🔻از دینفهمی تا تجدّدمآبی
🖊مهدی جمشیدی
یکی از اساتید حوزۀ علمیّۀ قم در مصاحبهای، نکتههایی را مطرح کرده که نمیتوان نسبت به آنها بیتفاوت بود؛ چراکه همین گفتهها بهتدریج در ذهنها رسوب میکنند و بعدها به بدیهیّات و مشهورات تبدیل میشوند. اینک باید نقادی و ابطال کرد تا چنین فردایی رقم نخورد.
۱. ایشان گفته است: «در توسعۀ ساحت علوم هم موفقیتهای خوبی داریم؛ مثلاً ... نظرات جدیدی هم در اعتبار رأی مردم سراغ داریم. در گذشته عمدتاً جایگاه مردم در حد بیعت بود ولی الان گاهی مطرح میشود که مشروعیت حکومت، با رأی مردم است.»
اوّلاً، «گذشته»ای که در آن جایگاه مردم در حد «بیعت» بود، همان سنّت سیاسیِ رسول اکرم و حضرت امیر است که در این بیان، فروکاهیده شده است. منطق حکومت این بزرگواران، صور رقیقه و نازلۀ حکومت نبوده که بتوان گمان کرد امروز، منطق عالیتری در جریان است.
ثانیاً، ازآنجاکه در فلسفۀ سیاست، «مشروعیّت» به معنی «حقّ حاکمیّت» است، نمیتوان ادعا کرد که مردم در مشروعیّت نظام اسلامی، نقش دارند؛ چراکه حقّ حاکمیّت، فقط از آنِ خدای متعال است و کسانیکه از جانب او اذن دارند. این حقّ، به خودِ مردم واگذار نشده و از این جهت در حکومت اسلامی، «ولایت» معنا دارد و نه «وکالت». حقّ حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش نیز از امر تکوینی حکایت میکند، وگرنه در عالم تشریع، هر انتخاب انسان که با ارادۀ تشریعیِ الهی مخالفت داشته باشد، عقوبت در پی دارد.
۲. در جایی دیگر ایشان تصریح کرده است: «مشروعهخواهان گفتند رطب و یابس در قرآن آمده است و مجلس و قانون اساسی و … نمیخواهیم ولی مشروطهطلبان، خیر.»
اوّلاً، اگر مشروعهخواهان گفتهاند که به سبب جامعیّت قرآن کریم، مجلس و قانون اساسی نمیخواهیم، پس چرا نظریۀ «مشروطۀ مشروعه» را مطرح کردند؟! اگر مشروطشدن شاه از طریق مجلس و قانون اساسی، مخالفت با قرآن کریم دارد، پس با هیچ قیدی نیز مشروعه نخواهد شد و بهناچار باید از اصل آن صرفنظر کرد. اینکه مشروعهخواهان، مشروطهخواه نیز بودند، گویای این حقیقت نیست که مسأله، اصلِ مجلس و قانون اساسی نیست، بلکه محل نزاع، دو روایت دینی و سکولار از آنهاست؟!
ثانیاً، شهیدشیخفضلالله نوری بهعنوان پرچمدار اصلیِ جریانِ مشروطۀ مشروعه، با صراحت دربارۀ مجلس اعلام کرد که مخالفتش با تقنین در «کبرویات» است که شرع دربارۀ آنها حکم دارد و نه «صغرویات» که امور جزئی و اجرایی هستند. او حتی قانون اساسی را نیز برمیتابید و بیش از این اعتراض نداشت که برخی از مفاد قانون اساسی، بر ضدّ احکام قطعیِ شرع هستند.
۳. ایشان در بخش دیگر اظهار داشته است: «فقه باید حریم خود را بشناسد یعنی نه حق خود را به دیگران بدهد و نه حقی از دیگران بگیرد؛ ما قبل از انقلاب به خاطر برخی تصورات مانند اینکه سیاست ما عین دیانت است و کشاندن فقه به مدیریت کشور، وارد ساحاتی شدهایم که مأموریت و رسالت فقه نیست. لذا تصورات سادهای از تفکیک قوا، حق مشارکت و پول و اسکناس و مرگ مغزی و بورس دارد و اینها را وارد فقه میکند؛ این را بگذارید کنار فقیهی که خودش عهدهدار این مسائل نمیشود و به کارشناسان ارجاع میدهد؛ باید جا بیندازیم که وقتی ما میخواهیم در مورد پول و بورس و… حرف بزنیم کارشناسان امینی را در درس خود حاضر کنیم و ابتدا او بحث کند و بعد فقیه بحث کند.»
ای کاش ایشان، خودشان به موضعشان وفاداری داشت. ایشان چندی پیش دربارۀ «موضوعات حجاب»، و نه «احکام حجاب»، اظهارنظر کرده و گفته بود مواجهه با مکشفهها موجب لجاجت اجتماعی خواهد شد. در مقابل، هرچه به «واقعیت اجتماعی» ارجاع داده شد و گفته شد که این موضوع، چنین وصفی ندارد، نپذیرفت، و اما امروز، آنقدر در تفکیک موضوع از حکم، مبالغه کرده است که رویکرد «سیاست ما، عین دیانت ما است» را ملامت میکند. اگر واقعیّت اجتماعی، بهمثابه موضوع است و نسبت به گذشته نیز، وضع متفاوت یافته است، نباید در برابر آنان که چنین موضوعی را از نزدیک میشناسند، دست به سوی انبان فقهِ گسسته از عینیّت دراز کرد و یکجا و در هم، دربارۀ «حکم» و «موضوع» داوری کرد؛ مگر نه این است که «تفهّم موضوع» بر «تعیین حکم»، تقدّم دارد، و اوّلی از دایرۀ فقه خارج است یا دستکم فقیه بهطور مستقل، چنین امکان و بضاعتی ندارد؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻زیادهخواهی یک زائدۀ رقیق:
توهمات بدنۀ اجتماعیِ تجددی
🖊 مهدی جمشیدی
۱. برخی تصور میکنند که چنانچه روایت جنبشی از اغتشاشات سال گذشته ارائه کنند، به فتح بزرگی دست یافتهاند و توانستهاند آن را تثبیت و تکریم کنند، درحالیکه مسأله، «جنبش» یا «ناجنبش» بودن این واقعیت نیست، بلکه مسألۀ آن است که «هویت» اغتشاش، قابلدفاع نیست. این اغتشاش، چه جنبش اجتماعی باشد و چه نباشد، کمترین نسبتی با «حرکت تاریخی جامعۀ ایران» نداشت و به همین دلیل نیز از سوی مردم با استقبال روبرو نشد. تصمیم تاریخیِ جامعۀ ایران، آن نیست که در اغتشاش سال گذشته نمایان شد، بلکه باید این واقعیت را یک «زائده ناروا» و «تکۀ نچسب» تلقی کرد که ریشه در بیرون از نظام اجتماعی ما و قواعد آن داشت؛ به این معنی که جامعهزاد و مردمبنیان نبود و از عالَم و افق تاریخی دیگری بر ما تحمیل شد. آری، نباید انکار کرد که تجدد در جامعۀ ایران، بدنۀ اجتماعی دارد و توانسته سبک زندگیِ متجددانه در این لایه بسط بدهد، اما در عین حال، نباید غفلت کرد که این لایه، حداقلی و ناچیز است و نمیتواند جوشش درونی و حرکت خودبنیان جامعۀ ایران را نمایندگی کند. برخلاف این تحلیل، نیروهای تجددی در عرصۀ فکری و رسانهای، همواره کوشیدهاند این خُردهحرکتهای نمایشی و بیریشه را به عنوان انتخابهای تاریخی و کلانچالشهای اجتماعی، معرفی و القا کنند که جامعۀ ایران، دچار شکاف و تنش شده و بحرانهای هولناکی را تجربه خواهد کرد. نهفقط جامعۀ ایران، بلکه هیچ جامعۀ دیرینه و مستحکمی با چنین تلاشهای سطحی و زودگذری، دچار ازجاکندگی و زوال نخواهد شد؛ همچنانکه حاکمیت سیاسی نیز به دلیل همگونی با بافت فرهنگیِ جامعۀ ایران و برآمدن از اقتضاهای هویتی آن، مبتلا به شکاف با جامعه نشده است. گفتهها و برداشتهایی که این سو و آن سو عرضه میشوند و بر طبل فروپاشی و انحطاط میکوبند، واقعیتی جز روایتپردازیهای معوج ندارند و از باطن جامعۀ ایران حکایت نمیکنند؛ باطنی که در اغتشاش سال گذشته از لحاظ عدمی و منفی، خودش را نمایان کرد.
۲. مسأله این است که بدنۀ اجتماعیِ تجددی، احساس کرد که میتواند در برابر انقلاب و ارزشهای هویتبخش جامعۀ ایران، گردنکشی کند و خود را بر آنها تحمیل کند و بر اساس همین احساس خام و برآورد نسنجیده نیز از فضای مجازی پا بیرون نهاد و به خیابان آمد، اما ناکام و سرخورده بازگشت. این بدنه در حرکت اخیر خویش، به دلیل «خودافشاگریهای فرهنگی» - که البته چارهای نیز جز آن نداشت - ماهیت تجددی خویش را آشکارتر کرد و نشان داد میخواهد جامعۀ ایران را به سوی اباحهگری و ولنگاری سوق بدهد و تمام خطوط قرمز ارزشی را درنوردد. این در حالی است که مردم با وجود تنوّعها و تکثّرهایی که دارند، همچنان به معیارهای ارزشی، معتقد هستند و حاضر نیستند با جریانهای سخیف فرهنگی، همراهی کنند. این «ناهمراهی» و «گسستگی»، خودش را در متن اغتشاش نشان داد و در نهایت نیز بدنۀ اجتماعیِ تجددی، در خیابان تنها ماند و گریخت. توقع این نبود که پس از آن همه تبلیغ و روایت و تخریب و واسازی، حداکثر ده درصد زنان ایران به کشف حجاب رو آورند، بلکه تخمینهای دشمن حاکی از این بود که جامعۀ ایران، دوپاره خواهد شد و نیمی از زنان، حجاب را کنار خواهند نهاد. اکنون با وجود گذشت یک سال، همچنان عدد قبلی پا بر جاست و پیشروی نداشته است. این امر نشان میدهد که حجاب، انتخاب درونی و فرهنگیِ مردم ایران بوده است، نه برخاسته از اجبار و سرکوب و قانون. اگر در گذشته، چنین گفتهای فاقد پشتوانۀ عینی بود، امروز میتوان با قاطعیت سخن گفت و دربارۀ انتخابها و جهتگیریهای خودخواستۀ این جامعه سخن گفت.
۳. اصرار و تأکید همیشگی آیتالله خامنهای بر انسجام درونی جامعۀ ایران و همراهی آن با نظام جمهوری اسلامی، چهبسا ریشه در چنین فهمی از جامعۀ ایران و نیروهای مخالف داشته باشد. ایشان در طول دورۀ اغتشاش، هرگز به باجدهی و عقبنشینی رو نیاورند و حاضر نشدند نیروهای اغتشاش و هواداران سیاسی آنها را به رسمیت بشناسند و وارد روند دادوستد با آنها بشوند، بلکه برعکس، قاطعانه موضعگیری کردند و آنها را مردم نخواندند؛ چنانکه عملشان را نیز مصداق اعتراض اجتماعی قلمداد نکردند. جریان اغتشاش، گمان میکرد که با حملۀ مستقیم و تهی از اخلاق و ادب به رهبر انقلاب، حالت استیصال و سرگشتگی ایجاد خواهد کرد، اما چنین نشد و مواجهۀ قاطع، به فصل اغتشاش پایان داد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯🔊 #بشنوید
🔸 صوت کامل کرسی علمی- ترویجی شهید آوینی و سویهی هویتی مقاومت در برابر اسرائیل
🎙 با حضور:
#آزاده_محمودیان
#مهدی_جمشیدی
#جعفر_علیان_نژادی
#سید_حسین_فخر_زارع
📅 یکشنبه 30 مهرماه 1402، ساعت 15
🏢 تهران و قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
#صوت
#کرسی
🆔 @iictchannel
🖇 تعلیقه:
۱. طبق منطق فکری رهبری، رفتارهای خلاف ارزشها، حاکی از «منحرفبودن» است نه «سوپرانقلابیبودن». «سوپرانقلابی»، انقلابی بهشدت متعهد و اصیل و عالی است، و «منحرف»، شبهانقلابی جاهل یا مغرض. «انقلابیگری حاد»، ایدهآل است نه انحراف.
۲. «تسخیر سفارت آمریکا»، کار چه کسانی بود؟! «انقلابیها» یا «سوپرانقلابیها»؟! سوپرانقلابیها. امام خمینی این اقدام «غلیظ» و «تند» و «متضاد با نظم سیاسی غربی» را تأیید کردند یا خیر؟! تأیید مطلق کردند.
۳. منطق «حد وسط»، صحیح نیست. مثلا نمیتوان گفت «عالمبودن» خوب است اما «بسیار عالمبودن» بد است. پس هرچه عیار و ضریب انقلابیبودن بیشتر، بهتر.
https://virasty.com/Mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کشف حجاب با «طرح چندلایه» برطرف خواهد شد. تذکر زبانی ملایم و محکم نیز یکی از لایههاست. من در همین موقعیت حضور داشتم و نتیجهبخشی را مشاهده کردم. «اقتدار کمیتهای»، خوف به دلشان افکنده بود. چه کنیم که عدهای «زبان اقتدار» را میفهمند نه «زبان استدلال» را؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
گفتگو دربارهی جنگ غزه(۱)
با استاد حسین کچویان
🖇دقایق ۱:۵۳- ۱:۲۲
در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0x978d3cf
گفتگو درباره جنگ غزه(۲)
با استاد حسین کچویان
برنامه جریان| شبکه ۱ - ۱۵ آبان ۱۴۰۲
🖇در اینجا مشاهده کنید:
https://telewebion.com/episode/0x98253a3
🔻نظری که نو نیست:
اسلامشناسیِ فرهنگی و اسلامِ فرهنگی
🖊مهدی جمشیدی
۱. برخی محققان، این اندیشه را مطرح کردهاند که مطالعات اسلامی در دورۀ پیش از آنها، مبتنی بر «انسانشناسیِ پیشینی» بوده که این انسانشناسی، بریدۀ از تاریخ و فرهنگ است؛ یعنی انسان به گونهای شناخته و فهم میشود که گویا بیزمان و بیمکان است، درحالیکه حتی خود قرآن نیز به انسان در متن تاریخ و فرهنگ مینگرد. ازاینرو، باید «انسانشناسیِ پیشینی» را کنار نهاد و به «انسانشناسیِ پسینی» رو آورد که بر مطالعۀ انسان در چهارچوب شرایط عینی و واقعیاش دلالت دارد. افزونبراین، اینان معتقدند که باید احکام دین را بهصورت طرحهای فرهنگی دید؛ یعنی قالبها و هندسههایی که فراتر از زیست شخصی و فردی، در گسترۀ جامعه تحقق مییابند و مناسبات عمومی و معادلات ساختاری – و از جمله فرهنگی - را تغییر میدهند. به باور این محققان، گذشتگان معرفتیِ ما از این امر نیز غفلت داشتهاند؛ از جمله گاه به استاد مطهری نیز اشاره کرده و منطق انسانشناسانۀ ایشان را پیشینی و به این دلیل، ناتوان انگاشتهاند. بخشی از این تحلیل که ناظر به کارنامۀ معرفتیِ استاد مطهری است، برای من حساسیّتبرانگیز و جدّی است و ازاینجهت، چند نکتۀ ابطالی دربارۀ آن بیان میکنم.
۲. موضع انسانشناختیِ مطهری در نوشتههایش، آشکارا این است که میان «وضع ذهنی» و «وضع عینیِ» انسان، رابطۀ دوسویه برقرار است و این طور نیست که انسانشناسی اسلامی، به انسانِ گسسته از عینیّت بسنده کند و تأثیر شرایط بیرونی را انکار نماید. مطهری، موضع مارکسیستی ندارد که بر اساس آن، وضع ذهنیِ انسان را بهطور کامل، متأثّر از وضع عینی – یعنی خاستگاه طبقاتی- بداند، اما بر این باور است که نمیتوان مدخلیّت متقابل این دو سطح را نادیده گرفت. بااینحال، مطهری معتقد است که انسان، موقعیّت معرفتی و میلیِ مستقل از شرایط عینی نیز میتواند داشته باشد و هر اندازه اینگونه باشد، انسانتر است. مطهری در کتاب «علل گرایش به مادّیگری»، فصلی به عنوان «محیط اخلاقی و اجتماعی نامساعد» دارد که در آن به تأثیر سبک زندگی و فضای عمومی بر ذهنیّت میپردازد. او تصریح میکند که مادّیگری اخلاقی (فرهنگی) و مادّیگری اجتماعی (ساختاری)، سببساز مادّیگری اعتقادی میشوند. در آن دورۀ تاریخی، مطهری در برابر ایدئولوژی مارکسیستی قرار داشت که همهچیز را به شرایط عینی فرومیکاهید و آن را تعیینکنندۀ نهایی میانگاشت، اما او در مقام ابطال، مدخلیّت سبک زندگی را بر معرفت، بهطور کامل انکار نکرد و دچار واقعگراییِ خام نشد. او آنگاه که تفسیر قرآن گفت، بسیار به تاریخ اشاره کرد و آیات را در متن فرهنگ زمانه نشاند و از طریق همین ربط فرهنگی، به اکنون نیز سوق داد، اما از آن سو، گرفتار انکار حقایق مطلق و فراتاریخی و فرافرهنگی نیز نشد و به دلیل تعلقخاطرش به فطرت، همواره یک معیار عام و جهانی در اختیار داشت. اگر چنین سنجهای کمرنگ شود و فرهنگاندیشی، وزن فراوان یابد، نسبیّت نیز خواهناخواه از راه خواهد رسید؛ بهخصوص اگر انسانشناسی تجربی – که به نادرست، انسانشناسیِ پسینی دانسته شده است – اصل انگاشته شود.
۳. دربارۀ تعبیر «الگوهای فرهنگی» نیز باید گفت معنای آن، چیزی غیر از «نظامسازی اجتماعی» اما در لایۀ فرهنگ نیست؛ به این معنی که اسلام، منحصر در «زندگی فردی» نمیشود، بلکه باید در پی تحقق اسلام در قالب نظام اجتماعی – و در اینجا، خُردهنظام فرهنگی یا ارزشهای هنجارین - بود و به تقیّدات فردی و تعهدات شخصی بسنده نکرد. اسلام، آنگاه در جامعه بهصورت حداکثری جاری میشود که منزلت ساختاری و گسترۀ پهندامنه بیابد و همچون یک کلّ، بر زندگی فردی، غالب و حاکم شود. در اینجا مقصود از نظام اجتماعی، نهادهای اجتماعی نیستند؛ یعنی غرض این نیست که بر اساس اسلام، فقط باید سازمانهای رسمی و حکومتی پدید آیند، بلکه مقصود این است که سازمان خودِ جامعه و مناسبات و پیوندها و قواعد خودِ آن، برآمده از اسلام باشند. از قضا در اینجا نیز مطهری از زمانۀ خودش پیشتر بوده و فضل تقدّم را از آنِ خویش ساخته است. او بر این باور است که در سنّت معرفتی ما، چندان به امر «ساختار»، اعتنا نمیشود، درحالیکه باید دانست «اصلاح فرد»، هر چند نقطۀ شروع است، اما فقط «اصلاح ساختار» است که موجب بازتولیدِ انبوهِ ارزشها میشود. وی همین تصوّر را دربارۀ فرهنگ، بهمثابه یک ساختار اجتماعی دارد. برایناساس، او در برابر شریعتی که میگوید اسلام، «عقیده» میدهد و ملّیّت، «فرهنگ»، برمیآشوبد و میگوید مهمترین رسالت اسلام، عرضۀ «جهانبینی توحیدی» است که حاصلش در عرصۀ جامعه، استقرار «فرهنگ توحیدی» است.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi