eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9هزار دنبال‌کننده
478 عکس
144 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۳: تداوم وفاداری بدنۀ اجتماعیِ انقلاب 🖊 مهدی جمشیدی ۱. رهبر انقلاب تصریح کردند که پیام حضور مردم در راهپیمایی بیست‌ودوّم بهمن، «حمایت کامل از انقلاب» بود و و «عموم مردم»، گرایش انقلابی دارند. این در حالی است که در روایت‌پردازی‌های ماه‌های گذشته، ادّعا می‌شد که مردم در برابر قرار گرفته‌اند و انقلاب، بدنۀ اجتماعی خودش را از دست داده است. این حضور، نقیض آن مدّعا بود. اگر اسطورۀ مردم ایران، شهید سلیمانی است، پس منطق آنها نیز همان منطق اوست که می‌گفت «جمهوری اسلامی، حرم است». حرم یعنی جانِ جانان که «گسستن» و «بریدن» از آن معنا ندارد. حرم‌انگاشتن نظام یعنی وجود نوعی «رابطۀ عاطفی» و «اتّصال معنوی» میان نظام و مردم که بسیار عمیق و ریشه‌دار است. چنین نسبتی میان مردم و حاکمیّت، یک «نسبت خاص» است که در دولت‌های تجدّدی، نظیر و شبیه ندارد. در اینجا، «تعلّق ایمانی» و «پیوند صمیمانه» وجود دارد که فراتر از «منطق شهروندی» و «مناسبات خشک و بی‌روح سیاسی» است. ازاین‌رو، مردم ایران با انقلاب خو گرفته‌اند و هیچ گزینۀ دیگر و دوّمی در ذهن مردم نیست. مردم، گلایه دارند امّا «گلایه‌داشتن» به معنی «گسستن» نیست. مردم، همۀ خواسته‌های‌شان را در درون همین ساختار تعریف کرده‌اند و انتقادها و اعتراض‌های‌شان نیز «درون‌ساختاری» است، نه «ساختارشکنانه». پس هویّت انقلابی در گذشته جا نمانده است و اکنون ما، سرشار از اوست. این وضع اجتماعی بر «استقامتِ هویّتیِ جامعۀ ایران» دلالت دارد. ۲. به باور رهبر انقلاب، آمدن مردم به راهپیمایی بیست‌ودوّم بهمن، همراه با «تحلیل» بود و آن تحلیل، عبارت از این بود که مردم در «لجاجت» با دشمن که فضا را بر نیامدن مردم فراهم کرده بود و در انتظار مشاهدۀ این نیامدن بود، آمدند. دشمن بر روی نیامدن مردم، حساب باز کرده بود و نیامدن‌شان را پیشاپیش، معنا کرده بود. پس آمدن مردم، «معنای تشدیدشده» و «سخن دوچندان» داشت. ازاین‌رو با تعبیر «لجاجت» از آن یاد شده است. این معنای حاد و مضاعف می‌گوید مردم این‌چنین محاسبه کردند که نباید عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی دشمن باشیم و آنها حقّ ندارند برای ما تعیین تکلیف کنند. دشمن در پی این بود که مردم را از حضور و همراهی، منصرف و سرد کند، امّا در عمل، آنها را تهییج و مصمّم کرد. منطق درونیِ جامعۀ ایران در دورۀ پساانقلاب این است که در هر جا، انگشت اشارۀ دشمن به سمتی بچرخد و او امری را بطلبد، جامعۀ ایران را هرچه بیشتر برای مخالفت و لجاجت، تحریک خواهد کرد. ۳. دیگر این‌که رهبر انقلاب، «اتّحاد ملّی» را مایۀ قوی‌شدن دانستند و «منازعه» بر سرِ اختلاف سلیقه‌ها را ناصواب و «مباحثه» را معقول شمردند. اتّحاد به معنی «حذف سلیقه‌های مختلف» نیست و بر «یکسان‌سازی» دلالت ندارد، بلکه به این معنی است که باید تفاوت‌های برخاسته از تنوّع سلیقه‌ها را در مجرا و مدار «گفتگوی جمعی» و «هم‌اندیشی ملّی» افکند. اگر «منازعۀ ملّی»، شکاف‌ساز و مخرّب است، «مباحثۀ ملّی»، روشنگر و پیش‌برنده است و چه‌بسا تفاهم‌ساز نیز باشد. نه راه گفتگو، مسدود است و نه اختلاف‌نظر، جُرم است. مناظره، نیاز «همۀ فصل‌ها» است، نه یک مُسکن موقتیِ تنش‌سوز. باید مناظره و مباحثه را به «سنّت رایج» و «قاعدۀ برقرار» تبدیل کرد، نه این‌که فقط در هنگامۀ تلاطم‌ها و تکانه‌ها، باب آن را گشود. در عین حال، هنر نیز این است که با وجود تنوّع‌ اجتماعی، انسجام اجتماعی حفظ شود. البتّه این تنوّع، حداقل‌هایی نیز دارد و بی‌قاعده و بدون خطّ قرمز نیست. کسانی که بخواهند «شرع» و «قانون» را زیر پا بگذارند و در برابر انقلاب، شمشیر معارضه از نیام برآورند و به دنبالۀ داخلی دشمن تبدیل بشوند را نباید صاحبان یک «سلیقه» تصوّر کرد و آنها را به «رسمیّت» شناخت. در اینجا سخن از برتابیدن اختلاف سلیقه گفتن، به معنی رها کردن کسانی است که تبر در دست گرفته‌اند و به ریشه‌ها ضربه می‌زنند. اتّحاد، مدار و محور دارد که همان «هویّت اصیلِ تاریخی» ماست و تنوّع‌گرایی نیز تنها در درون همین چهارچوب، موجّه و معقول است، نه به طور مطلق و بی‌قاعده. در جامعۀ ایران از لحاظ تاریخی، بر روی مجموعه‌ای از «حداقل‌ها» و «حدنصاب‌ها»، توافق جمعی صورت گرفته و مردم، خودشان را بر اساس همین «معیارهای بدیهی‌شده»، تعریف و معنا می‌کنند. آنان که این «چهارچوب‌های هویّتی» را نمی‌پذیرند، نیروهای ساختارستیز هستند نه یک سلیقۀ اجتماعی. نه تنگ‌نظری صواب است نه گشاده‌دستی. نه باید همگان را دیگری دانست و نه باید دیگری را به سلیقه فروکاهید. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
◽️انقلاب ایران در امتداد دعوت نبوی قرار دارد 🔸 عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه در گفتگویی مطرح کرد: ❇️ انقلاب ایران می‌خواهد آدم و عالم تازه‌ای را بیافریند که به ساحت قدس و ملکوت، متصل باشد و ریشه در چنین فلسفه‌ای دارد و تنها ناظر به دغدغه‌های این‌جهانی و مادی نیست. این انقلاب، دنباله همان حرکت تاریخی است که انبیای الهی در مقام «جامعه‌پردازی الهی» دنبال کردند و کوشیدند از طریق «تحوّل ساختاری» در لایه نظام اجتماعی، امکان‌های بزرگ‌تر و بیشتری را برای صیرورت انسان فراهم نمایند. 🔍 ادامه را بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/enghelabiran 🆔 @iictchannel
🔻جانِ انقلابی در جامۀ طلبگی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. سیّدمصطفی مدرّس از «خود»ش تهی شده بود و «خود»ش شده بود مجموعه‌ای از دغدغه‌های انقلابی. انقلاب، «منِ» او شده بود و از این جهت، تمام ذهن و ضمیرش در سایۀ هدف‌های انقلاب قرار گرفته بود. وجودش را به خدمت غایات انقلاب گمارده بود و این‌گونه، «رسم بی‌خودی» را آموخته بود. اقتضای ادب سلوک نیز همین است که سالک باید از «خود»، بگسلد و در «او» فانی شود؛ چنان‌که جز او نبیند و جز او نطلبد. آری، باید «او» شد و تا زمانی که «من» در درون ما سلطنت دارد، اندیشه‌ها و خواسته‌های‌مان، آغشتۀ به هوا و هوس است. در طلب او، باید چون او شد و معنای چون او شدن، از خود برون‌شدن است. سیّدمصطفی، همچون آیینه‌ای شده بود که آدمی در چهره و در وجودش، نه خودِ او را بلکه انقلاب و دردها و رنج‌ها و مقاصد و آرمان‌های آن را می‌دید. نسبتش با انقلاب، وجودی و اُنسی بود، نه کاسب‌کارانه و منفعت‌اندیشانه. هستی‌اش را در همین راستا تعریف کرده بود و جز تحقّق آرمان‌شهر انقلاب را نمی‌طلبید. بسیار باید از خودخواهی و خویش‌مرکزبینی فاصله گرفت تا چنین حالی بر وجود آدمی حاکم شود. این وضعِ وجودی، چشم‌گیرترین و دلرباترین فتوحات وی بود. ۲. او شعارزده و قشری نبود. دکان‌دار و چرتکه‌انداز نبود. بر سر حقیقت، معامله و دادوستد نمی‌کرد و دشنۀ مصلحت در دست نداشت. تشنه و شیفتۀ دانستن بود و آنچنان مشتاقانه گوش می‌داد که ذوق گفتن در آدمی می‌شکفت. منعطف و مداراتی بود، امّا بی‌اصول و سیّال نبود. حرارت و هیجانی انقلابی داشت، امّا بی‌اخلاق و منطق‌ستیز نبود. در صحنه و میدان‌نشین بود امّا سودای دیده‌شدن و شهرت نداشت. طلبه و دین‌شناس بود امّا دین‌دانی‌اش را به رخ نمی‌کشید و فضل‌فروشی نمی‌کرد و معتقد به انحصار فهم دینی نبود. نه خنجر کینه در دست داشت و نه عقدۀ فروخورده در دل. بدخواه و غرض‌ورز نبود. در پی هم‌افزایی بود و می‌خواست با همدلی، اجتماع انقلابی بیافریند. هرچه می‌توانست از ضریب تفاوت‌ها و تمایزها می‌کاست و بر اتّفاق‌ها و هم‌گرایی‌ها می‌افزود. ۳. جوان بود و راه‌های نرفتۀ طولانی پیش رو داشت، امّا در عین حال، بی‌نظر و بی‌مایه نبود، بلکه اهل «تفکّر» و «تأمّل» بود. چندی باری که با من سخن گفت، دریافتم که به‌راستی نظر دارد و نظرش نیز برآمده از گرته‌برداری و اقتباس و تکرار نیست، بلکه از درون خودِ او جوشیده است و علم مطبوع است و نه علم مسموع. می‌اندیشید؛ چون درد و داغ انقلاب را داشت و به دلیل همین عاشقی و شیدایی نسبت به انقلاب نیز، سخنش رنگ‌وبوی حقیقت داشت و بر لوح جان می‌نشست. عاشقانه می‌اندیشید و متعهدانه تفکّر می‌کرد. نمی‌خواست به قشرها و پوسته‌ها بسنده نماید و مسأله‌ها را هضم‌نشده رها کند. از نگاهش مشخص بود که به اعماق فرو رفته و اهل حضور است. فهمش ناتمام و در حال شدن بود، امّا سطحی و مذبذب نبود. با هیجان و غیرت‌مندیِ پُرجلوه‌اش، مفصّل برای من دربارۀ تصوّرات معرفتی‌اش سخن گفت و من از آن‌همه جزئیّات‌پردازی‌های وی خشنود شدم. می‌خواست در این معرکۀ دشوار، معبری را بگشاید که راه صیرورت انقلاب، هموارتر شود. به‌گمانم تازه در آستانۀ به ثمر نشستن قرار گرفته بود، امّا دست تقدیر، فرصت شکفتن را از او گرفت و او را از درخت این حیات ظاهری برچید. اگر فرصت می‌یافت، خوش می‌درخشید و مددها به خطّ فکریِ انقلاب می‌رسانید و سبب‌ساز رونق حکمت عملی در عالَم اسلامی می‌شد. او رفت و همۀ این آرزوها و آمال شیرین را نیز با خود برد و بر دل دوستانش، داغ حسرت نهاد. صد تن چون او کم است، چه رسد به این‌که همو نیز از دست برود. ۴. در نشستی در بیست‌وپنجم بهمن‌ماه، یعنی تنها اندکی پیش از هجرتش، او را دیدم که متواضعانه در پایین مجلس نشسته بود. به محض دیدنش، به طرف وی رفتم. او برخاست و به گرمی و صمیمانه مواجه شدیم. به او گفتم سیّد اولاد پیغمبر باید صدرنشین باشد نه ذیل‌نشین. تبسّمی کرد و اظهار مسکنت. بیش از هر چیز، نورانیّت چهره‌اش و طراوت نگاهش، مرا صدا زد و به جانب او سوق داد. در همان لحظه از ذهنم گذشت که اگر تقدیر تاریخی‌اش مجال دهد، او یکی از اصحاب فکریِ انقلاب در سطوح بالا خواهد شد و جوشش‌ها و نورافشانی‌ها خواهد داشت. افسوس که چنین نشد. کوتاه زیست امّا کیفی. خوشا به حالش که مؤمنانه و بر صراط مستقیم انقلاب از تاریک‌خانه طبیعت، رها شد و از قفس تن پر کشید. رحمت و مغفرت الهی نصیبش باد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
📍کتاب «اندیشه‌ی فرهنگی آیت‌الله خامنه‌ای» در بهمن‌ماه، موفق به کسب رتبه‌ی شایسته‌ی تقدیر در جشنواره‌ی ملی کتاب رشد، و رتبه‌ی اول در جشنواره‌ی ملی کتاب سال انقلاب اسلامی شد. مشاهده در: https://poiict.ir/?p=19036
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده گزارش در: https://www.ibna.ir/vdcepx8xwjh8x7i.b9bj.html
🔻گره‌های فراروی ایجاد حلقه‌های میانی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. نخستین اشکال این است که هنوز درک و فهم درستی از «ماهیّت حلقه‌های میانی» شکل نگرفته است؛ چنان‌که بسیاری تصوّر می‌کنند که حلقه‌های میانی، همان «گروه‌های خودجوش» هستند. این در حالی است که حلقه‌های میانی، از نیروهای «نخبه» و «متفکّر» تشکیل می‌شود که قدرت «راهبری جامعه در لایه‌های کلان» را دارند. پس این‌گونه نیست که «مردمی‌بودن»، شرط کافی برای حلقه میانی شمردن محسوب شود. گروه‌های خودجوش به صورت غالب، بیشتر درگیر «فعّالیّت‌های اجرایی و میدانی» هستند و عقل منفصّل نیستند، اما حلقه‌های میانی بیش از هر چیز، همانند «عقل منفصّل انقلاب» هستند که «می‌اندیشند» و «طرّاحی‌های کلان و راهبردی» دارند. ۲. مانع دیگر این است که همۀ نگاه‌ها به «دولت جوانِ حزب‌اللهی» خیره شده است و بسیاری تصوّر می‌کنند که باید به درون ساختار دولت وارد شوند تا کاری کنند، درحالی‌که رهبر انقلاب برای تحقّق بیانیۀ گام دوّم انقلاب، دو سازوکار معرفی کردند: یکی «دولت جوان حزب‌اللهی» و دیگری «حلقه‌های میانی». باید این فهم در بدنۀ نخبگانی ایجاد شود که حلقه‌های میانی نیز همچون دولت جوان حزب‌اللهی، تعیین‌کننده هستند. ۳. حلقه‌های میانی باید پیرامون «مسأله‌های مشخص» و «چالش‌های محدود» ایجاد شوند و کلّی و عام نباشند. هر جمعی باید مسألۀ معیّنی را برگزیند و دربارۀ آن فکرپردازی نماید تا به نتایج مشخص دست یابد. حکمرانی، دولت اسلامی، جامعۀ اسلامی، بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی، فضای مجازی، پیشرفت، هویّت، انقلابی‌گری، تمدّن اسلامی و ... از جمله ده‌ها مسأله‌ای هستند که می‌توانند انتخاب بشوند. حلقۀ میانی، همه‌کاره و کلّی و مطلق نیست، بلکه کارکردهای عینی و محدود دارد. ۴. هر چند حلقه‌های میانی نباید حکومتی و سفارشی شوند و باید به‌واقع، میان مردم و حاکمیّت باشند، امّا در عین حال، با توجّه به وضع موجود، به نظر می‌رسد که باید نهادهای فرهنگیِ رسمی از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان تبلیغات اسلامی و ... برای «جوشیدن آغازین» و «روییدن ابتداییِ» آنها، چاره‌ای بیاندیشند. هنوز تنبّه و انگیزۀ کافی برای برپایی گستردۀ چنین حلقه‌هایی ایجاد نشده است و بسیاری از «امکان‌های سخت‌افزاری» و «فرصت‌های رسانه‌ای» برای آنها نیز فراهم نیست. نهادهای فرهنگیِ رسمی باید در حدی که «مولّد» و «تحریک‌گر» باشند، قدمی بردارند و به فضای کنونی، رونق و طراوت بدهند. به بیان دیگر، باید بخشی از فرصت‌ها و امکان‌های نهادهای فرهنگیِ رسمی در اختیار حلقه‌های میانی قرار بگیرند تا زمینۀ حرکت فراهم شود. این‌که حلقه‌های میانی، طرف مشورت و گفتگو قرار بگیرند و از آنها طرح و راهکار خواسته شود و میدانی برای کنشگریِ حداکثری آنها به وجود بیاید، شوق صورت‌بندی چنین حلقه‌هایی را در نیروهای فکری و معرفتی ایجاد می‌کند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi