#کاش_برگردی
شب پنجشنبه قرار بود ساک ببندم تا برای صبح که راهی سفر میشویم آماده باشم.بچه ها را که خواباندم دیدم بدون گوش دادن به چیزی نمیتوانم کار کنم.شنیدن جنگ و صلح را هم تازه تمام کرده بودم،کمتر از یک ساعت قبل.رفتم سراغ طاقچه و کتابی که قرار بود بخوانیم.
کتاب «کاش برگردی» را انتخاب و پلی کردم.آنقدر کتاب جذاب بود که با اینکه قرار بود صبح زود راه بیفتیم دلم نمی آمد قطعش کنم و بروم بخوابم.تا ساعت دو بیخودی کارهایی که لازم نبود را هم انجام دادم تا زمان بیشتری داستان را گوش دهم.منی که خیلی به تمیز کردن خانه قبل از سفر اعتقاد ندارم کل خانه را مثل دسته گل کردم و حین کار گوشم به داستان ننه رقیه بود و چه خوب داستانی بود این داستان...
قصه ننه رقیه مرا به کودکی های زکریا برد،به خاطرات قالیبافی های زنهای همسایه مان در قم،به شیطنت های عالم بچگی های خودمان در خانه با خواهر و برادرم،به عمق ایمان ریشه کرده در جان پدر و مادر که آنرا قطره قطره در کالبد بچه هایشان میچکانند.چه خوب تعریف میکرد ننه رقیه همه چیز را و چه خوب تربیت کرده بود پسرش را.چقدر یاد گرفتم از ننه رقیه و چقدر طلب کردم نگاه و دعای شهیدش را برای زندگی پسرانم.چقدرررر اشک ریختم برای فاطمه سه ساله زکریا،برای دل تنگ و خون مادر،برای تنهایی الهه و نبودن سنگ قبری که سوز آتش دلشان را کمی کم کند.چقدر ما مدیونیم به خانواده شهدا.
کاش برگردی روایت مادر شهیدی است که سالهای عمر پسرش را بسیار خواندنی تعریف میکند جوری که نیمه رها کردنش و صبر برای تمام کردنش سخت است.بیشتر کتاب را شب گوش دادم و صبح بعد از سوار شدن در ماشین بقیه کتاب را تا انتها.با اینکه اوایل کتاب پر از سرزندگی و نشاط و شوخی بود اما اواخرش نمیتوانستم هیچ جوری جلوی سیل اشک هایم را بگیرم.دلم برای خانواده ای که چشم انتظار پیکر فرزندشان بود پاره پاره شد.با جستجویی که در نت داشتم متوجه شدم پیکر مطهر شهید در سال ۹۹ بعد از پنج سال به آغوش مادر و همسر و دخترش بازگشته است.
من هر چه بگویم حق مطلب ادا نمیشود.باید این کتاب را خواند و خاطرات ننه رقیه را مزه مزه کرد.داستان زندگی شهید زکریا شیری متولد سال ۶۵ و پرواز کرده سال ۹۴ از شهدای مدافع حرم قزوین.مرحبا به قلم روان آقای رسول ملاحسنی.
#کاش_برگردی
#شهید_زکریا_شیری
#رسول_ملاحسنی
#کتاب_صوتی
#زیبابروفه
۲۷بهمن۱۴۰۱
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh