هندوانههایی که زیر بغل رئیس جمهور گذاشتید آنقدر بزرگ بود که حتی نتوانست چندماه تحملشان کند. دیوارنگارهی میدان ولیعصر، پزشکیان را «جنگبلد» معرفی کرد در صورتی که او، تیمش و طرفدارانش، نه تنها جنگ را بلد نیستند که حتی باور ندارند وسط جنگیم؛ که اگر باور داشتند میدانستند هیچ فرماندهی وسط جنگ نمیگوید: «ما باید به غرب ثابت کنیم دنبال جنگ نیستیم»
این داستان کلیپ «تجارت حضرت زهرا» که احتمالا در جریانش هستید، برای من یک درس داشت و این بود که: اگر تو حامد کاشانی باشی و تمام عمرتو برای مطالعهی تاریخ اسلام گذاشته باشی و یه روز تصمیم بگیری جلوی کاسبهای دین بایستی هم، باز یه کسی از توشون پیدا میشه که برای «جیبش» بهت بگه: من از تو تاریخ رو بهتر بلدم!
در معادلات آسیای شرقی یک مولفه بیشتر از پول و ارتش و تکنولوژی کارسازه و اون «جگر» داشتنه.
داشته باشی میبری، نداشته باشی میبازی.
سعدی که قصهاش جداست. شهریار اما به دلیل اینکه به شدت دلسوخته و پریشان بوده موردپسندمه.
یک لحظه فارغ از همهی تحولات، رفتار اسرائیل با سوریه در این چند روز رو بررسی کنید. حملات هوایی هدفمند به تاسیسات نظامی مثل پایگاههای پدافندی، آشیانهی جنگندهها و تسلیحات باقیموندهی ارتش سوریه در حال انجامه و همهش برای اینه که قدرت همسایهش رو عقیم کنه.
و اینا همه درحالیه که توی این سالها توجیه اسرائیل و آمریکا برای حضور در سوریه، حمایت از گروهکها در برابر اسد بود. حالا که اسد رفته، این حملات چه توجیهی داره؟
4_5960930654228058964.mp3
14.08M
مادر قراره از غم
شادی رو پس بگیره
امشب قراره زهرا
تنورو رو دست بگیره
شاید به این بهونه
خونه نفس بگیره
جارو میزنه تنها/ گرد و خاک فرشا رو
تا میکنه، میبوسه/ سجادهی بابا رو
مادرونه میبوسه/ بچههای مولا رو
حسنم امروز تو مسجد
باباعلی چی گفت به مردم؟
حسین! مادر، کجایی؟
برام بیار یهخرده گندم
برای چیدن سفره
کمک میخوام زینب خانم
نور الان میرسه/ آقای جهان میرسه
چشممون روشن میشه/ علی جان میرسه
محاله تا فاطمه هست
غم بگیره خونهی حیدر
جونم فدای این مادر
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
بابا وَقار خونه است
مادر قَرار خونه
معلومه از نگاشون
یه رازی بینشونه
چادرنماز زهرا
زخماشو میپوشونه
مادر واسهی بابا/ مهتاب شب تاره
میدونه دلش خونه/ از غصه خبر داره
تنها بمونه حیدر؟/فاطمه نمیذاره
آغوش مادر پناهه
برای اهل خونواده
گرمای حضور زهرا
غمو به خونه راه نداده
شبیه خود بهشته
همین دو تا فرش ساده
خوبه حال همه/ آرومه دل فاطمه
روشنه چشم علی/ به منزل فاطمه
محاله تا فاطمه هست
غم بگیره خونهی حیدر
جونم فدای این مادر
به نفس: حاج #مهدی_رسولی
شعر: #سید_علی_حسنی
اجداد سوریها هم زمیناشون رو فروخته بودن به یهودیا که اسرائیل اینجوری داره توش جولان میده؟
نمیدونم این چندمین باره که کار بههم پیچیده و ته دلم روشنه که یکی میاد، میشینه تو حسینیهی امام خمینی و دلمو قرص میکنه به این ادامهی این مسیر.
چقد توی این سالها قدرتو بیشتر دونستم آقاسید.
نکتهی تاریخی آموزنده: پنج جنگ آخر ایران و عثمانی به ترتیب در زمانهای شاهعباس اول، شاهعباس سوم، نادرشاه، کریمخان زند و فتحعلیشاه اتفاق افتاد و ایرانیها پیروز هرپنج بودند.
کاش بدنم میفهمید امروز پنجشنبه است و نیاز نیست از هفت صبح هر دو دقیقه یکبار بیدار بشه که بره سر کار. کاش این فرصت رو غنیمت میشمرد و به خواب عمیق فرو میرفت.
آروم گوشهی پتو رو زدم کنار تا ببینم کجای دنیام که انقد سرده؟ فکر میکردم توی خواب، توسط سیمرغی چیزی دزدیده شدم و الان بالای قلهی قافم. انقد که سرد بود.
خلاصه به سختی از زیر پتو اومدم بیرون، دست زدم به شوفاژ اتاق و دیدم یهجوری بیحرارته که انگار بهش گفتی هرکی گرم باشه محمدرضا گلزاره. الان متوجه شدم ساعتهاست برق رفته و در اصل همهی اینا آزمونی برای سنجش ادب و متانت و عفت کلامم بود که از طرف آقای پزشکیان در این صبح دلانگیز برگزار شده.
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
چه شیری دادهای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرینتر از شهد و عسل کردی
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی
#محسنرضوانی
اقلا اینروزا که اسراییل آمادهی حملهی مجدد بهمون شده بفهمیم که خیلی ساله «وسط جنگ تمام عیاریم». جنگی که یه عده، چون ندیدنش، فکر کردن میتونن سایهش رو از روی سرمون بردارن.
اگه زمین تخت میبود باید میتونستیم روش بخوابیم در صورتی که به نظر میرسه اونی که تخته ماییم.