eitaa logo
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
4.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
10.2هزار ویدیو
194 فایل
شروع دوباره بـا دنـیـایے پــر از حـس هاے خــوبـــــ ♡پُـــــــر از حِس دلــــنـِشیـــــن براے تو♡ ‌ ✍فقط اندکی تفکرات خوب میتوانند کل روز شما را تغییر دهند پس مثبت باشید‌😍❤ . 🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
شاخه‌ای خشکید و از چنگ شکوفایی گریخت خوش‌به‌حال هرکه از غم‌های دنیایی گریخت همنشینی با کسی دلتنگی‌ام را کم نکرد کاش می‌شد لحظه‌ای از دست تنهایی گریخت بی‌وفایی شد جواب مهربانی، حیف شد خواستی از پای آهو بند بگشایی گریخت هرکه حسنی داشت راهش را زلیخایی گرفت ماه‌رویی کو که از تاوان زیبایی گریخت رود روزی از خودش پرسید هجرت تا کجا؟ بعد شد مرداب و از بیهوده‌پیمایی گریخت با طناب مرگ بیرون آمد از گودال عمر ماهی دل‌مرده از تنگ تماشایی گریخت فاضل نظری 📖@cofeh_shear📖
🌸🍃🍃🌸 👈برخی افراد با دقت به سخن🗣 مردم گوش👂 فرا می دهند.. و چنین فکر🤔 می کنند که آن سخن، متوجه آنها است..!! و بر این اساس به دوستی و دشمنی می پردازند و نیز سوء ظن پیدا می کنند!👌 👈اما کلام📖 خداوند متعال را می شنوند و فکر نمی کنند که متوجه آنهاست!!👌 و قلبهایشان ❤️از آن تاثیر نمی پذیرد... ✅اما صاحب قلب زنده هرگاه که به کلام خداوند گوش فرا می دهد احساس می نماید که متوجه اوست .. بهمین خاطر قلبش خاضع و خاشع گردیده و نرم می شود.. و هرگاه که به سخن🗣 مردم گوش👂 می دهد چشم👁 پوشی نموده و حساسیت نشان نداده و حسن ظن داشته در نتیجه قلب و دینش سالم می ماند.👌👌👌 ✅پس قـلبت ❤️را با شنیدن حدیث و تلاوت قرآن وذکر روشن کن تا برای خـدا بتپد🙏 🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮 ❣ ❣ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
⌛ لحظاتی بیندیشیم🤔 🚐 مردگان، در قبورشان زندانی هستند و بر کوتاهی‌هایشان در دنیا نادم و پشیمان. 🔶 و زندگان در دنیا بر سر آنچه که مردگان به‌خاطر آن نادم و پشیمانند، با هم در جنگ و پیکارند! ⚠ نه اهل قبور، باز می‌گردند ⚠ و نه اهل دنیا، عبرت می‌گیرند! 🔴 هر روز باخبر می‌شویم که فلانی درگذشت؛ اما... 🔸پند و عبرت نمی‌گیریم. ⚠ در صورتی که خبر وفات دیگران در نوع خود، پند و عبرتی عظیم است. 🕌بـاخـدابـاشیـم🕌 ❣ ❣ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
⚡داستان واقعی📙 📒 داستان عجیب تازه عروس و داماد / خاطره یک قاضی⚖ ✍🏼 دادیار مهدی صفریان : اوایل روزهای کاری در دادسرای ناحیه 2 تهران بود که پرونده جالبی روی میزم قرار گرفت.پرونده به این صورت بود که زن و مردی جوان که بتازگی با هم ازدواج کرده بودند دچار اختلافاتی شده و زن برای اجرای طرح انفاق به دادسرای ناحیه 2 شکایت کرده بود.وقتی پرونده را برای بررسی باز کردم، متوجه شدم این زوج به دادگاه خانوا ده‌ نیز رفته‌اند، حتی زن جوان مهریه‌اش را هم به اجرا گذاشته است. وقتی نوعروس رو به روی من ایستاد، گریان گفت: شوهرم را بیشتر از جانم دوست دارم. ابتدا خیلی تعجب کردم که با وجود چنین علاقه‌ای چرا این زن راهی دادسرای دادگاه خانواده شده است. وی ادامه داد: 2 سال پیش در یک جمع دوستانه با هم آشنا شدیم تا اینکه با سختی به هم رسیدیم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. اوایل فکر می‌کردم خوشبخت‌ترین زن دنیا هستم اما روزهای خوش زیاد دوام نیاورد و بعد از گذشت تنها چهار ماه از زندگی مشترک‌مان همسرم به کلی تغییر کرد. او سر مسائل کوچک و پیش پا افتاده شروع به داد و بیداد و توهین می‌کرد تا اینکه چند روز پیش سر یک مسأله خیلی بی‌ربط دستش را روی من بلند کرد که تصمیم گرفتم با وجود اینکه خیلی دوستش دارم مهریه‌ام را به اجرا بگذارم و از او جدا شوم. بعد از شنیدن حرف‌های نوعروس، احضاریه‌ای برای شوهرش فرستادم که او بدون اهمیت دادن به تاریخ احضارنامه به دادسرا نیامد و بعد از آن طبق قانون حکم جلب را صادر کردم که مرد جوان پس از بازداشت به همراه مأمور کلانتری به دادسرا آمد. این مرد وقتی با همسرش روبه‌رو شد همان جا شروع به توهین کرد که بلافاصله دستور بازداشتش را صادر کردم و خواستم برای آزادشدنش کفیل معرفی کند در همین موقع پدر و مادر مرد جوان وارد اتاق شدند و در کمال تعجب بدون در نظر گرفتن اینکه پسرشان با شکایت عروسشان بازداشت شده است به سمت زن جوان رفتند و او را در آغوش گرفتند. وقتی دیدم نوعروس پشتوانه‌ای بی‌مانند دارد و آنها به وی دلگرمی می‌دهند شوک زده شدم و عجیب‌تر اینکه هیچ کدام از آنها حاضر نشدند ضمانت کنند تا پسرشان آزاد شود و خیلی هم تأکید کردند که این پسر باید به زندان بیفتد. عجایب این پرونده یکی پس از دیگری رو می‌شد چرا که نوعروس وقتی دید شوهرش فاصله‌ای تا زندان ندارد با گریه و زاری از پدر شوهرش خواست تا ضمانت آزادی وی را بکند. وقتی این صحنه‌ها را دیدم فهمیدم این زندگی هنوز با خط پایان فاصله زیادی دارد و تصمیم گرفتم جلسه سازش برگزار کنم تا این زوج با هم صلح کرده و به زندگی‌شان ادامه دهند و آنها در این جلسه با هم آشتی کردند. تازه داماد ابراز پشیمانی کرد و با خنده‌ و شادی دفتر کارم را ترک کردند و بعد از گذشت یک سال با یک نوزاد دختر به همراه شیرینی به دفتر آمدند و برای اینکه باعث شدم آشتی کنند تشکر کردند و گفتند از آن روز به بعد بهترین زندگی را برای هم ساختند. 🍃🌸🍃🍃🌼🍃 گرچه زندگی بادردوغم همراه است، امامسیر ازشادمانی های بسیار نیزخالی نیست. اگر دنیای خود رافرو ریخته یافتی ، تکه های سالم رابرگیروبه راه ادامه بده، چون درپایان،آرزوهایت را برآورده خواهی یافت. به یاد داشته باش! که درپایان،همین فراز وفرودهاست که یکدیگر را توازن می بخشند. بگذار اشکهایت جاری شوند، بگذار گل لبخندبر لبانت بشکفد. اما تسلیم،هرگز هرگز! به یاد آر، که در تونیرویی است بنام ایمان به الله که نوید واقعیت یافتن رویاهایت رامیدهد. حتی آن زمان که بسیار دور می نمایند! فراموش نکن که تنها نیستی خدا همیشه همراه است.! ✨🍃🍃🌼🍃🍃✨ ❣ ❣ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ✍✍ 🕌مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار. 📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 ❣ ❣ 📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈┈• براي كودكان خود از اين شعر براي تشويق به استفاده كنيد.👇 اتل متل پروانه💕 نشسته روي شانه💕 صدا مياد چه نازه 💕 ميگه وقت نمازه💕 به اين صدا چي ميگن💕 میگن اذان اقامه💕 شيطونه ناراحته 💕 دنبال يه فرصته💕 ميگه آهاي مسلمون 💕 نماز رو بعدا بخون💕 توسط 👇👇 بانو هدیه مُــوحد 👥 با شما میتوان بهترین بود منتظر مطالب تان هستیم 😘 ❣ ❣ •┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈┈• 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
♍️مداد رنگیها مشغول بودندبه جزمداد سفید، هیچکس به اوکار نمیداد،همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری، یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند،مدادسفیدتاصبح ماه کشید مهتاب کشید وانقدرستاره کشید که کوچک وکوچکترشد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد🔸 به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…🔸 ❄️❄️❄️❄️❄️ ❣ ❣ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈┈• 🌷 برای فردای قیامت آیا چیزی داریم ⁉️😔 🌷عَنْ أَنَسٍ رضی الله عنه عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ: «يَتْبَعُ الْـمَيِّتَ ثَلاَثَةٌ فَيَرْجِعُ اثْنَانِ وَيَبْقَى وَاحِدٌ، يَتْبَعُهُ: أَهْلُهُ وَمَالُهُ وَعَمَلُهُ فَيَرْجِعُ أَهْلُهُ ‌وَمَالُهُ وَيَبْقَى عَمَلُهُ»🌷 (متفق عليه). 🌸از انس رضی الله عنه روايت است كه نبي ‏اكرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سه چيز بدنبال مرده می رود، دو چيز بعداً باز می گردد و يک چيز با او می ماند. خانواده و مالش باز می گردند، و عملش با او می ماند».🌸 ❣ ❣ •┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈┈• 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
هميشه يادمان باشد؛ که نگفته ها را ميتوان گفت، ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است دلها خیلی زود از حرفها می شکنند شبتون بخیر🌸
🌸صبحتون بـخیر 🍃پیشکش اول صبح 🌸یک سـلام گـرم 🍃با عطر گل های بهشتی 🌸از باغ آرامـش 🍃و پـر مهر خـداست 🌸امروزتـان متبرک 🍃بـه نگاه مهربان خــدا .
💦💦داستان بر اساس سرگذشت واقعی💦💦 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💠 قسمت اول روزی که حمید از من خواستگاری کرد با شادی و شعف و با سراسیمگی آن را پذیرفتم. یافتن همسری مانند حمید با شرایط او شانسی بود که همیشه به سراغ من نمی آمد و من جزو معدود دخترانی بودم که توانسته بودم همسر پاک و نجیبی مانند حمید را پیدا کنم. ”حمید مرد زندگی است و میتواند در سخت ترین شرایط زندگی همدم و همراه خوبی برای سفر زندگی باشد!” این عین جمله‌ای بود که پدرم بعد از چند روز تحقیق در مورد حمید به من و مادرم گفت.بالاخره با توافق جمعی و با رعایت تمام آداب و رسوم سنتی من و حمید به عقد یکدیگر در آمدیم و زندگی مشترک خود را شروع کردیم. حمید با من بسیار محبت آمیز رفتار می کرد و هر وقت مرا صدا می زد از القاب “نازنین” ، “جانم” ، “عزیزم” و “عشقم” و … استفاده می کرد و تمام سعی خود را به کار می برد که در حد وسع و توان خود همه خواهشهای مرا بر آورده سازد.همان ماههای اول ازدواج نیمه شب یکی از روزهای تعطیل از او شیرینی تازه خواستم و حمید تمام شهر را زیر و رو کرد و حتی یکی از دوستان قنادش را از خواب بیدار کرد و در عرض چند ساعت تازه ترین شیرینی قابل تصور را فراهم ساخت. حمید به راستی عاشق و شیفته من بود و من از اینکه توانسته بودم به راحتی و بدون هیچ زحمتی چنین شیفته شوریده ای را به عنوان همسر انتخاب کنم در پوست خود نمی گنجیدم. هر شب که از سر کار به منزل برمی گشت برای آنکه مطمئن شوم هنوز عاشق من است و دوستم دارد او را امتحان می کردم. یک روز از او می خواستم ظرفهای نشسته شب گذشته را بشوید و روز دیگر از او می خواستم که مرا به گرانترین رستوران شهر ببرد. روز دیگر از او تقاضا می کردم که کار خود را نیمه رها کرده و مرخصی نصف روز بگیرد و خودش را به مهمانی یکی از دوستان من برساند و روز دیگر خودم را به مریضی میزدم واز او می خواستم در منزل بماند و مواظب من باشد. حمید همه این کارها را بدون هیچ اعتراضی انجام می داد. او آنقدر مطیع و رام بود که کم کم یادم رفت حمید به عنوان یک انسان بالقوه می تواند وحشی و بی رحم هم باشد. حتی یک روز در یک جمع فامیلی نتوانستم فکر درونم را پنهان کنم و در حضور جمع با خنده گفتم که ”حمید خر خودم است و هر چه بگویم گوش می کند.” ... 🍂🍃🍂🍃 آموز 🕋 🕋 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
😔با دلخوری به خدا گفتم: درب آرزو هایم را قفل کردی و کلید🔑 مرا هم پیش خودت نگه داشتی. ‌ 💞خدا لبخندی زد و گفت: همه عشقم این است که به هوای این کلید هم که شده گاهی به من سر میزنی... ❤️خدا هر لحظه منتظر بنده شه.
💕 🔹امام کاظم ع در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد . 🔹سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل ۷-۶ بچه. 🔹به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها.. 🔹 چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت . با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ ... مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.» 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍کــانـال دکلمه های زیبا✨ ••●❥JOiN👇🏻 •• 🎙️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
💎 داستان کوتاه "هیچ‌چیز برای همیشه موندنی نیست" سال‌ها پیش پدربزرگ از مکه آمده بود و برایمان سوغاتی آورده بود ... برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می‌کرد. هم نور پخش می‌کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که صبح تا شب با خودم تفنگ بازی می‌کردم، همه را کلافه کرده بودم می‌گفتند: اینقدر صدایش را در نیار! اینقدر تفنگ بازی نکن باتری‌اش تمام می‌شود ... یادم می‌آید می‌خندیدم و می‌گفتم: خوب تمام شود می‌روم باتری می‌خرم و باز بازی می‌کنم! چند روزی گذشت، تا برایمان مهمان آمد ... وسط تفنگ‌بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس‌ترین نقطه‌ی بازی بود باتری تفنگم تمام شد!! دیگر نه نور داشت و نه آژیر ... نمی‌توانستم شلیک کنم و بازی را باختم!! امروز به این فکر می‌کنم که چقدر شبیه کودکی‌ام هست این روزها ...! تمام انرژی‌ام را بیهوده هدر دادم برای انسان‌هایی که نبودند یا نماندند ... برای کارهایی که مهم نبودند! حالا که همه‌چیز مهم و جدی‌ست حالا که مهمترین قسمت بازی‌ست انرژی‌ام تمام شده! "بعضی وقتا نمی‌دانی چقدر از انرژیت باقی مانده ..." "فکر می‌کنی همیشه فرصت هست!!" * ولی حقیقت این است؛ گاهی هیچ فرصتی نداری ... همیشه به فرزندم می‌گویم: مراقب باتری زندگی‌ات باش ... بیهوده مصرفش نکن! شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود ...* 💎💎
💎 بقالی زنی را دوست می‌داشت. با کنیزک خاتون پیغام‌ها کرد که: «من چنینم و چنانم و عاشقم و می‌سوزم و آرام ندارم و بر من ستم‌ها می‌رود و دی چنین بودم و دوش بر من چنین گذشت.» قصه های دراز فرو خواند. کنیزک به خدمت خاتون آمد و گفت: «بقال سلام می‌رساند و می‌گوید که "بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم."» گفت: «به این سردی؟» گفت: «او دراز گفت اما مقصود این بود!» آدمیتی طلب کن. مقصود این است. باقی، دراز کشیدن است. سخن را چون بسیار آرایش می‌کنند، مقصود فراموش می‌شود. اصل مقصود است. باقی، دردسر است. فیه مافیه مولانا 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💎یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟ روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم. چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج,کتابِ با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی. 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💎آدم ها از تنهايي مي ترسند . براي فرار از تنهايي دست پدر و مادرت را در كودكي رها نمي كني ! وقتي كسي اسمت را مي پرسد محكم تر دستشان را مي گيري و حتي گاهي خودت را پشت پاهاي بلندشان پنهان مي كني ! بزرگتر مي شوي و براي تنها نبودن و تنها نماندن ، دوست پيدا مي كني . چند سالي را با دوستانت سرگرمي ، همان ها كه مي آيند و يك روز مي روند . از رفتنشان هر بار بيشتر از قبل از تنها شدن و تنها ماندن مي ترسي . گمان مي كني بايد كسي باشد كه هميشه بماند . به او مي گويند نيمه گمشده . ازدواج مي كني و تصور مي كني حالا كسي هست براي هميشه و ديگر تنها نيستي ! تنهايي اما بزرگتر از اين حرف هاست ! تنهاييت را پنهان مي كني و به زبان مي گويي ديگر تنها نيستي . در خيالت گمان مي كني فرزند مي تواند راه چاره باشد براي فرار از اين تنهايي كه از اول با تو بوده ... فرزندي مي آوري و مي شود همه اميدت براي تنها نبودن و تنها نماندن . فرزند تو مانند كودكيت به دنبال دوست و همسر و فرزند ... و يك روز به تو ثابت مي شود ما تنها به دنيا مي آييم و تنها از دنيا مي رويم . مي فهمي كسي كه هميشه با توست همان است كه از رگ گردن به تو نزديك تر است . مي شود معدود كساني را در طول زندگي دوست داشت ، گاهي بيشتر از جان اما اگر براي فرار از تنهايي دوست انتخاب مي كني ، براي فرار از تنهايي ازدواج مي كني ، فرزند مي آوري ، يك روز عميقاً احساس شكست مي كني ! تنهايي را بپذير ... مي دانم جان انسان به وجود بعضي آدم ها بند مي شود ، اما اين علاقه ها تغييري در حقيقت ايجاد نمي كند ... انسان روي زمين تنهاست آدم ها از تنهايي مي ترسند و از ترس تنهايي چه كارها كه نمي كنند ... 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍کــانـال دکلمه های زیبا✨ ••●❥JOiN👇🏻 •• 🎙️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
💎«وقتی تو جبهه هدایای مردمی را باز می‌کردیم، در نایلون رو باز کردم و دیدم که یک قوطی خالی کمپوته که داخلش یک نامه است نوشته بود : برادر رزمنده اسلام من یک دانش آموز دبستانی هستم، خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم با مادرم رفتم مغازه بقالی کمپوت بخرم ، قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم اما قیمت آنها خیلی گران بود حتی قیمت کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزان‌تر بود را نتوانستم بخرم آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست در راه برگشت کنار خیابان این قوطی‌های کمپوت را دیدم و برداشتم و چندبار آن را با دقت شستم تا تمیز شود حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه‌ها کمکی کنم» بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می‌گرفتند 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✨ ‍ با توام ؛با تو که از هرچه ز من دورتری من زمینم ؛ تو ولی از همه جا نور تری شب به فواره ی ذوقم بزن آرامشِ رود تا نریزم به دل برکه ی مهجور تری چشم ها کاشته ام بر سر راهت که دگر دیده ای از تو نچیند دلِ مستور تری خوشه ای کنده ام ازدل که تورا مست کنم تو که از وامقِ مجنون شده ، مخمورتری عاشقم هستی و اما به سکوتت سوگند که تو از کوه ترین واقعه مغرور تری ✍🎙 🎙 🔺موزیک متن 🎙مهراد توکلیان 🎧 آیین عشق ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
💎 روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، ۵۰ سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به اوخیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز.مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز.مرد باز ادامه داد: در شهر نواخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم. فرشته گفت: این هم دو امتیاز. مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد! 💎💎 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨