سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت1⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
جنگ موشكي عليه شهرهاي ايران
در بحبوحة جنگ، حملات موشكي عليه مناطق مسكوني و شهرهاي ايران
توسط عراق آغاز شده بود و هر روز چندين موشك به سوي شهرهاي بيدفاع
كشورمان و مدارس و بيمارستانها پرتاب ميشد. دشمن سعي داشت با انواع
ترفندهاي جنگي، خود را از باتلاق جنگ زميني در مرزها رها كند و فشار
نيروهاي ايراني را كاهش دهد. موشكها از پشت ارتفاعات خانقين عراق كه تپة
آنتن قرار داشت، پرتاب ميشد و شمار زيادي از هموطنانمان را به خاك و خون
مي كشاند. نيروهاي ما منتظر فرصت مناسبي براي دادن پاسخي دندانشكن در
جبهه هاي نبرد عليه عراقيها بودند. عراق، بمباران شهرها، بمباران شيميايي و
جنگ موشكياش را آغاز كرده بود. حمايت مردم كشورمان از رزمندگان تمامي
نداشت و در زير بمبارانهاي هواپيماهاي دشمن و حملات موشكي، خم به ابرو
نياورده، خواستار جنگ تا پيروزي بود.
واحد اطلاعات و عمليات
واحد اطلاعات و عمليات در يكانهاي رزمي ارتش، جزء مسئوليت هاي
بسيار خطرناك و در عين حال بسيار شيرين و خاطرهانگيز است؛ چون تمام
زوايا و حركات دشمن از قبيل تحركات، ضعف و قوت، پيشروي و ابزار جنگي،
قابل دسترسي است. در واقع ميتوان گفت كه جنگ يكي از پيچيده ترين و
ترسناكترين دانشگاهها در كنار دانشگاههاي ديگر است كه در زماني نامشخص،
دانشجويانش را انتخاب ميكند. عقيده و مرام هر كشوري در جهان، نقش بسزايي در رشد و تكامل جوانان آن كشور دارد و اگر كشوري برخلاف عقايد
ملت خود قدمي به جلو بردارد، جز تباهي و پوچي چيزي به دست نخواهد آورد.
شبيه سازي منطقة رزم، با استفاده از اسراي عراقي
گروه گشتي شناسايي يكانها هر شب تا صبح فعاليتهاي چشمگيري
داشتند و شبها اقدام به گشودن معبر مين و عبور از آن براي تماس با دشمن
ميكردند. سه معبر مهم توسط تكاوران باز شده بود و چاشني هاي انفجار مينها
خنثي و استتار شده بودند تا دشمن متوجه موضوع نشود و در هنگام حمله،
نيروها از اين معبر به داخل سنگرهاي دشمن يورش ببرند. در حملات و
، نقشه ها و نمونكهاي شبيه سازي شده، دفاعهاي رزمي، استفاده از كالكها
نقش مهمي در هدايت بهتر رزمندگان داشتند؛ اما نمونكي كه ما قصد تهية آن
را داشتيم، بسيار بزرگ و پيچيده و در نوع خود بسيار مهم و مورد تأييد و تأكيد
بسيار زياد قرارگاه عملياتي غرب ـ مستقر در ارتفاعات اسلام آباد غرب ـ بود. پس
از مدتي نيز سرتيپ شهبازي، رئيس وقت ستاد مشترك ارتش جمهوري
اسلامي ايران، در منطقه حضور يافت و روند هدايت نيروها را سازماندهي و
نظارت كرد.
ساخت نمونك منطقه را براي حملة آينده، توجيه فرماندهان خط شكن،
شناساندن زواياي بيروح، شكل جغرافيايي و حفاظتهاي فيزيكي دشمن در
روي ارتفاع مناسب و در زميني بزرگ، آغاز كرديم. به دليل حساسيت موضوع،
اين نمونة فرضي به ابعاد 30×30متر و با استفاده از اطلاعات رزمي يكانهاي
همجوار، گشتي ها، گروه متخصصين اطلاعات ديده بانان خط مقدم، گزارشهاي
لحظه به لحظة يكانها و شنود، ساخته ميشد كه پيشرفت كار بسيار
رضايت بخش بود
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت2⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت3⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
در يكي از شبها حين اعزام گشتي شناسايي، متوجه معابر وصولي دشمن
به طرف نيروهاي خودي شديم كه شبانه براي ايجاد سنگر به جلو مي آمدند. آنان
نيز قصد انجام عمليات كوچك عليه نيروهاي ما را داشتند و اين موضوع
ميتوانست براي نيروهاي مستقر در خط بسيار خطرناك باشد. براي رهايي از
اين وضع پيشبيني نشده و به دست گرفتن ابتكار عمل، قبل از ترفند دشمن، به
اتفاق گروه و بعد از بررسي هاي فراوان، تصميم گرفتيم كه روز بعد و در هنگام
آغاز تاريكي تا طلوع آفتاب، در بيابان براي گشتي هاي عراقي ها كمين بزنيم و
ضمن اطلاع از ترفند دشمن، در صورت امكان، افرادي از آنان را براي تخلية
اطلاعاتي اسير كنيم.
پس از تاريك شدن هوا، به صورت آرايش نظامي و با گماردن نگهبانان
صحرايي، به طرف محل مورد نظر حركت كرديم. بوي نامطبوع اجساد به جا ماندة
عراقيها در منطقه كه به وسيلة خمپارهها متلاشي شده بودند، مشام همه را آزار
ميداد.
اصول رزم ايجاب ميكرد براي زنده ماندن و غلبه بر دشمن، ترفندهاي
نظامي و تجهيزات گوناگوني را به كار ببريم. با توجه به كوهستاني بودن منطقه و
سرماي شديد شبانه در آن هنگام از سال، مجبور بوديم از لباسهاي استتار كه
در شب قابل ديد و تشخيص نبودند و تا حدودي ما را از سرما حفظ ميكردند،
استفاده كنيم تا محل اختفا و مأموريتمان توسط دشمن كشف نشود. سرانجام
ساعت سه بامداد بود كه 11نفر از نيروهاي عراقي به صورت آهسته به سوي
مواضع ما حركت كردند كه پس از طي مسافتي، هركدام به سمت مواضع خود
راهي شدند. هوا بسيار تاريك بود و به دليل خاموش كردن بيسيم ها براي كشف
نشدن موقعيت، نيروها تا آن زمان، از ما بي اطلاع بودند و هر لحظه ميخواستند
از وضعيت ما اطلاع پيدا كنند تا در صورت نياز، براي پشتيباني آتش و اعزام
نيرو اقدام كنند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿4📿5📿6📿8📿11📿12📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿25📿26📿27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_549_848)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
نگاش به سمت آسمون.mp3
3.87M
🎧 #بشنوید🎧
#حاج_محمود_کریمی
من را ببخش اگر ک
#لُ لُ لُکنت زبان گرفتم
اخرشکسته دستی
دندان شیری ام را😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#شهید_پلارک
#بہ_شیوه_حــــر
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»
نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم.
#شهید_سید_احمد_پلارک
راوے : #همرزم_شهید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز، در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم.
در كنار تپة آنتن، رودخانة معروف و پر آبي بهنام كنگاووش جاري است كه به
خاك ايران سرازير ميشود و با صدا و غرش مهيبش، سكوت شب را مي شكست.
به دليل حجم زياد و سرعت حركت آب رودخانه، امكان مين گذاري و تله هاي
انفجاري در آن وجود نداشت كه به ناچار عراقيها هر شب براي غافلگير نشدن
از طرف نيروهاي ايراني، چند نگهبان به نقاط مختلف اين محل اعزام ميكردند.
در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقيها، عبور از آب رودخانة كنگاووش بود.
بعد از لحظاتي كه آمادة حركت شديم، متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول
نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران براي دستگيري و يا كشتن عراقيها
آهسته به سمت آنان حركت كردند. دو نفر از تكاوران به طرف نگهبان رودخانه
رفتند و چهار نفر از ما هم به صورت سينه خيز به سوي سنگر استراق سمع
عراقيها حركت كرديم. بقيه نيز هر كدام در نقاط مختلف آرايش گرفته و
مسئول تأمين و حراست همديگر را داشتند.
زمان به تندي ميگذشت. نبايد زمان را از دست ميداديم و در عين حال
نيز نبايد عجله ميكرديم. قرار بود تا حد ممكن به نگهبان استراق سمع نزديك
شويم و در صورت نياز او را از پاي درآوريم. دو نفر ديگر نيز مسئوليت دستگيري
نگهبان رودخانه را به عهده داشتند. لحظه اي ناهماهنگي و بي توجهي، منجر به
كشته شدنمان ميشد و اجساد ما براي هميشه در اين منطقه باقي ميماند.
هوا بسيار سرد بود. از كوچكترين حركات عراقيها غافل نبوديم. سرماي
شب و تاريكي مطلق، سبب شده بود عراقيها به كُنجي پناه آورده و چرت بزنند.
آنان سر و صورت خود را پوشانده بودند و كمتر صداهاي احتمالي ما را متوجه
ميشدند. سرانجام بعد از يك ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه، در چند قدمي
سنگر عراقي مستقر شديم. هر از گاهي با صداي شليك توپ يا خمپارهاي
سرگردان در منطقه، نگهبان عراقي لحظه اي بلند ميشد و نگاه كوتاهي به
اطراف ميانداخت؛ سپس مينشست و چرت ميزد. در آن هنگام كه به ما نگاه ميكرد، موي بدنمان سيخ ميشد و فكر ميكرديم صداي ما را شنيده و هرآن
ما را به رگبار خواهد بست. شليك گلوله هاي منور در آن ساعت از شب قطع
نميشد. صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر ميشد؛
به طوريكه صداي قلبمان را ميشنيديم. سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير
شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزنند. انگشتانمان بر روي ماشة مسلسل ها آماده
بود تا اگر دشمن متوجه نزديك شدنمان شود، قبل از كشته شدن، آنان را به
رگبار ببنديم. به حدود پنج متري دشمن رسيديم تا جايي كه با پرتاب يك
نارنجك، ميشد سنگر آنان را از بين برد.
لحظة موعود فرا رسيد. ما و گروه رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم.
هوا در حال روشن شدن بود و بعد از ساعتي فجر طلوع ميكرد و كارمان دشوار
ميشد. هر از گاهي صداي سگهاي عراقي كه پارس ميكردند به گوش
ميرسيد. شيار بسيار كوچكي نزديكم بود كه ميتوانستم در حين تيراندازي
احتمالي عراقي، در آن جان پناه بگيرم. خودم را به سختي در آن جاي دادم.
نيمي از بدنم بيرون بود كه علف هاي كوتاه كوهي كه در منطقه روييده بود، ما را
به طور نسبي از ديد دشمن مصون نگه ميداشت. در آن هنگام ناگهان يك گربة
وحشي به طرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناكي از خود درآورد.
نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. عراقي از خواب پريد و با
نگاه هاي وحشت زدة خود منطقه را پاييد. خوشبختانه به دليل تاريكي و استتار
ما، نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد.
خواست خدا بود كه تيراندازي نكرديم؛ چرا كه اگر چنين ميشد، همگي از
بين ميرفتيم. عراقي اينبار مدت طولاني تري به منطقه حساس شد و سعي
ميكرد خوب اطراف را ببيند. او پشت تيربار و ما هم در چند قدمي وي بوديم.
همگي حركات سايه وار او را نگاه ميكرديم. انسان در آن لحظات خطرناك،
به جز خدا، به هيچ چيز ديگر نميتواند فكر كند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سعي ما در غافل گيري دشمن بود تا معبرهاي گشوده شده كشف نشود؛ از
طرفي اگر تيراندازي ميشد، جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون به وجود
ميآمد. سرباز عراقي اسلحه به دست چرت ميزد. دوستان ما به چند قدمي وي
رسيده بودند تا در يك لحظه او را دستگير و يا بكشند. يك نفر از پشت به او
حمله كرد و كارد را در گلويش فشار داد. سرباز عراقي خواست داد بزند، اما
تكاور شجاع، با فشار بيشتر كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايد
خاموش بماند. مثل بيد ميلرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه نگهبان
هم جوار كه به اوضاع مشكوك شده بود، با صدايي آهسته صدا كرد: «جميل!
جميل!» با اين صداها، نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد؛ اسلحه اش را چسبيد
و سراسيمه به طرف صدا نگاه كرد.
صداها در كنار رودخانه به دليل دستگيري عراقي بيشتر شده بود كه ناگهان
از داخل رودخانه تيراندازي شد. آنان متوجه حضور ما شده بودند. نگهبان جلوِ ما
هم دست به اسلحه برد تا تيراندازي كند كه ما با رگبارهاي كوتاه و متوالي، او را
از پاي درآورديم. چند نارنجك صوتي و جنگي براي ترساندن نگهبانان عراقي به
داخل كانال هاي عراقيها انداختيم. صداي اين انفجارهاي شديد و گرد و خاك
فراوان ناشي از انفجار، كمك ميكرد تا ما از فرصت استفاده كرده و عقب نشيني
كنيم. تيراندازي از هر سو آغاز و جهنمي به پا شد. نگهبانان عراقي از هر سو
بي هدف رگبار مي بستند. صداي فرياد عراقي ها به گوش ميرسيد كه دوستانشان
را به ياري مي طلبيدند.
گرد و خاك و دود همه جا را فرا گرفت. ما از فرصت استفاده كرده و خيلي
سريع همراه با تيراندازي، دور شديم. گلوله هاي رسام و منور از كنار گوش و سر
و پاي ما ميگذشتند؛ اما خدا را شكر به ما برخورد نميكردند. بايد مسافتي
طولاني را تا رسيدن به مواضع خودي طي ميكرديم. اوضاع بسيار خطرناكي
بود. يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد و در اثر پرتاب خمپاره ها، يكي از
درجه داران از گونه و پيشاني مجروح شد. گروه ما براساس نقشة قبلي، بايد در حين كشف گشتي و يا خطر، از مسير سرّي
حركت ميكرد تا مسير گشتي
كشف نشود. حركت از اين مسير باعث ميشد تا تلفات كمتري داشته باشيم.
گروه ديگر ما، اسير عراقي را به زور با خود آورده و در فاصله اي مناسب در
پشت تپه اي پناه گرفته بودند. ما هم خود را به آنان رسانديم. آسمان منطقه
آكنده از آتش و دود بود. بيسيم ها را روشن كرديم و به يكان مادر كه در خط
مقدم آماده بودند، اطلاع داديم كه موفقيت آميز برميگرديم. شما پشت سر ما ـ
يعني مواضع عراقي ها ـ را زير آتش بگيريد. پس از چند دقيقه، آتش بارهاي
خودي، سنگرها و مواضع عراقيها را در هم كوبيدند و ما هم در اين فرصت
به طرف نيروهايمان حركت كرديم. همگي خسته و نفس زنان با زخم هاي بسيار
زياد و همراه با اسير عراقي، خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت
30:04 بود كه با چند دستگاه خودرو نظامي به مقر تيپ رفتيم و اسير را به
دژباني تحويل داديم تا در فرصت مناسب از او بازجويي كنيم. آتش پشتيباني
لحظه اي خاموش نميشد. عراقيها فهميده بودند كه يكي از آنان اسير شده و
اين موضوع ميتوانست موقعيت عراقي ها را در اين منطقه با خطر جدي مواجه
كند؛ به همين دليل مواضع ما را زير آتش توپ و تانك قرار داده بودند. بدون
شك براي آنان شب خوبي نبود و براي مدتها خواب را از چشمان آنان ميربود.
همگي براي استراحتي كوتاه به سنگرهايمان رفتيم تا فردا با توان بيشتري به
كارهايمان برسيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿25📿26📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_550_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تو سینه زدی و عرش اللهی شد جایگاهت
ما هم سینه زدیم . . .
نوڪری تو ڪجا و نوڪری ما . . .
#شهید_خستگی_ناپذیر
#محمدبلباسی
#محرم_التماس_دعا
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
ذاکرالحسین امســــــال جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ، ڪمی از ارباب بخــوان ... #شهی
#شهدای_حسینی
✍دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊