eitaa logo
یادداشت های فلسفی
2.5هزار دنبال‌کننده
42 عکس
22 ویدیو
58 فایل
آنچه در این کانال خواهید خواند فهم های بنده از مطالب فلسفی است. گاهی تفاوت هایی با فهم های متداول دارد. لینک ارتباط با ادمین‌ها: @Mahdisarbakhshi @Mohammadsarbakhshi
مشاهده در ایتا
دانلود
بررسي تقابل اخلاق و دين (سخنان آقاي پناهيان) - 8 ادامه نقد و بررسی ‌ه. با توجه به آنچه گفته شد متقي بودن به معناي کنار گذاشتن اخلاق نيست، بلکه حاکم کردن يک ارزش اخلاقي مطلق و بي‌قيد بر ارزش اخلاقي ديگري است که داراي قيد است و اين عين اخلاق است. انساني که تعادل نفساني و اعتدال وجودي داشته باشد، به هنگام تعارض انتخاب درستي انجام مي‌دهد و رفتاري را بروز مي‌دهد که مطابق عدل، عقلانيت و تقوا باشد. از قضا وجود صفات نفساني نيک، در اينجا نقش خود را به خوبي ايفاء خواهند کرد و نبود آنها انتخاب‌ها را با مشکل مواجه مي‌سازد. کسي که صفت کرامت نفس، حياء، عدم استکبار در برابر حق (معناي اصلي تواضع)، عفت، شجاعت، حکمت داشته باشد و در يک کلام، متصف به اعتدال وجودي باشد که سرجمع فضائل اخلاقي است، به هنگام انتخاب، رفتارهايي را انجام مي‌دهد که با اين صفات هماهنگ باشند و همين صفات کار انتخاب را براي او آسان مي‌سازند، ولو آن‌که ارثي، ژنتيکي، قوميِ، قبيله‌اي و مانند آن باشند. در مقابل کسي که صفات حسنه در وجود او ناياب باشد و به جاي آنها، رذائل اخلاقي حاکم باشد، قطعاً از اين صفات متاثر بوده و در انتخاب‌هاي خود دچار مشکل خواهد شد. آري ممکن است کسي علي‌رغم داشتن صفات رذيله، انتخاب درستي انجام دهد، و نيز کسي علي‌رغم اتصاف به صفات حسنه، انتخاب نادرستي بکند، اما همان‌گونه که بارها گفته شد، اين امر به دليل آن است که صفات علت تامه‌ي رفتارها نيستند و اختيار آدمي است که حرف آخر را مي‌زند. اما سخن اين است که چه تعداد از انسان‌ها، علي‌رغم داشتن صفات رذيله، انتخاب درست را انجام مي‌دهند؟ ‌و. پس توجه به اين نکته بسيار مهم است که بدانيم اين‌که انسان در انتخاب خود مي‌بايست همواره تقوا را مراعات کند، نافي اين نيست که وجود صفات (اعم از فضائل و رذائل) در انتخاب‌هاي او نقش ايفا مي‌کنند و خوشبختانه يا شوربختانه بايد گفت اين نقش بسيار اساسي است. عموم انسان‌ها بيش از آن‌که بر اساس دانسته‌ها و آگاهي‌هاي خود انتخاب کنند، بر اساس گرايشات‌شان انتخاب مي‌کنند و گرايشات ناشي از صفات‌اند. اگر صفات رذيله در وجود شما رسوخ کرده باشد، گرايشات شما هم رذيلانه خواهد بود و در نتيجه انتخاب‌هاي شما معمولاً بد و زشت خواهد بود؛ در مقابل اگر در وجود شما فضائل اخلاقي رسوخ کرده باشد، گرايشات شما هم فضيلت‌مندانه بوده و در انتخاب رفتارها نيز عموماً فضيلت‌مندانه رفتار خواهيد کرد. تکرار مي‌کنم که تاثير صفات و گرايشات علت تامه‌ي انتخاب نيست، اما وجودشان بسيار موثر است و اين‌که کسي گمان کند نبايد به اخلاق اهميت داد، بلکه آنچه مهم است تقواست، مساله‌ي بروز رفتار از انسان‌ها را ساده‌انگارانه تلقي کرده است. گويا چنين کسي گمان مي‌کند مي‌توان بدون داشتن فضائل اخلاقي، متقيانه رفتار کرد و بلکه گاهي اين فضائل در برابر رفتار متقيانه عمل مي‌کنند. مثال‌هايي که جناب آقاي پناهيان در اين باب زده، نشان از اين تلقي ساده‌انگارانه دارد. ابوموسي اشعري، چون مهربان بود، سخن خود را پيش مي‌برد و باعث فاجعه‌ي صلح صفين شد. اما ايشان توجه نمي‌کند که ابوموسي ، به فرض مهربان بودن، لئيم هم بود و کريم نبود. حب جاه و مقام داشت و پاک‌باز نبود و الا حاضر نمي‌شد پستي برکشيدن معاويه بر بالاي مسند خلافت را بپذيرد. بالاتر از همه، ابوموساي مهربان، عاقل و حکيم نبود که يکي از مهم‌ترين فضائل اخلاقي است و سفيه و احمق بود که از بدترين رذائل اخلاقي است و بر اساس همين سفاهتي که بدان مبتلا بود، فريب عمروعاص را خورد و شد آنچه در قضيه‌ي حکميت پيش آمد. اگر پيامبر گرامي اسلام، در فتح مکه، بر اساس حکمت غنائم بيشتري به تازه مسلمانان داد، دليلش آن بودکه داراي صفت حکمت بود. اگر پيامبر حکيم نبود، آيا چنين رفتاري از خود بروز مي‌داد؟ و کسي که به پيامبر گرامي اسلام اعتراض کرد، نه تنها تقوا نداشت، بلکه حکيم هم نبود. و اصلاً چه بسا چنين کسي آدم بي‌تقوايي هم نباشد، اما به دليل حکيم و عاقل نبودن، حکمت فعل رسول گرامي اسلام را درک نکرده و اعتراض نمايد. بنابراين، مثال‌هايي اين چنين که جناب آقاي پناهيان مي‌زند و آنها را شاهدي بر نفي اخلاق و برکشيدن تقوا مي‌گيرد، نه تنها بر عليه اخلاق نيستند، بلکه تاييدکننده و تقويت‌کننده‌ي ارزش و جايگاه صفات اخلاقي‌اند. از عجايب آن است که ايشان، از مثال‌هايي استفاده مي‌کند که نه تنها در نفي اخلاق نيستند، بلکه خود مويدي بر ارزشمندي آنند و اين‌که بتواني از يک مثال مويد، استفاده‌ي انکاري کني، چيز عجيبي است. @sarbakhshi
بررسي تقابل اخلاق و دين 9 ادامه نقد و بررسی 10. ضروري است بر روي اين مساله تامل بيشتري بکنيم که آيا حيا، عفت، شجاعت، متانت، سخاوت، اعتدال وجودي، رتبه‌ي عقلاني والا داشتن و کريم و مهربان و بخشنده بودن، اگر به صورت ژنتيکي و ارثي به انسان رسيده باشد، فاقد ارزش بوده و اهميتي ندارند و آنچه مهم است تقواست يا وجود اين صفات بسيار با اهميت است، ولو آن‌که اکتسابي نباشند و به صورت طبيعي و از همان ابتداي آفرينش، در وجود يک انسان موجود باشند؟ در پاسخ به اين سوال نيز گفتني‌هاي متعددي وجود دارد که يک به يک تقديم مي‌کنم: ‌أ. انبياء و اولياء الهي به مقام نبوت و ولايت رسيده‌اند، نه به خاطر آن‌که تقوا پيشه کرده‌اند، بلکه به خاطر آنکه از همان ابتداي تولد داراي صفات حسنه، در حد اعلي و اعتدال وجودي، در اوج بوده‌اند. حرفي نيست که پيامبر گرامي اسلام (ص) پس از چهل سال به مقام نبوت رسيد، اما از آن طرف، امام عصر (عج) در همان کودکي، بدون آن‌که زماني را طي کند و در اين زمان تقوا پيشه کند، به مقام امام و ولايت رسيد. حضرت عيسي (ع)، همين که متولد شد، ادعاي نبوت کرد (قال اني عبدالله، آتاني الکتاب و جعلني نبيا، مريم/30). سوال اين است که آيا اين بزرگواران با پيشه کردن تقوا به اين مقامات دست يافته‌اند يا به دليل داشتن صفات حسنه‌ي نفساني، چنين مقاماتي بدان‌ها داده شده است؟ پاسخ روشن است. مناسب است خوانندگان گرامي را دعوت کنم، بحث انسان‌شناسي فلسفي و به خصوص عرفاني را مطالعه فرمايند تا اين موضوع براي‌شان بيشتر روشن گردد. پيشنهاد حقير مطالعه‌ي کتاب دروس معرفت نفس علامه حسن‌زاده (ره) است که در اين باب نيز سخن گفته است. ‌ب. آنچه گفته شد اختصاصي به انبياء و اولياء الهي ندارد، در ساير انسان‌ها نيز، مراتب پايين‌تر چنين صفاتي وجود داشته و باعث شده به دليل داشتن چنين صفاتي، رفتارهاي نيکويي از خود بروز دهند که مورد تکريم اولياء دين قرار گرفته است. نمونه‌اش حاتم طائي است که به دليل اتصاف به اين صفات مورد تکريم قرار گرفت. اين امر اختصاصي به انسان‌ها نيز ندارد و فرشتگان الهي نيز به دليل اتصاف به اين صفات است که در درگاه الهي داراي مقامات عاليه‌اند. جبرئيل با تقوا پيشه کردن امين وحي نشده است، جبرئيل از همان ابتداي خلقتش امين آفريده شده است و چون ذاتاً امين بوده است، در عمل نيز امانت‌داري کرده است. خود خداوند متعال هم چنين است و ازلاً داراي صفات حسنه و فضائل اخلاقي است و اين‌گونه نيست که با تقوا پيشه کردن آنها را به دست آورده باشد، بلکه چون اين صفات را داراست، رفتارهاي حکيمانه و عادلانه انجام مي‌دهد. ‌ج. آيا انساني که تمام فضائل اخلاقي را به صورت فطري و به تعبير آقاي پناهيان ژنتيکي و ارثي دارد، نياز به دين ندارد؟ پاسخ آن است که اگر اين فضائل در حد اعلي باشند، چنين کسي خود مجراي ظهور و ابلاغ دين است، چنانکه در نکته‌ي الف بدان اشاره کرديم و البته چنين شخصي، به دليل اتصاف به تمام فضائل اخلاقي و عدم حضور هيچ‌يک از رذائل، تقوا را نيز مراعات مي‌کند و در سايه‌ي مراعات آنها، روز به روز مقرب‌تر خواهد گرديد، اما اگر وجود فضائل در حد اعلي نباشد، روشن است که چنين کسي نيازمند دين است تا با دريافت دستورات آن و عمل به آنها رشد کرده و فضائل اخلاقي‌اش را ارتقا دهد. @sarbakhshi
نقد و بررسي تقابل اخلاق و دين 10 ادامه نقد و بررسی ‌د. بنابراين، اين‌که بگوييم کسي که به صورت ارثي تواضع را دارد، چه نيازي به دين دارد، پاسخش آن است که اولاً صفات اخلاقي مراتب دارند و براي رسيدن به مراتب بالاتر بايد عمل کرد و عمل بايد صحيح باشد تا شما را به مرتبه‌ي بالاتر برساند و عمل صحيح علم مي‌خواهد و علم در دسترس افراد عادي نيست. لذاست که انبياء مبعوث مي‌شوند تا اين علوم را در قالب دين در اختيار انسان‌ها قرار دهند؛ ثانياً صفات حسنه منحصر در يکي دو تا نيست. ممکن است انساني فطرتاً متواضع متولد شده باشد، اما در ساير صفات حسنه، وجودش خالي باشد و يا متصف به صفات رذيله‌اي باشد که نيازمند اصلاح‌اند. چنين کسي نيز نيازمند دين است که بر اساس دستورات آن تربيت شده و خود را اصلاح کند؛ ثالثاً هويت انسان تنها با صفات شکل نمي‌گيرد، بلکه انسان موجودي در حال شدن است و اين دگرگوني با حرکت جوهري و عرضي رخ مي‌دهد. حرکت جوهري انسان متاثر از افعال اوست و اين همان است که بزرگان فلسفه و عرفان مي‌فرمايند عمل انسان جوهرساز است (علامه حسن‌زاده، سرح العيون في شرح العيون، ص 941-943). عمل درست نباشد جوهر وجود انسان شاکله‌ي نامناسبي پيدا مي‌کند و هويتش طوري مي‌شود که قرآن کريم درباره‌اش مي‌فرمايد: انه عمل غير صالح (هود/46). بر خلاف نظر برخي از مفسران که ذو را در آيه در تقدير مي‌دانند، بايد گفت که منظور اين آيه از عمل، خود فرزند حضرت نوح است که جوهر وجودي خودش را با اعمال ناصالحي که انجام داده بود، ناصالح کرده بود و لذا خداوند متعال، خود وي را عمل ناصالح ناميد. قبلاً نيز اشاره کرديم که در لسان ديني، از اين نکته، به تجسم اعمال تعبير مي‌شود. در هر صورت، انساني که در حال شدن است و اين دگرگوني محصول اعمالش مي‌باشد، براي ساختن وجودي صالح از خود، نيازمند دستورات ديني است؛ چرا که زندگي بدون عمل ممکن نيست و عمل يا صالح است يا ناصالح و عمل ناصالح جوهر ناصالح مي‌سازد و اين دين است که اعمال صالح را معرفي مي‌کند. بنابراين، چه بسا، انساني با فضائل اخلاقي متولد شود، اما در سايه‌ي اعمال ناصالح، فضائل را از دست داده و به جاي آنها متصف به رذيلت شود و برعکس. پس صرف وجود فطري فضائل نافي دين نيست، در عين حال، با آن تنافي نيز ندارد، بلکه مويد و تقويت‌کننده‌ي آن است. ‌ه. نکته‌ي مهم ديگر اين است که تقرب چگونه حاصل مي‌شود؟ يا به تعبير جناب آقاي پناهيان، سعه‌ي وجودي پيدا کردن چگونه به وجود مي‌آيد؟ ايشان فرموده است که اين امر با سعي حاصل مي‌شود. قرآن کريم به جاي آن‌که ما را دعوت به اتصاف به اخلاق کند، ما را به سعي دعوت کرده است. حال ما مي‌پرسيم وقتي انسان سعي کرد و در اين سعي خود تقوا را مراعات نمود، چه چيزي رخ مي‌دهد؟ آيا سعي کردن و مراعات تقوا، بدون آن‌که تغييري در نوع وجود انسان بدهند، موجب قرب الهي مي‌شوند؟ يا به قول خود شما اين سعي‌ها باعث سعه‌ي وجودي انسان شده و ملاقات با خداوند متعال را رقم مي‌زنند؟ خود ايشان تصريح مي‌کند که سعي‌ها باعث رشد انسان مي‌شوند. بايد پرسيد اين رشد به چه معناست؟ آيا منظور اين است که روح انسان بزرگ‌تر مي‌شود؟ صرف‌نظر از اين‌که بزرگي و کوچکي مفهومي نارسا براي رشد روح است، روشن است که صرف بزرگ شدن روح نمي‌تواند موجب قرب الهي شود. روحي که بزرگ است، اما شباهتي به انسان‌هاي متعالي و الهي ندارد، با روح کوچکي که چنين است چه فرقي مي‌کند؟ رشد روح به آن است که از حيث صفات شبيه خداوند متعال گردد. اگر خدا حکيم است، او هم حکيم شود، اگر خداوند متعال رحيم است، او هم رحيم شود، اگر خداوند متعال کريم است، او هم کريم شود، اگر خداوند متعال هادي است، او هم هادي شود و الي آخر. بنابراين، آنچه جناب آقاي پناهيان گفته است، در واقع مويدي است براي تاييد فضائل اخلاقي و نه انکار آنها. منتها بايد با تاسف گفت، درک ناقص و نادرست ايشان از نسبت صفات با حقيقت انسان و به طور کلي درک ناقص ايشان از انسان باعث چنين اشتباهاتي شده است. ‌و. به اين ترتيب، کسي که به صورت فطري فضائل اخلاقي را داراست، راه آساني براي رشد اخلاقي و معنوي و مراعات تقوا خواهد داشت‌ و دين نيز به او کمک خواهد کرد اين فضائل را بيشتر توسعه دهد تا به مقام شايسته‌ي انسانيت دست بيابد. در مقابل، کسي که به هر دليلي، متصف به صفات رذيله‌اي چند متولد مي‌شود، راه دشواري براي پيمودن مسير کمال دارد، گرچه راه بر او بسته نيست. ‌ز. با اين توضيحات معلوم مي‌شودکه تشبيه انسان فطرتاً متصف به فضائل اخلاقي، به سگي که وفادار است، تشبيهي است از روي ناآگاهي و بي‌نياز دانستن انسان داراي فضائل اخلاقي از دين، ناشي از درک نادرست و ناقص از نسبت انسان و فضائل و دين است. @sarbakhshi
نقد و بررسی تقابل اخلاق با دین ۱۱ ادامه نقد و بررسی 11. گفته شده قرآن دعوت به اخلاق نکرده است، بلکه دعوت به تقوا کرده است؛ چرا که در قرآن بيش از دويست بار از تقوا سخن گفته شده، اما از اخلاق (به معناي ملکات نفساني) نه و اگر هم جايي از اخلاق سخن گفته شده و تمجيده گرديده، منظور حسن معاشرت بوده است. در بررسي اين مطلب نيز نکاتي گفتني است: ‌أ. آيا واقعاً قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام به اخلاق دعوت نکرده‌اند؟ پاسخ منفي است، سرتاسر قرآن و روايات پر است از دعوت به اخلاق، جز آن‌که اخلاق مفهوم عامي است و دعوت به اين حقيقت عام بي‌معناست. اخلاق هم فضائل را شامل مي‌شود و هم رذائل را. بنابراين دعوت بايد به سوي اتصاف به فضائل و احتراز از رذائل باشد. از سوي ديگر، دعوت به اتصاف به فضائل، بلافاصله اين سوال را پديد مي‌آورد که چگونه بدان‌ها متصف شويم. روشن است که در پاسخ بايد راه به دست‌آوري فضائل و احتراز از رذائل معرفي شود. لذا آيات و روايات، عمدتاً به اين مطلب پرداخته و راه‌هاي به دست آوردن فضائل و حذف کردن رذائل را بيان کرده‌اند. در عين حال، دعوت به اتصاف به فضائل و تزکيه از رذائل و تمجيد از اين دو نيز، متعدد وجود دارد. نمونه‌هايي از اين آيات و روايات را در اينجا تقديم مي‌کنم. روشن است که اين مقدار اندکي از بسيار و نمي از درياي معارف اخلاقي قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام است: ‌ب. آيات ناظر به تزکيه‌ي نفس از رذائل: كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿بقره/۱۵۱﴾؛ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿بقره/۱۲۹﴾؛ لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ ﴿آل عمرا/۱۶۴﴾؛ هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الأُمِّيّينَ رَسولًا مِنهُم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ﴿جمعه/۲﴾. نکته‌ي بسيار مهم در تفسير اين آيات اين است که مفسران بزرگي هم‌چون علامه طباطبائي منظور از تزکيه را تطهير نفس از مفاسد اعتقادي (مثل شرک و کفر) و رذائل اخلاقي (مثل کبر و بخل و حرص) و البته افعال شنيع (مثل قتل، زنا و شرب خمر) دانسته‌اند (طباطبائي، الميزان، ذيل آيه‌ي 151 سوره‌ي بقره، ج 1، ص 330). مساله‌ي تزکيه‌ي نفس به قدري مهم است که خداوند متعال، در سوره‌ي شمس پس از چندين قسم مي‌فرمايد کساني که تزکيه‌ي نفس کرده باشند رستگار خواهند شد (شمس/1-9). هم‌چنين در سوره‌ي اعلي آن را پيش و مقدم بر نماز ذکر فرموده و بر اهميت آن پاي فشرده است (اعلي/14-15). بنابراين اين آيات به روشني انسان‌ها را دعوت به اخلاق کرده‌اند. اساساً اين آيات، دست‌کم يکي از اهداف بعثت انبياء را تزکيه‌ي نفوس از رذائل اخلاقي معرفي کرده است. با اين حساب چگونه مي‌توان چنان ادعاي گزافي را به قرآن کريم نسبت داد؟ ‌ج. آياتي که اتصاف انسان‌ها به صفات رذيله را تقبيح مي‌کند: تقبيح جبار و عنود بودن (ابراهم/15)؛ توصيف انسان به ظلوم و جهول بودن (احزاب/72)؛ تقبيح متکبر بودن (اعراف/146)؛ تقبيح غافل بودن (همان)؛ تقبيح ظالم بودن (همان/148)؛ تقبيح دروغ‌پرداز بودن (همان/152)؛ تهديد متکبرين (زمر/72)؛ تقبيح منافق بودن (تحريم/9)؛ تقبيح گردن‌کش بودن (مومنون/46)؛ تقبيح مومن نبودن و منحرف از صراط حق بودن (مومنون/74)؛ تمجيد بخيل نبودن (تغابن/16 و حشر/9)؛ تمجيد حريص بودن بر هدايت مردم (توبه/128). @sarbakhshi
‌نقد و بررسی تقابل اخلاق و دین ۱۲ ادامه نقد و بررسی د. آياتي که اتصاف انسان‌ها به فضائل را تکريم مي‌کنند: تمجيد حکمت به معناي اخلاقي (لقمان/12)؛ تحميد متوکل بودن (ابراهيم/12)؛ توصيف حضرت نوح به شکور بودن (اسراء/3)؛ تمجيد صبور و شکور بودن (شوري/33 و لقمان/31)؛ تمجيد حضرت نوع به عبد بودن (اسراء/3)؛ تمجيد مومن بودن (اسراء/19؛ تحريم/5 و توبه/112)؛ تمجيد حضرت ابراهيم به حق‌گرا بودن و مشرک نبودن (نحل/120)؛ تمجيد حضرت ابراهيم به شاکر بودن (نحل/121)؛ دعوت به شاکر بودن (انبياء/80؛ اعراف/144؛ زمر/66)؛ تمجيد عابد بودن (تحريم/5 و بقره/138 و انبياء/72)؛ تمجيد صالح بودن (انبياء/86 و بقره/130 و قلم/50)؛ تمجيد فرمان‌بر بودن (تحريم/5 و 12 و زمر/9 و احزاب/35)؛ تمجيد تائب بودن (همان و توبه/112)؛ تمجيد دلسوز و بردبار بودن (توبه/114)؛ دعوت به صادق بودن (توبه/119)؛ تشويق محسنين (توبه/120)؛ تمجيد اولو الالباب (زمر/9)؛ تشويق به خاشع بودن و تمجيد آن (آل عمران/199؛ احزاب/35 و انبياء/90 و مومنون/2)؛ تمجيد مشفق بودن (مومنون/57)؛ تقبيح شقاوت و گمراهي (مومنون/106)؛ تقبيح عجول بودن (اسراء/11)؛ تقبيح نفس اماره (يوسف/53)؛ تقبيح بخل (نساء/128). ‌ه. اما روايات: عن رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: الْأَخْلَاقُ مَنَائِحُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا أَحَبَّ عَبْداً مَنَحَهُ خُلُقاً حَسَناً وَ إِذَا أَبْغَضَ عَبْداً مَنَحَهُ خُلُقاً سَيِّئاً (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 193)؛ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ لِوَلَدِهِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ وُصْلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ فَنُحِبُّ أَحَدَكُمْ أَنْ يَمْسِكَ بِخُلُقٍ مُتَّصِل‏ (همان)؛ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: بُعِثْتُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ أَرْوِي عَنِ الْعَالِمِ ع أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَلَا خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ إِلَّا فَاسْأَلُوهُ وَ ارْغَبُوا إِلَيْه‏ (همانِ ص 192)؛ عن اميرالمومنين ع: لو کنا لانرجو جنة ولانخشی نارا ولاثوابا ولاعقابا لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح (همان)؛ در دعاي هشتم از صحيفه‌ي سجاديه، امام سجاد عليه‌السلام از حرص و آز و حسد و رشک سوء خلق و بدخويي و غلبه‌ي حميت و ساير صفات رذيله به خداوند متعال پناه مي‌برد؛ هم‌چنين آن حضرت در دعاي مکارم الاخلاق که دعاي بيستم صحيفه‌ي سجاديه است از کبر و عجب به خداوند متعال پناه برده و از او مي‌خواهد که هيچ خصلت قابل سرزنشي در او به جاي نگذارد و درباره‌ي بسياري ديگر از صفات خوب و بد سخن گفته و از خد اوند متعال اصلاح آنها را درخواست مي‌کند. ‌و. اگر نبود تنها همين دعاي امام سجاد عليه‌السلام که به خداوند متعال عرض مي‌کند: بار پروردگارا هيچ خصلت قابل سرزنشي در وجود من باقي نگذار، کافي بود تا بگوييم اهل بيت عليهم‌السلام دعوت به فضائل اخلاقي کرده و رذائل اخلاقي را تقبيح و نفي کرده‌اند. روايات اهل بيت به قدري مشحون از دعوت به فضائل اخلاقي است که واقعاً نيازي به بيان بيش از اين نيست. کافي است هر انسان منصفي به روايات مراجعه کند تا اين مطلب را به وضوح مشاهده نمايد.اساساً در کتب روايي بابي بر اين مطلب گشوده شده و روايات متعددي درباره‌ي مکارم اخلاق ذکر شده است. يک نمونه باب استحباب تخلق به مکارم اخلاق در کتاب مستدرک الوسائل است که چند روايت از آن را در سطور بالا تقديم کردم. @sarbakhshi
نقدو بررسی تقابل اخلاق با دین ۱۳ ادامه نقد و بررسی 12. جناب آقاي پناهيان ادعا کرده آيات و رواياتي که دعوت به اخلاق کرده‌اند، منظورشان حسن خلق بوده و نه صفات اخلاقي و نيز مي‌گويد روايات ادب را برجسته ساخته است و نه اخلاق را. در اين باب بايد گفت: ‌أ. نمونه‌هاي متعددي از آيات و روايات را مشاهده کرديم که چنين نيست و مستقيماً خود صفات را مدنظر قرار داده و بدان‌ها سفارش کرده يا نهي نموده‌اند. لذاست که خود ايشان نيز، براي اين‌که ادعاي‌شان بيراه نباشد، از تعبير عموماً استفاده کرده و گفته است روايات عموماً چنين‌اند و نه مطلقاً. خود اين سخن اعترافي است بر اين‌که در روايات دعوت به صفات اخلاقي شده است. ‌ب. در برخي از روايات، به طور مشخص، اهل بيت عليهم السلام از اصلاح نفس و زدودن رذائل اخلاقي و اتصاف به فضائل اخلاقي سخن مي‌گويند که نمونه‌ي روشن آن درخواستي است که امام سجاد عليه‌السلام در ضمن دعاي مکارم الاخلاق، از خداوند متعال دارد و پيش از اين آن را نقل کرديم. ‌ج. بارها به عرض رسيد که ارتباط تنگاتنگي بين صفات و افعال وجود دارد. صفات ميل به رفتارها را باعث مي‌شوند و رفتارها صفات را پديد آورده يا از بين مي‌برند. بنابراين، هرگاه توصيه به رفتاري شده است، صفت ناشي از آن رفتار نيز مدنظر بوده است و هرگاه از رفتاري نهي شده، صفت متناظر به آن نيز اراده شده است. لذاست که در لسان آيات و روايات از تعابيري هم‌چون: شکور، صبور، عنود، هلوع و مانند آن استفاده شده که به معناي کسي است که متصف به اين صفات است، به نحوي افعال ناظر به اين صفات، بسيار از او صادر مي‌شود. ‌د. اما اين‌که ايشان ادب را از اخلاق تفکيک کرده و مودب بودن را غير از متخلق بودن به اخلاق حسنه مي‌نامند نيز از عجايب است. روشن است که ادب داشتن نيز نوعي صفت و حالت نفساني است که اگر تبديل به ملکه راسخ شده باشد، همان چيزي خواهد بود که جناب آقاي پناهيان آن را منکر مي‌دانند. مسلم است که رسول گرامي اسلام (ص) که مودب به ادب الهي بوده و اميرالمومنين علي (ع) مودب به ادب رسول، ملکه‌ي اين صفت را داشته‌اند و اين صفت حالتي گذرا در ايشان نبوده است. از سويي رفتار مودبانه داشتن، متاثر از صفت ادب است که در جان و نفس انسان ريشه دارد و نيز بر آن اثر مي‌گذارد و هرچه انسان ادب بيشتري به خرج دهد، صفت مودب بودن را بيشتر به دست مي‌آورد و اين همان است که ما اسمش را مي‌گذاريم فضيلت اخلاقي. بنابراين چگونه مي‌توان مودب بودن را از اخلاق تفکيک کرد؟ يادآوري اين نکته نيز راه‌گشا است که آيا نمي‌توان از مودب بودن سوءاستفاده کرد يا نسبت به آن سطحي‌نگري نمود که جناب آقاي پناهيان اخلاق به معناي فضائل نفساني را قابل سوءاستفاده دانسته و ادب را نه؟ 13. مي‌گويد اگر کسي غرق در اخلاق شود و از اسلام تلقي اخلاقي داشته باشد، ممکن است تقوا را کنار بگذارد. ‌أ. بايد پرسيد منظور از امکان چيست؟ امکان عقلي و ذاتي مراد است؟ در اين صورت بايد گفت کسي که غرق در تقوا باشد نيز امکان دارد در مواردي آن را کنار بگذارد. بنابراين، با ذکر اين امکان، چگونه مي‌توان اخلاق را نفي کرد؟ اما اگر منظور شيوع چنين مواردي است، بايد گفت چگونه ممکن است کسي که سرتاپاي وجودش را فضائل اخلاقي دربرگرفته و غرق در اخلاقيات شده، مکررا تقوا را کنار بگذارد و در عين حال متخلق به فضائل اخلاقي باشد؟ اساساً کسي که غرق در فضائل اخلاقي است انگيزه‌اي براي ترک تقوا ندارد، چه رسد به آن‌که مکررا مبتلا به بي‌تقوايي شود. ‌ب. به نظر مي‌رسد استفاده از تعبير غرق شدن در اخلاق، مسامحي و ناشي از بي‌دقتي بوده و منظور ايشان اين است که اگر کسي برخي از فضائل اخلاقي را داشته باشد، ممکن است تقوا را مراعات نکند. در اين صورت بايد گفت چنين مشکلي نمي‌تواند نشان دهد که اخلاق ظرفيت تقابل با دين و امام معصوم را دارد. تنها چيزي که از اين مساله مي‌توان استنتاج کرد اين است که ضعف در اتصاف به فضائل اخلاقي، مشکل بزرگي است و بايد آ نرا برطرف کرد. به عبارت ديگر، نتيجه‌اي که از اين سخن مي‌توان گرفت اين است که بايد هرچه سريع‌تر به همه‌ي فضائل اخلاقي متصف شد تا نقص در اتصاف به آنها، منجر به بي‌تقوايي نشود. مويد مسامحي بودن تعبير فوق بياني است که ايشان در ادامه، درباره‌ي اخلاق و نسبت آن با دين دارد و مي‌گويد: يکي از تلقي‌هاي نادرست از دين آن است که ما دين را اخلاقي يا افراطي اخلاقي برداشت (تفسير) کنيم. تعبير افراطي اخلاقي اين مسامحه را نشان مي‌دهد. در عين حال، واهمه‌ي بنده اين است که اصلاح تعبير اخلاقي به افراطي اخلاقي، براي جلوگيري از حمله‌هايي باشد که خود ايشان در ابتداي سخن، حدس مي‌زند که نسبت به ديدگاه‌هاي ارائه شده پديد خواهد آمد. @sarbakhshi
14. نکاتي بيش از اين مي‌توان در نقد فرمايشات جناب آقاي پناهيان مطرح کرد که به همين ميزان بسنده مي‌کنم و يادآوري اين نکته را ضروري مي‌دانم که نقد امثال اين حرفها لازم است؛ چرا که امروزه مرجعيت فکري و فرهنگي بخش زيادي از متدينين به دست کساني هم‌چون آقاي پناهيان افتاده است و متاسفانه به نظر مي‌رسد ايشان عمق، دقت و تسلط کافي بر مباني و انديشه‌هاي اسلامي ندارد و علي‌رغم آن، وارد حوزه‌ي نظريه‌پردازي شده و سخناني بر زبان جاري مي‌سازد که نادرست‌اند. همين جا بر خود فرض مي‌دانم اين توصيه‌ي دوستانه و صميمانه را به جناب آقاي پناهيان عرضه بدارم که هر لطمه و صدمه‌ي اعتقادي، اخلاقي، معنوي و حتي جاني و مالي که به سبب اين سخنان، بر دين و ايمان و جان و مال مردم وارد شود، ايشان در برابر آن مسئول است. بنابراين، بهتر است احتياط به خرج داده و قبل از طرح هر مبحثي با بزرگان علمي و اخلاقي حوزه مشورت نمايد.
نقد و بررسي تقابل اخلاق با دين.docx
37.3K
نقد و بررسي تقابل اخلاق و دين (سخنان‌ آقاي پناهيان) @sarbakhshi
نقد و بررسي تقابل اخلاق با دين.docx
44.2K
نقد و بررسي تقابل اخلاق و دين (سخنان آقاي پناهيان) ويراست دوم، چند اصلاح جزئي انجام گرفته و دو نکته به متن اضافه شده که رنگ مطالب اضافه شده متفاوت است. @sarbakhshi
تاملی در حقیقت شب قدر چگونه ممکن است در طول سال انسانی بی مبالات بود و تنها با دعای یک شب عاقبت بخیر شد؟ اینکه گفته میشود تنها با احیای شب قدر و دعای در آن و قرآن به سر گرفتن، میتوان سرنوشت خود را تغییر داد معقول به نظر نمی‌رسد. شاید آنچه در شب قدر رخ میدهد عصاره آن چیزی است که در طول سال جمع کرده ایم. بنابراین کسی که میخواهد اتفاق خاصی را در شب قدر برای خود رقم بزند، می باید یکسال خود را برای آن آماده کند. آری شب قدر، به عنوان یک زمان خاص از میان زمان های متعدد، همانند یک مکان خاص (مثل حرم مطهر اهل بیت علیهم السلام) از میان مکان های متعدد است که دارای اثری ویژه است، اما کسی که خود را آماده این زمان خاص نکرده، همانند کسی است که خود را آماده مکان خاص نکرده است. همانگونه که انسان لاابالی، حتی اگر داخل کعبه شود، طرفی نخواهد بست، چنین انسانی، اگر داخل شب قدر شده، آن را احیا بگیرد، اتفاق خاصی برای او رخ نخواهد داد. کسی که در طول سال، آحاد مردم از دست و زبان و آزار او در امان نیستند، چگونه ممکن است در یک شب، صرفا به خاطر آنکه احیا نگه داشته است، مورد لطف واقع شود؟ غرضم ناامید کردن نیست، اما شیوه هایی از احیا گرفتن که امروزه مرسوم شده است، نوعی خودفریبی و متاسفانه برخی اوقات دیگر فریبی است. باید طرحی دیگر انداخت و سعی نمود در طول سال آماده شد برای چنین شبی. امسال که گذشت، اما چه خوب است که امشب تصمیم بگیریم از فردا خودمان را آماده کنیم برای شب قدر سال دیگر. شاید این تصمیم بهترین عملی باشد که امشب میتوان انجام داد. اگر توفیق چنین عملی یارمان شد، همدیگر را نیز دعا کنیم. @sarbakhshi
عينيت دين و اخلاق و برتري اخلاق ديني بر اخلاق سکولار.pdf
267.5K
با عرض سلام و احترام. برخي از دوستان فرمودند اکنون که به نقد نفي اخلاق پرداختيد، مناسب است نقدي نيز درباره‌ي نفي دين بنويسيد و ديدگاهي که در بحث تقابل اخلاق و دين، طرف اخلاق را گرفته و دين را نفي مي‌کند، نقد کنيد. دوستاني که پست‌هاي مربوط به نقد فرمايشات جناب آقاي پناهيان را کامل مطالعه کرده باشند مشاهده کرده‌اند که در ضمن يکي از پست‌ها به نقد اين ديدگاه اشاره کردم. واقع آن است که بنده پيش از اين چند بار اين موضوع را گفت‌وگو کرده و آن را به صورت فايل‌هاي درسي و هم نوشتاري نقد کرده‌ام. با توجه به فرمايش اين دوستان، مناسب است آن فايل‌ها را بار ديگر در اينجا به اشتراک بگذارم تا عزيزاني که علاقمندند مورد استفاده قرار دهند. اولی مقاله‌ي مشخصي است که اين موضوع را بررسي کرده و رابطه‌ي دين با اخلاق را بررسي و نظريه‌ي فوق را در ضمن آن بحث کرده است. دومی يک دوره‌ي آموزشي کلاسي است که در قالب ده دوازده جلسه به رابطه‌ي دين و اخلاق پرداخته و ضمن آن نظريه‌ي فوق بررسي شده است. فایل مقاله را از ابتدای این پست میتوانید دانلود کنید و فایل های صوتی را از طریق دو لینک زیر: دانلود از تلگرام: https://t.me/sarbakhshi/1173 دانلود از پیکوفایل: رابطه اخلاق و دین @sarbakhshi
یکی از دوستان فاضل این دو صفحه از المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رو فرستادند که متناسب با پستی است که درباره حقیقت شب قدر تقدیم کرده بودم. نکات قابل توجهی داره.
سه سوال معرفت‌شناختي.mp3
14.62M
با عرض سلام. یکي از دوستان سه سوال درباره‌ي معرفت‌شناسي پرسيده بود که قابل توجه بودند. اين سه سوال را پاسخ دادم که در اينجا براي استفاده دوستان، متن سوال‌ها و پاسخ داده شده را تقديم مي‌کنم: ۱_از کجا بفهمیم همان چیزی را که با علم حضوری درک کرده‌ایم دیگران نیز همانند ما درک می‌کنند؟ ۲_صدق به معنای مطابقت با واقع است. روشن است که این خود یک گزاره است. صدق این گزاره را چگونه می‌توان احراز کرد؟ ۳. این مساله ناشبیه بودن علوم حضوری افراد با همگانی بودن ادراکات حضوری —و حال آنکه علم حضوری پایه مبناگروی است— مشکل ساز نيست؟ آيا اعتبارش رو کم نمیکند؟ مثلا ممکن است کسی بگوید علم حضوری من این‌گونه نیست و در شباهت ادعا شده خدشه کند. @sarbakhshi
همکار و دوست بسیار عزیزم جناب آقای دکتر جعفری فرموده اند بخشی از سخن استاد پناهیان در باب نسبت اخلاق و دین خوب و متقن بود و آن اینکه اخلاق ظرفیت تقابل با دین را دارد. این بخش از سخنان آقای پناهیان یکی از دو بخشی است که بنده در نوشته چند روز پیش نقد کرده بودم. بر خلاف فرمایش سرور عزیزم جناب آقای جعفری، این بخش از سخنان آقای پناهیان نیز نادرست است. تفصیلش را حتما در نوشته مذکور مطالعه فرموده اید، اما اجمالش این است که فقط اخلاق فاسد است که ظرفیت تقابل با دین را دارد، ولی منظور آقای پناهیان این نیست و ایشان اخلاق شایسته و حسن را نیز دارای ظرفیت تقابل با دین میداند. سوال این است که آقای دکتر جعفری هم چنین اعتقادی دارند؟ آیا اخلاق صحیح ظرفیت تقابل با دین را دارد؟ مگر نه این است که قریب به اتفاق علمای حوزه معتقدند اخلاق صحیح و حسن یکی از اجزای دین است؟ چگونه ممکن است بخشی از دین در تقابل با آن باشد؟ جناب آقای جعفری در گفت و گوی حضوری که با هم داشتیم فرمودند اخلاق سکولار است که چنین ظرفیتی دارد. ولی سوال این است که آیا از نظر ایشان اخلاق سکولار اخلاق صحیحی است؟ تا جایی که میدانم ایشان اخلاق سکولار را قبول ندارند، بنابراین چگونه میتوان از تقابل اخلاق صحیح با دین سخن گفت؟ از این رو معتقدم دفاع ایشان از بخشی از فرمایشات آقای پناهیان درست نیست. مگر آنکه آقای پناهیان تصریح کند منظورش از تقابل اخلاق با دین، اخلاق سکولار یا اخلاق فاسد بوده که متاسفانه از کلمات ایشان خلاف این مطلب برداشت میشود. البته حقیر اخلاق سکولار را باطل نمیدانم، بلکه آن را از نظر رتبه پایین تر از اخلاق دینی می‌شمارم. در مقاله ای که پیش از این معرفی کردم، مطلب فوق را مفصل توضیح داده ام. این نکته را هم اضافه کنم که چنین دیدگاهی غریب نیست و حضرت آیت الله مصباح رحمت الله علیه نیز همین دیدگاه را داشتند. عزیزان برای بررسی دیدگاه حضرت استاد در این باره، میتوانند به کتاب فلسفه اخلاق ایشان، فصل آخر که درباره رابطه دین و اخلاق است مراجعه فرمایند. @sarbakhshi
تامل اگر شخصی ادعای نبوت کند و فعلی انجام دهد که خارق عادت باشد، آیا میتوان پذیرفت که او واقعا فرستاده خداست؟ پاسخ آن است که هر خارق عادتی عنوان معجزه الهی ندارد. چه بسا فعلی خارق عادت باشد و کسی در میان ما نباشد که بتواند شبیه آن را انجام دهد، اما در واقع قابل تقلید بوده و روزی برسد که افراد دیگری هم بتوانند آن را انجام دهند. در این صورت، این سوال پیش میآید که: پس از کجا معلوم خارق عاداتی که انبیا انجام داده اند واقعا معجزه بوده اند؟ مثلا حضرت موسی عصا را تبدیل به اژدها کرده بود. از کجا معلوم هزار سال دیگر، بر اثر پیشرفت تکنولوژی، انسانها نتوانند چنین کاری را انجام دهند؟ احتمالش وجود دارد. در این صورت آیا معجزه بودن فعل حضرت موسی زیر سوال نمیرود که لازمه اش تشکيک در نبوت آن حضرت است؟ به نظر میرسد پاسخ آن است که قبل از بررسی فعل خارق عادت یک شخص، ابتدا باید ادعاها و سخنانش را بررسی کرد. اگر دعوت به حق کرده و حقایقی را میگوید که عقلانی و اخلاقی اند، فعل خارق عادتش نیز میتواند دلیل حقانیت ادعایش در امر رسالت باشد، اما اگر سخنانی خلاف اخلاق و عقل مطرح میکند، فعلش نیز خارق عادتی خواهد بود که از مسیر دانش عادی یا حمایت شیطانی حاصل آمده است. پس صرف انجام فعل خارق عادت دلیل نبوت نیست. @sarbakhshi
85. آموزش فلسفه، ادامه درس پنجاه و نه(1).mp3
34.19M
85. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) ادامه درس پنجاه و نه تدریس: سربخشی @sarbakhshi
86. آموزش فلسفه، درس شصت(1).mp3
26.85M
86. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس شصت تدریس: سربخشی @sarbakhshi
نقد و بررسي تقابل اخلاق با دين (3).pdf
2.78M
✅ نقد مطالب آقای پناهیان در مورد تقابل اخلاق با دین 🔸حجت الاسلام دکتر محمد سربخشی استاد فلسفه، نقدهایی جدی به مطالب مطرح شده از سوی آقای پناهیان در برنامه ماه من سحرهای رمضان داشته اند که مطالعه آنها خالی از لطف نیست . 🔸گروه کلام و فلسفه دین موسسه ضمن انتشار این فایل، باب تامل و نقد نسبت به مطالب طرفین را مفتوح می داند . @sarbakhshi 🆔@meshkatnoor
با عرض سلام. گروه زیر برای مباحثه مطالبی که در کانال گذاشته میشود راه اندازی شده. گاهی مطالبی که در کانال گذاشته میشود، سوالاتی ایجاد می‌کند که دوستان در خصوصی می‌پرسند و بنده معمولا آنها را جواب میدهم. اکنون میتوان این سوالات و گفتگو ها را در این گروه انجام داد. دوستان خودشان هم میتوانند در مورد مسائل مختلف با هم بحث کنند. فقط مراعات فرمائید که گفتگوها مرتبط با موضوع کانال باشد. با تشکر. لینک عضویت در گروه: https://eitaa.com/joinchat/3153002877C10078eb0fc
162. نهايه، مرحله 12، فصل دوازده، بحث قضا (converted).mp3
36.81M
162. نهایة الحکمة، مرحله دوازده، فصل دوازده، بحث قضا تدریس: سربخشی تقریر کتاب همراه با نقد @sarbakhshi
87. آموزش فلسفه، درس 60، بخش دوم.mp3
25.81M
87. آموزش فلسفه بر اساس کتاب آیت‌الله مصباح، دوره جدید (۱۴۰۰) درس شصت، بخش دوم تدریس: سربخشی @sarbakhshi