eitaa logo
یادداشت های فلسفی
2.5هزار دنبال‌کننده
44 عکس
21 ویدیو
55 فایل
آنچه در این کانال خواهید خواند فهم های بنده از مطالب فلسفی است. گاهی تفاوت هایی با فهم های متداول دارد. لینک ارتباط با ادمین‌ها: @Mahdisarbakhshi @Mohammadsarbakhshi
مشاهده در ایتا
دانلود
152. نهايه، مرحله 12، فصل دوم (converted).mp3
37.94M
152. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل دوم تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
77. آموزش فلسفه، درس پنجاه و چهار.mp3
32.04M
77. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و چهار تدریس: سربخشی @sarbakhshi
78. آموزش فلسفه، درس پنجاه و پنج.mp3
35.57M
78. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و پنج، بخش اول تدریس: سربخشی @sarbakhshi
79. آموزش فلسفه، ادامه درس پنجاه و پنج(1).mp3
29.18M
79. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و پنج، بخش دوم تدریس: سربخشی @sarbakhshi
80. آموزش فلسفه، درس پنجاه و شش(1).mp3
33.48M
80. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و شش تدریس: سربخشی @sarbakhshi
153. نهايه، مرحله 12، فصل سوم.mp3
24.62M
153. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل سوم تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
81. آموزش فلسفه، درس پنجاه و هفت.mp3
24.37M
81. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و هفت تدریس: سربخشی @sarbakhshi
154. نهايه، مرحله 12، فصل چهارم (converted).mp3
30.08M
154. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل چهارم تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
155. نهايه، مرحله 12، فصل پنجم (converted).mp3
29.64M
155. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل پنجم تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
82. آموزش فلسفه، درس پنجاه و هشت، بخش اول (converted).mp3
27.26M
82. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و هشت، بخش اول تدریس: سربخشی @sarbakhshi
83. آموزش فلسفه، درس پنجاه و هشت، بخش دوم (converted).mp3
28.92M
83. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و هشت، بخش دوم تدریس: سربخشی @sarbakhshi
156. نهايه، مرحله 12، فصل ششم.mp3
39.43M
156. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل ششم تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
84. آموزش فلسفه، درس 59 (converted).mp3
29.3M
84. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس پنجاه و نه تدریس: سربخشی @sarbakhshi
157. نهايه، مرحله 12، فصل هفتم و هشتم (converted).mp3
26.6M
157. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل هفت و هشت تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
158. نهايه، مرحله 12، فصل نهم.mp3
30.75M
158. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل نه تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
159. نهايه، مرحله 12، فصل دهم.mp3
38.04M
159. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل ده تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
نقد دوباره عبدالکریم سروش به عریان شدن گلشیفته فراهانی: قدرت زن در هنر و دانش اوست نه در نمایش شرمگاه او/ درک و دانسته‌های این نافرهیختگان از فرنگستان سطحی و داوری ترازویشان سست است چندی پیش عبدالکریم سروش در انتقاد از رویه کسانی که خود را اپوزسیون جمهوری اسلامی معرفی می‌کنند، انتقاداتی مطرح و مشخصا گلشیفته فراهانی را به دلیل برهنگی مورد انتقاد قرار داد. تیغ تیز نقد سروش سوی کسانی بود که به نام تن‌مالکی و زنانگی و تنانگی، شرم و حیا و خانواده و اخلاق را از میان برمی‌دارند. در جانب دیگر گروهی به دکتر سروش تاختند که او حق زنان بر بدن خویش را به رسمیت نمی شناسد. سروش تا کنون دوبار به انتقادات آنها پاسخ داده است. وی در آخرین یادداشت خود دوباره به این موضوع پرداخته که خلاصه‌ای از آن را در ادامه می‌خوانید: ۱) دوران مدرن و پیشامدرن به ترتیب دوران حق‌مداری و تکلیف‌مداری است... تبدیل انسان تکلیف مدار به انسان حق مدار، ماحصل مدرنیته است. من، دینداری را یک حق، نه یک تکلیف می دانم. ۲) چالش بزرگ این دوره چالش حقوق و اخلاق است. شرم پایه اخلاق و بی‌شرمی بنیاد بی‌اخلاقی است. ۳) نقد من به دوران مدرن این است که توازن حق و تکلیف بهم خورده و غلبه مطلق حق بر تکلیف ایجاد شده. ۴) کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، دشمن شرم و شرف و اخلاق اند. گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند و همیشه درست بوده‌اند و درست خواهند ماند! عریانی و عورت‌‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار. ۵) می‌گویند این شرمگاه‌نمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمی‌اندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیده‌ای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم... به‌علاوه دنیای مدرن حاوی گفتمان‌های گوناگون است. مگر ذاتی و گوهری دارد که به‌دست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بی‌خبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیته های چندگانه (multiple modernities ) می‌زنند. ۶) می‌گویند حق آنان است که عریان شوند و بدن برهنه‌شان را به جنّ و انس و دیو و دد نشان دهند و نمی‌اندیشند که این هم حقّ آنان است که انتخاب دیگر کنند و آن را نشان ندهند. ۷) می‌گویند کسی حق قضاوت در باره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند... نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند. و با این قضاوت، درک ناقص خود از مقوله قضاوت نکردن را آشکار می‌کنند. ۸) می‌گویند برهنه‌شدن، تابوشکنی و سنت‌شکنی است و نمی‌اندیشند که نه هر تابوشکنی و سنّت‌شکنی نیکوست. اکنون کسی اگر بَرده شود یا برده‌گیری کند و آن را تابو شکنی بداند، محکوم به ملامت عقلاست. ۹) می‌گویند زن مالک بدن خویش است و حقّ هر‌گونه تصرّفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است. هیچ‌کس حق ندارد به دلیل مالکیت بر بدن خویش، خود را به فروش برساند و بَرده دیگری شود و یا چشم خود را درآورد، یا تن به ذلّت بدهد. ۱۰) گفته‌اند عریان شدن بخشی از هنر مدرن است. به این می‌گویند مغالطه ارجاع معلوم به مجهول! عملی را که چند و چونش معلوم است، به مفهومی ارجاع می‌دهند، یعنی هنر، که هیچ تعریف ثابت و معینی ندارد، و بلکه از نظر بعضی دانایان مدرن و پسامدرن، دوران جدید دوران مرگ یا پایان هنر است ( از هگل گرفته تا آرتور دانتو و بسیاری دیگر) ۱۱) می‌گویند این کار مبارزه‌ای‌ست برای رهایی از مردسالاری و تبعیض جنسیتی. بلی، آن رهایی نیکوست، ولی راهش این نیست. می‌دانم بعضی از فمینیست‌ها بدن زن را قدرت زن انگاشته‌اند، و بدن‌نمایی و بی‌پروایی جنسی را از جنس قدرت‌نمایی شمرده‌اند (empowerment) اما این افسونی شیطانی است که باطلی را به حق می‌آمیزد و نشانی بهشت را از مسیر جهنم می‌دهد. قدرت زن در هنر و دانش اوست نه در نمایش شرمگاه او. ۱۲) درک و دانسته‌های این نافرهیختگان از فرنگستان سطحی و داوری ترازویشان سست است. چیزکی از ارتجاع و قرون وسطا شنیده‌اند. اغلب اینان نه یک‌روز به کلیسا رفته‌اند و نه یک‌بار به جدّ در کنفرانسی دینی با دانشمندان جهانی نشسته‌اند تا بدانند تاریخ و جامعه مغرب زمین تا چه اعماقی دینی‌ست. تاریخ آمریکا تاکنون یک رئیس‌جمهور آتئیست یا غیرمسیحی نداشته و کلیساها و دینداران، به جد و قوّت درکارند که چنین نشود. @FarhikhteganOnline
160. نهايه، مرحله 12، فصل يازده (converted) (converted).mp3
37.43M
160. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل يازده تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
161. نهايه، مرحله 12، ادامه فصل يازده (converted).mp3
37.07M
161. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، ادامه فصل يازده تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
علي‌رضا پناهيات، تقابل دين و اخلاق.mp3
11.29M
با عرض سلام و احترام خدمت سروران عزيز و با آرزوي قبولي طاعات و عبادات و تبريک سال نو. همان‌گونه که ملاحظه فرموده‌ايد اخيرا جناب آقاي پناهيان سخناني در باب تقابل اخلاق و دين بيان کرده‌ است که موجب اعتراضات و بحث‌هاي مختلف شده است. از آنجا که برد سخنان جناب آقاي پناهيان زياد است و به هر حال، ايشان مرجع فکري بخش زيادي از متدينين است و حرف‌هاي ايشان به صورت گسترده‌اي رسانه‌اي مي‌گردد، لازم دانستم نکاتي را در باب اين فرمايشات عرض کنم. براي آن‌که عرايض بنده بدون زمينه نباشد، ابتدا سخنان ايشان را که خلاصه شده است، تقديم مي‌کنم و سپس مطالب خودم را در طي چند پست عرضه خواهم کرد ان‌شاءالله. هم‌چنين فايل صحبت‌هاي ايشان را نيز به پيوست تقديم مي‌کنم. @sarbakhshi
بررسي تقابل دين و اخلاق (سخنان آقاي پناهيان) - 1 خلاصه فرمایشات ایشان: 1. اخلاق اين ظرفيت را دارد که در مقابل دين بايستد. 2. اخلاق چيست؟ ملکات راسخ در وجود انسان از صفات خوب يا بد يا تحسين و تقبيح اينها 3. اخلاق به همين معنا (معناي فوق) ظرفيت آن را دارد که در مقابل دين بايستد. 4. مثلاً مهرباني و دل‌رحمي، في نفسه بد نيست، و لذا بسياري از اوقات از آن عليه امام علي عليه‌السلام و امام زمان استفاده مي‌شود. (خواهند گفت او پسر پيغمبر نيست، چون رحم ندارد). اين يعني قرار دادن اخلاق در مقابل دين. 5. ابوموسي از دل‌رحمي استفاده مي‌کرد و لذا کارش مي‌گرفت. پيامبر فرموده بود قبيله ابوموسي مهربان‌اند. 6. قرآن کريم براي اين مشکل راه حل ارائه کرده است: قرآن نمي‌گويد اخلاق خوب داشته باشيد. 7. دين دنبال اين نيست که ما را اخلاقي بار بياورد. اگر دين دنبال اين بود که ما را صرفاً اخلاقي بار بياورد، بسياري از حيوانات اين صفات اخلاقي را دارند. مثل وفاداري در سگ، آيا انسان قرار است اخلاقي بشود، يعني مثل سگ بشود؟ 8. يک نفر ممکن است به صورت ژنتيکي آدم باحيايي باشد، آيا اين انسان احتياجي به دين ندارد؟ 9. کسي که تواضع را از والدين به ارث برده است، آيا نيازي به دين ندارد؟ اگر قرار بود دين تواضع را به انسان بدهد، خوب اين شخص که تواضع را دارد؟ 10. اگر هدف دين اين است که شما به اخلاق، به معناي صفات حسنه برسي، کسي که اين صفات را داراست، از دين مستغني خواهد بود. ميتواند مغرور هم بشود. 11. دين اخلاق را ابزاري قرار مي‌دهد براي امري بالاتر. آن امر بالاتر پويايي و سعه‌ي وجودي پيدا کردن براي ملاقات با خداست و اين طي مبارزه شکل مي‌گيرد. مبارزه با وضعيتي که در آن قرار داريم. 12. ليس للانسان الا ما سعي. آفريده شديم براي سعي. 13. سعي مقابل اخلاق قرار دارد. نگاه اخلاقي يعني کافي است که شما همه صفات خوب را داشته باشي، اما قرآني نگاه کنيم شما بايد سعي کني، آن هم در موقعيتي که نبايد سخاوتمندانه رفتار کرد و سخاوتمند نباشي؛ مهربان نباشي، تواضع نکني. در ظاهر متکبر جلوه کني. کساني که ظاهربين هستند تو را متکبر به حساب بياورند. 14. پا بر روي يک اخلاق مي‌گذاري براي رسيدن به يک مرتبه‌ي بالاتر از اخلاق. 15. ما براي سعي آفريده شده‌ايم، نه برخورداري از چند صفت خوب. 16. روايت انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق مشکل سندي دارد و از ابوهريره است. 17. آقاي جوادي آملي مي‌فرمايد اخلاق از باب تمثيل است. تا مشکل روايت و انحصار آن رفع شود. 18. چرا اخلاق ظرفيت تقابل با دين را دارد؟ چون در پرتو اخلاق مي‌توان از سعي براي رشد و رسيدن به خدا باز ماند و اخلاق را بهانه آورد. 19. اميرمومنان مي‌فرمود برويم براي جنگ، برخي از صحابه سرشناس اعتراض مي‌کردند که آيا بايد شمشير به روي مومنان بکشيم؟ ‌20 عمروعاص در جنگ صفين به علي عليه السلام مي‌گويد قرآن به سر نيزه رفته است، چرا دلت به رحم نمي‌آيد؟ @sarbakhski
بررسي تقابل دين و اخلاق (سخنان آقاي پناهيان) - 2 ادامه خلاصه فرمایشات ایشان: 21. اينها سوءاستفاده از اخلاق است، در برابر دين. 22. ابن ملجم سطحي‌نگري مي‌کند در اخلاق، و وقتي صداي يتيمان خوارج را مي‌شنود مي‌گويد بالاخره قتلي رخ داده و علي بايد تقاص پس بدهد. و لذا علي عليه‌السلام را به شهادت رساند. 23. اين‌که با اخلاق مي‌توان بد برخورد کرد (از آن سوءاستفاده کرد، دچار سطحي‌نگري و ظاهربيني در آن شد)، به خاطر ظرفيتي است که در آن وجود دارد. 24. رفتارهايي که اميرالمومنين عليه السلام انجام مي‌دهد (مثل زانو زدن در برابر يتيمان و مقابله با دشمنان دين) ناشي از اخلاق اميرالمومنين نيست، بلکه ناشي از تقواي ايشان است. 25. اميرالمومنين عليه‌السلام در جواب کسي که گفت چرا آن دو نفر (ظاهرا طلحه و زبير مراد است) را اعدام نکردي، فرمود من چگونه مي‌توانم کسي را که هنوز جرمي مرتکب نشده است اعدام کنم؟ اين مهرباني نيست، تقواست. 26. راه حل قرآن براي جلوگيري از ابتلا به آسيب‌هاي اخلاق، تقواست. 27. تقوا يعني، در چه وقتي، از کدام خوبي براي انجام وظيفه‌ي خودت استفاده کني. تقوا يعني فريب خوبي‌هاي ظاهري را نخوري. 28. امام سجاد عليه السلام مي‌فرمايد: اگر کسي خطا و گناه نمي‌کند، فريبش را نخور. شايد به خاطر ضعف نفس و بي‌عرضه‌گي است. 29. گاهي گناه نکردن ظاهرا به خاطر دين‌داري و اخلاق است، در واقع به خاطر ضعف نفس است. 30. در ادامه مي‌فرمايد اگر ضعف نفس نداشت، باز هم فريب نخور، زيرا ممکن است اين گناه خاص را علاقمند نيست و به گناه ديگري علاقمند است. 31. مثلا ً ممکن است کسي بقيه‌ي خوبي‌ها را داشته باشد، اما به خاطر حب مقامي که دارد، در برابر اميرالمومنين بايستد. چنين کسي، از نظر تقوايي نمره‌اش صفر است، اما از نظر اخلاقي، همين فرد ممکن است نمره‌اش نود باشد. 32. قرآن کريم بيش از دويست مرتبه از تقوا ياد کرده است. اميرالمومنين در نهج البلاغه بيش از هشتاد بار از تقوا ياد کرده است. اما اين مقدار به اخلاق توصيه نکرده‌اند. 33. توضيح فني: اخلاقي که در آيات و روايات آمده، معنايش ملکاتي که در علم اخلاق آمده نيست. منظور از اخلاق در آنها حسن معاشرت است که يکي از زير مجموعه‌هاي آداب اسلامي است. در ادبيات ديني، از آداب و مودب بودن بيشتر سخن رفته تا از اخلاق. 34. مثلا رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد: انا اديب الله و علي اديبي. 35. در قرآن کريم مي‌فرمايد که انک لعلي خلق عظيم. علامه طباطبايي مي‌فرمايد که درست است که رسول گرامي اسلام متخلق به صفات اخلاقي نيک بوده‌اند، اما منظور اين آيه از اخلاق، حسن معاشرت پيامبر است. 36. در اسلام وقتي از اخلاق سخن گفته مي‌شود، عموماً منظور غير از ملکات نفساني است. 37. اگر کسي غرق در اخلاق شود، و از دين تلقي اخلاقي داشته باشد، ممکن است تقوا را کنار بگذارد. 38. يکي از کساني که بعدها جزو خوارج شد، به هنگام تقسيم غنائم به رسول گرامي اسلام اعتراض کرد که چرا عدالت را مراعات نمي‌کني؟ اين اعتراض به خاطر آن بود که رسول الله به دليل مصلحت و حکمت خاصي، تازه مسلمانان را غنيمت بيشتري داده بود. اين شخص در واقع اخلاق را مقابل تقوا قرار داد. 39. انسان ممکن است از دست ابليس فريب اخلاقي بخورد. بهانه اخلاقي در برابر تقوا فراوان است. لذا اخلاق ظرفيت اين را دارد که در مقابل دين بايستد. 40. يکي از تلقي‌هاي نادرست از دين آن است که ما دين را اخلاقي يا افراطي اخلاقي برداشت (تفسير) کنيم. اخلاق را به طور مطلق نفي نمي‌کنم. 41. اخلاق به شما اجازه مي‌دهد درباره‌ي ديگران قضاوت کنيد، اما تقوا چنين اجازه‌اي نمي‌دهد؛ لذا اخلاقي رفتار کردن، علت دين‌گريزي برخي از مردم است. @sarbakhshi
بررسي تقابل اخلاق با دين (سخنان آقاي پناهيان) - 3 نقد و بررسي 1. با توجه به کلمات ايشان، جناب آقاي پناهيان اخلاق را سه جور معنا کرده است: ‌أ. صفات راسخ نفساني؛ ‌ب. تحسين و تقبيح اين صفات؛ ‌ج. حسن معاشرت. 2. ظاهرا منظور ايشان از معناي اول و دوم يکي است، اين مساله در اصل سخنان ايشان و نقدهايي که مطرح مي‌کنيم تاثير زيادي ندارد، لذا بنده از تفکيک اين دو معنا اجتناب کرده و بر معناي اصلي که همان صفات راسخ نفساني است و در بخش عمده‌ي سخنان‌شان بر ٱن تکيه کرده‌اند، توجه خواهم کرد. 3. آقاي پناهيان فرموده است که در روايات و آيات قرآن کريم، منظور از اخلاق، عموماً حسن معاشرت است و فرمايش حضرت علامه طباطبايي در ذيل آيه‌ي شريفه‌ي قرآن کريم (انک لعلي خلق عظيم) را شاهد اين برداشت دانسته‌اند. 4. نکته‌ي اساسي ايشان در معنا کردن اخلاق اين است که مي‌فرمايد اخلاق به اين معنا، ظرفيت تقابل با دين را دارد. 5. با توجه به اين بخش از فرمايشات، اولاً چند سوال مطرح مي‌شود: ‌أ. يک اين‌که آيا اخلاق، به معناي حسن معاشرت، که به زعم شما، معناي مدنظر روايات و آيات است، چنين ظرفيتي ندارد؟ آيا نمي‌توان حسن معاشرت را بهانه کرده و از وظايف ديني سرباز زد؟ مسلم است که مي‌توان. حال سوال اين است که مي‌توان گفت اخلاقي که دين مي‌گويد (همان اخلاقي که در آيات و روايات مورد اشاره قرار گرفته، توصيه شده، تفخيم شده و از صفات انبياء و اولياء الهي دانسته شده) ظرفيت تقابل با دين را دارد؟ ‌ب. منظور از ظرفيت تقابل با دين چيست؟ آيا مراد اين است که صرف وجود صفات راسخ نفساني نيک (هم‌چون مهرباني، سخاوت، عدالت، تواضع و مانند آن که مورد اشاره آقاي پناهيان بوده‌اند) علت تامه‌ي تقابل با دين‌اند، يا صرفاً قابليت آن را دارند که فردي با سوءاستفاده از آنها، يا با سطحي‌نگري، آنها را مقابل دين قرار دهد؟ اگر منظور ادعاي اول باشد، بايد گفت مسلما چنين سخني باطل است و اين صفات و بلکه هيچ صفتي، علت تامه‌ي انتخاب‌هاي انسان نيست. هر انتخاب، عملي اختياري است که آدمي انجام مي‌دهد و صفات نيز به عنوان عوامل گرايشي، در اين انتخاب‌ها موثرند، اما آنها را ضروري نمي‌سازند. بنابراين اين‌که بگوييم اخلاق ظرفيت تقابل با دين را دارد، نادرست است. اما اگر معناي دوم مراد است (که در چند مورد بدان تصريح کرده‌اند)، بايد گفت تقوا (ويژگي‌اي که آقاي پناهيان عنصر اساسي دين‌داري مي‌داند) نيز چنين است. تقوا نيز مي‌تواند مورد سوءاستفاده قرار گرفته و يا با سطحي‌نگري به آن، مقابل امام معصوم قرار داده شود. بنابراين اين‌که بگوييم اخلاق مقابل دين است، اما تقوا عين دين، سخن باطلي خواهد بود. در واقع، اخلاق و تقوا يکي است و البته از هر دو مي‌توان سو‌ءاستفاده کرده و با تکيه بر آنها در برابر امام معصوم ايستاد. اين‌که تقوا و اخلاق يکي است، در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت. ‌ج. ممکن است گفته شود تقوايي که مورد سوءاستفاده قرار گيرد يا در آن سطحي‌نگري شود، ديگر تقوا نيست. درحالي‌که در اخلاق چنين نيست. مهرباني که مورد سوءاستفاده قرار گيرد يا در آن سطحي‌نگري شود، هم‌چنان مهرباني است. يا تواضع، همواره تواضع است، چه مورد سوء استفاده قرار گرفته باشد و چه نباشد. عدالت همواره عدالت است، چه مورد سوء استفاده قرار بگيرد و چه نه و همين‌طور صفات اخلاقي ديگر. ‌د. در پاسخ بايد گفت: اولاً معلوم نيست شما تقوا را صفت مي‌‌دانيد يا فعل. اگر تقوا نيز صفت است، سوال اين است که با صفات خوب ديگر چه تفاوتي دارد که از آنها مي‌توان سوء استفاده کرد، اما از صفت تقوا خير؟ همان‌طور که دانستيم صفات عامل گرايش‌اند و علت تامه نيستند. اين انسان است که انتخاب مي‌کند از اين صفات در چه مسيري و براي انجام چه فعلي بهره‌برداري کند. اگر ممکن است از صفت متواضع بودن بهره‌برداري نادرست شود، از صفت تقوا نيز مي‌توان چنين بهره‌برداري‌اي کرد. به هر حال، صفت علت ناقصه رفتارهاست و هيچ صفتي نمي‌تواند تعيين‌کننده‌ي رفتارها باشد. اما اگر منظور از تقوا فعل است، و مي‌فرماييد فعلي که در برابر امام معصوم و در تقابل با او باشد، نمي‌تواند تقوا دانسته شود، مي‌گوييم در افعال اخلاقي هم وضعيت به همين نحو است. تواضع کردن، يا مهرباني کردني که در مقابل امام معصوم باشد خلاف اخلاق است. گويا جناب آقاي پناهيان توجه نکرده است که در ميان صفات اخلاقي و رفتارهاي ناشي از آنها ممکن است تعارضي پيش بيايد و در اين تعارض‌ها شما بايد حق را برگزيني و حق چيزي است که مطابق عدل باشد. @sarbakhshi
بررسي تقابل اخلاق و دين (سخنان آقاي پناهيان) - 4 ادامه نقد و بررسی ه. سوال ديگري که مطرح مي‌شود اين است که سوءاستفاده از صفت اخلاقي خوب يعني چه و چطور ممکن است ظاهر شود؟ مثلاً سوءاستفاده از صفت متواضع بودن يا مهربان بودن يعني چه؟ روشن است که اين سوءاستفاده در قالب يک فعل خود را نمايان مي‌سازد. مثلاً در برابر يک جاني که مي‌خواهد جان يک انسان بي‌گناه را بگيرد، مهرباني کنيم و به جاي آن‌که او را وادار به ترک قتل کنيم، اجازه دهيم انسان بي‌گناه را بکشد؛ اين مي‌شود سوءاستفاده از صفت مهرباني. حال سوال اين است که آيا اين کار مهرباني است؟ آيا اخلاق مي‌گويد در چنين مواردي هم‌چنان مهربان باش؟ همان‌گونه که عرض کردم، گويا جناب آقاي پناهيان اصلاً توجه ندارد که در صفات و رفتارهاي اخلاقي ممکن است تعارض پيش بيايد. مثلاً در همين مورد خاص، انساني که متخلق به صفت مهرباني است، به دليل مهربان بودن، از يک سو بايد در برابر قاتل مهربان باشد و براي جلوگيري از او نبايد خشونت بورزد، از سوي ديگر، بايد نسبت به انساني که معصومانه در معرض قتل قرار گرفته است مهربان باشد و اجازه ندهد که او را به قتل برسانند. در چنين مواردي، کدام يک از اين مهرباني‌ها مي‌بايست انتخاب شده و انجام شود؟ هر انسان عاقلي مي‌داند که در چنين تعارضاتي، مهرباني بايد صرف انسان بي‌گناه شود و حتي اگر لازم باشد، بايد با خشونت جلوي قاتل گرفته شود. بارها عرض کرديم که صفات علت تامه‌ي افعال نيستند و اين انسان است که انتخاب مي‌کند چه رفتاري را انجام دهد. انتخاب‌ها نيز مي‌بايست بر اساس حق باشد و حق‌مداري، يعني مراعات عدالت که عادل بودن و عدالت‌ورزي اوج اخلاق است. ‌و. يکي از مشکلات اساسي ديدگاه آقاي پناهيان اين است که گمان مي‌کند اخلاق در همان صفات متوقف مي‌ماند و تقواست که حاکم بر حوزه‌ي رفتارهاست. درحالي‌که صفات اخلاقي در رفتارها امتداد مي‌يابند و خود را بروز مي‌دهند. بنابراين، اخلاق شامل حوزه‌ي رفتارها نيز مي‌شود. خود ايشان بارها از تعبير مهرباني و تواضع کردن استفاده مي‌کند و آنها را اخلاق مي‌نامد. مثلاً مي‌گويد عمروعاص به اميرالمومنين گفت قرآن بر سر نيزه شده است، رحم داشته باش. سوال اين است که رحم داشتن و مهربان بودن، آيا جز با رفتاري خاص نمود پيدا مي‌کند؟ بديهي است که هر کس مي‌خواهد مهربان باشد، بايد فعلي انجام دهد، حتي ترک فعل نيز يک نوع فعل است؛‌ چرا که پشت سر آن يک اراده نهفته است. پس اخلاق در صفت مقيد نخواهد ماند و خود را در فعل نشان خواهد داد. اخلاق نيک خود را در شکل يک فعل نيک و اخلاق بد در شکل فعل بد ظهور مي‌کند. منتها اين ظهور، به نحو عليت تامه نيست و اين انسان است که انتخاب مي‌کند کدام صفت را ظهور دهد. علاوه اين‌که يک صفت وقتي مي‌خواهد ظاهر شود، قالب‌هاي متعددي براي آن امکان پيدا مي‌کند که انتخاب اصلي در اينجا رخ مي‌نمايد. توضيح آن‌که: در مثال فوق، اميرالمومين عليه‌السلام از يک سو بايد مهربان بوده و رحم داشته باشد و حال که قرآن‌ها بر سر نيزه شده‌اند جنگ را ختم کند تا انسان‌هاي بيشتري کشته نشوند و از سوي ديگر بايد رحم داشته باشد و مهربان باشد و اجازه ندهد امثال عمروعاص با اين فريب‌کاري مردم را از دور امام معصوم کنار زده و پايه‌هاي حکومت سفاک، منحرف، ظالم و بي‌دين معاويه را مستحکم سازد. پاسخ مثبت به مهرباني درخواستي عمروعاص، دقيقاً به معناي خشونت‌ورزي در برابر بي‌گناهان و مظلومان و متدينيني است که با قدرت گرفتن دوباره‌ي معاويه، مورد ظلم و تجاوز قرار خواهند گرفت. پس اخلاق رفتارها را نيز شامل مي‌شود و چون در ميان آنها تعارض پيش مي‌آيد، بايد دست به انتخاب زد. همين تعارضات است که باعث مي‌شود، گاهي مهرباني در يک جا، واقعاً مهرباني نباشد. بنابراين اين‌که گفته شود، تقوايي که مورد سوء استفاده قرار گيرد تقوا نيست، اما مهرباني‌اي که مورد سوءاستفاده قرار گيرد، هم‌چنان مهرباني است، سخن نادرستي است که از بي‌دقتي سخنران محترم ناشي شده است. اما اين‌که اخلاق شامل رفتارها نيز مي‌باشد، تفصيلاً بررسي خواهد شد. 6. با توجه به نکاتي که عرض شد، معلوم مي‌شود تفکيکي که جناب آقاي پناهيان بين معناي اول اخلاق (که ظرفيت تقابل با دين را دارد) و معناي سوم آن (حسن معاشرت) کرده است، نادرست است؛ زيرا همان‌گونه که گفته شد اخلاق منحصر در صفات نيست و خود را در قالب رفتارها بروز مي‌دهد و خود آقاي پناهيان نيز، در لابلاي گفته‌هايش بارها براي اشاره به صفات، از رفتارهايي که ناشي از صفاتند، استفاده مي‌کند. از طرفي حسن معاشرت، چيزي جز همان مهرباني کردن، تواضع کردن، عدالت ورزيدن و مانند آن نيست و همه‌ي اينها رفتارهايي است که نمود صفات اخلاقي‌اند. اگر انبياء الهي حسن معاشرت داشته‌اند، معنايش اين است که به جا مهرباني مي‌کردند و به جا تواضع مي‌ورزيدند و همواره عادلانه رفتار مي‌کردند. @sarbakhshi