هم دیگر بودند. رفاقت آن ها باعث می شد که من هم به شخصیت ناصر خیلی علاقه مند بشوم و در مراودات مان، ابعاد بیش تری از رفتار و شخصیت ناصر را بشناسم و باعث شد که بیش وقت هایم را با چنین دوستی باشم. بعد از شهادت محمد علی، احساس می کنم ناصر زود تر دست به کار شده بود!. این بار او بود که به نوعی مرا برای رفاقت اش انتخاب کرده بود. اما رفاقت من و ناصر بعد از شهادت جواد نژاد اکبر، به مرید و مرادی تبدیل شده بود. پس از عملیات مرحله ی سوم کربلای پنج و شهادت آقا جواد و یاران بی شمار او در گردان‌ صاحب، باز مانده ها را به مرخصی فرستادند و من هم آمده بودم مرخصی. پس از شهادت برادرم و حضور من در جبهه، خانواده ام دل نگران بودند، به خصوص که خبر شهادت آقا جواد و آقا صادق مبلغ الاسلام، باقر قمی بیشه وتعداد زیادی از بچه ها خیلی زود در منطقه و زاد گاه مان پیچیده بود، بیش از همه خواهرم نگران ام بود، برای هم این داشتم می رفتم سمت منزل خواهرم، تا با دیدن ام آرام بگیرد، که از دور ناصر را دیدم. از همان فاصله سلام کردم و او هم با بلند کردن دستان اش جواب سلام مرا داد. وقتی به هم رسیدیم، محکم و پر محبت مرا آغوش گرفت، انگار هنوز بوی منطقه و دل تنگی‌ هایش را می دادم. بغض روی حلقوم اش چنگ انداخته بود، خیلی ناراحت و به هم ریخته، به نظر می رسید. آقا جواد، که به نوعی مقتدای او به حساب می آمد، لذا خبر شهادت اش ناصر را آشفته کرده بود، برای اطمینان خاطر بیش تر از من پرسید: ـ از آقا جواد چه خبر؟ چی شد؟. گفتم: حقیقتاً من به چشم خودم ندیدم، که شهید شده باشه!. اما ندیدن من و تردید های ما فقط تا صبح فردا طول کشید. صبح، خبر قطعی شهادت آقا جواد نژاد اکبر منتشر شد. گفتند: «جواد با گلوله ی مستقیم تانک به شهادت رسید!.» همین کافی بود تا سروِ قامت ناصر در فراق و داغِ آقا جواد طوری خم شود، که گویا کمر او شکسته است. دیدن اشک های مدامِ ناصر برای من عجیب بود. او که آدمی محکم و رزمنده ی قوی و دلاور تمام عیاری بود و مثل کوه استوار؛ اما نمی دانستیم که هر کوهی ریزش هم دارد!. در واقع ریزش کوهِ صبر و طاقت ناصر آقا، از شهادت آقا جواد شروع شد. هر روزی که می گذشت، او مثل شمعی بود که قطره، قطره در برابر داغ رفتن آقا جواد، آب می شد. کاری هم از دست کسی بر نمی آمد. انگار دل داری ها هم فایده یی نداشت، سنگ صبور همه، سنگ صبرش شکسته بود!. شهادت آقا جواد بزرگ تر و هول ناک تر از آن بود که تصور می کردیم. فردای آن روز که دو باره دیدم اش گفت: «تا چند روز دیگر میرم لشکر...» دو روز بعد هم او را دو باره دیدم. گفت: «احتمالاً میرم گردان صاحب!». خیلی خوش‌ حال شدم با این خبر. ناصر همان طور که گفته بود، رفت لشکر. من هم ماندم تا مرخصی ام تمام شود و بعد بروم منطقه. در روز های مرخصی شنیده بودم که، ناصر به عنوان فرمانده‌ی گردان صاحب معرفی شد.... تا رسیدم به هفت تپه، یک راست رفتم گردان صاحب. ناصر بیرون چادر ایستاده بود و محوطه ی گردان را نگاه می کرد. تا مرا دید به سمت ام آمد و من هم سر قدم هایت را تند تر کردم. و باز همان آغوش... آغوشی که بوی محمد علی را به یادش می آورد و آغوش او هم برای من، یاد آقا جواد را زنده می کرد. ناهار را در کنارش ماندم. حرف های مان تمامی نداشت. شب رفتم به گروهان خودم. با تدبیر و هوش و اراده ی قوی ناصر، گردان صاحب به سرعت سازمان دهی شد. حالا به یُمن حضور ناصر گردان سر پا شده بود و آماده ی کار و گردانی که در مدتی کوتاه در عملیات کربلای ۸ و ۱۰ شرکت کرده بود و برگ زرینی را با یاران گردان‌ صاحب الزمان عج رقم زده بود... ✔️ *یاد آن دو فرمانده ی گردان صاحب و اسوه های صبر و اخلاص و اخلاق گرامی باد.* @sangareshohadababol
شب از کرانه سفر کرده است او صبح اميد گشوده شهپر زرين به راستاي شماست هزار چشمه ي خونين ز کربلاي حسين گشوده ديده کارون به کربلاي شماست ایستاده از راست: 1-🌷شهید یعقوب علی علیپور 2-🌷شهید جواد نژاد اکبر 3-؟ 4- آقای علی نعمتیان 5-؟6-؟ نشسته : 7-🌷شهید ناصر باباجانیان 8-🌷شهید سیدعلی سادات نیا بیشه چهارتن از شهدای روستای شهید پرور بیشه سر بابل 🌹شهید ناصر باباجانیان : 🕌خدایا اگر در آن دنیا بازپرسی می‌شود پس زبان ما را گویای حقیقت فرما و لحظه مرگ ما را لحظه ای قرار ده که در مصاف با دشمنان دین تو باشم ... عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺 🆔 @sangareshohadababol
خوشا آنانکه بر این صحنهٔ خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند خوشا آنانکه از پیمانهٔ دوست شراب عشق نوشیدند و رفتند به نام خدا، صبحتون زیبا یاد کنیم از شهدا🌹 🌷عکس از مراسم دامادی شهید ناصر باباجانیان " نفر وسط با لباس سبز سپاه در روستای شهید پرور بیشه سر " که در تاریخ 1367/2/18 در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل شدند . نفر سمت راست تصویر با لباس سبز سپاه شهید کریم رجب پور و نشسته از راست شهید محمدعلی معصومیان ازدیگر شهدای روستای شهیدپرور بیشه سر نیز حضور دارند. روحشان شاد و یاد نامشان گرامی باد❤️ سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺 🆔 @sangareshohadababol
سلام ♦️روز 18اردیبهشت را با نام و یاد دیگر شهدایی آغاز می کنیم که سالروز شهادت شان است 🌹شهادت شهید پرویز میرزایی (استان شهرستان زنجان۱۳۵۷ فریدون دهلوی و سیداحمد سادات باریکانی از تهران 🌹آزادسازی پادگان حمید از اشغال نیرو‌های عراقی در عملیات بیت‌المقدس (۱۳۶۱ ه.ش) و آزادسازی هویزه 🌹شهادت شهید یحیی یلدائی از گیلان.شمس‌علی یوسف‌پوراستانه اشرفیه گیلان .علی حیدر کاکولوند از الشتر لرستان.شهادت شهید قنبر بیات‌لو و شهید کامران شیخ از قزوین 🌹شهادت سردار شهید ناصر بهداشت از قائم شهر 🌹سردار شهید سیدعلی دوامی رزمنده گردان مسلم از ساری 🌹سردار شهید ناصر باباجانیان بیشه از بابل 🌹شهادت شهید سیدروح‌الله درخوش (استان کهگیلویه و بویراحمد، شهرستان باشت، روستای بوستان بزرگ وشهادت شهید تفحص محمد پازوکی شهر ری و ده شهید هیجدهم اردیبهشت استان گلستان و71 شهید استان اصفهان 🌹شهادت بهزاد حسینعلی پور در 15سالگی از رامهرمز 🌹شهید سید کاظم شفیعی آهنگر از بابل 🌹شهید علی برار سیف الله نژاد از بابل 🌹شهید فتح خرمشهر حمید علیجانی بائی از بابل 🌹شهید ایرج قلی زاده امیردهی از بابل 🌹شهید غلامعلی مهرعلی تبار از کوهپایه سرا بابل 🌹شهید بانه علی اشرفی طاری از آمل 🌹شهید پنجوین حمزه آقاجانی عمران از آمل 🌹شهید شلمچه معصوم علی آلو از قلعه کش آمل 🌹شهید حسین هاشم زاده از رزکه آمل 🌹شهید میرحبیب (شهران) ابوالقاسمی از آمل 🌹شهید ماووت عسگری خادمی از شلیمک ساری 🌹سردار شهید سیدعلی دوامی رزمنده گردان مسلم از ساری 🌹شهید محمد کهنسال از سرخ کلا ساری 🌹آزاده جانباز شهید ابراهیم ستونه رزمنده گردان مسلم از بهشهر 🌹شهید نوروزعلی زارع آبندانسری از قائم شهر 🌹شهید بستان حسین علی رستگار قادیکلایی از قائم شهر 🌹شهید علی اسلامی ویسری از نوشهر 🌹شهید حبیب حیدر نژاد صنمی از بورخیل سوادکوه 🌹شهید محمدقدیر سیارخیر ساری از زیراب سوادکوه 🌹شهید محمدرضا خلیلی کلاریجانی از سوادکوه 🌹شهیدفکه بهروز سرمشک رستمیان از نیاسته رامسر 🌹شهید ابوالفضل خالدی از قلعه گردن تنکابن 🌹شهید بهروز رحمتی از قلعه گردن تنکابن 🌹شهید فرشید شیروانی از نعمت آبادتنکابن 🌹شهید ترور بدست منافقین در قادیکلا قائم شهر محمود کلانتر از بالامحله جویبار 🌹شهید حسین جعفرزاده کناری از فریدونکنار 🌹شهید قدیر باقری قلعه سری از نکا 🌹و برادرش شهید علی اصغر باقری قلعه سری ازنکا 🌹شهید مجید نیک روز آبلویی از نکا 🌹شهیدان یحیی یلدائی و عبدالحسین چالکش محمدی و محمدرضا سفیدگر.شمس‌علی یوسف‌پور آستانه اشرفیه. شاپور آذریون فومن یحیی یلدائی بندرانزلی هادی جهانی بیشه گاهی صو معه سرا / غلامرضا گیل چالانی/ رمضان فرخیان / نادر فخاری دهبنه / گیلان 🌹شهید علی حیدر کاکولوند از الشتر 🌹شهیدان قنبر بیات‌لو و کامران شیخ. روح‌الله صمدی از قزوین 🌹شهید پرویز میرزایی زنجان۱۳۵۷ ش 🌹شهید رسول یوسف زاده مشکین شهر 🌹شهیدان فریدون دهلوی و سیداحمد سادات باریکانی . محمد فربین حسین قندهاری‌زاده محسن لشگری تهران 🌹 شهید تفحص محمد پازوکی شهر ری 🌹شهید شعبان‌علی عسگری اراک مصیب یزدیان هزارآباد. ابراهیم ابراهیم‌آبادی استان مرکزی 🌹شهید مختار احمدزاده ارومیه 🌹شهید حیدر فداکار لامرد فارس 🌹شهید محمدرضا حبیبی بیجار کردستان 🌹شهیدان جلال احمدی حسن آباد . ابوالفضل رسولی‌زاده .حسن قادری بغداد آبادی. از یزد 🌹شهیدان سیداحمد شوقی مزار گناباد /علی اصغر طبسی/ مجتبی علی نژاد / محمد کاظم گنا بادی نژاد/ علی اکبر میرزا معصومی/ غلامرضا رباط جزی/ عیسی بهمن آبادی / از سبزوار 🌍 کشف آبراه خشايارشا در يونان در سال 2001م 🌍 درگذشت شاه اسماعيل صفوی و جلوس شاه طهماسب 930ه 🌍 انقلاب فرانسه «لاوازيه» پدر شيمي نوين را گردن زد!1794م 🌍 و كشف بيماري پاركينسون 1817م 🌍 ويران شدن شهر "سن پير" فرانسه بر اثر آتشفشان 1902م 🌍 و روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر (۱۸۶۴ م) 🌍 اعلام حکم «میرزای شیرازی» درتحریم تنباکو (1270 ش) وفات آیة الله «سیدمحمدکاظم یزدی» (1297 ش) وفات «میرزا حسن علیاری» (1318 ش)اعلام پايان جنگ جهانى دوم (1324) @sangareshohadababol
👌حضرت علی بن موسی الرّضا علیه آلاف التّحیّة و الثّناء می‌فرمایند: مَثَلُ الاستِغفارِ مَثَلُ وَرَقٍ على شَجَرةٍ تَحَرَّكُ فَيَتَناثَرُ. حكايت استغفار [و ريختن گناهان به سبب آن ]حكايت برگ درخت است كه با تكان خوردن درخت مى‌ريزد. 📗الکافی، جلد ۲، صفحه‌ی ۵٠۴ 🆔 @sangareshohadababol
🍃من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم 🌸روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم 🍃بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی 🌸سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم @sangareshohadababol
🤚❤️ 💐🕊 📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‏... 🌸 سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها. ✋ سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند. 📕 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان (عج) به نقل از سید بن طاووس. 🕊🌼 🌼 🚩@sangareshohadababol
1️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید ناصر باباجانیان نام پدر :شعبان نام مادر: فاطمه صغری پورقربان تاریخ تولد : 1339/03/10 تاریخ شهادت :1367/02/18 محل شهادت :شلمچه گلزار :سیدمیرزابیشه سر بابل کلام شهید: 🌺طبق دستور اسلام عمل نماییم و وابستگی را به دور اندازید سعی کنیم که همانند سید الشهدا دیگر ادامه دهندگان راهش که به ملکوت اعلی پیوستند باشید و قانع به این نباشیم که جامعه ما به عنوان پاسدار دارای ارم روی سینه می‌شناسد کسانی که دستگاه دولتی فلان قدرحقوق دریافت می‌نماییم آیا این پاسداری است آیا عمل خدا و سیدالشهدا و آقا امام زمان (عج) ما را می‌بندد آیا این عمل خدا آیا این عمل خدا و رسول خدا و سید الشهدا آقا امام زمان (عج) می‌بندند 🌹آیا رسول خدا و ائمه اطهار در آن دنیا دل نمی‌کنند شرمنده نمی‌شوند شرمندگی ما بجا خجالت ما بجا رسوای ما بجا آیا روی برنمی گردانند از ما آیا یادمان هست که با این عملمان ظهور آقا امام زمان (عج) را به تاخیر می‌اندازد در صورتی که مستمندان و دردمندان منتظراند محتاجان و فقیران منتظراند خداوند آبروی ما را در آن دنیا محفوظ نگه بدارد و ما را از یاران آقا امام زمان (عج) قرار بدهد . @sangareshohadababol
🌺 شهید محمد علی معصومیان : یک روز می خواستیم به شهر بیاییم. من و ناصر سوارموتور شدیم و حرکت کردیم . (بیشه سر)را پشت سر گذاشتیم و وارد روستای پر پیج و خم (اغوزبن)شدیم. به سرپیچی رسیدیم. هنوز پنجاه متر جلوتر نرفته بودیم که ناصر دور زد و برگشت .گفتم :چی شده ناصر؟گفت: احتمالا به چیزی بر خورد کردیم.راست می گفت. گنجشکی زیر چرخ های موتور رفته بود.ناصر بابا جانیان از این که باعث مرگ گنجشکی شده بود،بسیار ناراحت شد. بر گرفته از کتاب از مازندران تا شلمچه . 🌹شهید ناصر بابا جانیان: آن کس که مرا طلب کند میابد و آن کس که مرا یافت می‌شناسد و آن کس که مرا شناخت دوستم می‌دارد. آن کس که دوستم داشت به من عشق می‌ورزد آن کس که به من عشق ورزید و من نیز به او عشق می‌ورزم و به آن کس که عشق ورزیدم میکشم او را و آنکس را که من بکشم خون بهایش بر من واجب است و آنکس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون‌بهایش منم . @sangareshohadababol
2️⃣سالروز عروج آسمانی شهید علی برار سیف اله نژاد پینه رودی نام پدر : گلبرار نام مادر : فاطمه تقی نیا تاریخ تولد : 1341/06/23 تاریخ شهادت : 1361/02/18 محل شهادت : خرمشهر گلزار : شهدای معتمدی عملیات بیت المقدس بابل @sangareshohadababol
شهیدوالامقام علی برار( رضا ) سیف الله نژاد دوست دوران کودکی و نوجوانی ام مثل دیگرافراد جامعه متحمل سختی های زیادی در زندگی خودش بوده .لباس سیاه در عکس قبلی و با محاسن علتش این بود که برادرکوجکترش در سانحه تصادف فوت کرده بود و با دو فرزند به دیار باقی رفته و مادر داغدیده آنها از فراق آن فرزند خلاص نشده بود که فرزند دیگرش به شهادت رسید. آخرین باری که از خدمت مقدس سربازی به مرخصی آمد ایام عید نوروز سال 1361بود که این عکس و چند عکس دیگر را نشانش دادم . و تجدید خاطره ای برایش شد . این عکس در تابستان سال1357بابلسر پارکینگ اول دریا گرفته شد. روح این دو برادر و والدینشان شاد با ذکر صلوات🌹 سمت چپ بالا/ شهید رضا سیف الله نژاد و حسن مهدی زاده /پایین 1-شهید رضا سیف الله نژاد 2-حسن مهدی زاده 3-اقای علی نجف نژاد 4-آقای حسین آقابابایی ✍️حسن مهدی زاده @sangareshohadababol
3️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید حمید علیجانی نام پدر: علی جان نام مادر: فاطمه صغری عباسی تاریخ تولد: 1337/04/17 تاریخ شهادت:1361/02/18 محل شهادت: خونین شهر نحوه شهادت: اصابت خمپاره عملیات: بیت المقدس گلزار: شهدای شهیدآباد بابل 🍃روایت وفاداری دو دوست 🌺لشکرعرشی 25 کربلا صفحه ای از تاریخ ازیاد نرفتی این کشور است که دلاورمردانش از همین روستاها و شالیزارها و کوچه پس کوچه های شهرهای دور نزدیک بخشی ازتاریخ عظیم وتمام نشدنی دفاع هشت ساله ی این کشور امام زمان را رقم زده اند،شیرمردانی که تاریخ ،حسرت صلابت واخلاص شان را می خورد و تکرارشان بعید به نظر می رسد،در ادامه ذکر خاطره ای از وفاداری دو دوست حتی آن سوی دنیا و پایبندی به عهد و وفای شهدا نسبت به دوستانشان ، از زبان عباس جلالی دوست وهمرزم این دوشهید بزرگوارتقدیم مخاطبان می شودباشد که گوشه ی چشمی به ما بیاندازند. از راست: 1- آقای احمد آملی 2-🌷شهید حمید علیجانی 3-آقای عباس جلالی"راوی " @sangareshohadababol
1️⃣🌷روایت وفاداری دو دوست 🌹بعد از پنج روز شهید گلریز دو باره آمد مقّر ما که سری بزند .گفتم :سیدجان ماداریم برای مأموریت اعزام می شویم به شلمچه. ازاوپرسیدم: تو دراین عملیات مسئولیتی داری ؟ می گفت : نه می خواهم به عنوان یک نیروی عادی بجنگم. آن شبی که سید آمد مقّر وصحبت می کرد با من 2نفراز بچه های بابلی بنام حمید علیجانی واحمدآملی امیری هم بودند.سیدوقتی داشت خداحافظی می کردحمیدعلیجانی پرید وسط صحبت ما وگفت:آقاسید حسین شماواقعا می دانی که شهید می شوی؟ سید گفت:آره به جّدم. حمید علیجانی اورا درآغوش گرفت وبوسه زدوگفت:سید دارم به شما می گویم،اگررفتی آن طرف شفاعت نکنی که من به شهادت برسم.اگرشهید نشدم ،هرچه گناه دارم به گردن تو! منم باید ببری؟! شهید حمید علیجانی دوست و همرزم وفادار سردارشهید سیدحسین گلریز🌹 🌺تقریبا روز دوم عملیات بیت المقدس بود که ما راننده نفربر ارتشی بودیم.من واحمد آملی امیری از آبادان آمدیم به سمت خرمشهر وجبهه دار خوین که در این جبهه در حال پیشروی بودیم ؛اعلام کردند که شما پیشروی نکنید ،زیرا آن هایی که از منطقه نورد اهواز و پادگان حمید قرار بود الحاق صورت بدهند ، انجام نشد .تقریبا روز روشن نشده بود که گفتیم بگیریم بخوابیم . ازشب قبل که بالای نفربر نشسته بودم دلشوره عجیبی داشتم.دوستم احمد آملی گرفت خوابید ولی من بیدار بودم.بعد از لحظاتی احمد بیدار شدگفت:عباس ،عباس ....حسین شهیدشد!؟ -چطور؟ همین الآن خواب دیدم،حسین درون یک باغ بسیار زیبایی است وبعداز اینکه حسین را دیدم.داد زدم حسین کجا؟ گفت:احمدسلام مرا به عباس برسان بگو نگران نباشد و به حمید بگو وعده ی ما برقراره ...!! وقتی خبر شهادت رابه یک صورتی فهمیدم،بی طاقت شدم ، آن روز در مقرمان در نزدیکی شلمچه ماندیم.فردا صبح از فرماندهی اجازه خواستیم که به خاطر شهادت دامادم برویم وپیکر ایشان را برای انتقال به شهرستان ببریم. 💐آمدیم سمت بچه های مازندران ، از قرار عراق دوباره با یک پاتک منطقه ی پادگان حمید را پس گرفته بود. شب با اجازه مسئول منطقه و راهنمایی نیروهای شهید گلریز رفتیم برای پیدا کردن پیکر شهدا؛با کمی جست وجوپیکر ها را پیدا کردیم ولی متوجه شدیم که پیکر ها را تله گذاری کرده اند ؛پیکر شهدای دیگر مثل شهید اسماعیل حسین زاده و غیره هم بود.هر شب می رفتیم وجنازه را دویست الی سیصد مترعقب می کشاندیم و بصورت سینه خیز عقب می آمدیم؛تا جایی که دیگر نمی شد جنازه را آورد ؛یک چاله ای در آنجا بود ،جنازه ها را آنجا گذاشتیم ,شب بعد برای انتقال پیکر ها آمدیم ،اما دیدم هر جنازه ای را تله گذاری کرده اند .نشانه ای گذاشتیم تادوباره برگردیم. مرخصیم تمام شد دوباره به مقر ارتش برگشتیم. 🌺 🌸🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
🌷🍃 بخشی از وصیت نامه شهیدحمید علی جانی🍃🌷 🌹گواهی می دهم به خدای یکتا که همه ی هستی عالم از اوست و شهادت می دهم که پیامبر اکرم (ص) آخرین فرستاده خداست و به ولایت مولای متقیان حضرت علی (ع) و یازده جانشین آن که آخرینش صاحب زمان (عج) که زنده است و روزی برای عدالت ظهور خواهد کرد و به نایب بر حقش خمینی (ره) بت شکن و ابراهیم زمان که ولایت فقیه ما میباشد معتقد هستیم و خواهیم بود و به فرمان او داوطلبانه به جبهه نبرد علیه کفر اعزام شدم تا بتوانم دین خود را ادا نمایم و در مقابل مردم و رهبرم شرمسار نباشم و به فرموده ام بکشم سعادت است و بمیرم سعادت است. ❤️پدر جانم تنها سفارش من این است که مبادا برای من تشریفات زیادی قایل شوید این تشریفات را کم کن و به مردم مستضعفین و به جنگ زدگان عطا بفرمایید. برای شادی روح این شهید صلوات……….. 🌷شهید سید حسین گلریز دو روز قبل از شهادت 🌷و شهید حمید علیجانی 🌼 🌸🍃 🌺🍃🌺 @sangareshohadababol
2️⃣🌷روایت وفاداری دو دوست 🌺بعد ازچند روز دوباره از فرمانده یگان ارتش اجازه گرفتیم تا به منطقه پادگان حمید و نورد بر گردیم.گفت :مانعی ندارد ولی قبلش بروید جلو چند تا گرا بدهید که ما با توپخانه بزنیم وبعد بیایید بروید.به همراه حمید علیجانی رفتیم جلو،منطقه ای در شلمچه بود به نام سه راه مرگ حمید علیجانی از بچه های شوخ و شیطان بود؛عقب تویوتا نشسته بودیم ،متعجب بودم که حمید ساکت است؛اما چهره ای بسیار دلنشین پیدا کرده؛ گفتم:حمید چیه ساکتی ؟! گفت:عباس دلم یک دفعه برای همسرم و دخترم تنگ شده. گفتم :مرد حسابی وسط معرکه دلت هوایی شده .گفت :آره به خدا... گفتم:خب بعد از اینجا اول می رویم اهواز یک زنگ به آنها بزن و بعدش می رویم پی جنازه شهدا. ادامه داد :عباس من شاید تا آنجا نرسم ؛گفتم :تا آنجا نمی رسم چیه؟ گفت:فقط اگر زنده ماندی، از خانمم عذر خواهی کن و طلب مغفرت کن برایم! سلامم را برسان و بگو فاطمه ام را فاطمه وار بزرگ کنند. 🌹در حین همین صحبت ها بودیم که یک صدای انفجاری آمد ؛هیچی نمی فهمیدم،فقط بایک ضربه محکم به زمین کوبیده شدم ،از ناحیه گردنم و دستم و بازویم ترکش خورده بودم وکتفم راموج گرفته بود .حال خوبی نداشتم ،یک آن یاد حمید افتادم به سختی بلند شدم وصدا می زدم : حمید! حمید! گردوغبار عجیبی بود هیچ چیزی معلوم نبود.ماشین را دیدم که تکه تکه شده بود.آمدم نزدیک ماشین ،دیدم حمید زیر ماشین افتاده ،درب سمت شاگرد ماشین بر رویش بود؛ماشین را هول دادم نمی دانم چه جوری با آن وضعیتم ماشین را به کناری هول دادم . جنازه اش پرس شده بود .از دو نفری که جلو نشسته بودند .خبری نداشتم ولی احتمالا چیزی ازشان نمانده بود. در جا ماشین سیمرغی از راه رسید ما جنازه حمید را گذاشتیم پشت سیمرغ و آوردیم سردخانه ی آبادان تحویل دادیم. برگرفته ازکتاب حکایت اُردی بهشت به کوشش حسین علیجانزاده 🌸 🌺🍃 🌼🍃🌼 @sangareshohadababol
4️⃣سالروز عروج آسمانی شهید ایرج قلی زاده نام پدر : موسی نام مادر:زبیده حسن زاده تاریخ تولد :1340/01/02 تاریخ شهادت : 1361/02/18 محل شهادت : خرمشهر گلزار:امیرده بابل بیت المقدس 🌺ضمن سلام به تمامى پیكار گران جهانى حق علیه باطل و با درود تمامى شهدا آزادى - استقلال - جمهورى اسلامى كه با خون خود این نهال نو بهار را آبیارى كردند تا براى همیشه از زیر یوغ ستم امپریالیسم مخصوص امپریالیسم آمریكا رهایى یابند تا اینكه این پیام پیام آوران خدا را (پیامبران راستین) كه همانا ایجاد یك جامعه توحیدى و پیاده كردن قسط و عدل كه فقط یگانگى خدا بر آن استوار باشد و خبرى از استبداد - استثمار - و استعمار نباشد و در حال حاضر كه خاك وطن عزیز ما در اشغال نیروهاى متجاوز صدام تكریتى است ما روى خون شهداى قبل از عید 61 راه مى رویم كه با خون خود تمامى خاك خود را آزاد كنیم تا اینكه آیندگان همان آیندگانى كه در حركتند براى ایرانى اسلامى - آزاد - آباد بكوشند و از تمامى جهات مستقل باشند. ما در وجود كسانى زنده ایم كه همیشه با آمریكا در ستیزه بى امان هستند تا تمامى خلقها آزاد شوند. @sangareshohadababol
5️⃣ سالروز عروج ملکوتی شهید غلام علی مهرعلی تبار نام پدر : علی اكبر نام مادر : مریم عباسی تاریخ تولد : 1342/01/02 تاریخ شهادت : 1366/02/18 محل شهادت : بانه گلزار : کوهپایه سرا بابل @sangareshohadababol
6️⃣ سالروز عروج آسمانی شهید سید کاظم شفیعی نام پدر : سیدعلی نام مادر: صدیقه یدالله زاده تاریخ تولد : 1339/1/2 تاریخ شهادت : 1362/2/18 محل شهادت : خرمشهر گلزار : آهنگرکلا بابل قسمتی از وصیت نامه شهید سرافراز سید کاظم شفیعی آهنگر از آهنگرکلا بابل : اکنون که کشور متجاوزگر عراق به سرزمین اسلامی ما تجاوز کرده و در این زمان که امام خمینی چشم امیدش به جوان هاست ، بر من است که ندای او را لبیک گویم در این راه عاشقانه قدم گذاشتم و از خدا می خواهم که او نیز مرا ببخشد. حال امیدوارم بتوانم با خونم درخت اسلام را بارور کنم. شهید سید کاظم شفیعی در 18 اردیبهشت 1362 در خرمشهر به دیدار حق شتافت. @sangareshohadababol
ده شهید هیجدهم اردیبهشت استان گلستان @sangareshohadababol
شهدای 18 اردیبهشت استان زنجان @sangareshohadababol
🌷 💠احترام به پدر 🔸در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى.» گفتم ان شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى‏ گيرم و مى ‏روم. بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو.» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان شاءاللَّه چند روز ديگر برمى ‏گردم. 🔹هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى ‏گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو.» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم.» 📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا ●ولادت : ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران _ چنگوله @sangareshohadababol
🇮🇷 یک قدم مانده تا آزادسازی خرمشهر ! در ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ رزمندگان اسلام در جریان عملیات بیت‏ المقدس، شهر هویزه را که به دست نیروهای بعثی اشغال و تخریب شده بود، آزاد کردند. ❇️ @sangareshohadababol