eitaa logo
دعوت از استاد
148 دنبال‌کننده
264 عکس
37 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
،،،، در دولت وفاق، یک بسته‌ی چندلایه برای عبور از ارزش‌های انقلاب طراحی شده؛ سکولاریسم رسمی از سیاست تا فرهنگ. این «عقب‌نشینی‌های ایدئولوژیک»، در حد ترمیدور است و با ادعای ارجاع به واقعیت‌های اجتماعی و جهانی، صورت می‌گیرد. البته از تجربه آموخته‌اند که باید تدریجی اقدام کنند، نه رادیکال. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1737613717187291053
،،،، ادعای تعهد به اسلام و انقلاب، نباید فقط در «لفظ» باشد، و در «واقعیت»، برخلاف آن عمل شود. در واقعیت و عمل، سر فرود بیاورید در برابر اسلام و قانون. لفظ را همه می‌گویند؛ چنان‌که شاید اگر از شیطان هم بپرسند، بگوید من انقلابی هستم(صحیفه‌ی امام خمینی، ج۱۴، ص۳۸۰). https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1738298616724076271
،،،، معاون حقوقی رئیس‌جمهور در آنتن زنده‌ی رسانه‌ی ملی، خاتمی و کروبی را قهرمان ملی خوانده است. چرند گفته و غلط زیادی کرده. فتنه‌ی سال هشتادوهشت و اصحابش، جزو خطوط قرمز نظام است. لیبرال‌های دولتی می‌خواهند علاوه بر کشف حجاب، فتنه را نیز عادی‌سازی کنند. خطا نیست، بلکه خط است؛ خط استحاله. 🖇 افزوده: هرگز فراموش نمی‌کنم که در فتنه‌ی سال هشتادوهشت، چه بسیار جوانان بسیجی که مظلومانه و غریبانه در تهران به شهادت رسیدند. یکی از اینان، جوان هجده ساله‌ای بود که مادرش به رهبر انقلاب گفته بود پسرم تازه در دانشگاه پذیرفته شده بود و بنا بود از مهرماه به دانشگاه برود. رهبر انقلاب به این مادر داغدار گفته بودند پسر شما در دانشگاهِ حقیقی پذیرفته شد... آن‌همه خسارات و صدمات و فجایع را خاتمی و کروبی و موسوی -لعنت‌الله‌علیهم- پدید آوردند. رهبر انقلاب، از آنان خواست که دست‌کم اعلام برائت کنند، اما هرگز چنین نکردند. آن‌گاه مردک فرومایه، تاریخ انقلاب را در این حد، وارونه نشان می‌دهد و از شخصیت‌های نکبت و رذل و‌ خبیث، به‌عنوان قهرمان ملی یاد می‌کند. به واسطه‌ی نفسانیات این چهره‌های شیطانی، انقلاب تا لبه‌ی پرتگاه لغزید و می‌رفت که اساس و بنیان فروبپاشد. مسأله فقط این نیست که در دیوار این دولت، چنین «آجرهای فاسد»ی هستند، بلکه دیوار دولت، کج است. عاقبتِ «دیوار کج» نیز روشن است... https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1738468719195342094
،،،،، اینکه کارگزاران دولت وفاق، یک زورگیری خیابانی را تأویل سیاسی می‌کنند و به فتنه‌ی سال هفتادوهشت ارجاع می‌دهند و کلیدواژه‌های جریان اصلاحات را در تفسیر آن به کار می‌برند، اتفاقی نیست. این دولت، در امتداد واگرایی‌هایی دهه‌ی هفتاد و در پی سکولاریسم پنهان است، اما اندکی تحفظ ظاهری دارد. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1739683334741783960
،،،، رئیس‌جمهور گفته قانون حجاب را به دلیل اینکه به معنی ایستادن در برابر مردم است، اجرا نمی‌کنم. او در مقام سخن، به «حق» و «عدل» ارجاع می‌دهد، اما اینک در مقام عمل، «عرف» را معیار می‌انگارد؛ آن هم عرفِ سکولارِ اقلّی را. می‌دانستیم که مبنای نظری لیبرال‌های اصلاح‌طلب، «دموکراسی سکولار» است. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741231121111018940
،،،، مسأله‌ی ناگفته‌ی دولت وفاق، این «قانون حجاب» نیست، بلکه اصل «قانونی‌بودن حجاب» است؛ یعنی نمی‌خواهد حجاب، «قانون» باشد. این غرض را با تعبیر مخالفت با جرم‌انگاری بیان کرده‌اند. ازطرف‌دیگر، ارزشی که قانونی نباشد، «الزامی» هم نیست. پس دولت، همانند مسیح علی‌نژاد می‌گوید «نه به حجاب اجباری». https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741881923971645043
در هیچ‌یک از بندهای دوازده‌گانه‌ی حکمی که وزیر به‌اصطلاح فرهنگ و ارشاد اسلامی برای انتصاب معاون فرهنگی‌اش نوشته، حتی لفظ «اسلام» و «انقلاب» و «جنگ نرم» و «جهاد تبیین» و «جوان مؤمن انقلابی» و .. به چشم نمی‌خورد. دلم برای جمهوری اسلامی سوخت که سکولاریسم در عمق ساختارش رخنه کرده است. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1747076531756855950
،،،،، زمان شهید رئیسی برای گزینش دانشگاه فرهنگیان، محدودیّت‌ها و ضوابطی تعیین شد؛ نگذارید این ضوابط ضعیف بشود. کیفیّت کار در این دانشگاه باید جوری باشد که ساخت معلّم تراز در آن تحقّق پیدا کند(رهبر انقلاب، ۲۷ـ۲ـ۱۴۰۴). رویکرد دولت، گذار به «وفاق» است، نه گذار به «تراز». ضوابط را دور زدند... https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1747586501758446096 🖇 تعلیقه: در این لحظه‌هاست که سیاست دوگانه در جمهوری اسلامی، آشکار می‌شود؛ دولت‌های لیبرال برای تولید سرمایه‌ی اجتماعی، معیارها را تنگ‌نظرانه و سلیقه‌ای و بسته و ایدئولوژیک می‌خوانند، و در مقابل، رهبری نظر دیگری دارد و می‌خواهد نظام آموزشی، دستخوش استحالۀ هویتی نشود. یک رویکرد بر تکثر عمل‌گرایانه و دلخواهانه دلالت دارد و رویکرد دیگر بر وجه ارزشی و ایمانی. یک نگاه، ایدئولوژی‌زدایی می‌کند و از مدرسه، برداشت تکنیکی دارد، و نگاه دیگر، هویت را اصل می‌انگارد و می‌خواهد نظام آموزشی، خالص و فضیلت‌مدار باشد. نظام سیاسی، دهه‌هاست که گرفتار این پارگی سیاستی است و این وضع، تلاطم‌ آفریده است. دولت‌های لیبرال، میل به گریز از مرکز دارند و در پی سکولاریسم ساختاری هستند؛ می‌خواهند نظام، منهای انقلاب شود و ارزش‌های بنیادین انقلاب، ساقط شوند. در یک سوی این معادله، سکولاریسم پنهان قرار دارد و در سوی دیگر، تداوم خط انقلاب. این دوگانگی فرساینده، مانع تکامل جهشی شده و همهٔ ساحات را گرفتار نوسان‌ها و چرخه‌های بی‌حاصل کرده است. تا هنگامی که نظام جمهوری اسلامی، نسبت خویش را با جریان‌ها و نیروهای لیبرال مشخص نکند، این منازعۀ ملامت‌بار ادامه خواهد یافت.
🗒 پیرپسر؛ روایتِ فقدان (به‌سوی تکمیل محاصرۀ روایی) مهدی جمشیدی ۱. فیلم پیرپسر، برآیند جامعۀ ایران نیست، بلکه یک تکّه از آن است، اما تکّه‌ای گندیده و چندش‌آور. این روایت، یک بُرش است که شاید به خودِ مؤلّف، نزدیک باشد؛ داستانی است برآمده از نگاه او به آنچه که هست و یا هستیِ تجربه‌شدۀ خود او. چرک‌ها و عقده‌ها و گره‌ها و رنجوری‌ها، همگی یک‌جا در این فیلم گرد هم آورده و به تصویر کشیده شده‌اند. فیلم می‌خواهد با انباشته‌کردن تلخی‌ها و روایت انفجاری همۀ آنها، انتقام بگیرد و مخاطب را شکنجه بدهد. زشتی‌ها را در کنار هم می‌نشاند تا مخاطب، حس تهوع پیدا کند. گفتگوهای آدم‌های فیلم نیز همان واقعیّت‌‌هایی نهفته‌ای هستند که چون تصویری نشده‌اند، باید در قالب گفتارهای زننده، بیان بشوند. آدم‌های فیلم، آدم‌هایی هستند بی‌هویّت، کینه‌دار، قطعه‌قطعه، خوش‌باش و شکست‌خورده که زندگی‌شان، ترجمۀ عینیِ کلمۀ حسرت است. همۀ آدم‌های این فیلم، درگیر امتناع و فقدان و نداشتن و خواستن‌های اشباع‌نشده هستند. در اینجا، همۀ نسل‌ها، ویران و مُرده و سرخورده هستند؛ هیچ‌کس، جانِ سالم به در نبرده است و همه، زخمی و مچاله هستند. آدم‌هایی که در حقیقت، مریض‌های بیرون از تیمارستان هستند؛ و نه‌فقط مرض روانی، بلکه خباثت اخلاقی و پلیدی باطنی دارند و شبه‌انسان هستند. وجدان، متلاشی شده و چیزی جز لذّت، تعیین‌کننده نیست. نزاع اینان با هم، نزاع خیابانی نیست، بلکه در چهارچوب زندگی خانوادگی، رقابت وحشیانه شکل گرفته است. خانه، جنگل شده است، و آدم‌ها، حیواناتی هستند که فقط متعهد به اصلِ تنازع بقایند. خانه، از خیابان بدتر است؛ پدر، شرارتِ ذاتی دارد؛ زن، یک دروغ است؛ آینده، وجود ندارد؛ گذشته، سرچشمۀ مصائب است؛ حال، زباله‌دانی است؛ ما در مدار زوال هستیم؛ زندگی، معنای خود را از داده است؛ اخلاق، تخیّل است؛ آرمان، موهوم است و ... . همه‌چیز، تمام شده است. فردیّت‌های خودخواه، غلبه یافته‌اند و گویا فلسفۀ حیات، چیزی جز همین خودمحوری و خودخواهی نیست. همۀ ارزش‌ها رخت بر بسته‌اند و فردیّت‌های شیطانی، ته‌ماندۀ جامعه هستند. ۲. پدر، به تنها چیزی که شبیه نیست، پدر است؛ پدری که یک ابلیسِ عقده‌ای است؛ یک دشمنِ خانگی است؛ یک آدمِ غیرقابل‌اعتماد که باید از او عبور کرد؛ مانع و مزاحم است؛ بودنش و زیستنش، شرّ مطلق است. او پناه‌گاهِ مطمئن نیست، دیواری نیست که بتوان به آن تکیه داد، بلکه باید از او گریخت و یا باید ماند و او را از میان برداشت. گزینۀ دیگری وجود ندارد. این پدر، پدری نیست که فقط در خیابان، خباثت کند، بلکه خانه را هم به معرکۀ کینه‌ورزی‌اش تبدیل کرده است. برای خودش زندگی می‌کند و تجسّم خودخواهی و خودمرکزبینی است. پدر، گرانیگاه است و اگر این‌چنین فروبپاشد، همه‌چیز فروخواهد ریخت؛ چراکه مادر نیز در میان نیست. این است داستان فروپاشی و فقدان. خط شرّ، به تمامیّتش رسیده و انحطاط، سیر صعودی یافته و این‌گونه است که باید همه در کنار هم، عدم را رقم بزنند. شیاطین، خنجر منیّت به دست گرفته‌اند و به جان یکدیگر افتاده‌اند. پدر، به‌ظاهر در بازی آدم‌های فیلم، همه‌‎کاره نیست، اما در حقیقت، سرچشمۀ رذایل است و تاریخِ زندگیِ تباه او، سایه‌گستر است. دیگران، امتداد خواسته و ناخواستۀ او هستند و او، همۀ را در لبۀ پرتگاه نشانده است. ۳. پوچ‌اندیشی، غوغا می‌کند؛ نیستی و عدم و فقدان، میدان‌دار است. ماهیّت فیلم، دستِ نیچه را از پُشت، بسته است. آنچه‌که می‌بینیم، فقط نیچه نیست، بلکه ترکیب همۀ شبه‌فیلسوفانِ تاریک‌اندیشِ عالَم تجدّد است؛ هم نیچه، هم ماکیاولی، هم مارکس، هم فوکو. او اندیشه‌های همۀ اینان را در آدم‌های فیلم، توزیع کرده و به هر یک، نقشی داده است تا بتواند ظلمتِ محض پدید بیاورند. نباید جایی خالی بماند و از شر و خباثتی، غفلت شود. در هر تکه، باید پلیدی و نفرّتی نشانده شود تا سپیدی، حتی در حد لکه‌ای کوچک نیز باقی نماند. به‌این‌ترتیب، فیلم می‌خواهد حسِ خودش را به جامعۀ ایران تحمیل کند؛ مدّعی نیست که همه این‌گونه‌اند، اما تمنّای تحمیلِ حسِ ظلمانی خود را به دیگران دارند. می‌خواهد این حسِ سرخوردگی و زوال و فنا و پلیدی را مانند رودخانه‌ای از فاضلاب است، در ذهن و دلِ مخاطب به جریان بیندازند. این یک تکّه است، اما تکّه‌ای که بر فهم و احساس و درک دیگران غالب می‌شود و در مقام روایت و تصویر، همۀ مخاطب را به تصرّف خود درمی‌آورد. این قطعۀ پلید، حال همه را خراب می‌کند. و چنین است که جریان تجدّد، چه در سینما و چه در خیابان، خودش را به‌عنوان روایت غالب، به تصویر می‌کشد و دیگران را به نفع خودش، مصادره‌به‌مطلوب می‌کند. می‌خواهند محاصرۀ روایی را تکمیل کنند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60