•----------------🪴🌝----------------•
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_253
- خب باشه، عصبی نباش.
- عصبی نیستم.
آروم برای خودم غذا کشیدم که گفت:
- خودم بلدم غذا بکشم، تو غذات و بخور.
متعجب نگاهش کردم.
داشت خندهام میگرفت و امان از من که توی مواقع شدید بحرانی خندهام میگرفت.
شروع به خوردن کردم.
میترسیدم حرفی بزنم که منفجر بشه؛ ظاهراً اعصاب نداشت.
بالآخره جرئت به خرج دادم و گفتم:
- خب حالا چته؟ برا من اخم میکنی؟
- برا تو اخم نکردم.
- خب باشه، عه... عصبانیت بهت نمیادا!
- نمیاد؟
- نهنه.
- ایرادی نداره.
- یعنی نظرم مهم نیست؟
- من این و گفتم؟
- آره.
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#کپیممنوعپیگردقانونیدارد 📵
#کپی_ممنوع_حرام❌
•----------------🪴🌝----------------•
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_254
- فعلا ساکت باش تا اعصابم سر جا بیاد.
- چشم جنابِ عصبی...
غذامون که تموم شد، ظرفا رو روی میز گذاشتم و کنارش نشستم.
- یکم میخوابی؟ خستهی راهی.
در حالی که پتو رو بالاتر میکشیدم، مچ دستم و گرفت.
- برو اتاقت استراحت کن.
- خیلی خب...
- گفتم برو.
نمیخواستم برم؛ حس حسادتم گل کرده بود و نگران بودم بعد از رفتن من، روشنک بیاد.
- یعنی من از چشات نمیخونم به چی فکر میکنی؟
متعجب گفتم:
- تو دیگه کی هستی؟
- نترس، میخوام بخوابم، تو هم برو استراحت کن.
لبخندی زدم.
- برای شام میام پیشت. خوب بخوابی...
سری تکون داد که از اتاق خارج شدم.
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#کپیممنوعپیگردقانونیدارد 📵
#کپی_ممنوع_حرام❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ روشنایی بدون تاریکی نیست ✨
دقیقا همونجایی که فکر میکنی دیگه آخر خطه🥲
🔹روشنایی میاد سراغت
🔹سر از تاریکی در میاری
🔹رشد میکنی و بزرگ میشی
فقط کسانی رشد می کنند که تاریکی
را تحمل کرده اند 😍🤙
❤️🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_255
توی حیاط مشغول قدم زدن شدم.
خانمبزرگ و از دور دیدم.
به سمتش قدم برداشتم.
- دختر تو چرا اینجایی؟
با خنده گفتم:
- الان بر میگردم، اینقدر ارسلان عصبی شد که نگید.
- خب چرا میخندی؟
- آخه عصبانی میشه خیلی خندهداره، فکر میکنه من ازش میترسم؛ ولی اینطور نیست که.
با خنده گفت:
- امان از دست تو دختر.
- توی راه اذیت نشد که؟
- نه، نگران نباش. سیما گفت خیلی نگران بودی، حتما خسته شدی... برو استراحت کن.
- آره میرم الان.
سری تکون داد که گفتم:
- برای شام سفارش کنید غذای چرب درست نکنن ها! خوب نیست برای ارسلان.
لبخندی زد و حرفم و تایید کرد.
به سمت اتاقم رفتم و داخل شدم.
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#کپیممنوعپیگردقانونیدارد 📵
#کپی_ممنوع_حرام❌
عاشقی آداب داره
یا بلدش باش
یا مزاحم اوقات شریف کسی نشو…!
❤️🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
زندگی خیلی کوتاهه
تو زندگیِ بقیه زندگی نکن!
❤️🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_256
روی تخت که نشستم، یهو دردی توی دلم پیچید.
انگار غیرعادی بود...
دردش یه لحظه؛ اما فجیعانه بود.
آروم روی تخت دراز کشیدم.
***
حال ارسلان رو به بهبود یافتن بود.
اون روزا بیشتر سعی میکرد مراقبم باشه؛ اما من دلنگرونِ مادرم بودم...
مادری که نمیدونستم کجاست و حتی حالش خوبه یا نه!
هرچی بیشتر فکر و خیال میکردم، بیشتر اذیت میشدم.
دلم میخواست از اون وضع در بیام، از طرفی اگر به ارسلان میگفتم باز رگ یاغی بودنش گل میکرد و بیگدار به آب میزد.
در حالی که توی باغ قدم میزدم، صدای ارسلان من و متوقف کرد.
- کجا تنهاتنها میچرخی برای خودت؟ ها؟
به سمتش برگشتم و لبخندی زدم.
- حالت بهتره؟
- شما بهتری.
خندیدم و گفتم:
- خیلی خب، خوبی؟
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#کپیممنوعپیگردقانونیدارد 📵
#کپی_ممنوع_حرام❌
•----------------🪴🌝----------------•
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_257
- آره خیلی بهترم، نگران نباش.
- مامانم نیست به فکر سیسمونی باشه...
در حالی که شونه به شونهام قدم میزد، گفت:
- حالم که بهتر بشه، میرم دنبالش، نگران نباش.
همون لحظه حرف مسعود توی ذهنم تداعی شد که گفت باید برم اونجا...
اون شمارهی من و داشت، عجیب بود که تا اون موقع بهم پیامی نداده یا زنگی نزده بود.
- به چی فکر میکنی؟
- چی؟ هیچی... همینطوری یهو رفتم تو فکر.
- سعی کن اصلا درگیر چیزی نباشی، الان برای تو حساسترین دورانه.
- بلهبله...
همینطور قدم میزدیم که یهو حس کردم ضعف دارم، بازم درد...
دستم و روی دلم قرار دادم و دست ارسلان و گرفتم.
متوجهام شد و متعجب گفت...
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•----------------🪴🌝----------------•
#کپیممنوعپیگردقانونیدارد 📵
#کپی_ممنوع_حرام❌
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
همسایهام غذاهاش خیلی خوشمزه میشد ولی بهم نمیگفت که رازش چیه🤨
تا اینکه بالاخره فهمیدم تو این کانال عضوه😃
https://eitaa.com/joinchat/3013608050Ce6a7ddc2cd
🔥راز خوشمزه شدن همه غذاها🤩
ادویه هاش معجزه میکنهههه😱😍
https://eitaa.com/joinchat/3013608050Ce6a7ddc2cd
🔴پیوستن رو بزن تا برنداشته🔴
تو آرزو کن
خدای قاصدک ها
مهربان تر از تصور توست...
@khallvat 💞 ⃟ٖٜٖٜٖٜ⋆̩☽⋆゜
آنگاه که دلتنگت میشوم
مرگ در آغوشم میگیرد...
@khallvat 💞 ⃟ٖٜٖٜٖٜ⋆̩☽⋆゜