طناز
#طناز🦋 #پارت_۲۹۲ _._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._. اون پلیسه و گاهی به خاطر ماموریت هاش چند
#طناز🦋
#پارت_۲۹۳
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._.
من رو توی ماشینش مینشونه و خودش از داخل اتاقم برام یک روسری کوتاه آبی و قهوهای میاره:
- مهدیار با این لباسا شبیه کولی ها شدم.
- اشکال نداره زود بر میگردیم. تازه اینجوری خیلی دلبر شدی عزیزم.
آپارتمان مهدیار توی یکی از محله های سطح بالای رشت بود.
یک آپارتمان ۱۲۰ متری دو خوابه که هال بزرگش دو تا فرش میخورد و یک دست مبل ال راحتی با رنگ قهوهای یک گوشه دیوار بود.
فرشای کف هالم خیلی ساده بود از این مدل های مدرن که کمی کهنه هم شده بود.
یکی از اتاق ها درش بسته بود که مهدیار گفت خالیه خالیه و یک اتاق دیگم کفش یک موکت پهن بود و یک تخت دو نفره اونجا بود.
بدون هیچ بوفه یا میز توالتی توی هالم هیچ وسیله زینتی نبود.
- اینجا چقدر ساده است.
- مجردی دیگه.
- چند سال ساخته؟
- میخوای بخریش؟
سرم رو میذارم روی شونهش و میگم:
- اهوم این خونه رو با صاحبش چند میدید؟
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._.
کپی برداری ممنوع است.
*میگفت پاییز بخیهست،
دل را به عشق
و دلتنگی را به جان وصله میکند...
•┈••✾✨♥️✨✾••┈•
طناز
#طناز🦋 #پارت_۲۹۳ _._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._. من رو توی ماشینش مینشونه و خودش از داخل اتا
#پارت_۲۹۴
_._._._._._._.__._.🤍✨._._._._._._.
زل می زنه به چشم هام.
بعد از اون حالت جدی و خنثی در میاد و میگه:
- بریم پای معامله خانم خوشگله.
لباس هام رو مرتب میکنم مهدیارم مشغول خشک کردن موهاشه.
- مهدیار خان درسته من یازده سال ازت کوچک ترم و خیلی چشم و گوش بستم ولی خر نیستم.
ابروهاش رو بالا میاندازه: تو چشم گوش منم باز کردی!.
- شوخی نکن حوصله ندارم.
- چی شده باز؟!
- تو عمدا کاری میکنی من باردار بشم درسته؟
هیچ حواست هست ما فقط با یک محرمیت لفظی که خودمون خوندیم کنار هم دیگه هستیم؟
مهدیار میخوای پای یک بچه رو بکشی وسط حرص و کینهت از آقاجون و بابام؟
چون بابای من مادرتو هل داده و ناخواسته کشته تقصیر من فلک زده چیه؟
میخوای یکی مثل خودت درست کنی؟
مهدیار سکوت میکنه، انگار اصلا نمیخواد هیچ وقت جوابم رو بده.
- درد تو چیه؟ من هیچ وقت ولت نمیکنم طناز.
- درد من تویی که بعد بهم زدن اون عروسی کوفتی و دستگیر کردن بابام دلت آروم نگرفت حالا آوردی اینجا بی آبروم کنی.
_._._._._._._.__._.🤍✨._._._._._._.
کپی برداری ممنوع است.
طناز
#پارت_۲۹۴ _._._._._._._.__._.🤍✨._._._._._._. زل می زنه به چشم هام. بعد از اون حالت جدی و خنثی د
#پارت_۲۹۵
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
جلوی پام زانو میزنه و دستم رو میگیره:
ناخواسته بود فردا برات قرص میخرم خوبه؟
نگاه ناراحت منو که میبینه، یهو از کوره در میره و میگه: نفهم دوستت دارم چرا لج بازی می کنی.
یک هفته نشده با هم هستیم پشت سر هم داری نق میزنی عقد کنیم عقد کنیم باشه میکنیم.
- مثل روز برام روشنه تو عقدم نمیکنی، امشبم عمدا کاری کردی بچه دار بشم.
بعد من احمق من خر( میزنم تو سر خودم) من خاک بر سر هنوز دوستت دارم.
انگار اون طناز زرنگ و هفت خط رو خاک کردن جاش من خر رو گذاشتن.
مهدیار انگار یک لحظه نگاهش میلرزه بعد دوباره محکم میشه:
ـ منم دوستت دارم.
- نداری به خدا نداری تو بیشتر از اینکه پسر بابا محمدت باشی پسر منصوری مهدیار...
یک بی غیرت یک آدم بی رحم.
با ضرب آروم دستش روی لبم ساکت میشم، ضربهای که آروم اما سنگینه و دهنم رو میدوزه بهم.
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
کپی برداری ممنوع است.
🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂
برای دریافت رمان کامل #طناز💜
با 595پارت🤩😍
میتونید با واریز 45 هزار تومن به شماره کارت زیر و ارسال فیش واریزی به آیدی ادمین عضو کانال #وی_آی_پی #طناز🦋 بشید.
6219861935945401به نام خانم سهیلا صادقی (روی شماره کارت بزنید،کپی میشه) @s_majnoon 🍁 رمان در وی آی پی به پایان رسیده 🍁 🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂