هدایت شده از دبیرستان صـــــدرا قم
✅ در سخنی از امام صادق علیه السلام هم امده است:
🔸برای هر مؤمنی لازم و شایسته است که اگر شیعه ما است #سوره_جمعه و #سوره_اعلی را در #شب_جمعه بخواند و در نماز ظهر روز جمعه سوره جمعه و #سوره_منافقون را بخواند که اگر چنین کند مانند آن است که همسنگ عمل پیامبر خدا را انجام داده است و پاداش کارهای او و ثواب های او فقط بهشت است.
‼️با #انتشار این پست در ثواب قرائت سهیم شوید.
هدایت شده از دبیرستان صـــــدرا قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅جلسه دهم شرح دعای هشتم #صحیفه_سجادیه
🎙حجت الاسلام والمسلمین اعوانی
⚜️دبیرستان علوم و معارف اسلامی صدرا قم
🎞 برای مشاهده ویدئو با کیفیت این جلسه به آدرس زیر مراجعه نمایید
https://aparat.com/v/ubdMI
عضو کانال بشید 👇
🔗 https://eitaa.com/joinchat/1692729522C3196b9eee9
دبیرستان علوم و معارف اسلامی صدرا
🆔 @Qom_Sadra
هدایت شده از کانال حسین دارابی
موضوعات مهم چیست؟
ولی در رسانه مسائل دیگری مسأله اول میشود که نمیشود جلوی آن را گرفت
چاره این است که دائم موضوعات مهم را یادآوری کنیم
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هدایت شده از مهدی پورعسکری|خوشنویسی
وسط روز دلم برات تنگ میشه
+وسط کار
+وسط خیابون
+وسط درگیری های دنیا
@mahdipouraskari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به چالش کشیدن پسر بچه با اسـباب بازی
حتما ببینید...😘😘😘
آیت الله حائری شیرازی:
🔸 زودتر از امام به رکوع نرو
🔹آیۀ یأس خواندن، مثل زهرمار است. یک قطرهاش برای اینکه چهل نفر را از بین ببرد کافی است.
در جلسهای یکی از آدمهای بسیار مخلص، وقتی میخواست مشکلات را بگوید، نود و نه درصد سخنانش سخن از نارسایی ها، کمبودها و کم کاریها بود. گفتم: آقا! این رهبر را که گذاشتهاند، #امام شماست. لااقل، همان رفتاری که با امام جماعتتان میکنید، با او هم بکنید. یک نفر وقتی به عنوان #امام_جماعت به نماز میایستد، با او چه رفتاری میکنید؟ زودتر از او به رکوع نمیروید. وقتی هم به رکوع رفت، معطل نمیشوید و خودتان را به او میرسانید. زودتر هم سر از رکوع بر نمی دارید.
این رهبر یعنی امام؛ یعنی حداقل امام جماعت. رفتار و گفتارش را جلویت بگذار و نگاه کن. نود و نه درصد آن، «میتوانید» است، «میشود» است، «شدنی» است، «قوت قلب» است، «#روحیه_دادن» است، «جرأت دادن» و «جسارت دادن» است. گاهی هم یک اشاره میکند و اخطاری می دهد. آن وقت شما عکس این را انجام میدهید.
گفتم: در مؤسسه رازی برای اینکه بتوانند پادزهر درست کنند و سرمسازی کنند، مارها را تربیت میکنند و زهرشان را میگیرند. ماری را جلوی من آوردند و زهرش را به من نشان دادند. شاید کمتر از یک گرم بود. گفتند: این زهر برای کشتن هشتاد نفر کافی است!!
آیۀ یأس خواندن، مثل #زهرمار است. یک قطرهاش برای اینکه چهل نفر را از بین ببرد کافی است.
میگفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭
✍️ محمدحیدری
روایت از کرمان؛
روایت از یک شهر مقاوم؛
زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانههایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابهلای روسری روی گونهاش ریخته بود. لبهایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زندهست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بیجانش را نگه داشت.
نگهبان همانطورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش میکنی؟"
زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضیهاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده سالهی او. سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچهی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که بهسرعت داشت از کنارش میگذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه اینجا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو اینجا آلودهست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکییکی اتاق ها رو نگاه کنی."
زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاقها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک میشد دلش بیشتر راضی میشد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاقها بیابد.
آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه میرفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سالخورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله میکرد.
جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز میکنم"
در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشمهایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم."
بیرمق با لبهایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آنکه جملهاش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون میآمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU"
از لابهلای درِ باز شدهی اتاق و رفتوآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفتهاش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان میداد آرام گرفت ...
روایت از فاطمه مهرابی
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از منادی
یکی از پرستارها با کاغذی در دستش آمد سمت ایستگاهِ پرستاری. نشسته بودم به انتظار رئیس بیمارستان تا با او صحبت کنم.
پرستار کاغذ را گرفت روبروی صورتش و سه تا اسم خواند. پرستار نشسته پشت سیستم هم به سرعت اسمها را تایپ کرد.
پرستار آمار دیگری هم داشت: «بنویس پنج نفر هم گمنامن و اسمی ازشون نداریم!»
پرستار پشت سیستم انگار شاکی شده باشد؛ کاغذی را برداشت و نشان داد: «مردم این همه نشونه دادن، ماهگرفتگی، جای زخم، لباس خاص، موها و ریشهای فلان مدل؛ هیچ نشونهای نداشتن بشه تطبیق داد تا شناسایی بشن؟!»
آن یکی گفت: «توی نشانهها نوشتن که سوختگیِ کل بدن؟ نوشتن کسی صورت نداشته باشه؟!...»
و غمِ بیشتری تلنبار شد توی دلم، پرستار داشت روضهی مجسمی میخواند که تازهی تازه بود...
✍️ #محمد_حیدری
#کرمان
به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇
https://eitaa.com/monaadi_ir
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جمله نابی👌👏👏👏
تو به اندازه نیمه خالی خودت میسوزی
خودتو لبریز کن از آگاهی دانش و مهارت نگه دار...
تصویر رو ببین تا خوب متوجه بشی ✅
#سیدکاظم_روحبخش #رشد_فردی
هدایت شده از علیرضا زادبر
ابتدا گفتند این پرچم شما نیست، پاره کنید و آتش بزنید
بعد گفتند این تیمملی شما نیست، تشویق نکنید
بعد گفتند این سرودملی شما نیست، نخوانید
بعد گفتند این سردار شما نیست، احترام نگذارید
حالا بعد از اینکه ترور تا خیابانهای ایران آمده، میگویند این وطن شما نیست، ناراحت نباشید!
آنها قدمبهقدم تمام مظاهر هویتی شما را گرفتند.
شما قدمبهقدم پذیرفتید و همراهی کردید.
حالا نگاهی به خود بیندازید.
بیوطن شدهاید!
وقت سرعقلآمدن نرسیده؟/عجم علوی
https://eitaa.com/Politicalhistory
هدایت شده از محمد رضا خسروی
💠امام صادق علیهالسلام:
هر کس سورهی جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفّارهی گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.
- بحارالانوار، ج۸۶، ص۳۶۲🌱
هدایت شده از کانال کربلایی محمد🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماجرای انتقام شهادت شهید فخری زاده در خاک اسرائیل!
ببینید و ببینانید..
#کربلایی_محمد 🇮🇷| جهاد تبیین👇🏻
@pourabbas_ir
🔰 اطلاع نگاشت | طرح ذبح مرغ اول ماه رجب به نیت صدقه
🌟 امام باقر علیه السلام:
کار خیر و صدقه
🌷 فقر را از بین می برد
🌻 بر عمر می افزاید
🌹 هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می کند.
🔶️ ابتدای هر ماه قمری | صدقه به نیت سلامتی حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
🔹️توزیع گوشت مرغ در مناطق محروم
🔻 با هر توان مالی میتوانیم در این امر خدا پسندانه شرکت کنیم
🐓 قیمت هر مرغ: ۱۸۰ هزار تومان
💳
6037997950190810📥 با زدن روی شماره کارت ، کپی میشود 💰 این حساب مخصوص ذبح مرغ می باشد 💠 لینک مستقیم پرداخت b2n.ir/khsd1 📱 با انتشار این پیام، ما هم در این کار خیر شریک شویم. #سازمان_مدارس_صدرا #مدارس_انقلاب_اسلامی #خیریه_و_گروه_جهادی_صدرا 💻 SadraOrg.ir
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
میگما بیا فردا رو روزه بگیریم😊
پایه ای ؟؟
چون فردا اول ماه رجب و خیلی سفارش شده روزه اول ماه رجب و کلی ثواب داره، پیامبر گفتند: هرکی روزه بگیره گناهانش بخشیده میشه و مشکلاتش آسون میشه و کلی برکت میاد تو زندگیش🥰
زمستون هم هست راحته
اگر روزه قضا داری نیت روزه قضا کن همون ثواب رو هم داره
⭕️ بخصوص رفقای چهل نامه، بیاییم برای شکر خدا و کلاس آقا امیرالمومنین فردا رو روزه بگیریم و در عوض از آقا عیدی بگیریم😍
خب قبوله؟ فردا رو روزه بگیریم باهم👏
#چهل_نامه #سیدکاظم_روحبخش
📝 #پیشنهاد_مطالعه
▫️ مظلومِ پیروز | بیانات رهبر انقلاب درباره زندگی نورانی حضرت امام هادی (ع)
🔍 بخوانید👇
khl.ink/f/19896
✅ در سخنی از امام صادق علیه السلام هم امده است:
🔸برای هر مؤمنی لازم و شایسته است که اگر شیعه ما است #سوره_جمعه و #سوره_اعلی را در #شب_جمعه بخواند و در نماز ظهر روز جمعه سوره جمعه و #سوره_منافقون را بخواند که اگر چنین کند مانند آن است که همسنگ عمل پیامبر خدا را انجام داده است و پاداش کارهای او و ثواب های او فقط بهشت است.
‼️با #انتشار این پست در ثواب قرائت سهیم شوید.