#شعر
#خاطرات
چون به فکرم خاطرات روزگاران آمده
یک به یک دنبال یکدیگر چو باران آمده
خاطرات تلخ و شیرین دارم از این جوشقان
گویم آن را بهر آگاهی این نسل جوان
جوشقان ما دهی بود و رئیسش کدخدا
کدخدا گویی رسالت دارد از سوی خدا
امرو نهی و زیر و بالا می نمود او مردمان
از زن و مردش گرفته تا کهنسال و جوان
کدخدا منصوب فرمانداری و بخشدار بود
گر نمی کردش اطاعت کار او بس زار بود
بی خبر بودند جماعت از سواد و از کتاب
کار تعلیم و تعلم بود اوضاعش خراب
جای شورای کنونی انجمن برپای بود
عضو آن را عاقل و ملاک و تاجر جای بود
مردمانی گیوه پا بودند و اغلب بیسواد
چوب چوپانی به دست کودکان جای مداد
خانه هاشان را همه باخشت و گل میساختند
بهترین قالی ایران را همه می بافتند
اسم ورسم جوشقان معروف هر بازار بود
ویژه در بازار کاشان رونقش بسیار بود
جوشقان شهرهنر بودو هنرمندپروری
ابتکارات هنرمند انه اش نو آوری
تار وپود قالی اش گویدسخن ازاین هنر
درک این معنا کند آ ن کس که باشدباخبر
گر روی در هر نمایشگاهی وهردموزه ای
میدرخشد چون نگینی بهترین ازهربهی
جوشقان بانام قالی گشته مانوس و عجین
خوش نباشد جوشقان عاری زقالی بعدازاین
روزگاری درس ومشق ومدرسه اکسیر بود
مدرسه آموزگارش کم سواد وپیر بود
چوب وشلاق وفلک همراه هر آموزگار
گوییا عازم به جنگ است ونبرد وکارزار
ترس و وحشت از معلم شیوه آن روزبود
امرو فرمان از وزیر وحاکم پفیوز بود
عده ای اندک به نام تاجروقالی بخر
همچو زالو میکشیدند خون خلق دربدر
زندگانی بهر مردم بس مشقت بار بود
بی نصیب آ ن رنج وزحمت موجب آزار بود
درخیابانی که خاکی بود وتنگ و پر غبار!! چون قطاری جای ماشین دیده میشد خر سوار!!
اهل خانه هریکی دنبال کارو درتلاش
بهررزق وروزی وتامین پوشاک ومعاش
عده ای از مردمان بینوا و در به در
رنج وزحمت کارشان بودو نهایت بی ثمر
برق وآب وارتباطاتی نبود آن روزگار
زندگانی دگم وبی روح وبه دور از هرنگار
کوچه ها در ظلمت شب بی چراغ ونوربود
زندگان را حسرتی بر مردگان گور بود
انس والفت دیده می شد بین مردم برقرار
شب نشینی،رفتوآمد برقرارو بیشمار
نا بسامانی فراوان دیده میشد آ ن زمان
وقت بسیاری نیازاست تا همه گردد بیان
#نسیم_جوشقانی
#صدای_جوشقان | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1734803518Ce991a905a4