هدایت شده از سیدیاسر تقوی
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌دکتر علیرضا داودی ضمن تشریح نقش حکومتهای پادشاهی و دولت رانتی در شیوع ادبیات انتقادی در ایران امروز: قبل از جمهوری اسلامی، در دوران سلطنت یک پادشاه داریم که زور دارد و میتواند همه را تحت فرمان در بیاورد. اینجا جامعه نسبتی با حکومت ندارد و حکومت هم بواسطه زور نیازهای خودش را تأمین میکند. اما پس از انقلاب و در زمانی که وارد دولت رانتی در دوره جمهوری اسلامی میشویم، اینجا اتفاقی که میافتد این است که بینیازی دولت از مردم و یا جامعه شکل میگیرد. جامعه عمومی و نخبگانی ما بینندهای از طرف دولت ندارد چرا که دولت برای تأمین منافع خود نیازی به مردم ندارد. این اتفاقات موجب میشود فرد ایرانی احساس میکند علیرغم تمام ظرفیتهایی که دارد جایی برای سخن گفتن ندارد
🔻🔻🔻
@sedyaser
📜روشنفکری دینی و قرآن
🔻سیدعلی میرموسوی، استاد دانشگاه مفید:
🔹"بازگشت به قرآن" آموزه ای است که در برنامه جریان روشنفکری دینی از جایگاهی با اهمیت برخوردار است. به طور خلاصه این جریان با رجوع به قرآن چند هدف را دنبال کرده است:نخست،نقد برداشتها و تفاسیر سنتی و محافظهکارانه از دین، دوم ارائه تفسیری نو و فهمی متناسب با شرایط تاریخی و اقتضائات روزگار جدید از دین و در نهایت تطبیق اصول اخلاقی و حقوقی قرآن با شرایط جدید.
🔹روشنفکراندینی با درک این که فهم سنتی از دین پاسخگوی مسائل دنیای کنونی نیست، به بازنگری در آن به شیوهای انتقادی پرداخته اند و در این راستا از قرآن بهره برده اند. آنان با این فرض که قرآن تنها منبع اصیل دین است که از تحریف مصون مانده و از اصالت و اعتبار برتری نسبت به دیگر منابع برخوردار است، کوشیده اند با اتکاء به آن به نقد تفاسیر رایج و سنتی بپردازند. آنان با این هدف و در راستای ارائه فهمی متناسب با شرایط و روزگار جدید از دین، آموزه «بازگشت به قرآن» را طرح کرده اند. از دیدگاه آنان بخشی از چالش هایی که اندیشه دینی در جهان کنونی با آن روبرو شده است، از سنت سرچشمه می گیرد و در پرتو بازگشت به قرآن می توان آن ها را برطرف کرد.
🔹اسلام قرآنی هر چند زمینه را برای عبور از پاره ای از تنگناهای فقه و شریعت فراهم می کند، ولی با محدودیت هایی نیز روبرو است. زیرا پاره ای از احکام یا هنجارهای اخلاقی و حقوقی قرآن با اقتضاءات روزگار کنونی ناسازگاری آشکار دارند. برای مثال نظام جزایی و کیفری مطرح در قرآن مجازات هایی را در بردارد که در جهان امروز انسانی تلقی نمی شود. همچنان که بر پایه این هنجارها، تبعیض های مذهبی و جنسیتی به رسمیت شناخته می شوند. آموزه "بازگشت به قرآن" روشنفکران دینی را با این معضل روبرو کرد که چگونه این هنجارهای اخلاقی و حقوقی را تفسیر یا تاویل کنند تا این ناسازگاریها برطرف شود.
🔹روشنفکران دینی برای حل این دشواری رویکردی زمینهگرایانه به قرآن را در پیش گرفتند. از این دیدگاه در تفسیر قرآن باید از ظواهر آن عبور کرد و تنها به فکر تفسیر لفظی و متنی قرآن نبود. از دید آنها توجه به روح و گوهر قرآن که میتوان آن را همیشگی و جهانشمول دانست، اهمیت بیشتری دارد. شاه ولی الله دهلوی(۱۷۰۳-۱۷۶۲ م)، شخصیت برجسته اصلاح طلبی مذهبی در شبه قاره هند، از نخستین کسانی است که با چنین رویکردی به قرآن نگریسته است. اقبال لاهوری(۱۸۷۷-۱۹۳۸م) نیز از وی پیروی کرده است. پس از وی می توان از فضل الرحمان ملک (۱۹۱۹-۱۹۸۸م) روشنفکر پاکستانیالاصل و بنیان گذار موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه شیکاگو یاد کرد. در جهان عرب نیز افرادی همچون عابدالجابری، نصر حامد ابوزید قابل ذکرند. در ایران نیز مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش همین راه را برگزیده اند.
🔹روشنفکری دینی با اتخاذ رویکرد زمینه گرایانه به قرآن از نگرش متن گرایانه فاصله می گیرد و به ارتباط متن قرآنی و تاریخ و نیز ارتباط وحی و تاریخ توجه میکند. از این دیدگاه هرچند متن قرآنی سرچشمه ای وحیانی دارد و از منبعی الهی و فراانسانی به انسان میرسد، ولی در چارچوب زبانی مطرح میشود که امری اجتماعی و تاریخی است. از آن جا که وحی در چارچوب زبان خاص عصر نزول مطرح میشود، از آن رنگ میپذیرد.
🔹افزون بر این متن قرآنی از زبان پیامبر(ص) مطرح میشود و پیامبر(ص) شخصیتی است که بعد تاریخی دارد، در نتیجه شرایط روانشناسانه شخصیت پیامبر(ص) و موقعیت تاریخی او در این متن بازتاب مییابد. این ویژگی ما را با این پرسش روبرو می سازد که چگونه میتوان ابعاد همیشگی و جهانشمول متن قرآنی را از ابعاد تاریخمند که متناسب با شرایط تاریخی عصر نزول است، تفکیک کرد؟ از این رو تأمل در وحی و اینکه فرایند وحی چگونه است، برای روشنفکران دینی اهمیت مییابد و با نقد نظریه و تلقی سنتی در باره وحی و در پرتو نظریه هایی که در فلسفه و کلام اسلامی در ارتباط با وحی از سوی فارابی، ابن سینا و دیگران مطرح شده است، به جستجو نظریهای می پردازند که بتواند رابطه وحی و تاریخ را به خوبی توضیح دهد.
🔹این رویکرد به روشنفکران دینی کمک کرده است تا در تفسیر قرآن از عقل و یافته های عقلانی بهره ببرند. بر این اساس یافتههای عقلانی اعم از این که از راه برهانهای عقلی به دست آید، یا از راه تجربی و یا از راه عقل عملی که در قالب اصول اخلاقی مطرح میشود، و نیز آنچه به عنوان بناء عقلا شناخته میشود، در فهم و تفسیر قرآن اهمیت پیدا میکنند.
🔹بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت که رویکرد روشنفکران دینی به قرآن سه ویژگی مهم دارد، نخست این که زمینهگرا است و متنگرا نیست، دوم اینکه به رابطه متن قرآنی و شرایط تاریخی و نیز رابطه وحی و تاریخ توجه زیادی میکند و سوم اینکه به عقل و یافته های عقلی و انسانی در فهم قرآن اهمیت زیادی میدهد.
@alimirmoosavi
@saraeer
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺گزارشی از مواجهه مراجع تقلید، حوزههای علمیه و روحانیت با مسأله کرونا
@saraeer
📜تأملی بر ادعای «بازگشت به قرآن» از سوی روشنفکران دینی
🔻احمد نظری، طلبه سطح خارج و فارغ التحصیل فلسفه علوم اجتماعی:
🔹برخی روشنفکران در ایام ماه مبارک رمضان مباحثی تحت عنوان بازگشت به قرآن مطرح میکنند. برای توجیه این رویکرد از حصر منبع «قطعی» دینی در قرآن بهره برده میشود. لکن این ادعا نیازمند تبیین عدم قطعیت «سنت» است و چنین امری حاصل غفلت از موارد قطعی سنت. بلکه این روشنفکران صراحتا از متن قرآن نیز عبور میکنند. عبور از ظواهر قرآن به دلیل اقتضائات روزگار نشان میدهد «بازگشت به قرآن» فی الواقع بهانهای برای عبور از شریعت و فقه بوده و دلیل آن، اعتبار انحصاری قرآن نیست، بلکه دلیل اصلی همان است که گفتهاند؛ اقتضائات روزگار حاضر!
🔹به هر حال در آموزه بازگشت به قرآن عناصر مختلف معرفتی از جمله عبور از متن قرآن و زمینه گرایی در تفسیر، اعتقاد به تاریخی بودن برخی از جنبههای قرآن، اعتباربخشی به درکهای ظنی و اعتبار اقتضائات روزگار حاضر در مسائل بسیار بنیادین و اساسی مانند تعیین مصادیق «انسانیت» است. در این زمینه نکاتی وجود دارد که بیان میشود.
🔹مراجعه به قرآن مستلزم التزام به نصوص و ظواهر آن است. برخی به ظاهر روشنفکران دینی رسماً به مخالفت با آن پرداخته و چه بسا تصریح میکنند که چارهای جز عبور از آن ندارند؛ دلیل آن هم چیزی نیست بجز اقتضائات روزگار. اقتضائات روزگار حاضر، جایگاه یک «دین» را به خود گرفته و در اساسی ترین رفتارها و اندیشهها حکمرانی میکند. به عنوان مثال در تعیین مصداق رفتار «انسانی» از همین اقتضائات پیروی کرده و معیار تعیین امری بسیار اساسی مانند «انسانیت» میدانند.
🔹با این وجود چگونه و اساسا چرا باید به دنبال رجوع به قرآن به عنوان یک منبع دینی بود؟ چرا باید دین را با این اقتضائات منطبق کرد و در هر تغییری که در جوامع به وجود میآید و «اقتضای جدیدی» محقق میشود به نوعی آن را قرآنی نمایاند؟ فلسفه نبوتی که متناسب با این نوع اهتمام به فرهنگ عمومی جوامع و متناسب با این نوع روش درک دین باشد چیست؟ دین در این تفسیر تنها در گوشهای که اقتضای روزگار متعرض آن نباشد میتواند حکم براند! البته اگر چنین گوشه حقیری نیز باقی مانده باشد!
🔹سنت و تاریخ بیتردید در حال تغییر و دگرگونی است. حکم به «لزوم تبعیت از سنت حاضر در اندیشه و عمل» بر چه مبنایی استوار است و چرا باید این اصل را، اصیلترین اصل در فهم دین دانست؟ این اندیشه می تواند مبتنی بر عدم امکان تعیین تاریخ و فرهنگ برتر و به اصطلاح نسبیت در حوزه اندیشه و اخلاق باشد که در این صورت اساسا لزوم التزام به دین نیز، نه برخاسته از امری واقعی و لازم حقیقی؛ که متاثر از میل و خواست و قرارداد است! در این صورت هر تفسیری از دین منطقی است چنانکه عدم اعتقاد و التزام به دین میتواند باشد.
🔹لزوم تبعیت از سنت حاضر میتواند دلیل دیگری داشته باشد و آن اعتقاد به برتری سنت حاضر است. این مبنا تصریح به استقلال عقل در درجهبندی فرهنگ بوده و دقیقاً در مقابل اندیشه نارسایی درک بشری در تعیین مصادیق خوب و بد است. اندیشهای که بدون آن لزوم التزام به دین توجیه معقولی ندارد.
🔹اعتقاد به عدم امکان یا عدم حقانیت تعرض به ساحت اقتضائات روزگار حاضر از یک سو و دغدغه حفظ انتساب رفتار و اندیشهها به دین (که البته گفته شده وجه آن روشن نبوده و با این مبنا، منطقی ندارد) از سوی دیگر زمینه را برای تدوین عجیبترین نوع روش تفسیر و فهم دین فراهم کرده است؛ «زمینه گرایی و گوهر جویی بدون تبیین نسبت با لفظ و متن»! با حذف جایگاه متن و لفظ از فرایند کشف مراد، سلیقهای و تاریخیترین وجه ممکن در تفسیر به وجود میآید.
🔹برخی علاوه بر تکرار ادعای انتساب الفاظ قرآن به شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله (که مخالف با آیات متعدد قرآن است) ویژگیهای تاریخی و روانشناختی ایشان را در لفظ قرآن موثر میدانند و بدین وسیله قرآن را دارای دو جنبه وحیانی و تاریخی میپندارند. سپس درصددند فارغ از لفظ قرآن، گوهر «همیشگی!» و «جهان شمول!» آن را بیابند و درک خود را تاریخی و متاثر از ویژگیهای روانشناختی خود نمیدانند! اگر واقعا قرآن دارای جنبه تاریخی است چگونه این به ظاهر روشنفکر، مدعی تفکیک این دو وجه از یکدیگر است ولی امکان تفکیک آن را از خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله سلب می کند؟
🔹بنابراین با توجه به رفتار دوگانه برخی روشنفکران این توجه حاصل میشود که روشنفکران نیز وجدانا اعتقاد به وجود گزارههای جهانشمول و امکان دستیابی به آن را قبول داشته و بر همین اساس دست به برداشت گوهر جهان شمول دین، متناسب با اقتضائات روزگار حاضر زدهاند.
@saraeer
📜غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند/ تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار میاندازد/ با اخلاق نمیتوان جامعه را اداره کرد
🔻داود فیرحی در گفتگوی مجازی انجمن اندیشه و قلم:
🔹روشنفکری دینی با چهار مشکل مواجه است اول این که روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریانهای چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.
🔹دوم اینکه روشنفکری دینی حتی الهیات نظری و عملی را از هم جدا میکند. روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره میکند. این خطرناکترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد میکند.
🔹خطای عجیب گفتمانی است که برخی تصور میکنند نظر اولویت دارد و اگر نظر اصلاح شود، عمل هم اصلاح میشود. حال آنکه تجربه تاریخی برعکس این را میگوید. متفکران مشروطه از عمل شروع کردند؛ آخوند خراسانی، نائینی، محلاتی و حقوقدانانی مثل فروغی، عدل و حتی مدرس، به بحثهای کلامی پیله نکردند و وارد دستگاه فقهی شدند و جهتی را برای نوگرایی درست کردند که مشروطه را شکل داد.
🔹غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند، به اتفاقی که چند سال پیش درباره هاشم آقاجری افتاد اشاره کرد و آقای سروش هم در بحثهایی که اخیرا در اردیبهشت امسال مطرح کردند، میگویند یکی از روحانیان به ایشان نسبت دئیسم داده و ادبیات استاد مجتهدشبستری هم دارد چنین گیرهایی پیدا میکند.
🔹مشکل سوم روشنفکری دینی، دوگانهسازی فقه و اخلاق و دوگانهسازی حق و تکلیف است. تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار میاندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق میزنید، قسمت مولد فقه را که پایههایی برای قواعد مدنی است شل میکنید. با اخلاق نمیتوان هیچ جامعهای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد.
🔹روشنفکری دینی ما، دوگانه دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق میداند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساسا ابتدای فقه، از حق شروع میشود و تکالیف، گاردریلهای جاده حقوق هستند. وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا میکند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه میسازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت میکند و حتی مدرنترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن میگویند. از طرف دیگر، این القا، ۸۰ درصد فقه را نیز فاکتور میگیرد.
🔹مشکل چهارم دستگاه روشنفکری دینی ایرانی خلط بین فقه و سنت فقاهتی است، «مثل اینکه افرادی مثل پوپر، در نقد سنتهای بسته تفلسف، اصل فلسفه را رد کنند.» فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد که سنت آن سالها اقتدارگرا شکل گرفته است؛ حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شدهایم. در حالیکه «تفقه» چه سنتی چه بازاندیشانه، کارویژهای دارد به نام پیوند نص و زندگی. مسلمان نمیتواند از فقه جدا شود.
🔹دکتر سروش می گوید «دین در جهان امروز حذفشدنی نیست. اگر دین توانست انقلابی ایجاد کند، میتواند دموکراسی هم بسازد.» باید گفت فقه هم همین طور است. چرا که به خاطر سابقه ۱۴۰۰ سالهاش، قواعد پختهای دارد. وقتی شیخ فضل الله و مخالفان مشروطه، آن را بدعت و حرام اعلام کردند و به محمدعلی شاه به عنوان شاه اسلامپناه تکلیف کردند مجلس را به توپ ببندد، رهبران دینی حامی مشروطه، از همین قواعد فقهی، استدلالهایی آوردند که نه تنها اثبات میکرد مشروطه بدعت نیست بلکه مشروطه را از باب مقدمه واجب، واجب می خواند. از این راه، دستگاه فقه توانست مشروطه و الزاماتش را تأیید کرده و مشروعیت بدهد.
🔹نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند چراکه فقه طردشدنی نیست. افرادی مثل علیاکبر داور، فروغی، مصطفی عدل و تقیزاده، در دوره مشروطه، بیشترین توجهشان به ادبیات فقهی بود تا بتوانند وضع جدید را پشتیبانی کنند.
🔹اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی امروز است. بر این اساس میشود یک علامت سؤال بزرگ گذاشت که «چرا روشنفکری دینی در توصیف وضعیت فقه در جهان اسلام، به یک توصیف متقن و قریب به واقعیت نرسیده است؟» امروز ما به نگارش کتابی شبیه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» (نوشته پوپر) در حوزه تجربه فقهی نیاز داریم
🔸به نقل از نامههای حوزوی
@saraeer
📜امر سیاسی در اسارت کرامات/ چرا سیستانی از بهاءالدینی نام برد؟
🔻محمدرضا کدیور:
🔹مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی خاطرات خود را از سفر به عراق و دیدار با مرجعیت شیعه در آن کشور منتشر کرده است. در بخشی از خاطرات مربوط به دیدارش با آیت الله سیستانی میخوانیم: «شما خودتان این وضع را به وجود آوردهاید. هی گفتید آقای بهاءالدینی اینطور است و آنطور است. هی کرامات گفتید... معتقدم شما خودتان، کشور را به روزی انداختهاید که این گرفتاریها پیش آمده و جمکران را آنطور بزرگ کردهاید و منبریها آن حرفها را میزنند...»
🔹واقعیت این است که در میان دین داران در ایران نقل کرامات علمای اهل سلوک و عرفا امر مرسومی است. طی سال های اخیر در زمینه کرامات و حدیث زندگی علمای عارف مشرب کتاب های متعددی منتشر شده است. برای نگارنده این پرسش مطرح گردید که چرا از بین علما و عرفای متأخر (به مانند شیخ حسنعلی نخودکی، جعفرآقا مجتهدی، آیت الله مرعشی نجفی، شیخ رجبعلی خیاط و شاگردان آیت الله قاضی) که از کرامات آنها بسیار نقل شده، آیت الله سیستانی از مرحوم آیت الله بهاءالدینی نام برده، حال آن که از آیت الله بهاءالدینی چندان کرامتی نقل نگردیده است؟
🔹سیدرضا بهاءالدینی از علمای اخلاقی متاخر است که گر چه مشی عرفانی داشته اما به مانند سایرین که از آنها نام رفت به عارفی دارای کرامات و بروز خرق عادت مشهور نیست و میتوان گفت کرامت او حقیقتا زیست ساده و اخلاقی اش بود. با این وصف چرا آیت الله سیستانی در دیالوگی که با مسیح مهاجری دارد؛ آن زمان که پای بسط خرافات در ایران به میان می آید از وی نام می برد؟ بر این باورم که نام بردن از سید رضا بهاءالدینی تصادفی نبوده و بسیار هوشمندانه صورت پذیرفته است. بیش از بیست سال است که اقوالی به آقای بهاءالدینی نسبت داده می شود:
🔹۱. پس از امام، آقای منتظری رهبر نمی شود و رهبری آقاسید علی خامنه ای برای آینده کشور پیش ما محرز است. ۲. آقای منتظری به درد رهبری کشور نمیخورد. ۳. مسئله قائم مقامی سر نمی گیرد و دلخوشی ما به آقای خامنهای است. و نقل می کنند آن زمان که به ایشان خبر میرسد آیت الله خامنه ای از سوی مجلس خبرگان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است، گفته بود: ما مدتها پیش به این مطلب رسیده بودیم و بیان کرده بودیم که هیچ کس بعد از حاج آقا روحالله نمی تواند رهبر شود جز سید علی آقا. جز این عبارات که در قالب پیش گویی در خصوص آینده رهبری پس از فوت امام است، نقل قول چندانی از کرامات وی شنیده نشده است.
🔹آنچه در ذهن نگارنده از عبارت آیت الله سیستانی متبادر میشود آن است که او با نام بردن از مرحوم بهاالدینی خطر اتکا به کرامات را در عرصه اجتماعی-سیاسی مطرح کرده که در این سال ها روزافزون شده است. آیت الله سیستانی قطعا با برخی از این فرزانگان حشر و نشر داشته است، اما انگشت اشاره را به سمتی میبرد که کرامات و خرق عادات با امر سیاسی گره میخورَد نه به زندگی عادی مردم که گاه برای دفع امراض جسمانی و کسب موفقیت های مالی و ... به سراغ اهل سلوک میرفتند.
🔹این اقوال در حالی نقل شده که تئوریسین ولایت فقیه در قرن اخیر، برای اثبات ولایت فقیه از منابع عقلی و نقلی استفاده می نماید و برای انتخاب ولی فقیه از رای غیرمستقیم مردم بهره می گیرد. با این که خود اهل سلوک عرفانی بود و در این مسیر محضر اساتید برجسته ای را درک کرده بود، در ارجاع به مباحث سیاسی و حکومت داری هرگز به ساحت عرفان و رویا و کرامات دست نیازید. روشن است که اگر قرار بر پیش گویی در خصوص آینده نظام می بود، شخص بنیانگذار انقلاب با جایگاه رفیعی که در حوزه عرفان داشت و مقاماتی که کمتر از دوست صمیمیاش حاج آقا رضا بهاءالدینی نبود، خودش برای آینده بینی سزاوارتر مینمود.
🔹آن نقل قول ها که از حاج آقا رضا بهاءالدینی در سال های پیش صورت گرفت، امروز بستری برای امثال صدیقی و سعیدی (ائمه جمعه تهران و قم) و شماری دیگر از اهل وعظ و منبر به وجود آورده که به کرّات کراماتی دیگر را نقل کنند و هر بار جامعه را با سخنان خود به تعجب وا دارند. آن ها یک امر حکومتی-عرفی را در ساحت قدسی می نشانند، حال آنکه در بیانات و سیره رهبر انقلاب نیز این امور هیچ گاه جایگاهی آسمانی نداشته و این همان خطری است که آیت الله سیستانی به نیکی ریشه یابی و گوشزد نموده است.
🔹هدف از نگارش این یادداشت، تشکیک در اقوال وارده از آیت الله بهاء الدینی نیست بلکه آسیب شناسی بکارگیری این رویکرد در امر سیاسی بوده و نقدی است بر تقلیل مشروعیت حکومت بر اساس نقل کرامات.
🔸کانال نواندیشی دینی کیان
@saraeer
📜رهبری دینی در بحران کرونا
🔻علی مهدیان:
🔹در مدیریت بحران کرونا به نظر میرسد نقش دستگاه سلامت و پزشکی محوری تر از دیگران بود. چرا؟ فروشگاهها و بازار زودتر از مساجد و محافل شروع به کار کرد، چرا ؟ بعد از دو سه ماه و با این نوع بیان، رهبری بحث بازگشایی مساجد را پیش کشید، چرا؟ آیا سبک مدیریت کشور در این ایام ، دینی بود؟ آیا در مجموع یک مدیریت منفعل غربگرا را تحمل کردیم؟
🔹اولا در سبک تصمیم گیری ولی خدا عزت جامعه و تقابل با اراده دشمن رکن محوری است. جایی که تصمیم گیری های کلان و اراده سیاسی دشمن رقم میخورد، طاغوت است که در واقع راس دشمن است. مبارزه با این بعد است که تعیین میکند چه زمان با چه بعدی از غرب باید درگیر شد. حقیقت جهاد کبیر این نکته است.
🔹محور دشمنی چه بود؟ برخی گفتند بنا است مردم دنیا تابع قانونهای پزشکی مدرن شوند. برخی گفتند بنا است مردم به صورت جهشی آلوده محیط مجازی شوند. و ذیل مدیریت دشمن در آن فضا قرار بگیرند. برخی هم گفتند بنا است فشار اقتصادی به ما چند برابر شود. البته دشمن در همه محورها دشمن است اما تمرکز او کدام بود؟ رهبر معتقد بود نبرد اقتصادی محور است. شعار سال در اوج ایام کرونا جهش تولید بود.
🔹ثانیا در صحنه پیاده سازی شریعت و ساختارهای دینی یک نوع تقدم منطقی را میبینیم که حفظ سلامت و جان و سپس حفظ مال را بر تکالیف و نهادها مقدم میکنند. این اندیشه ای است که فقها ذیل قاعده لاضرر و لاضرار فی الاسلام بحث میکنند. حضرت امام میگوید این قاعده حاکمیتی است که در مقام اجرا و پیاده سازی دین، حاکمان رعایت میکنند.
🔹در سبک مدیریت ولی فقیه این تقدم را به خوبی میشد ملاحظه کرد اول جان بعد مال و سپس صورت نهادهای مقدس دینی. اول قرنطینه بعد به آرامی باز شدن مسیر مشاغل و کار و اقتصاد و حالا نیز مساجد و محافل. او به گونه ای این دستور را صادر کرد که هم مرجعیت مدیران دولتی در تصمیم گیری تضعیف نشود و هم بالاشاره، زمان این اتفاق یادآوری شده و تلویحا تسریع در آن ذکر شود.
🔹مهمترین رکن در مبارزه اقتصادی با دشمن ایجاد روحیه انسجام درونی و اعتماد به نفس در مردم بود. قصه کرونا این واقعه را در جان امت به ظهور و بروز کشید. و رهبر همین نکته را بارها و بارها تقویت کرد و به چشم آورد. احساس کارآمدی و انسجام در صحنه داخل نیاز اساسی کشور برای رشد و جهش تولید بود. تولید که رکن اصلی مبارزه اقتصادی بود. در مجموع ما با یک سبک تصمیم گیری کلان و منضبط فقهی و دینی مواجه بودیم.
@ali_mahdiyan
@saraeer
📜علوم و معارفی که یک مرجع تقلید باید از آنها برخوردار باشد
🔻سیدکمال حیدری:
🔹بنده معتقدم اگر انسان، جامع معارف دینی نباشد نمی تواند در مسائل دینی نظر بدهد؛ یعنی زمانی که می خواهد در فقه اصغر نظری بدهد، باید از باقی معارف دینی نیز مطلع باشد، نه این که کسی بگوید: فقه به تفسیر چه ارتباطی دارد؟! یا این که رابطۀ تفسیر با علم کلام چیست؟! یا این که رابطه علم کلام با اخلاق چیست؟! بلکه صحیح این است که گفته شود این مجموعه فکری، یک مجموعه واحد و یکپارچه است که هر جزء از آن با اجزاء دیگر کاملا مرتبط و هماهنگ می باشد؛ لذا کسی که می خواهد در هر کدام از این اجزاء نظری بدهد، باید بر تمام این مجموعه واقف و از آن مطلع باشد. اما سؤال این است که این معارفی که باید مرجع دارای آن ها باشد، چیست؟
🔹اولاً: معارف قرآن کریم است؛ زیرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را اساس قرار داده اند و فرموده اند: "سخن ما را بر کتاب پروردگارمان عرضه نمایید، اگر برای آن شاهد و مؤیداتی یافتید پس آن گاه به سخن ما تمسک کنید وگرنه آن کلام، حرفی است آراسته شده که ما آن را نگفته ایم." حال چگونه ممکن است کسی که می خواهد در یک مسأله – خواه مسأله عقیدتی باشد یا مربوط به فروع – نظری بدهد، بر معارف قرآنی واقف نباشد؟!
🔹ثانیاً؛ او باید از کلیت معارفی که از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است مطلع باشد؛ زیرا رسول اعظم (ص) به ما فرموده است:" إني تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم به لن تضلو بعدي أبداً : کتاب الله و عترتي اهل بیتي". بنابراین هیچ کس نمی تواند بگوید: کتاب خدا ما را کفایت می کند بلکه علاوه بر فهم قرآن کریم، می بایست جمیع معارف وارده از اهل بیت (ع) را نیز درک نماید؛ یعنی آنچه از پیامبر و امام علی و امام حسن و امام حسین تا آخرین امام (علیهم السلام) روایت شده است را باید بداند. مرجع باید از همه این مجموعه معارف مطلع باشد، و تنها در آن زمان است که او حق پیدا می کند در مسأله ای دینی نظر بدهد، خواه این مسأله مرتبط به عقاید باشد یا اخلاق و یا فروع یعنی همان مسائل حلال و حرام.
🔹از همین خاستگاه است که بنده این مسأله ای که قبلاً به آن اشاره کردم را مطرح نمودم، که همان نظریه «مرجعیت جامع» است. این همان مرجعیت دینی است، مقصودم این است که مرجع باید، مرجع در تمام دین باشد، نه این که فقط مرجع در خصوص حلال و حرام باشد!
🔹[ثالثا؛ فلسفه و عرفان؛] من معتقدم که این علوم به عنوان مقدماتِ فهمِ معارف دینی، جزئی اساسی است. به عنوان مثال: ما در علم اصول ده ها مسائل فلسفی و منطقی را برای فهم مسائل فقهی مطرح می کنیم کسانی که مسائل علم اصول فقه را دنبال می کنند می دانند که بسیاری از مسائل علم اصول فقه مسائل فلسفی است که از مباحث فلسفی یا مباحث کلامی گرفته شده است. چرا به آن ها احتیاج دارند؟ گفتند: فهم کلام امام معصوم به فهم این مقدمات بستگی دارد.
🔹مثالی روشن تر: قرآن کریم به لسان عربی مبین نازل گشته است، آیا ممکن است که کسی قرآن را بفهمد در حالی که عربی را نمی داند و بلد نیست؟ کجا از اهل بیت (علیهم السلام) وارده شده است که فرموده باشند: عربی را فرا بگیرید تا قرآن را بفهمید؟! این یک مقدمۀ عقلی واضح است؛ زیرا قرآن کریم به زبان عربی نازل شده است. بنابراین، این که زبان عربی را فقط بیاموزید کفایت نمی کند بلکه باید زبان عربی و قواعدش را یعنی صرف و نحو و قواعد بلاغت و... را هم فرا بگیرید. این در زمینه الفاظ بود.
🔹و اما در زمینه محتوا و مضمون هم مطلب همین طور است. مضامین زیادی وجود دارد که باید بفهمید و به آن ها نیاز دارید، قواعد در علمِ اصولِ فقه، قواعد فلسفی، قواعد منطقی و قواعد عرفانی؛ این ها همان مجموعه معارفی است که کسی که می خواهد در معارف دینی نظر بدهد، به آن ها نیاز دارد.
🔸منبع: «کانال رسمی آیت الله حیدری»
@saraeer
Mihan_33-1.pdf
213.7K
🔺مجله میهن منتشر کرد: گونهشناسی گفتمان روحانیت در مواجهه با کرونا- حسین فرشتیان
⚠️این فایل صرفا جهت اطلاع شما منتشر شده است و محتوای آن لزوما مورد تأیید سرائر نیست
@saraeer
🔺"مسجد مریم" در کپنهاگ دانمارک طرفدار "پیشنماز شدن" زنان و امامت آنها در مساجد است و ازدواج بین الادیانی را حمایت می کند و از حق طلاق زنان نیز پشتیبانی می کند. در پشت سر خانم «شیرین خنکان» آیه ای از قرآن است که اشارت به خلقت گروه های انسانی اعم از شعوب و قبائل و جنس انسان اعم از زن و مرد دارد که این تمایزات و تفاوت ها مایه تعمیق قوه شناخت انسان اعلام شده است. جالب تر اینکه در نزد خداوند عامل تقرب "تقوی" عنوان شده است و خانم خنکان که در جامعه دانمارک زندگی می کند تلاش می کند تفسیر دیگری از نسبت جنسیت و دیانت ارائه دهد. به سخن دیگر، نقش مقتضیات زمان و مکان -آنگونه که در فقه گفته می شود- کافی نیست بل مقتضیات زمان اجتماعی و مکان اجتماعی هم باید ملحوظ شود.
🔸منبع: کانال سیدجوادمیری
@saraeer
📜فقه پویا بر اساس تعامل با سایر علوم است
🔻محمود قیومزاده، مدرس حوزه در گفتگو با شبکه اجتهاد:
🔹باید واژهها مشخص بشود یعنی مشخص شود منظور از کارآمدی چیست؟ آیا منظور از آن، این است که فقه یک دنیای آبادی برای افراد بسازد ولو اختلاف طبقاتی هم وجود داشته باشد؟ یعنی گروهی از دسترنج افرادی استفاده کنند و طبقه مرفه داشته باشند و بقیه هم بهره کمی داشته باشند در حدی که فقط بتوانند زندگی کنند؟
🔹در برخی از جوامع پیشرفته این قاعده برقرار است که برای گروههای متوسط و زیر متوسط، زندگی اجتماعی فیالجمله مطلوبی تهیه شود، اما بسیاری از سرمایه دارها و متمولین از حاصل دسترنج آنها تغذیه میکنند و بهرهمند میشوند. آیا منظور از کارآمدی این است که ساختمان و برجهایی ساخته شود اما به حوزه معنویات و عبادات و اخلاقیات چندان توجهی نشود؟
🔹یعنی توقع شان از فقه، ساختن زندگی مرفه و بدون مشکل است و اگر چنانچه نتواند این زندگی را برایشان فراهم کند گله مند میشوند، در حالی که منظور از فقه کارآمد چنین نیست بلکه منظور این است که برای حیات دنیوی برنامهریزی داشته باشند اما اصل و اساس را تلاش برای حیات اخروی قرار دهند.
🔹مراد از واژه فقه چیست؟ یعنی منظور از فقه، دستورات و بایدها و نبایدها است یا اینکه به سایر امور نیز می پردازد؟ در رابطه با بایسته های فقه کارآمد با توجه به تعریفی که از کارآمدی داریم، این است که نگاه به فقه متفاوت است؛ یعنی کسانی که فقه را حداقلی معنا میکنند، مرادشان از فقه، دستورات بین خالق و مخلوق، رعایت حریم بین افراد و طهارت و نجاست و حلیت و حرمت است و از حوزه اجتماعی فاصله میگیرند. در حوزه و بین فقها چنین نظریات و افرادی وجود دارد مخصوصا در عصر غیبت، تعبیر از فقه حداقلی می شود.
🔹اما شاخصههای فقه کارآمد، آن است که هدف گذاری حیات بشر و خلقت انسان را تامین کند. این هدفگذاری ارتباط بین خودش و سایر مخلوقات و طبیعت و دیگر انسانها و از همه مهمتر ارتباط با خدا را باید تنظیم کند. و نهایتا سعادت بشر را در سعادت اخروی ببیند، یعنی اگر تعارض با زندگی دنیا و سعادت اخروی باشد سعادت اخروی را ترجیح میدهند. اما شاخصههای آن که اگر بخواهد کارآمد باشد و ارتباطات را تأمین کند بی نیاز از سایر علوم نیست و نباید تمام علوم را کنار زد و فقط به فقه پرداخت.
🔹به عنوان مثال، فقه بیان میکند که ثروت عادلانه توزیع شود. عادلانه توزیع شدن ثروت را باید در سایر علوم و رشته ها جستجو کرد یعنی باید اقتصادی بر اساس اقتصاد پویا و فعال و و با بهره وری بالا به طوری که همه دسترسی به منابع داشته باشند در فقه وجود داشته باشد. پس فقه پویا بر اساس تعامل با سایر علوم است.
🔹این طور نیست که فقه بیان احکام کند و شیوه اجرا نداشته باشد در سیره هم این قضیه برقرار است مثلا امیرالمومنین هم بیان احکام داشتند و هم شیوه اجرا؛ همچنین پیامبر(ص).
🔹در فقه هم در حوزه مالی و تجارت، بیان شیوه مضاربه و مشارکت و سرمایه گذاری و همچنین بیان احکام هر یک را دارد. یا در قضاوت، علاوه بر بیان احکام شیوه اجرا حکم هم بیان شده است. پس فیالجمله علاوه بر بیان احکام، شیوه اجرا هم دارد و اجرا هم انجام داده اما فقه متکفل سیاستها هم است. حتی در حوزه اجرا مثلاً قائل است که نباید از منکِر، دلیل مطالبه کرد، بلکه از مدّعی باید مطالبه کرد و باید تجربه بشری و سایر علوم مرتبط وارد شود و بیان اینکه کدام مقتضیاتی برای جمع دلیل لازم است.
🔹پس رسالت فقه، بیان احکام کلی است و سایر علوم بشری باید در نحوه اجرای این احکام و اصول کلی دخالت کند.
@saraeer