#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_نهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
_خب...
نظرتون چیه خانوم جلالی؟...
این جمله رو با کلی خجالت گفت...
لرزش دستامو حس میکردم
و دلم...
دلم که مثل سیرو سرکه میجوشید
قشنگ قل قل میکرد!!😓
ضربان قلبم روی هزار بود...😪
+آقای صبوری...!😏
سرشو آورد بالا😶
نگرانی و استرس و توی چشماش به خوبی میدیدم...
توی چشمای آبیش!
با زبونم لبامو تَر کردم و گفتم:
+ممکنه یه لیوان آب به من بدید...😐
نفسشوکه تو سینه اش حبس کرده بودو بیرون دادو یه لیوان آب ریخت و اومد سمتم:
_بفرمایید.😒
دستام به شدت میلرزید.
کمی لرزشش رو کنترل کردم و لیوان و گرفتم
اما متوجه لرزش دستام شد.😯
_شما حالتون خوبه؟!😳
+بله..خیلی ممنون...خوبم!☺
آب و جرعه جرعه خوردم
سکوت بدی توی فضا حاکم بود.😣
+خب...
آقای صبوری
من فکرامو کردم...
بازهم سرشو آورد بالا و منتظر موند...👀
+جوابِ مَن...
صدای موبایلش صحبتم و قطع کرد...😓😐
معلوم بود کاملا عصبی شده😒
_ببخشید.😑
و تلفن رو جواب داد...
_سلام
+......
_چیشده؟
+......
_مریم جان آروم بگو ببینم مامان چیشون شده؟
+......
_باشه باشه...آروم باش منم الان خودمو میرسونم
+......
_باشه...خداحافظ.
با استرس نگاهش کردم و گفت:
_شرمنده خانوم جلالی...مادرم حالشون بد شده رفتن بیمارستان...من باید برم... دوباره مزاحمتون میشم برای جواب..
+ای وای. انشاالله که خوب شن...اگه کمکی از دستم برمیاد بگین.
_ممنون از لطفتون.فعلا خداحافظ
+خواهش میکنم.خدانگهدار...
ودرو بست...
و من موندم
یه اتاق گرم
و قلبی که دیوانه وار میکوبید...😖😐
.
⬅ ادامه دارد...
کپی با ذکر لینک دوکانال اشکال ندارد
جهت عضویت 👇
@sarall
@roman_mazhabi
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران #قسمت_دهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
یک هفته دیگه هم گذشت...
توی این یه هفته #سید خبری نگرفته بود.
.
+مامان
_بله؟
+من دارم میرم بیرون یکم دوربزنم
_باشه برو...اون چادرچیه سرت کردی؟!
+وای مامان توروخدا باز شروع نکنا...
من بزرگ شدم وخودم میتونم تواین زمینه براخودم تصمیم بگیرم...
خداحافظ
و درو بستم...
دلم خیلی عجیب گرفته...
غروب جمعه هم که بود!!
نمیدونستم میخوام کجا برم.
سوار تاکسی شدم.
_کجا برم خانوم؟
+یه جایی که آرومم کنه...!
باخودم فکر میکردم اگه الان این جمله رو بگم
راننده با اُردنگی پرتم میکنه بیرون ومیگه برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه!😂😂
اما در کمال تعجب دیدم راه افتاد...
منم چیزی نگفتم،
سرمو تکیه دادم به شیشه و چشمامو بستم.
صدای قطره های بارون که میخورد به شیشه رو حس میکردم.
مگه بهتر از اینم میشه؟
جمعه باشه،
غروب باشه،
دلت گرفته باشه،
بارونم بیاد!
ناخودآگاه صورت #سید توی ذهنم مجسم شد!
یه لبخند اومد روی صورتم...:)
خطاب به خودم:
+نیشمو ببند:|| 😂😐😒😏😓
_خانوم.رسیدیم.
چشمام و باز کردم.
مزار شهدای گمنام...
بغض گلومو گرفت...
من این آرامشی که باچادرم دارم و مدیون شهدای گمنامم...
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم.
یه شیشه گلاب و یه دسته گل رز خریدم.
گل رز چقد گرون شده😓😂
بی اختیار سمت یه قبر کهگوشه بود کشیده شدم...
کنار سنگ قبر نشستم و دستم و گذاشتم روی سنگ تا فاتحه ای بخونم
که همزمان بامن
یه دست دیگه هم گذاشته شد روی سنگ و سریع برداشته شد...
سرمو بلند کردم تا صاحب دستو ببینم.
#آقاسید بود!
مگه عجیب تر از اینم میشه؟!
از جام بلند شدم و متوجه من شد.
+سلام آقاصبوری.
_ااا
سلام خانوم جلالی شمایین؟
شما اینجا چکار میکنین؟
نیمچه لبخندی زدمو گفتم
+بقیه اینجا چکار میکنن منم همون کارو میکنم.
+شما اینجا چکارمیکنین؟
بفرمایین بشینین.
در حالی که می نشستیم گفت:
_این شهید گمنام،دوست منه...
هر جمعه میام پیشش😊:)
.
گلاب و برداشتم و آروم آروم ریختم روی سنگ قبر و دست کشیدم روش...
_خانوم جلالی...
ببخشید...جواب من رو ندادید هنوز...
دستم برای لحظه ای روی سنگ خشک شد...
دوباره کارمو ادامه دادم و گفتم:
+بله.فرصت نشده بود.مادرتون خوب شدن؟
_الحمدالله خوبن...خب...من منتظرم...
یه شاخه گل برداشتم وشروع کردم به پر پر کردنش...
+راستش...
راستش آقای صبوری،
(سرمو آوردم بالا و توچشماش نگاه کردم)
+جواب من به دو دلیل،
منفی هست...
.
⬅ ادامه دارد..
کپی با ذکر لینکدوکانال اشکالی ندارد
جهت عضویت 👇
☕@sarall
@roman_mazhabi
از صبرتون به خاطر تمام مشکلات کانال مموننننونم😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️😘😘😘
و از اینکه نظراتتون رو با ما درمیون گزاشتین خیلی خیلی خیلی مممنون♥♥♥
@Sarall
ذره ذره💧💧
#گناه من و تو
لحظه لحظه
#ظهورِ مهدی فاطمه را
عقب میاندازد ...⏱
#منسرمگرمگناهاستسرمدادبزن
@Sarall
⚠️لحظه ای تفکر...
✅فراخوان ثبت نام در سپاه
آخرالزمان!
امام عصر(عج) در نظر دارند
برای تکمیل سپاه اخرالزمانی خود از
انسانهای غیور ثبت نام بعمل آورند.
✅شرایط ثبت نام:
1.ایمان.
2.تقوا.
3.عمل صالح.
4.اخلاص در عمل .
5.صبر و بردباری.
6.شجاعت.
7.صداقت.
8.امانت .
و...
✅مدارک مورد نیاز:
1.یک قطعه عکس زمینه سفید از آیینه
قلبتان.
2.شناسنامه معرفت علمی و عملی
به آقا امام عصر (عج) و دوکپی از آن.
3.کارت معافیت از گناه یا پایان دوره
معصیت.
4.توبه نامه معتبربه مهر امام
حسین علیه السلام.
5.واریز فیش به مبلغ 1000صلواتبه
حساب انتظار نزد بانک ظهور.
6. اعتقاد قلبی و راسخ به ولایت مطلقه
حضرت حجت بن الحسن العسکری.
⬅️از متقاضیان واجد شرایط درخواست
می شود با همراه داشتن مدارک
ثبت نام هر چه زودتر
به نزدیکترین قرارگاه امام عصر (عج)
مراجعه فرمایند.
✅قرارگاه های ثبت نام:
1.مساجد
2.حسینیه ها
3.حرم های مطهر
4.هیئت
💟فروارد کنیدشاید یکی رفت یار
دلبر شد...
🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
@Sarall
|•مُدافِعِ حَریمِ حَیا♡|
بانـ(🙇🏻♀️)ـو
تُـ♥️فرِشتِہ خدایے
با بال هاے سیاهے 🍃
ڪہ تو را آسمانے ڪردهـ🕊
اَمّا💡
هَر وَقت ڪِہ لِباسِـ🏴 حیا را
تَنِ جِسمَتـ🙍🏻 مےڪُنے
بِہ روحَت نیز گَوشـ*👂🏻*ـزَد ڪُن
حَیاےِ دُختَـ،🌸،ـرانِہ اَش را
ایمانَشـ📿 را،اِعتِقاداتَش را
پُشتِ دَر🚪→ جا نَگُذارَد
وَ گَرنَـ.😊.ـہ
شِیطانـ👻 هم فِرِشتِه اے بُود
ڪِہ راندِهـ👣 شد
اِے فِرِشتِہ تَرینـ😻
مُواظِب باشـ☝🏻
راندِه شُدِه ےِ دَرگاهِ حَق نَباشے😉
#حجاب •[♥️]•
@Sarall
مثلا میون این همه شادیامون که سرگرم بگو بخند هستیم یهو صدای #انامهدی بیاد...🙃🌱♥️
#آخ_چی_بشه...
@Sarall
May 11
#تلنگر
🔻دروغ ميگويم
دروغ ميگويم ما اهل کوفه نيستيم😐
🔻ما کوفى نيستيم ولى چند نفر از ما دعاى ندبه روز جمعه رو فراموش نميکنه⁉️
🔻ما کوفى نيستيم .
ولى تا حالا تو عروسي هامون به فکر مهمان ويژه بوديم.😔
↩️به فکر امام زمانمان بوديم⁉️
🔻ما اهل کوفه نيستيم .
ولى چند نفر از ما در قنوت نمازش دعاى فرج ميخواند⁉️😞
🔻ما اهل کوفه نيستيم.
ولى چند نفر از ما ثواب قرائت قرآن و صدقه هايش رو براى سلامتى #امام_زمان هديه مي کنه⁉️😕
🔻ما اهل کوفه نيستيم .
ولى چند نفر از ما بعد از نماز هايش دعاى فرج ميخونه⁉️🙁
🔻ما اهل کوفه نيستيم .
ولى خدا وکيلى چندبار واسه رضايت امام زمانمون از يک گناه گذشتيم⁉️🤔
🔻ما اهل کوفه نيستيم .
ولى واسه خاطر امام زمان دست چند نفر رو گرفتيم و گره از کارشون باز کرديم⁉️
🔻ما اهل کوفه نيستيم .
ولى چقدر کسانى رو که داشتن واسه جشن امام زمان پول جمع ميکردند رو مورد نصيحت قرار داديم که :.
↩️اين کار ثواب داره ولى اى کاش به فقرا بيشتر برسيم.⚠️
🔽ولى وقتى عروسى دختر و پسره خودمون شد
هيچ يک از فقرا و اين سخنان به يادمون نيومد
وچقدر بريز و بپاش کرديم⚠️😭
❗️چقدر گفتيم ما اهل کوفه نيستيم.
ولى چقدر شرايطمون شبیه کوفيان شده .❓
🔻ما کوفى نيستيم.
ولےعجيب بوےکوفيان به مشام ميرسد😞
❌من ميترسم
ميترسم
دوباره عاشورا تکرار شود⚠️
#مولای_من:
💔تقصير ماست غيبت طولانى شما.
💔بغض گلو گرفته پنهانى شما.
💔آيا حقيقت است که اصلا شبيه نيست .
رفتار ما به رسم مسلمانى شما⁉️
@sarall
♡مشڪےبہرنگحجاب♡
مثلا میون این همه شادیامون که سرگرم بگو بخند هستیم یهو صدای #انامهدی بیاد...🙃🌱♥️ #آخ_چی_بشه... @S
چی میشه اگه بشه 😘😘😘😘😘😚😚😚
الهم عجل لولیک فرج
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_یازدهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
کمی مکث کردو گفت:
_آخه چرا؟
+گفتم که...
به دو دلیل
_میتونم بپرسم اون دوتا دلیل چین؟
+بله
_خب...اون دوتا دلیل چین؟!
یه رز دیگه برداشتم و همینطور که گلبرگ به گلبرگ پر پر شون میکردم ادامه دادم:
+دلیل اول خانواده من هستن که میدونم به هیچ وجه راضی نمیشن
و دلیل دوم ...
_دلیل دوم چی؟
+و دلیل دوم اینکه شما بخاطر چادرم منو میخواید!
_ببخشید متوجه نمیشم...
لرزش صدامو کنترل کردم و ادامه دادم:
+شما منو قبل از اینکه چادری بشم دیده بودین ومیشناختین...
سرمو بالا آوردم و تو چشماش نگاه کردم:
اما چرا بعد از اینکه چادری شدم،برای خواستگاری پا پیش گذاشتین؟! کلافه بود...
دستی به موهاش کشیدو گفت:
+کاش میتونستم بهتون ثابت کنم که بخاطر چادرتون پا پیش نذاشتم...کاش...
اما
اینو بخونید...شاید نظرتون عوض شد...
و بعد یه دفترسبز رنگ وگذاشت روی سنگ قبر وبعد رفت...
اشکام یکی پشت دیگری پایین میریختن..
خدایا این چه حسیه؟
چرا هروقت میبینمش قلبم تند تند میزنه
دست و پام میلرزه؟
دلم هُرّی میریزه؟
دفترو برداشتم
و باز کردم و آروم شروع کردم به خوندنش...
(بسم الله الرحمن الرحیم...
توی اردوی شلمچه باما همراه بود...
عجیب بود...خیلی...
جالب اینه که نمازخوندم بلد نبود
اما داشت میومد شلمچه...!
وقتی بهم گفت نماز بلد نیست
یه لحظه ازش بدم اومد که با این سنش نماز خوندن بلد نیست.
اما سریع تو ذهنم اومد که
سید از جدت خجالت بکش!
شاید تو خونواده ای بزرگ شده که مقید نیستن...
.
وقتی بهش گفتم که نماز بخون و بدون هیچ چون و چرایی قبول کرد،
فهمیدم که پایبند اعتقادات خونواده اش نیست.
اون نماز بهترین نماز عمرم بود...
اما به خودم تشر زدم که اون دختر،
هیچ سنمی باتو نداره
و باید خودتو کنترل کنی که به چشم خواهر ببینیش...
اما
این دختر
دل و ایمان مارو باخودش برد...
اما باز هم به خودم میگفتمکه پایبند عشق یک طرفه نشو!
وقتی که از شلمچه برگشت
دیدم که چادری شده...
حدس میزدم...
خیلی از دوستاشو از دست داد
اما براش مهم نبود...
از وقتی که چادری شد،،،
فهمیدم که نصحیت های عقلم به دلم،
همه بی فایده بودن...
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•
@Roman_mazhabi
جهت عضویت 👇
☕❤ @sarall
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_دوازدهم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
. •°•°•°•.
سید محمد:😨👇
یک ماه باخودم فکر کردم و کلنجار رفتم... قدرت قلبم بیشتر از عقلم بود و این شد که باهزار مکافاتی که بود، ازش خواستگاری کردم... نمیدونم چه جوابی میشنونم اما من بادوست شهیدم قول و قرار گذاشتم... بهش گفتم من این همه برات زحمت کشیدم و هر جمعه اومدم پیشت و تنهات نذاشتم تو هم نیلوفرو به من بده... خدایا... میدونم که میدونی چقدر دوسش دارم... من از تو میخوامش...)
نیلوفر:😬👇
دستی به صورتم کشیدم که پراز اشک شده بود... خدااایا
منم میخوامش... !
الان تازه فهمیدم این تپش قلبها و لرزش دستها و هُرّی ریختن دلها همه اینها ،
عشق بودن... منم عاشق شده بودم و خودم خبر نداشتم...
#قلبم_برای_تو
آهنگ محسن چاووشی تو ذهنم تکرار شد:
.
(تو داری از خودت، فرار میکنی
داری با ریشه هات، چیکار میکنی؟!...) .
جواب منفی داده بودم به کسی که دوستش داشتم... اما حالا فهمیدم که دوست داشتن اون بخاطر چادری شدن من نبود... خدایا این مشکل که حل شد... با خانواده ام چه کنم؟!.. خدایا اونا مخالفت میکنن من مطمئنم... و هق هقم بلند شد... . .
.
چند روزیه که ازش خبر ندارم... تو دانشگاهم ندیدمش... زهرا متوجه حال خرابم شده بود.
_عاشق پاشق شدی رفتتت😐😂😏 +اااا...زهرا اذیتم نکن...
حالم بده این چند روز از بس بغض کردم و اشک ریختم خسته شدم... زهرا؟!
_جانم؟! +راسته که میگن دخترا سخت عاشق میشن و غم عشق زیاد میکشن؟! _اره راسته...
اماتو که مشکلی نداری..
تو که طرفتم عاشقته... +اره..
اما خونواده ام... .
تق تق تق... _اجازه هست بیام تو؟! +جانم مامان.بفرما
_به به نیلوفر خانم... چه بزرگ شدی😐 +چیشده مامان؟ من که همون اندازه ام😂
_پاشو خودتو جمع کن شب خواستگار برات میاد +اااه.مامان گفتم من فعلا قصد ازدواج ندارم!
_خیلی اصرار کردن...
توهم که جواب مثبت ندادی...
نخواستی میگی نه... .
یه تیپ معمولی زدم و چادرم و سرم کردم الانا بود که برسن... اصلا حوصله ندارم .
خدایا من #محمد و میخوام😢😢
.
⬅ ادامه دارد...
•°•°•°•
@Roman_mazhabi
جهت عضویت 👇
☕❤ http://sapp.ir/roman_mazhabi
میدونی موقع تولد وقتی خدا ☝️داشت بدرقمون میکرد چی گفت؟!
گفت داری به دنیایی میری که غرورت را میشکنن 💔وبه احساس پاکت سیلی😱🤯 میزنن!
نکنه ناراحت بشی...😔🖤
من تو کوله پشتیت🎒 عشق❤️ گذاشتم... تا ببخشی!
خنده گذاشتم🙃... تا بخندی!
اشک گذاشتم😓... تا گریه کنی!
و
مرگ گذاشتم😴... تا بدونی دنیا ارزش بدی کردن نداره!
پس خوب باش 😍و خوبی کن 😇 !
@Sarall
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی؟😂😂😂😂👌
@sarall