eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.5هزار دنبال‌کننده
530 عکس
147 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻حاج‌قاسم، همچنان فرمانده است ... ۱- در این روزها، یکی از دوستان پاک‌سیرت و زلال، مشاهده کرده بود که "حاج‌قاسم سلیمانی"، عده‌ای از جوانان مومن انقلابی را - که هم‌اینک در میدان مواجهه با جریان اغتشاش هستند - گرداگرد خود جمع کرده و در حال توضیح نقشه‌ی عملیات و تقسیم‌کار میان آنها برای مقابله با جریان اغتشاش است. او همچون همیشه، بانشاط و مقتدر بود و به‌عنوان "فرمانده‌ی میدان"، نیروها را برای صحنه‌ی نبرد با جریان اغتشاش، ساماندهی می‌کرد. جالب این‌که در اطراف حاج‌قاسم، "نیروهای فرهنگیِ جبهه‌ی انقلاب" نیز حضور داشتند و او به آنها نیز دستور عملیات فرهنگی و فکری می‌داد. ۲- حاج‌قاسم، نگران و پریشان نبود. "مطمئن" و "قاطع" ایستاده بود و سخن می‌گفت. چنان رفتار می‌کرد که گویا اغتشاش، خُرده‌سنگی در راه حرکت انقلاب است. هیچ امتناع و بن‌بستی در کلام و نگاه او وجود نداشت؛ برخلاف آنچه که عده‌ای القا می‌کنند که انقلاب در معرض زوال و فروپاشی است. ۳- انقلاب بر "تاییدات غیبی" تکیه داشته و دارد. امام خمینی، بارها تاکید کرد که انقلاب به مدد دست غیبی، از گردنه‌ی حوادث دشوار می‌گذرد و پیش می‌رود. آیت‌الله خامنه‌ای نیز بر چنین باوری است و معتقد است که دست تدبیر قدسی، تقدیری درخشان را برای انقلاب رقم زده است. ۴- حاج‌قاسم سلیمانی، هم رفته و هم نرفته است. روح او بر احوال و اوضاع انقلاب، "ناظر" و "واقف" است. او می‌داند که چه بر انقلاب می‌‌گذرد. و نه‌فقط می‌داند، بلکه قدرت "تصرّف" و "تدبیر" نیز دارد. دست شهید، گشوده است و می‌تواند بر این عالم اثر بگذارد؛ آن هم شهیدی همچون حاج‌قاسم که مراتب کمال معنوی‌اش، اعجاب‌آور است. الهامات و القائات ارواح صاعده‌ی برزخی نسبت به حوادث انقلاب، مایه‌ی تحیّر هستند. ۵- حاج‌قاسم برای شما نیز مسئولیتی در نظر گرفته و تکلیفی را بر عهده‌تان نهاده است؟! شما نیز جزو آن "حلقه‌ی تاریخ‌ساز" هستید؟! حرامیان در جنگ ترکیبی، دوباره قصد "حرم" کرده‌اند. حاج‌قاسم از روزهایی گفته بود که حتی شهدا، "حسرت حضور" در آنها را خواهند داشت. او چه می‌دانست؟! و از کجا؟! ... گویا آنچه که پیش رو داریم، فشرده‌ی همه‌ی تاریخِ حیاتِ معنویِ انسان است. همه‌ی انبیا و اولیای الهی، چشم به صیرورتِ انقلابِ خمینیِ کبیر دوخته‌اند. در اکنونِ تاریخ، آن‌قدر عظمت و جلالت انباشته شده که وصف‌شدنی نیست. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 دوگانگی‌های شناختی در جنگ روایت‌ها ۱- روایت‌های متضاد، ما را از هر سو در بر گرفته‌اند، اما یکی از این تضادهای روایتی، حیرت‌انگیز و عبرت‌آموز است؛ برخی می‌گویند: "ناکارآمدی نظام"! ایشان می‌گوید: "پیشرفت نظام"! برخی می‌گویند: "بحران مشروعیّت"! ایشان می‌گوید: "تودهنی مردم به جریان اغتشاش"! برخی می‌گویند: "خودجوش‌بودن اغتشاش"! ایشان می‌گوید: "برنامه‌ریزی دشمن"! برخی می‌گویند: "مردم"! ایشان می‌گوید: "عدّۀ بسیار کم در نسبت با مردم"! برخی می‌گویند: "چرخۀ خشونت"! ایشان می‌گوید: "تنبّه هیجان‌زدگان و مجازات مجرمان"! برخی می‌گویند: "هزینه‌تراشی ایدئولوژی مقاومت"! ایشان می‌گوید: "بی‌عملیِ دولت اعتدال‌گرایان"! برخی می‌گویند "فساد ساختاری در نظام"! ایشان می‌گوید: "الگوشدن نظام در گسترۀ جهانی"! ۲- نه ارتباطات آیت‌الله خامنه‌ای محدود است که بتوان گفت خلاء اطلاعاتی وجود دارد، و نه ایشان که اهل تقوا و اخلاق است، خلاف واقع می‌گوید. این "جور دیگر دیدن ایشان"، مسأله‌ای است برای کسانی که می‌خواهند طوطی‌وار، "حرف دشمن" را تکرار کنند و "نظام" را به محکمه فرابخوانند و آن‌گاه به‌ظاهر، دلسوزانه و دوستانه، ادّعای بنانهادن "حمکرانی نو" کنند. ۳- اینان همواره طلبکار و مدّعی هستند و حاضر نیستند پاسخگوی این حقیقت باشند که در موقعیّت "تعارض منافع"، مصالح نظام و سعادت مردم را نادیده انگاشتند و داروی تلخ را تجویز نکردند و "زمینۀ مجازیِ" این فجایع و مصائب را از میان نبردند. زخم‌های امروز، حاصل "تعلل‌های منفعت‌جویانۀ دیروز اینان" است؛ هم‌اینان که خود را به فراموشی زده‌اند، ولی ما به یاد داریم که ذهن نوجوان و جوانان را با ام‌الفساد و علت‌العللِ کج‌روایت‌ها تنها نهادند تا فارغ از تنظیم‌گری و قاعده‌مندسازیِ فضای مجازی، مجال برای توطئه‌چینی و یارگیری و بسیج‌گری فراهم شود. آنچه که امروز در "خیابان‌‌های شهرها" می‌گذرد، سال‌هاست که در "خیابان‌های فضای مجازیِ ول" می‌گذرد. این است عاقبت رهاشدگی و اِعمال قدرت نکردن. مدعیان حکمرانیِ نو، "متهمان ردیفِ اوّل" هستند. مشکل، منطق حکمرانی نظامِ نیست، بلکه مشکل، حضور کارگزارانی چون شماست که در بستر احتضار، همچنان طمع تداومِ هم‌خوابگی با قدرت را دارید. ۴- و صدالبتّه اگر هم نظام، محتاج "حکمرانی نو" باشد، محتاج "حاکمان نو" نیز خواهد بود و این فصل جدید، غایبانِ حذف‌شده‌ای خواهد داشت که شما از آن جمله‌اید. به تجربه دریافتیم که راهِ تمدّنیِ انقلاب با حضور نیروهای "عمل‌گرا" و "موقعیّت‌زده‌"ای چون شما، گشوده نخواهد شد. این بار باید عزم جبهۀ انقلاب، راندن "متوسطانِ منفعت‌اندیش" از قدرت و نشاندن "اقویای تمدّن‌اندیش" باشد تا جهش تاریخی رخ بدهد. ۵- تصورّشان این است که میان "نظام" و "جامعه"، اختلاف و نزاع افتاده و جامعه می‌خواهد حقّ خویش را از نظام بستاند، امّا نظام، سخت ایستاده و حاضر نیست سخن مردم را بپذیرد؛ درحالی‌که نظام باید در قالب "حکمرانی نو"، خویش را نوسازی کند تا به کام و ذائقۀ مردم، خوش آید. این در حالی است که تمام پیش‌فرض‌های تحلیل یادشده، خطاست. جامعه، همچنان به نظام، وفادار است و در برابر آن قرار نگرفته و نظام بر "لبۀ پرتگاه" نیست. آنچه که مردم می‌خواهند گره‌گشاییِ عملی و عینی است، نه برافراشتن‌ عنوان‌های درشت و خالی از حقیقت. مردم در انتظارند تا دولت، گشایشی ایجاد کند. آری، جامعه "در انتظار" است نه "در انفجار". اختلال‌های برآمده از حاکمیّت دولت اعتدال‌گرا در دهۀ نود نیز، به معنی "ناکارآمدیِ نظام" نیست. ۶- و از اینها گذشته، آنان که سر در جریان اغتشاش دارند، هرگز چنین مطالبه‌هایی نداشته و ندارند. جنسِ جریان اغتشاش یا "تجزیه‌طلبی" و "قومیّت‌مداری" است، یا "براندازی" و "وطن‌فروشی"، یا "استحالۀ هویّتی" و "ارزش‌زدایی"، یا "سهم‌خواهی" و "امتیازگیری"، یا "هیجان‌زدگی" و "فریب‌خوردگی". از این جهت است که آیت‌الله خامنه‌ای تاکنون، جریان اغتشاش را به رسمیّت نشناخته است. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تکه‌هایی از نکته‌های تحلیلی در مناظره: فروپاشیِ جنبش دانشجوییِ تجدّدی 🖊 مهدی جمشیدی ۱- دانشگاه و دانشجو، یک کلّیّت یکپارچه و همگون نیست و نباید دربارۀ آن، قضاوت‌ عام کرد. دست‌کم می‌توان سه لایه را در دانشگاه شناسایی کرد: یکی «لایۀ بی‌طرف‌ها و وسط‌نشینان» که همیشه بوده‌اند و نوپدید نیستند و به فراتر از زندگی روزمرّۀ خویش نمی‌اندیشند و بیش از خود را نمی‌بینند؛ دیگری «لایۀ نیروهای تجدّدی و غرب‌اندیش» که از اوایل دهۀ هفتاد، به وجود آمدند و هویّت خویش را در هندسۀ درآمیختن سنّت و تجدّد تعریف کردند و حتّی در قالب لیبرالیسم و مارکسیسم و فمینیسم و قومیّت‌گرایی، به‌کلّی از سنّت دینی بریدند؛ و سرانجام، «نیروهای مؤمنِ انقلابی» که همزاد انقلاب هستند و به همان اصالت‌های اوّلیّه و روایت نخستین از انقلاب و ارزش‌های آن معتقد هستند و یک هویّتِ ریشه‌دارِ مستمر داشته‌اند. ۲- جنبش دانشجوییِ تجدّدی، دچار «انسداد فکر و نظریه»، «فقدان رهبر و مغز طرّاح»، و «فقر هوادار و بدنۀ دانشجویی» شده است. ‌چیزی در دست ندارد جز «چاقو» و «انگشتش به‌مثابه نشانۀ جنسی»، و سخنی هم ندارد جز «فحاشی‌های بی‌سابقه» و «رکیک‌گویی‌های بی‌شرمانه»، و آینده‌ای هم تصوّر نکرده است جز «ابتذال اخلاقی» و «ولنگاری جنسی». البتّه از ابتدا نیز تا حدی این‌چنین بود و می‌کوشید با ترجمه و تقلیدِ دست‌چندمِ شبه‌روشنفکرانه، ضعف خویش را پنهان کند، امّا امروز، حتّی توان گرته‌برداریِ طوطی‌وار را نیز ندارد. همچنان که جریان «اصلاحاتِ تجدّدی»، مُرده و می‌خواهد با کج‌روایت، خود را زنده و بانشاط نشان بدهد، شاخۀ دانشجویی آن نیز که مقلّد و دنباله‌رو بود، از رمق افتاده و دیگر بضاعتی ندارد. نه‌فقط «زایش فکری» ندارد، بلکه قادر به «تکرار گذشته» نیز نیست. اینان از آرمان‌های معطوف به ایدئولوژیِ لیبرال-دموکراسی در دهۀ هفتاد و هشتاد که بر روی «آزادی» و «مردم‌سالاری» و «حقوق فردی» و «گفتگوی جهانی» و ... بود، به مطالبۀ «کشف حجاب» و «غذاخوری مختلط» و ... رسیده‌اند. این سقوط، نه‌تنها «سقوط اخلاقی و معنوی» است، بلکه «انحطاط فکری» و «تنزّل ایدئولوژیک» نیز هست. سقفِ آرمان‌های اینان، این اندازه کوتاه و خواسته‌های‌شان حقیر و پَست شده است. «خیابانی‌شدن» به معنی هرزه و هرجایی شدن، مفهومی است که می‌تواند هویّت فرهنگیِ این پاره از جنبش دانشجویی را توصیف کند؛ نوعی لمپنیسمِ عریان و به‌شدّت مبتذل، همۀ وجود آنها را درگیر خود کرده و از آنها، چهرۀ «اراذل و اوباش» یا «ناکسانِ بی‌ریشه» را ساخته است. ۳- در مقابل، پارۀ انقلابی از جنبش دانشجویی به کمال و وزانت بیشتر رسیده است. کلان‌مسأله‌های جنبش دانشجوییِ انقلابی، «انقلابی‌گری» و «مقاومت» و «عدالت» و «جهادی‌اندیشی» و «پیشرفت» و «ایران قوی» و «حلقه‌های میانی» و «روایت» و «تمدّن‌سازی» و «پیچ تاریخی» است و کلان‌مسأله‌های جنبش دانشجوییِ تجدّدی، «کشف حجاب» و «بدن‌نمایی» و «برهنگی» و «غذاخوریِ مشترک» و «فحاشی» و «هم‌باشی» و «هم‌جنس‌بازی». تاریخِ «حیاتِ هویّتی» این دو بخش، به این «نقطۀ شفاف» رسیده است و اکنون بیش از هر زمان دیگری می‌توان به قضاوت نشست. جنبش دانشجوییِ انقلابی از آیت‌الله خامنه‌ای الهام گرفت و اندیشه‌اش را شنید و پی گرفت و «دغدغه‌های متعالی» و «آرمان‌های تمدّنی» دست یافت، و جنبش دانشجوییِ تجدّدی، آن بیراهه را رفت و این‌گونه خوار و زار شد. در یک سو، «قانون» و «شرع» و «اخلاق» و «واقعیّت» قرار دارد و در سوی دیگر، «اغتشاش» و «سکولاریسم» و «برهنگی» و «کج‌روایت». در یک سو، «تبیین» و «مباحثه» و «مناظره» و «گفتگو» وجود دارد و در سوی دیگر، «کُشته‌سازی» و «انسان‌سوزی» و «فحاشی» و «دروغ‌پراکنی». ۴- جریان اغتشاش، «ظرفیّت اجتماعیِ» جنبش دانشجوییِ تجدّدی را آشکار کرد و ما اینک از حدس‌ها و گمانه‌زنی‌ها فراتر رفتیم و دریافتیم که «واقعیّتِ نهان» چیست. آن‌همه غوغا و هیاهوی روایی، با این‌چنین استقبال بی‌مایه و نحیفی روبرو شد؛ چنان‌که در دانشگاه‌های چند هزار نفری، تنها جماعت‌هایی با حجم پانصد نفر به جریان اغتشاش پیوستند. این «واقعیّتِ آشکارشده»، بسیار تعیین‌کننده است و نشان می‌دهد «روند عمومیِ دانشگاه»، چه سمت‌وسویی دارد و چه رویش‌ها و ریزش‌هایی رخ داده است. اینک مشخص شده است که ما با یک «اقلّیّتِ پُرمدعا» روبرو هستیم که فقط «صدای بلند» دارند و می‌خواهند با «نعره‌زدن»، خود را غالب کنند و اگر به نعره‌های‌شان بی‌اعتنایی شد، «رکیک‌گویی» کنند و حرمت اخلاق را نادیده بگیرند و زشت‌ترین و بی‌سابقه‌ترین فحاشی‌ها را در دانشگاه به نمایش بگذارند. به‌این‌ترتیب، هم «اقلّی» و «اندک» بودن‌شان نمایان شد و هم «هتاک» و «بی‌اخلاق» بودن‌شان. آیا نظام جمهوری اسلامی باید تسلیم این «اقلّیّتِ مطلق» شود و در برابر «مطالبه‌های فرومایه»، سر تعظیم فرو آورد؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
در این جدول، چکیدۀ نظراتم را دربارۀ جریان اغتشاش و مسائل معطوف به آن، گرد هم آورده‌ام و یک نمای کلّی از یافته‌هایم طرّاحی کرده‌ام. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
سیاست‌پردازیِ‌ حجاب الزامی در نسبت با معانی نوپدید.pdf
832.5K
🔻 مقالۀ تحقیقی: سیاست‌پردازیِ‌ حجاب الزامی در نسبت با معانی نوپدید چکیده: در مقالۀ پیش رو به این مسأله پرداخته شده است که حجاب الزامی در دورۀ پسااغتشاش چه معانی تازه‌ای یافته است و ما باید در نسبت با این معانی در چه موضعی قرار بگیریم؟ به‌عبارت‌دیگر، پس از اغتشاش‌های اخیر، باید چگونه سیاستی را دربارۀ حجاب الزامی که ضلعی از امنیّت اخلاقی است، انتخاب کرد؟ دو اشکال مهم دربارۀ مسألۀ مقاله، مطرح و پاسخ داده شده است. نخستین اشکال، این است که آیا باید در قلمرو حجاب الزامی، بر ابزارهای فرهنگی تکیه کرد و یا این‌که چنانچه معادلات اقتصادی در لایۀ حاکمیّت، اصلاح شوند، حجاب الزامی نیز از حالت مسأله‌وارگی خارج خواهد شد و تنش‌ها و بیرون‌زدگی فرهنگی، برطرف خواهند شد؟ دوّمین اشکال، معطوف به این است که آیا می‌توان برای تحقّق حجاب در عرصۀ عمومی، از روش‌های حقوقی و سخت استفاده کرد و پاره‌ای از کار را به قانون و مجازات و تحمیل سپرد، یا این‌که باید به‌طور کلّی، از سازوکارهای فرهنگی برای اصلاح ارزش‌های فرهنگی بهره گرفت؟ در بخش پایانی این مقاله، به کارنامۀ حضور و فاعلیّت نیروی انتظامی در این زمینه اشاره شده است و نسبت دو بند پیشین با آنچه که تحقّق یافته، مشخص شده است. این مناقشه‌ها در هندسۀ چند دوگانه، ارائه شده‌اند: «دوگانۀ دولت مادّه‌اندیش/ دولت معنااندیش»، «دوگانۀ تقدّم و علّیّت اقتصاد/ فضیلت و استقلال فرهنگ»، «دوگانۀ مواجهۀ قانونی- تحکّمی/ مواجهۀ اخلاقی- اقناعی» و «دوگانۀ چرخه‌های تکراری/ شدن‌های تکاملی». https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 فیلم کامل مناظره دربارۀ اغتشاشات را در اینجا ببینید: https://www.aparat.com/v/IP4SH
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧صوت نشست معرکه با موضوع «دانشگاه و اعتراضات» را بشنوید. 👤با حضور مهدی جمشیدی و صادق زیبا کلام 📌@canoon_org
🔻 عدالت و حجاب؛ معیشت یا سبک زندگی؟! ✒ مهدی جمشیدی ۱- در طول دهه‌های اخیر، آنچنان بر روی «عدالت اقتصادی» تکیه شده است که «عدالت»، منحصر به قلمرو اقتصاد شده است و چنانچه کسی از «عدالت فرهنگی» سخن به میان آورد، گویا نسبت ناموجّهی میان «عدالت» و «فرهنگ» برقرار کرده است. این در حالی است که عدالت، قلمروهای مختلفی را در بر می‌گیرد و از این جمله، فرهنگ است. انحصار عدالت به اقتصاد، خودش مصداق بی‌عدالتی و حاکی از «مظلومیّت فرهنگ» است. ۲- نه‌فقط عدالت، منحصر به اقتصاد نیست، بلکه «مهم‌ترین» و «اساسی‌ترین» قلمرو عدالت، قلمرو فرهنگ است؛ چراکه بر اساس نظریۀ «اصالت فرهنگ»، این فرهنگ است که باید «کانون» و «مدار» جامعۀ اسلامی شمرده شود و امر «زیرساختی» و «بنیادین» قلمداد شود. سیاست و اقتصاد و حوزه‌های دیگر، همگی در حکم روبنا هستند و متأثّر از فرهنگ. ازاین‌رو، گشودگی در حوزۀ فرهنگ و استقرار عدالت در آن، موجبات گشایش در حوزه‌های دیگر را نیز فراهم خواهد ساخت. ۳- روشن است که در دورۀ پسانقلاب با وجود گشایش‌های بزرگ در زمینۀ عدالت اقتصادی، همچنان گرفتار «تبعیض» و «بی‌عدالتی» هستیم و سیاست‌های دولت‌های تکنوکرات و لیبرال نیز بر این عقب‌ماندگی افزودند، بلکه علّت اصلی آن هستند. اگر در تفکّر نیروها و جریان‌های سیاسی‌ای که دولت‌ها را در اختیار خویش گرفتند، عدالت همچون نقطۀ کانونی و امر صدرنشین بود و سیاست‌ها بر اساس آن سنجیده می‌شدند، امروز بسیار پیشتر بودیم و شکاف‌ها و فاصله‌های طبقاتی، کمتر بودند. ازاین‌رو، جامعۀ ما درگیر تبعیض و بی‌عدالتی است. براین‌اساس، برخی تحلیل‌گران نیز معتقدند که «نقطۀ شروعِ» اصلاح فرهنگی و بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگ، استقرار عدالت در اقتصاد است و اگر معضل بی‌عدالتیِ معیشتی برطرف شود، خودبه‌خود، بخش عمده‌ای از مسیر اصلاح و بازسازی فرهنگی پیموده خواهد شد و جامعه با ارزش‌های اسلامی و انقلابی، بیش از گذشته، همراه و همدل خواهد شد. ۴- گفته شد که برخی تصوّر می‌کنند که کجی‌ها و انحراف‌های فرهنگی، برآمده از فقدان عدالت در حوزۀ اقتصاد هستند. این نظر، اگر «عام» و «کلّی» باشد، خطاست؛ زیرا بسیاری از لغزش‌ها و خطاهای فرهنگی، برآمده از فقر و تبعیض اقتصادی نیست، بلکه حتّی شاید بتوان گفت که کج‌روی‌های فرهنگی در میان «طبقۀ مرفه و اشرافی»، بسیار بیشتر از سایر طبقه‌های اجتماعی است. امّا چنانچه گفته شود که معضلات اقتصادی می‌تواند زمینه‌ساز انحراف فرهنگی شود، ربط علّیِ معتبری برقرار شده است. چون ساحت‌ها و عرصه‌های مختلف زندگی انسان بر یکدیگر اثر می‌گذارند و تنها «استقلال نسبی» از یکدیگر دارند، روشن است که تنگناهای اقتصادی و معیشتی می‌توانند فرد را از ارزش‌های رسمی گریزان کنند و از او یک هنجارشکن و جامعه‌ستیز بسازند. دراین‌حال، باید بخشی از راه‌حلِ حوزۀ فرهنگ را در حوزۀ اقتصاد جُست و با «علاج معیشت»، ارزش‌های فرهنگی را حاکم گردانید. ۵- در لایۀ نهفتۀ تحلیل اقتصاداندیش، این پیش‌فرض وجود دارد که هنجارشکنی‌های فرهنگی، برخاسته از نوعی «لجاجتِ معیشتی» و «دهن‌کجی اقتصادی» هستند و آنان که به ارزش‌ها پایبند نیستند، در حقیقت از «زبان فرهنگ»، در حال بازگوکردن «اعتراضِ اقتصادیِ» خویش هستند. امّا در این تحلیل‌ها، رد پایی از «نفوذ سبک زندگیِ غربی در جامعۀ ایران» به چشم نمی‌خورد و این امر در نظر گرفته نمی‌شود که بخش‌های از جامعۀ ایران، گرفتار «سبک زندگیِ تجدّدی» شده‌اند و پاره‌ای از ارزش‌ها را برنمی‌تابند. این افراد، چه‌بسا نه‌فقط گرفتار «معضلات اقتصادی» نیستند، بلکه حتّی از نظر سیاسی نیز با نظام جمهوری اسلامی، موافق هستند و در پی «مخالفت سیاسی» نیستند؛ بلکه مسأله این است که از «لحاظ فرهنگی»، ارزش‌های دیگری را پذیرفته‌اند و تا حدّی و از جنبه‌هایی، در جبهۀ مقابلِ ارزش‌های فرهنگیِ نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند. بنابراین، مسأله را باید در «سبک زندگی» نیز جستجو کرد و از این زاویه هم به واقعیّت اجتماعی نگریست. تحلیل‌های رقیب، نمی‌توانند خلاء‌ها و تناقض‌های پیش‌گفته را توضیح بدهند و «معنای موجّه» برای کنش‌های هنجارشکنانه بیافرینند. ۶- درعین‌حال، روشن است که اصلاح و بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگ، در شرایط «ثبات اقتصادی» و «گشایش معیشتی»، بهتر و بیشتر به سرانجام می‌رسد و از حجم «مقاومت‌ها» و «مخالفت‌ها» می‌کاهد. ازاین‌رو، باید هرچه در توان داریم را برای عبور از تلاطم‌ها و نوسان‌های اقتصادی به میدان بیاوریم و از این طریق، «زمینۀ بیرونی» و «بستر غیرفرهنگی» را برای بازسازیِ فرهنگی، فراهم گردانیم. البتّه نباید در انتظار آیندۀ آرمانی نشست و تصوّر کرد که باید شرایط معیشتی، بسیار مساعد و هموار باشند، بلکه باید نسبی نگاه کرد و در چهارچوب سطح و حدی از رونق و اطمینان معیشتی، دردهای فرهنگی را نیز علاج کرد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🖇ترکیبی از عدالت و احسان ... https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻«خیلی‌ها» مخالف بودند! آن روزی که امام، این الزام را که زن‌ها در محیط اجتماعی باید «حجاب» داشته باشند مطرح کردند، «خیلی‌ها» مخالف بودند؛ حتّی افراد نزدیک به خود امام. یکی از نزدیکان امام آن روز آمد پیش من و ‌گفت این چه حرفی است که امام دارند می‌زنند؟ و شماها بروید به امام بگویید منصرف بشوند. البتّه عقیدۀ ‌خود ما هم عقیدۀ امام بود. به‌هرحال، «خیلی‌ها» مخالف بودند، امّا نظر امام این بود و «به‌طور قاطع»، مسئلۀ حجاب را مطرح کردند که حرف درستی هم بود(در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴۰۰/۳/۱۴) ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، گویا امروز باید "بدیهیّات انقلاب" را برای برخی از نیروهای خودی که گاه، مؤثّر و تصمیم‌ساز نیز هستند، تکرار کنیم، شاید متنبّه شوند و از "استدلال‌های شبه‌لیبرالی" عبور کنند. دوستان می‌خواهند بر سر "احکام شرع"، معامله کنند و نام این اقدام خویش را نیز "مصلحت" و "حفظ نظام" و "جذب حداکثری" و "مدارای اجتماعی" بگذارند. دوستانِ عمل‌زده و بیگانه با تفکّر اصیلِ اسلامی و انقلابی، سخت محتاج بازخوانیِ خطّ انقلاب هستند؛ چراکه در حال چرخش‌های نظریِ خطرناکی هستند که به بیراهه می‌انجامد. سیاست‌ورزیِ انقلابی، اقتضائی و موقعیّت‌زده نیست و در چهارچوب تفکّر امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای، نباید از "حقایق قدسی" عقب نشست و فساد را به "رسمیّت" شناخت. حرف‌های گزندۀ فراوانی در سینه حبس کردیم تا مبادا گفتن، آتش اغتشاش را شعله‌ور سازد. اگر عنان در اختیار اینان باشد، چندی نخواهد گذشت که از "نظامِ انقلابی"، فقط پوسته‌ای از "نظام" باقی خواهد ماند و "ارزش‌ها"یش یکی پس از دیگری، از دست خواهند رفت. و مگر "استحاله"، چیزی جز تهی‌سازیِ انقلاب از ارزش‌هایش است؟! دیروز به دست نیروهای اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا، و امروز نیز به دست برخی از نیروهای محافظه‌کار و گرفتار بلای تعارض منافع. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻مواجهه با «شورش بر ضدّ پاک‌دامنی» 🖊مهدی جمشیدی ۱- در اغتشاش اخیر، لایه‌های برون‌اجتماعی عبارتند از لایۀ تمدّنی (دولت‌های غربی) و لایۀ سیاسی (نیروها و گروهگ‌های ضدّنظام). لایه‌های درون‌اجتماعی نیز چنین است: خواص اغواگرِ زمینه‌ساز (نیروهای فکری و رسانه‌ای جریان اصلاحات و اعتدال)، طبقۀ معتقد به سبک زندگیِ غربی (مخالفانِ فرهنگیِ نظام) و هیجان‌زدگانِ توده‌ای (جوانانِ جوّزدۀ متأثّر از کج‌روایت). ۲- در این ماجرا، ما ناچار شدیم برای "کوتاه‌مدّت" از "کشف حجاب"، عقب‌نشینی تاکتیکی و موقتی و مصلحتی کنیم؛ چنان‌که متأسّفانه اکنون به‌راحتی کشف حجاب می‌شود ولی امکان برخورد از دست رفته است، امّا از آن سو، توانستیم یک "کوچ بزرگ به شبکه‌های اجتماعیِ ایرانی" ایجاد کنیم. ۳- باید چندی دیگر، با کشف حجاب "برخورد انقلابی و عالمانه" کنیم و هرگز حجاب اختیاری و آزادیِ کشف حجاب را نپذیریم، و با تداومِ انسدادِ شبکه‌های اجتماعیِ غربی، کوچ مجازی را "تثبیت و ماندگار" کنیم. ۴- اگر "مجرای نفوذ دشمن" را - که شبکه‌های اجتماعیِ غربی است- کور کنیم، می‌توانیم در درون جامعۀ خویش، دست به "اصلاح و تصفیۀ فرهنگی" بزنیم. ۵- اگر دست شیطانیِ "اینستاگرام" و "واتس‌آپ" از سر جامعه قطع شود، دیگر "بازسازی‌ فرهنگی" با "تلاطم‌های اجتماعی" مواجه نخواهد شد. مسأله، "روایت منفی" است و این قبیل روایت‌ها هم در فضای مجازی، ساخته و القاء می‌شوند. ۶- امّا اگر "حجاب اختیاری" و "ول‌بودن فضای مجازی" را بپذیریم، زنجیره‌ای از عقب‌نشینی و انفعال شکل خواهد گرفت و نظام، به‌شدّت تضعیف و تحقیر خواهد شد. در اینجا، نظام باید به "اقتدار رندانه" رو بیاورد و "شرایط اِعمال قدرت" را بیافریند. ۷- در عین حال، باید برنامه‌های زیربنایی و بلندمدّت در "ساختار آموزشی" و "ساختار رسانه" در پیش گرفته شود.‌ این بازسازی‌ها باید در مدّت عمر یک دولت به مرحلۀ تحکیم برسند. ۸- از نظر "فردی" نیز باید در صورت وجودِ شرایطِ مساعد و آرام، باید نسبت به کشف حجاب، "نهی‌ازمنکر" کنیم؛ دوستانه و مهربانانه، و چنانچه احساس کردیم تله است، بی‌درنگ فاصله بگیریم. ۹- نباید واقعیّت‌های فرهنگی را سیاه دید. وضعِ "عمق" جامعه با "سطح" آن، متفاوت است. ما گرفتار "بن‌بست فرهنگی" نشده‌ایم و رو به سقوط و فروپاشی فرهنگی نیستیم. ۱۰- نهادهای فرهنگی با وجود دستاوردهایی که داشته‌اند، امّا به‌طور عمده، گرفتار "کم‌کاری" و "بی‌عملی" و "انفعال" از یک سو، و "ندانم‌کاری" و "سیاست‌های نادرست" از سوی دیگر بوده‌اند. این واقعیّت، قابل‌انکار نیست. ازاین‌رو، رهبر انقلاب، خواستار "بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی" شده‌اند. این امر به آن معنی است که ساختارهای فرهنگی نتوانسته‌اند آنچنان که باید، به "نیروی پیش‌برندۀ آرمان‌های فرهنگیِ انقلاب" تبدیل شوند، از جمله دربارۀ حجاب. ۱۱- مطالعۀ سیاست‌های حجاب در دهۀ گذشته و خروجی آنها نشان می‌دهد که ما از "گفتمان‌سازی" و "شناخت‌درمانی" و "آگاهی‌بخشیِ اجتماعی" غفلت کرده‌ایم و کوشیده‌ایم با تکیه بر "قانون" و "سلب"، خلاء معرفتی و فکری را جبران کنیم. "باورهای متزلزل‌شده" را نمی‌توان با "تحکّم"، تغییر داد، بلکه باید آنها را بازآفرینی و تقویّت کرد. حال پرسش این است که نهادهای فرهنگی در طول دهه‌های گذشته، هر یک چقدر در این زمینۀ خاص، به‌صورت "مستقیم" و "جدّی" و "دامنه‌دار"، فعّالیّت داشته‌اند؟ به‌گمانم پاسخ، دل‌گرم‌کننده نخواهد بود. پس باید از همین نقطه نیز آغاز کرد. مواجهه‌های حقوقی و قانونی و سلبی به جای خود، امّا نهادهای فرهنگی، مسئولیّت‌های "نرم" و "فرهنگی" و "فکری" و "محتوایی" بر عهده دارند. ۱۲- از سوی دیگر، نباید غفلت کرد که مسألۀ اغتشاش‌گران، "معیشت" و "فقر" و "اقتصاد" نیست؛ اینها اغلب "متوسط" یا "متوسط به بالا" هستند و از نظر "فرهنگی"، آسیب‌دیده‌اند نه "اقتصادی". در واقع، "اراذل و اوباش فرهنگی" هستند: "بی‌اعتقاد" و "بی‌ریشه". امّا این را نمی‌گویند. ارجاع‌شان به "فضای مجازی" و "مواد مخدر" و "هیجان" درست است، امّا روشن است که "بی‌اختیار" نبودند. اغلب چنین "شخصیّتی" دارند. همین شخصیّت‌ها هم مستعد "جذب‌شدن" در فضای مجازی بودند. درعین‌حال، برخی از اینها در فضای مجازی، ارتباط جدّی با "گروهک‌ها" داشتند. این جریان اگر "ریشۀ اقتصادی" می‌داشت، مردمی می‌بود یا می‌شد، ولی "ریشۀ فرهنگی" دارد. "سرگردان‌های فرهنگی" در فضای مجازی، سازماندهی شدند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻دعوت به مناظره 🖊 مهدی جمشیدی ۱- من به دلایلی که در بندهای پیش رو می‌آیند، هیچ تمایلی به مطالعه و نقد نوشته‌های آقای محسن حسام‌مظاهری ندارم، اما متن اخیر ایشان که مشتمل بر «تحریف آشکار» و «تخریب موذیانه» نسبت به منطق حکمرانیِ آیت‌الله خامنه‌ای بود، مرا به موضع‌گیری قاطع و صریح واداشت. گویا او نیز دریافته است که می‌توان با «روایت‌پردازیِ دروغین» به جان نظام افتاد و موریانه‌وار، چهارچوب‌های هویّتی و سرمایۀ اجتماعی‌اش را جَوید. براین‌اساس، ایشان را به «مناظرۀ عمومی و زنده» دربارۀ آنچه که نوشته است دعوت می‌کنم. نباید نوشت و گریخت، بلکه باید نشست و پاسخ گفت. ۲- نمی‌دانم «تکرارِ ملالت‌بارِ یک تک‌ایده» را باید چه نام نهاد. وی آن‌قدر سخن ابتدایی‌اش را «تکرار» کرده است که نخوانده می‌توان حدس زد که چه نوشته است. این‌همه اصرار بر تکرار و بازگفتن، مایۀ شگفتی‌ست. ما با «تداومِ بی‌حاصلِ یک فکرِ بی‌کشش و نحیف» روبرو هستیم. او زیر «آوارِ کلیشه» مانده است و رهایی ندارد. نوشته‌هایش کمترین نشانی از «طراوت» و «تازگی» و «نشاط» و «پویایی» ندارند و از یک نقطه، فراتر نمی‌روند. او همه‌چیز را از «یک دریچه» می‌بیند و تفسیر می‌کند. ۳- از سوی دیگر، داشته‌اش همین است و بس. همین «تک‌ایده»، شده است «خودِ او» و ازاین‌رو، انکارش هم نفیِ خودش است. در واقع، این اصرار برای او، حیثیّتی شده است و دفاع او از آن، «هویّتی» است نه «حقیقتی». او ناشیانه به‌جای این‌که دست‌کم به بهانۀ تغییر قلمرو مطالعاتی یا تجدید مسألۀ معرفتی، این ایده را به خاک بسپارد و از آن گذر کند، خاکِ تعصّب بر باقی عمرش ریخته است. او نه «شهامتِ بازگشت» دارد و نه «زیرکیِ عبور»، بلکه «متوقف» مانده است و در پیلۀ تنگ و تاریکِ یک ایده، دست‌وپا می‌زند. ۴- اما همین تک‌ایده نیز، آفریدۀ خودش نیست، بلکه «اقتباسی» است. این ایده در «جامعه‌شناسیِ دین»، رونق داشته و شاید نخستین بار، علی شریعتی آن را به صورت تفصیلی و مقایسه‌ای به ادبیّات اجتماعی ما وارد کرده است. در دهۀ هفتاد، این ایده به دست جریانِ «روشنفکریِ سکولار» افتاد و اینان از آن برای تقابل با انقلاب و الگوی دین‌داریِ برآمده از آن بهره بردند؛ هر چند در نقطۀ مقابل علی شریعتی حرکت کردند و بر وی تاختند. او پس از دهه‌ها، تازه از راه رسیده است و همان را تکرار می‌کند تا شاید با موج‌سواری بر آن، خاکریزی برای حمله به انقلاب بسازد. پس کار او، «تکرارِ تکرار» است. وی قدرتِ «آفرینشِ فکری» ندارد و ذهنش زاینده نیست. «متوقف در گذشته» است، نه «متّکی بر گذشته». اندیشه‌اش، «گره‌یاب» نیست و هنر «مسأله‌پردازی» ندارد. ازاین‌رو، یک ایدۀ نخ‌نما و پوسیده را به میدان آورده است. ۵- تأسّف‌بارتر این‌که «پاسخ» او نیز خلّاقانه نیست، بلکه «تکراری» و حتّی «غلط» و «متناقض» است. بدون شک، او در این زمینه، صدها قدم از علی شریعتی عقب‌تر است. یکی از سخنرانی‌های علی شریعتی در پنجاه سال پیش، بر آثارِ امروز او ترجیح دارد؛ چه از جهت «عمقِ فهم» و چه از جهت «اتقان تدبیر». حتّی همین مقایسۀ محدود و موردی نیز مرا شرمنده می‌سازد؛ چراکه با نوشته‌هایی مواجهیم که عقب‌ماندگیِ معرفتیِ رسوایی را به نمایش می‌گذارند. او هرچه توانسته، مسأله را خراب کرده است؛ تا آنجا که باید گفت سهم او، «خراب‌کردن مسأله» بوده است. تصوّر کرده که می‌تواند با «دستکاری‌های کودکانه»، قدمی به پیش بردارد، درحالی‌که حتّی توان «بازتولید گذشته» را نیز نداشته است. ۶- جالب این‌که وی تاکنون از «ظاهرگرایی» می‌نالید و بر «مناسک» می‌تاخت، اما این‌بار در نوشته‌اش بر «باطن‌گرایی» شمشیر کشیده و «معنا» را ملامت کرده است. تعجب نمی‌کنم از این تناقض‌های بزرگ؛ چون آنچه که می‌نویسد «عداوت» است نه «علم». می‌خواهد بر تن انقلاب، «زخم» بنشاند نه «مرهم». ذهنش از جامِ «لجاجت» می‌نوشد و دلش با «کینه»، عقد اخوت بسته است. ازاین‌رو، هرچه که می‌نویسد «نیش» است و «حاشیه» و «طعنه» و «وارونه‌نمایی». حقیقت، حلقۀ مفقودۀ نوشته‌هایش است. نوشته‌های او، «واقعیّت‌های دینیِ جامعۀ ایران» را منعکس نمی‌کنند، بلکه از «واقعیّت‌های درونیِ او» حکایت می‌کنند؛ چنان‌که نشان می‌دهند که او چه می‌خواهد و در پی یافتن کدام دستاویز برآمده است. آنچه که در نظر او مهم است، نه یکپارچگیِ دستگاهِ معرفتی‌اش است و نه واقع‌نماییِ گفته‌هایش، بلکه فرسودن اسلامِ انقلابی و انکار فتوحاتِ فرهنگیِ انقلاب است. می‌خواهد انقلاب را ناکارآمد و شکست‌خورده معرفی کند. ما با یک نیرویِ شبه‌علمیِ کمین‌کرده مواجه هستیم که در پوشش دین‌پژوهیِ جامعه‌شناختی، کارنامۀ فرهنگیِ انقلاب را همانند کارشناسان و تحلیل‌گرانِ غرب‌نشین تحلیل می‌کند. امروز باید با این «دیگری‌های ایران‌نشین»، دست‌به‌گریبان شد و آنها را به میدانِ کارزارِ فکری افکند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حماقت‌ها و شکست‌ها 🖊 مهدی جمشیدی ۱- وعده داده بودند که در این سه روز، چنین‌وچنان خواهند کرد و در مقابل جمهوری اسلامی خواهند شورید، اما هیچ غلطی نکردند. مردم، سرگرمِ زندگیِ روزمرّه‌شان بودند و خیابان‌ها «آرام» و شهر در «امن‌وامان» بود. دیگر شکی نیست که این به‌اصطلاح جنبش‌شان، «شکست» خورده است. در خیابان‌های شهر تهران پرسه زدم و حال‌وهوای مردم را مشاهده کردم؛ گویا هیچ اتّفاقی رخ نداده است. «زندگی»، در جریان است؛ البتّه نه «زندگیِ لجنی» که جریان اغتشاش در پی‌اش بود، بلکه همان «زندگیِ ایرانی و اسلامیِ خودمان». ۲- باید این «شکست» را دید و بر آن تمرکز کرد. ما نباید آن را از نظر دور بداریم و از آن غفلت کنیم. آن‌همه اسباب و آدم و طرح و ... برای «جنگ ترکیبی» تدارک دیده بودند، اما نتیجه شد این. این شکست، «درس‌آموز» است برای آنها و «افتخارآفرین» است برای ما. بر دل سیاه‌شان حسرت ماند و اینک باید جرعه‌جرعه، «حرص» و «داغ» و «درد» بنوشند و مسیرِ تکراری و بی‌حاصلِ «خودانتقادی» را در پیش بگیرند و از خویش بپرسند که چه کردیم که چنین شد. احمق‌ها، همچنان «نسخه‌های نخ‌نمای چهل‌سال گذشته» را تکرار می‌کنند و توقع دارند که تیرشان بر هدف بنشیند. ۳- همراهان با اغتشاش را نیز نباید از یاد برد؛ چه نیروهای هنری و ورزشی و چه نیروهای سیاسی. «اصلاح‌طلبان» همچون همیشه، در کنار جریان اغتشاش بودند و از آنها دفاع کردند، بلکه بیش از این، باید گفت «مقدّمه‌ها» و «زمینه‌ها»ی این اغتشاش، حاصل «فضاسازی‌های منفیِ اصلاح‌طلبان» بود. این جریان سرتاپا فساد و خائن، تا نظام جمهوری اسلامی را «استحاله» نکند و ما را به یکی از اقمار و جوامع پیرامونیِ «غربِ استعماری» تبدیل نکند، آرام نخواهد نشست. ذاتش، تباهی و انحراف است؛ چنان‌که دیدیم محمّد خاتمی، بیانیه‌ای صادر کرد و در آن بدون این‌که حتّی نامی از «اسلام» به میان آورد، از شعار مبتذلِ «زن، زندگی، آزادی» دفاع کرد. هرچه از آلودگیِ اندیشه‌گی که در درون داشت، بیرون ریخت و همین موجب خواهد شد که میان او و نظام، هرچه بیشتر و جدّی‌تر، «خطوط قرمزِ ‌تجدیدنظرنشدنی» ترسیم شود. ۴- گروهی از «نیروهای خودی» نیز بودند - و البتّه هستند - که «تحلیل‌های غیرخودی» داشتند و (شاید) گمان می‌کردند ما به‌واقع، با یک «جنبش» روبرو هستیم و این جنبش، برآمده از «ناکارآمدیِ نظام» است. اینان در این مدّت، یا در فضای عمومی و رسانه‌ای، «روزۀ سکوت» گرفتند و عافیت‌طلبانه و مصلحت‌اندیشانه، «جهاد خاموشی» را انتخاب کردند تا مبادا غبارِ «مبارزه» و «انقلابی‌گری» بر چهره‌شان بنشیند، یا همچون جریان لیبرالیستیِ اصلاحات، زبان به «انتقاد از نظام» گشودند و «حکمرانی» و «سیاست‌های کلّی» را به محکمه کشاندند. این جریان، همچنان نیز فعّال است و می‌خواهد از آنچه که در خیابان‌ها رخ داد، «باج‌گیریِ سیاسی» کند و نظام را به «دگرگون‌ساختنِ منطقِ حکمرانی»‌اش وادارند. در واقع، اینان با «نظریۀ نظامِ انقلابی»، سر سازگاری ندارند و می‌خواهند از نظام، «انقلاب‌زدایی» کنند. تصوّر روایت‌زده‌شان این است که چون جامعه از «ایدئولوژیِ انقلابی» عبور کرده و جذابیّت‌های نخستین و دهۀ شصتیِ انقلاب اسلامی، رنگ باخته‌اند، باید برای این‌که در قدرت بمانیم و بدنۀ اجتماعیِ خویش را از دست ندهیم – و نه برای این‌که انقلاب، محفوظ بماند – «تجدیدنظرهای ایدئولوژیکِ» خویش را در لفافۀ فریبندۀ «بازاندیشی در حکمرانی»، صورت‌بندی کنیم و به خورد نظام بدهیم. ۵- من ادّعا نمی‌کنم که تودۀ مردم از وضع موجود، راضی هستند و هیچ گلایه‌ای ندارند. معیشتِ مردم به‌سختی می‌گذرد و تلاطم‌های اقتصادی، آزارشان می‌دهد. امثال من نیز چون در زندگیِ خودمان، طعم این دشواری را می‌چشیم، نیازی به فهم و درکِ بیرونی و محقّقانۀ معیشت مردم نداریم. بااین‌حال، مسأله این است که اولاً مردم می‌دانند که بلایا و مصائب اقتصادی، به‌جامانده از «دولت اعتدال‌گرای برجام‌زده» هستند و ما امروز باید چوب آن «گذشتۀ تهی از کار و اقدام و عمل» را بخوریم؛ ثانیاً مردم بر این باورند که باید علاج دشواری‌های معیشتی را در «سایۀ نظام جمهوری اسلامی» دید و دریافت که هیچ گزینه‌ای جز این نظام نمی‌تواند گره‌گشا باشد؛ ثالثاً مردم می‌بینند «دولت انقلابی» در تب‌و‌تاب است و روز از شب نمی‌شناسد و در حال اصلاح وضعِ معیشت است؛ رابعاً مردم احساس کرده‌اند که بساط «تبعیض» و «فساد» و «ویژه‌خواری» در دولت برچیده شده و این دولت، آن «دولت اشرافی» نیست. مردم، «دلیل‌های فراوان» برای «امیدواری» دارند و امروز نیز در انتظار هستند تا این امیدها در آیندۀ نزدیک، به بار بنشینند. تحلیل من از آینده، روشنی و گشودگی و پیشروندگی هرچه بیشتر است. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درس‌گفتار: منطقِ تحلیلیِ رهبر معظّم انقلاب https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تقدیر دو بخش از جنبش دانشجویی: فتوحات تاریخیِ جنبش دانشجوییِ انقلابی 🖊مهدی جمشیدی ۱- جنبش دانشجویی، گرفتار یک زائدۀ مزاحم و پُرمدّعا بود که خاصیّتی جز هوچی‌گری نداشت. این بخشِ فرسایش‌گر، مستقل نبود و از غربِ استعماری، خطّ می‌گرفت و با ایدئولوژی‌های غربی، احساسِ هم‌ذات‌پنداری می‌کرد. البتّه حتّی در این اخذ و اقتباس نیز ریزه‌خوارِ روشنفکریِ سکولار بود و به واسطۀ آنها، ایدئولوژی‌های غربی را شناخته بود. این جریانِ دنباله‌رو و مقلّد، هیچ‌گاه وارد وادیِ خلّاقیّتِ فکری نشد و اندیشه‌ورزی را تجربه نکرد. در واقع، بدنۀ اجرایی و عملیاتیِ حزب‌های غرب‌گرا بود که در هنگامه‌های انتخاباتی، نقش «بسیج‌گری» و «هوچی‌گری» را به طور همزمان ایفا می‌کرد. به بیان دیگر، ابزاری بود برای «فشار اجتماعی» که بیش از هر چیز، «کارکرد انتخاباتی» داشت. فعّالان این جریان با تکرار طوطی‌وارِ ایدئولوژی‌های غربی، در پی ایجاد اعتبار دانشگاهی و سیاسی برای خود بودند. این یعنی ما با یک جریان «بی‌ریشه» و «غیربومی» مواجه بودیم که به تمدّن تجدّدی، وفادار بود و می‌خواست در قامت سرباز آن ظاهر شود. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، شعار دموکراسی سر می‌داد و دغدغه‌های روشنفکرانه داشت، اما با کار جهادی و خدمات اجتماعی، بیگانه بود و کمترین فهم و درکی از آن نداشت. گفتگو، گفتارش بود نه منطقش. تهی‌مایه بود و خودخواه، بی‌استدلال بود و غوغاسالار. ۲- جنبش دانشجوییِ تجدّدی، چون هم «مصرف» می‌شد و هم «تاریخ انقضاء» داشت، تمام شد و به گِل نشست. در حالی نعره‌های پرچم‌داران این جنبش به خاموشی گرایید که نه «آرمان‌ها»یش ماندگار شدند و نه «آدم‌ها»یش. مانند «غبار»، فرونشست، درحالی‌که مدّعی «طوفان» بود و خود را صحنه‌گردانِ تاریخ فردا می‌انگاشت. البتّه امروز، نه این‌که هواداران این جنبش نباشند، هستند اما «بی‌قدرت» و «بی‌اثر» و «منزوی». به طور طبیعی و در نتیجۀ خطاهای بزرگ و تکراری، به «حاشیۀ تاریخ» طرد شده‌اند و مشغول دغدغه‌های گعده‌ای و ناپختۀ خودشان هستند. در واقع، همچون «ته‌مانده‌های یک دورۀ تاریخیِ تمام‌شده»، حس زیادی‌بودن دارند و می‌خواهند از جامعه‌ای که به آنها بی‌اعتنایی کرد و «راه دیگری» را برگزید، «انتقام» بگیرند. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، امروز آن‌قدر «مبتذل» و «حقیر» شده است که برخلاف گذشته، شأن شبه‌روشنفکریِ خویش را هم مراعات نمی‌کند؛ چنان‌که برای «کشف حجاب»، یقه چاک می‌دهد و برای «غذاخوری مشترک»، شیشه می‌شکند و در «رکیک‌گویی»، گوی سبقت را از اراذل ربوده است. این همه «انحطاط» و «تنزّل»، سرانجام این بخش از جنبش دانشجویی است. روشن است که این بخش، برآیندِ جنبش دانشجویی نیست و نباید این اقلیّتِ لاابالی و بی‌بندوبار را ملاک قضاوت قرار داد و همگان را همچون اینان انگاشت. ۳- بخش اصلی و زندۀ جنبش دانشجویی، «هویّت اسلامی و انقلابی» داشته و دارد. از آغاز طلوع آفتاب انقلاب، سربرآورد و جوشید و خروشید و امروز نیز هست و حیات دارد؛ با این تفاوت که نسبت به گذشته، پخته‌تر و کمال‌یافته‌تر شده است. جنبش دانشجوییِ انقلابی، چون برآمده از تاریخِ انقلاب است، «ریشه‌دار» است و از بیرون، «تحمیل» نشده است. سخنش، همان سخن انقلاب و مردم انقلابی است در کالبد ادبیّات فاخرِ دانشگاهی. هم «حامیِ وفادار» است و هم «منتقدِ دلسوز». هم «گفتگومدار» است و هم «غیور». هم اهل «اندیشه‌ورزی» است و هم اهل «کنشگریِ اجتماعی». هم «نکته‌دان» و «ریشه‌یاب» است و هم «مؤمن» و «انقلابی». خالق «رویدادهای درخشنده» است که در دهۀ اخیر، موارد متعدّدی از آن را مشاهده کردیم. نیروی پیشرانِ جامعه است، اما تلاطم‌زیست نیست. مسأله‌ها و دغدغه‌هایش نسبت به دهه‌های گذشته، بسیار ارتقا یافته‌اند؛ هر چند در همان خطّ هستند و از اصالت‌های اوّلیّه نبریده‌اند. کوته‌نگر نیست و سودای «تمدّن‌پردازیِ اسلامی» دارد. در واقع، پرسش‌هایش تمدّنی شده و چشم‌اندازش وسعت یافته است. به‌حقّ باید گفت آیت‌الله خامنه‌ای توانسته در طول دهه‌های گذشته، ذهنیّت این پاره از جنبش دانشجویی را به سمت‌وسویی هدایت کند که از آن، انسان‌های انقلابی و تمدّنی برمی‌آید. پس این کمالات و فتوحات، ریشه در آن هدایت فکری و معنوی دارند و هم‌جهان و هم‌افق با حرکتِ تکاملیِ انقلاب هستند ... 🖇 متن کامل در خبرگزاری شبستان: http://shabestan.ir/detail/News/1237995
🔻واقعیّت‌های کمّی و کیفیِ جامعه 🖊 مهدی جمشیدی ۱- فرض کنید تعداد اغتشاش‌گران، بسیار بیشتر از صد هزار نفر باشد؛ حتّی یک میلیون نفر. اما این نسبت را با جمعیّت ایران بسنجید؛ نگران‌کننده و غیرعادی نیست. در جامعه‌شناسیِ سیاسی، بحث جالبی وجود دارد دربارۀ «حد طبیعیِ تعدادِ مخالفان یک حکومت». عددها و درصدهایی که بیان می‌شود، برای ما که تصوّر می‌کنیم حتّی یک میلیون نفر زیاد است، مایۀ شگفتی است. درصدهایی که برای وجود مخالفان یک حکومت اعلام می‌شود، بسیار بیش از اینهاست. همچنین وجود و حضور مخالفان سیاسی، خاصِ حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی نیز نیست، بلکه همۀ حکومت دارای حجم درخور توجّهی از مخالفان سیاسی هستند که اصل و اساس حکومت را برنمی‌تابند یا نسبت به سیاست‌های بنیادین آن، مخالفت دارند. اما وقتی می‌خواهند دربارۀ نظام جمهوری اسلامی قضاوت کنند، از همان «رقم‌های طبیعی» و «درصدهای عادی»، وجود «بحران» را نتیجه می‌گیرند و حکم به زوال و فروپاشی نظام می‌کنند، درحالی‌که در دولت‌های خود، می‌کوشند با «سازوکارهای بازدارنده» و به صورت رسمی، این جمع را مهار کنند. ۲- این مخالفان، «نوپدید» نیز نیستند. شهید بهشتی در یک سخنرانی در سال‌های آغازین انقلاب می‌گفت از میان «بیست‌ویک‌ میلیون نفر» که واجد شرایط رأی‌دادن هستند، «شانزده میلیون نفر» به قانون اساسی رأی دادند و «پنج میلیون نفر» با آن مخالفت دارند. این رقم در آن سال‌ها که سرشار از شور و حرارت انقلابی بود و امام خمینی نیز مقبولیّت اجتماعیِ آنچنانی داشت، جالب است. شهید بهشتی در مقابل این تعداد، تصریح می‌کند که چون اینان در این جامعه زندگی می‌کنند و اکثریّت افراد این جامعه نیز این قانون اساسی را پذیرفته‌اند، باید به «قانون» گردن بنهند و «سرکشی» نکنند. انقلاب از همان «آغاز» نیز مخالفانی داشته است و این‌گونه نبوده است که «سیاست‌های نظام»، دشمن‎‌تراش و مخالف‌ساز باشد. در همان زمان نیز وقتی امام خمینی از مردم سخن می‌گفت، مقصودش «اکثریّت مردم» بود، نه «همۀ مردم». بنابراین، حتّی «مخالفان چند میلیونی» نیز نباید ما را نگران کنند. اینان چهل‌وچند سال است که بودند و کاری از پیش نبردند. ۳- نکتۀ دیگر این‌که نباید «هیجان‌زدگان» و «فریب‌خوردگان» را جزو مخالفان قلمداد کرد؛ چون اینان پس از مدّتی که حقایق آشکار شدند، «ریزش» خواهند کرد و از دایرۀ جریان اغتشاش، «خارج» خواهند شد. این قبیل جریان‌ها که در مقابل انقلاب شکل گرفته‌اند، همواره با گذر زمان، «افولِ کمّی» و «سقوط عددی» پیدا می‌کنند، بدون آن‌که این امر ناشی از سرکوب باشد. در دورۀ اخیر که قدرت «کج‌روایت» و «تحریف» و «دروغ‌پراکنی» به‌شدّت افزایش یافته است، این وضعیّت برجسته‌تر و عمومی‌تر هم شده است. ازاین‌رو، باید بر روی «ریزش‌ها» و «جداشدن‌ها»ی برخاسته از «روشنگری‌ها» و «تبیین‌ها»، حساب جدّی باز کرد. ۴- از این گذشته، نباید همۀ اعتراض‌ها را «یکسان» و «مشابه» انگاشت و تصوّر کرد که نظام با یک «جماعت به‌هم‌پیوسته» و «جبهۀ همگون» روبرو است و همه، «یک سخن» و «یک مطالبه» دارند. آنان که در پی شعار «زن، زندگی، آزادی» هستند، اقلیّت بسیار اندکی هستند و بدنۀ اجتماعی ندارند. مسأله‌ای که عمومی و توده‌ای و اعتراضِ جدّی و مطالبۀ فراگیر است، «وضع معیشتی» است. اکثریّت مردم، نگران وضع اقتصایِ خویش هستند و به‌سختی زندگی می‌گذارند. سیاست‌های دولت اعتدال‌‌گرا، آتش سوزنده‌ای بود که به جان سفرۀ مردم افتاد و نان‌شان را ربود. البتّه این امر نیز مبتنی بر مردم‌سالاری بود و نتایج انتخاب اشتباه بخشی از مردم، به همۀ مردم بازگشت. این عدّۀ انبوه، معترض هستند، ولی «مخالف سیاسی» و «برانداز» و «دگراندیش» نیست، بلکه مردمی هستند که فارغ از جریان‌های سیاسی، فقط خواهانِ اصلاحِ وضع معیشت هستند. اگر هم «فریاد» می‌زنند، فریادشان «ماهیّت اقتصادی» دارد و به محض این‌که گره‌های معیشتی‌شان گشوده شود، «خاموش» می‌شوند. پس نارضایتی‌شان، «عمیق» و «ریشه‌ای» نیست. ما وارث تلخ‌ترین دوران انقلاب هستیم که به دست نیروهای تکنوکرات در دولت اعتدال‌گرا رقم خورد و با آمدن دولت جدید نیز، به‌ سرعت وضع تغییر نخواهد کرد. ۵- درعین‌حال، این عدّه به دولت کنونی، «امید» بسته‌اند و «در انتظارِ» به‌ثمرنشستن سیاست‌های جدید آن هستند؛ یعنی احساس نمی‌کنند که در تعلیق‌اند و آینده‌ای ندارند و نظام، تحرّکی ندارد. این امر، تکلیف «دولت انقلابی» را بسیار سنگین و تاریخی می‌کند. این دولت می‌تواند با «چرخش‌های شتابانِ» خویش، در نقش «ساختارِ مولّدِ پیچ تاریخی» عمل کند و جامعه را از این چالش عبور دهد و «موقعیّت اجتماعیِ انقلاب» را برای همیشه در گسترۀ جامعه، تثبیت کند. تمام انتخاب‌ها و جهت‌گیری‌های این دولت، تعیین‌کننده هستند و نسبت مستقیم با وضع تمدّنی ما دارند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻جدیدترین هشدارهای فرهنگیِ رهبر انقلاب: 🖇 با وجود غنا و تراز بالای افراد حاضر در این شورا، اما هویّت جمعیِ شورای‌عالی به تناسب اعضای آن، «بروز لازم» را ندارد. 🖇 عوامل مختلف به مرور زمان موجب «تضعیف روحیۀ تهاجمیِ انقلاب» می‌شود که باید این موضوع، مورد مراقبت و رصد جدّی قرار گیرد تا دوباره «بنیان‌های فرهنگیِ غلط»، سر بر نیاورند. 🖇 اگر در فهم مستمرِ «تغییراتِ معمولاً پنهان فرهنگی» و ممانعت از اثرگذاری منفیِ آنها، دچار ضعف و عقب‌ماندگی شویم، جامعه دچار خسارتِ «آشفتگی فرهنگی» یا «افتادن زمام امور فرهنگی کشور به دست دیگران»، خواهد شد. 🖇 اگر دستگاه‌های فرهنگی دچار «غفلت از وظایف مهمِ» خود شوند، جامعه، ضرر فراوانی خواهد کرد. (دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۴۰۱/۹/۱۵). ،،،،،،،،،،،،،،،، به خدا قسم، بی‌تعصّب و دلسوزانه می‌نویسم: حتّی اندکی هم احساس نمی‌کنم که از این شورا، "حرکت عمیق" و "جوشش انقلابی" برخیزد و "رویدادهای فرهنگیِ تاریخ‌ساز" و "تحوّلاتِ چرخش‌‌آفرین" برآید. این توصیه‌ها، همانند گذشته در حالت "تعلیق" و "ناتمام" باقی خواهند ماند. هم‌جبهه‌ای‌های فکری و فرهنگی، باید همچنان "آتش‌به‌اختیار" باشیم. راستی! می‌توان حدس زد که چرا "متن کامل" این سخنرانی، منتشر نشده است... رنج‌ها و دردها و فریادهای فراوانی را در خویش حبس کرده‌ام. در انتظارم که اوضاع بیرونی، آرام گیرد تا آن‌گاه، حقایقِ تلخ را آشکار سازم. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻صراحت در بیان حقّ 🖇 «در بعضی از خیابان‌ها، چهار نفر آدم شریر یا فریب‌خورده وارد شدند و اغتشاش درست کردند.»(در دیدار مردم اصفهان، ۱۴۰۱/۸/۲۸). 🖇 «اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام، آسیب بزنند.»(همان). 🖇 «یک عدّۀ معدود به خواستۀ آمریکا، داخل خیابان‌ها آمدند.»(همان). 🖇 «[دشمنان] یک امتدادی هم متأسّفانه در داخل دارند؛ من ناچارم این را بگویم. ... فلان روزنامه‌، فلان فعّالِ فضای مجازی ...؛ اینها هم امتداد آنها هستند.»(همان). ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، 🖊 «شریر»، «فریب‌خورده»، «حقیر»، «امتداد دشمن» ... خطا، خطاست؛ جای هیچ توجیهی هم نیست و باید قاطع برخورد کرد. آن هم خطایی به این بزرگی که در متن آن، به «جان» و «مال» و «ناموس» و «ارزش‌ها» تعرض شد. چه سخن‌شان و چه عمل‌شان، در نهایت وقاحت و وحشی‌گری بود. اگر جماعتِ اغتشاش‌گر احساس کند که حاکمیّت، قاطعیّت ندارد و فقط شعار می‌دهد، پیشتر خواهد آمد و باز هم مرزها و حریم‌ها را خواهند شکست. باید از طریق اجرای قانون و اعمال مجازات سنگین، «بازدارندگی» ایجاد شود. اعتراض، رواست، امّا «رکیک‌گویی» و «قمه‌کشی» و «آدم‌سوزی» و «آدم‌کُشی» و ... باید با «پاسخِ سخت» روبرو شود. «امنیّت»، فصل مشترکِ دولت سکولار و دولت دینی است؛ و اینان، حداقل‌های امنیّت را از جامعه و خیابان و زندگیِ روزمرّۀ مردم سلب کردند و «دویست کُشته» بر جا نهادند. اگر بناست که «قانون» اجرا نشود، پاسخ «خون‌های ریخته‌شده» را چه کسی خواهد داد؟! هر کس که به ‌نوعی در این ماجرا، دخالت و حضور داشته است و زمینه‌ساز یا عامل بوده، باید به‌سختی مجازات شود. نظام با کسانی روبروست که «شریر»، «فریب‌خورده»، «حقیر» و «امتداد دشمن» هستند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نهراسیم ... وقتی "دفاع" می‌‌کنی، می‌گویند "توجیه‌گرِ نظام". وقتی "نقد" می‌کنی، می‌گویند "همیشه منتقد". وقتی "صریح" می‌نویسی، می‌گویند "بی‌اخلاق". وقتی "عینی" می‌نویسی، می‌گویند "ژورنالیست". وقتی "غیرت" می‌ورزی، می‌گویند "بی‌منطق". و ... . از دریچۀ ذهنِ فروبستۀ خویش می‌نگرند و می‌خواهند تو را نیز در مرداب سکوت، غرق کنند. امّا "تکلیف"، گره‌خورده به این "گفتن‌ها" نیست و از آنها رنگ و اثر نمی‌پذیرد. نباید "دکان‌دار" بود و "تسلیم تقاضا" شد، نباید "سلبریتی" بود و "بردۀ مخاطب" شد، نباید "سیاست‌زده" بود و "محتاج رأی" شد. فقط یک انسانِ بی‌هویّت و نامؤمن است که جهتِ حرکتش را غیر از "وجدانِ ایمانی"‌اش تعیین می‌کند. در جبهۀ فکری و فرهنگیِ انقلاب، باید خویش را ندید و طعمِ طعنه‌ها را چشید و دشنۀ دشنام‌ها را به جان خرید. "گفتنِ حقّ"، تیر و تازیانه دارد نه نان و نام؛ حقیقت‌خواهی، بر دیوار "وجاهت" و "معیشت" تکیه نکرده است. "سفرۀ انقلاب"، برای آنانی‌ست که "تمنّای شهوت" دارند و "سنگر انقلاب"، برای آنان که در "طلب شهادت" هستند. برچسب‌های "علم" و "عقلانیّت" و "اخلاق" نیز، ارزانی آنان که تشنۀ سرکشیدن جامِ اعتبار هستند؛ "مؤمنِ انقلابی"، حریص و اسیرِ این القاب و عناوین نیست. شهید آوینی را به نام "آقاسیّدمرتضی" می‌شناسیم، نه "استاد" و "دکتر". رها شویم از این تعلّقات صوری و توجّهات فریبنده. تاریخِ فردا، قضاوت خواهد کرد که کدام نوشته، شأن معرفتی دارد و جهت‌ساز است. شدن‌های باطنیِ تاریخ، تابعِ اعتباریّات بی‌خاصیّت و ظهوراتِ تهی‌مایه نیست. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱. "علی خضریان". نمایندۀ جوان مجلس. نه‌فقط جوان، بلکه "جوانِ مؤمنِ انقلابی". از آنهایی است که باید حاکمیّت، آکندۀ از آنها شود تا "دولت جوانِ حزب‌اللهی" شکل بگیرد. جزو "رویش‌های انقلاب" است. یکی چون او، ده‌ها ریزش را برطرف می‌کند. ۲. به دانشگاه رفته است تا با دانشجویان "گفتگو" کند. نه یک‌بار، بلکه بارها. در همین هفته‌های اغتشاش که بسیاری از نیروهای سیاسی، "روزۀ سکوت" گرفته‌اند و "زبان‌بریده" شده‌اند. او دانشگاه به دانشگاه می‌رود و "تبیین" می‌کند. بی‌ادّعا و خاکی. ۳. و نه به اقتضای وظیفۀ قانونی‌اش، بلکه به اقتضای وظیفۀ انقلابی‌اش. و ارزشِ اخلاقیِ کار او نیز از اینجا برمی‌خیزد. پس نه حقّ مأموریتی در کار است و نه گزارش کاری. إن‌شاء‌الله، ملائکۀ الهی برای او ثبت می‌کنند و اجرش محفوظ است. ۴. ساده‌زیست و متواضع است، و اخلاقی و متدیّن، و انقلابی و ارزش‌مدار. مانند دیگران، دچار "تعارض منافع" نشده است که با خود اندیشه کند که "باحجاب" و "بی‌حجاب‌بودن"، مهم نیست و من چندی دیگر، محتاج "رأی" هستم و چه بهتر که سکوت کنم! خیر! سخن "حقّ" را صریح می‌گوید و از ارزش‌های انقلاب، عقب‌نشینی نمی‌کند. ۵. و این‌چنین، لطیف و منطقی، خطوطِ قرمزش را بیان می‌کند و به طرف مقابل می‌‌گوید شرط گفتگو، هم نشکستنِ "حریمِ ارزش‌ها" است و هم زیرپاننهادنِ "حرمتِ قانون". ۶. آفرین به او. کاش چون او در مجلس، ده‌ها تن داشتیم. او از جمله همان حاکمانی است که رهبر انقلاب در بیانیۀ گامِ دوّم انقلاب، وعدۀ آنها را داده بود. بر مدار انقلاب، برقرار و ماندگار باد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻امام خمینی و حجاب (۱): دورۀ پیش از انقلاب 🖊 مهدی جمشیدی ۱. «در اسلام، زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد؛ بلکه زن می‌تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ... اسلام نمی‌خواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می‌خواهد شخصیّت زن را حفظ کند و از او انسانی جدّی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی‌دهیم تا زنان، فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. ... احترام و آزادی‌ای که اسلام به زن داده است، هیچ قانونی و مکتبی نداده است.»(صحیفۀ امام، ج۵، ص۲۹۴، ۷ دی ۱۳۵۷). مسألۀ حجاب زن، گره‌خورده با «شخصیّت اجتماعیِ» اوست؛ چنان‌که معنی و دلالت مستقیمِ بی‌حجابی، «شئ‌وارگی» و «عروسک‌شدگیِ» زن خواهد بود. در این صورت، زن به «ابزار هوس‌رانیِ مرد» تبدیل خواهد شد و شأنی جز این نخواهد داشت. «شئ‌وارگی» و «عروسک‌شدگیِ» زن یعنی فروکاهیده‌شدن زن به «بدن» و این‌که وجود زن، فلسفه و غایتی جز بدن او ندارد و تمام ارزش و جذابیّتش، برخاسته از بدنش است. بی‌حجابی نیز، «آشکارسازیِ بدن» است؛ زنِ بی‌حجاب، بدن خویش را به دیدگانِ دیگران عرضه می‌کند تا از طریق بدنش، «اعتبار اجتماعی» به دست آورد و دیده شود. زنِ بی‌حجاب، شئ و عروسک است و همچون وسیله و ابزار، و ازاین‌رو، بی‌شخصیّت. ۲. «ما همه‌گونه آزادی را به زن خواهیم داد؛ البتّه جلوی فساد را می‌گیریم ... . ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است، و با اثر بودن افراد در ملّت و مملکت است ... اگر بخواهند کاری خلاف عفت بکنند و یا مضر به حال ملّت ... جلوگیری می‌شود؛ و این، دلیل بر مترقی‌بودن است.»(صحیفۀ امام، ج۵، صص۵۲۰-۵۲۱، ۳ بهمن ۱۳۵۷). آزادی در منطق اسلام، چهارچوب‌مند است و مشروط به صلاح و سعادت است؛ یعنی انسان، دارای مصالح واقعی است و اگر در راه آنها گام بردارد، پیشرفت حقیقی کرده است و حرکت در جهت دیگر، فساد است. پس آزادی، در نسبت با «صلاح» و «فساد» تعریف می‌شود. دربارۀ زن نیز از صلاح و فساد، به «عفت» و «بی‌عفتی» تعبیر می‌شود؛ یعنی شکلی از آزادیِ زن، می‌تواند مولّدِ بی‌عفتیِ زن باشد. در این منطق، حدود آزادی را باید با ارجاع به «مصالح و مفاسد»، مشخص کرد، نه «نفسانیّتِ فردی یا جمعی». ۳. خبرنگار فرانسوی در نوفل لوشاتو ‏از امام خمینی می‌پرسد برخی از رسوم اسلامی مانند حجاب اجباری رها شده است. آیا در جمهوری اسلامی از نو اجباری‏‎ ‎‏خواهد شد؟‏‏ و امام پاسخ می‌دهد: «حجاب به معنای متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامی است، با آزادی مخالفتی‏‎ ‎‏ندارد؛ اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد. و ما آنان را دعوت می‌کنیم که به‏‎ ‎‏حجاب اسلامی روآورند. و زنان شجاع ما، دیگر از بلاهایی که غرب به عنوان تمدّن به‏‎ ‎‏سرشان آورده است به ستوه آمده‌اند و به اسلام پناهنده شده‌اند.‏»(صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۱، ۷ بهمن ۱۳۵۷). ازاین‌رو، «حجاب» در مقابل «بی‌عفتی» است نه در مقابل «آزادی». حجاب، «دیگریِ بی‌عفتی» است و چنانچه «حجاب» در میان نباشد، «بی‌عفتی» واقع خواهد شد. آنچه که «حریم‌دارِ عفت» است، حجاب است. پس «بی‌حجابی»، به‌طور ذاتی با «بی‌عفتی» تلازم دارد و زنِ بی‌حجاب، چه بخواهد و چه نخواهد، خدشه به «عفت» خویش وارد کرده است. این سخن به آن معنی است که بی‌عفتی، منحصر به «ارتباطاتِ لمسیِ نامشروع» نیست، بلکه «التذاذاتِ بصریِ نامشروعِ» نیز خلاف عفت است و چون بی‌حجابی، چنین زمینه‌ای را فراهم می‌کند، سازگار با «عفت» نیست. زنی که با برهنگیِ بدنش، بستر را برای «تمتّعاتِ دیداریِ مردان» فراهم می‌کند، برخلافِ «عفت» رفتار کرده است. زنی که «حجاب» را کنار می‌نهد، از «عفت» یا دست‌کم بخشی از عفتِ خویش عبور کرده است؛ چون این پوسته است که آن گوهر را حفظ می‌کند. نکتۀ دیگر این‌که امام خمینی در این مرحله، هر چند «حجاب اجباری» را نفی نمی‌کند، اما با ملایمت، زنان را به حجاب اسلامی، «دعوت» می‌کند. این مرحله، مرحلۀ «دعوت فرهنگی» است، اما مسأله این است که ایشان، اصل امکان «رسمی‌سازی» و «قانونی‌کردنِ» حجاب را انکار نمی‌کند و در عین حال می‌گوید خودِ زنانِ ایرانی در واکنش به آنچه از سوی تمدّن غربی بر آنها رفته است، حجاب اسلامی را برگزیده‌اند. همچنین امام خمینی، مسألۀ حجاب را به قلمرو «مناسباتِ تمدّن» نیز وارد می‌کند و می‌گوید «برهنگیِ زن»، برآمده از «تمدّن غربی» است و در اینجا، نزاع میان ما و تمدّن غربی درگرفته است. پس حجاب، مقوله‌ای است که «رگۀ تمدّنی» دارد و نباید آن را بی‌اهمّیّت و سطحی انگاشت. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻امام خمینی و حجاب (۲): دورۀ پس از انقلاب 🖊مهدی جمشیدی ۴. «وزارتخانه‌ها ... باز همان صورت زمان طاغوت را دارد؛ وزارتخانۀ اسلامی نباید در آن معصیّت‏‎ ‎‏بشود. در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌ها بروند ... لکن با حجاب شرعی باشند.»(صحیفۀ امام، ج۶، ص۳۲۹، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷). هنوز «یک ماه» از پیروزی انقلاب نگذشته است که امام خمینی، چنین توقعی را به صورت عمومی مطرح می‌کند. ایشان «معصیّت» را ملاک قرار می‌دهد و «اسلامی‌بودن» را با آن می‌سنجد و تصریح می‌کند که «حضور زن‌ها» در مراکز دولتی، برخلاف شرع نیست و نباید زن‌ها را در خانه‌ها «حبس» کرد، اما حضورشان مشروط به رعایت «حجاب شرعی» است. این سخن به آن معنی است که در نظر امام خمینی، باید «به محض پیروزی انقلاب»، دست‌کم «ظواهر شرعی» مراعات شود و این‌گونه نباشد که با وجود پیروزی انقلاب، همچنان همان «قالب‌ها» و «شکل‌ها»ی طاغوتی برقرار باشد. به‌این‌ترتیب، ایشان در این عرصه، «تقدّم کار فرهنگی و فکری» را بیان نکرده و فقط «اجرای حکم شرع» را طلبیده است؛ چراکه گویا بر این باور بوده که جامعه، دست‌کم این اندازه با شرع آشناست و می‌داند که نباید در سایۀ حکومت دینی، احکام شرع زیر پا گذاشته شوند و حجاب در عرصۀ عمومی نیز یکی از همین احکام است. امام خمینی نمی‌گوید اکنون در «روزهای آغازین انقلاب» قرار داریم و نباید برای اجرا کردن این احکام، «عجله» کرد و باید در ابتدا، «زمینه‌های فرهنگی» را به وجود آورد و «مقدّمه‌ها» را تدارک دید و آن‌گاه رعایت حجاب را «الزامی» کرد، بلکه بی‌پروا و آشکارا، تصریح می‌کند که یکی از شروط اسلامی‌بودن مراکز دولتی، ملاحظۀ همین ظواهر شرعی است و «اعتراض» می‌کند که چرا این وضع، تاکنون اصلاح نشده است. فهم اجتماعیِ ایشان این بوده که جامعه، نه‌فقط «کشش» و «ظرفیّتِ» اجرای حکم حجاب شرعی را دارد، بلکه این امر، «مطالبه»‌ و «خواسته»‌اش است و انتظار دارد که پس از وقوع انقلاب، دگرگونی فرهنگی پدید آید و «معصیّت‌های اجتماعی»، ممنوع شوند. درعین‌حال، روشن است که پاره‌ای زنان، همچنان به همان ارزش‌های نظام طاغوتی معتقدند و با وجود تحقّق انقلاب، حاضر نیستند حجاب اسلامی را برگزینند. هم‌اینان نیز پدیدآورندگان وضع بی‌حجابی در جامعه بودند و به‌گونه‌ای در جامعه ظاهر می‌شدند که اعتراض امام خمینی را برانگیخته بودند. سخن امام خمینی دربارۀ «الزام به حجاب»، معطوف به این بخش اندک از زنان است. ۵. «اسلام نمی‌گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند؛ ... با زن‌ها لخت بروند آنجا، و بعد زن‌ها لخت بیایند توی شهرها. مثل کارهایی که در زمان طاغوت می‌شد. ... اینها از آزادی، این را می‌خواهند؛ آزادیِ غربی می‌خواهند. ... اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزادی‌ها را که مادون فساد باشد داده. ... و ما تا زنده هستیم نمی‌گذاریم این آزادی‌هایی که آنها می‌خواهند ... تحقّق پیدا کند.»(صحیفۀ امام، ج۸، صص۳۳۸-۳۳۹، ۷ تیر ۱۳۵۸). از این گفته روشن می‌شود که با وجود «گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب»، همچنان فشار بخش اندکی از جامعه از برای رهاسازی حجاب در میان است و این‌گونه نیست که به صرفِ همان گفته‌های آغازین امام خمینی، بی‌حجاب‌ها تسلیم شدند باشند و حجاب در جامعه برقرار شده باشد، بلکه حتّی رفتارهایی در سطوح بالاتر از معصیّت نیز انجام می‌شده است و این امر، امام خمینی را واداشته است که واکنش نشان بدهد. در اینجا نیز منطق فرهنگیِ امام خمینی، همان است که بند قبلی مطرح کرده است؛ یعنی هم به حجاب، «اهمّیّت فراوان» می‌دهد و معتقد است که باید در همین گام‌های ابتدایی انقلاب، بر آن اصرار ورزید و آن را طلبید، و هم توقع دارد که نامتعتقدانِ بی‌حجاب، به صرف «پیروزی انقلاب» و عبور از نظام طاغوتی، به آن گردن بنهند و در عرصۀ عمومی، به مخالفت با احکام اسلام نپردازند. ایشان، «اسلام» را در برابر این رفتارها می‌نشاند و با استناد به اسلام، آنها را «باطل» می‌شمارد. در نظر ایشان، مسأله این نیست که آنها به اسلام، «اعتقاد» دارند یا ندارند، بلکه مسأله این است که از نظر اسلام، «فساد» چیست و نباید در جامعه، «تجاهر به فساد» صورت بگیرد. معیار مطلق و قطعیِ امام خمینی برای موضع‌گیری و تدبیر جامعه، «ارزش‌های اسلامی» است و ایشان به طور قاطع، غیر از این آن را فساد و تباهی می‌شمارد. از آنجا که این بخش از زنان و حامیان فکریِ آنها که جزو جریان روشنفکری هستند، از ادبیّات «آزادی» برای ملامت و نفیِ موضع امام خمینی استفاده می‌کردند، ایشان نیز سخن از آزادی به میان می‌آورد، اما این نوع از آزادی را «آزادیِ غربی» می‌انگارد. به‌این‌ترتیب، دامنۀ مناقشه به «تضادهای تمدّنی» کشیده می‌شد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حمله به رهبر انقلاب 🖊مهدی جمشیدی ۱. یکی از تلخ‌ترین واقعیّت‌ها در جریان اغتشاش، حملاتِ "انحصاری و متمرکز"، "وقیح و رکیک"، "اعتبارزدا و مشروعیّت‌سوز" به شخص رهبر معظّم انقلاب هست. در هیچ‌یک از جریان‌های قبلی، این اندازه حسّاسیّت منفی نسبت به ایشان وجود نداشت. آسوده‌خاطر و بی‌واهمه، لجن‌پراکنی می‌کنند. چرا؟! چون این "تصوّر" در ذهن‌شان شکل گرفته که نظام در "موقعیّتِ فرودست" قرار گرفته و "متزلزل" شده است. "تصوّر" کردند که کار نظام، تمام هست و در حال انقلاب‌کردن هستند! این امر، هم قدرت القای دشمن را می‌رساند و هم ساده‌لوحی این اشخاص را. و البتّه هر دو، امورِ برخاسته از قلمرو "روایت" هستند. روایت، نیاز به "دلیل" ندارد؛ همین قدر که "گفته" و "تکرار" شود کافی است، و آن اتّفاق مورد نظر در "ذهن مخاطب" رخ خواهد داد. فقط "نسبت" بدهید و "اصرار" بورزید. چندی نمی‌گذرد که همین نسبت‌ها(ی دروغین)، جای "حقیقت" خواهند نشست و موج‌ساز خواهند شد. چون خیال می‌کنند که نظام با فروپاشی، فاصلۀ زیادی ندارد، خباثت‌های درونی‌شان را آشکار می‌کنند؛ وگرنه این "کاسب‌کارانِ بی‌وطنِ بی‌هویّت"، اهل "هزینه‌دادن" نیستند. باید گفت احمق‌های بی‌ریشه! این نظام، "ریشه" دارد. انقلاب از عمق یک تاریخِ قدسی برخاسته و حاکی از یک هویّت اصیل و دینی است. ۲. برخی در حال پیمودن این گام‌ها هستند: الف. ارجاع سرچشمه و ریشۀ مشکلات به "رهبری" (به‌تعبیر خودشان، هستۀ سخت و ثابت و متمرکز نظام) که منطق حکمرانی و سیاست‌هایش، تولید بحران اجتماعی کرده است. ب. ادّعای "چانه‌زنی" با ایشان برای عقب‌نشینی و واقعیّت‌پذیری و اصلاح و خارج‌سازی ایشان از اطلاعات دست‌چین و گزینشی. ج. اسطوره‌سازی از خویش به‌عنوان منجی و گشاینده و طرفدار مردم در عین حضور در حاکمیّت برای فرار از پاسخگویی و فرافکنی. د. طرد "نیروهای انقلابیِ اصیل" به‌عنوان تندروهایی که وضع را تشدید و حاد می‌کنند و حتّی با رهبری نیز زاویه دارند و منحصرکردن معادلۀ قدرت به: خودشان (به‌عنوان نیروی حاکمیّتی و در عین حال، میانجی و مردم‌گرا و انعطاف‌پذیر) و مردمِ موردِ ادّعای‌شان (که همگی معترضِ منطقِ حکمرانیِ نظام هستند، اما واقعیّت ندارند و روایت هستند) و رهبری (به‌عنوان کانونِ قدرتِ متمرکز در اندیشۀ اینان). امّا آیا مشکل، "سیاست‌های کلی نظام" هست؟! و تا حال، "نوع حکمرانی"، غلط بوده است؟! و همه‌چیز، معطّل "اجازۀ رهبری" بوده است؟! و حالا در اثر "فشار اغتشاشات"، نظام حاضر به اصلاح شده است؟! و حجاب اختیاری، "مطالبۀ به‌حق" هست که به‌خاطرش باید نوع حمکرانی تغییر کند؟! و اغتشاشات بر "مردم" تکیه دارد و گویای ارادۀ مردم هست؟! ۳. چنین نیست. مؤمن باید "نظر خدا" را بگوید. آیا خدا راضی است به کشف حجاب و برهنگی و تبرّج؟ روشن است که خیر. اینجا سخن از "سلیقه" نیست. حجاب، "قانون خدا" است، نه‌فقط "قانون جمهوری اسلامی". البتّه هم خلاف شرع است و هم ناهنجاری، هنجار یعنی ارزشِ عمومی‌شده. حجاب در میان اکثریّت زنان ایرانی، یک هنجار است و از این جهت باید گفت کشف حجاب، ضدّهنجار است. و ما نگران تحمیل‌شدنِ موجِ "اباحی‌گری عملی" در جامعه هستیم. دو عامل در میان هست: "شبهه" و "شهوت". اوّلی، نظری‌ست و دوّمی، عملی. "تبرّج" از سنخ شهوت است؛ طغیان "میل" است؛ تمنّای "نفس" است. به قول علامه جعفری، حاصلِ "می‌خواهم" هست. چند اتّفاقِ همزمان دارد رخ می‌دهد: تثبیت‌شدن و هنجارشدنِ نسبیِ کشف حجاب، گسترشِ کمّیِ کشف حجاب (البتّه با شیب خیلی ملایم)، و فراتر رفتن از کشف حجاب و عریانی سایر قسمت‌های بدن. سلسله‌ای از برنامه‌های ضدّفرهنگی طراحی شده‌اند: صلح‌کل بودن و دافعه‌نداشتن، تساهل و تسامح نسبت به اباحی‌گری، بی‌غیرتی نسبت به ولنگاری، تعطیلی فریضۀ نهی‌ازمنکر، فراموشی حجاب به‌عنوان نماد هویّتی، بازگشت انگارۀ اسلام رحمانی، تن‌دادن به کثرت‌گرایی اجتماعی، اندولسی‌شدن جامعه، جرأت‌یافتن هرچه بیشتر بی‌حجاب‌ها، سست و رقیق شدن خطوط ارزشی و هنجاری جامعه و ... . ۴. حجاب باید "قانونی" هم باشد، آن هم برای کسانی که "لجاجت" دارند، وگرنه "اکثریّت مردم" با تربیت و مدارا و اخلاق و فرهنگ‌سازی، همراه می‌شوند. روش‌ها، اغلب مشکلاتی دارند و در عمل، اصلاح می‌شوند. در اینجا نیز همین‌طور. اصلاح، لازم است، اما اصلاح به معنی "قانون‌زدایی از حجاب" و "رواجِ حجابِ اختیاری" و "ولنگاری" نیست. آنان که فرهنگ عمومیِ ایرانیان را می‌شناسند، می‌دانند که اتّفاقات خیابانیِ اخیر، هیچ نسبتی با متانت و نجابت و صبوری و خویشتن‌داریِ ایرانیان ندارند. "اقلّیّتِ قانون‌شکن"، نمایندۀ مردم ایران نیستند. میخواهند با "فشارِ روایتِ دروغ" و "زورِ خشونتِ عریان"، خودشان را به جامعۀ ایران "تحمیل" کنند. آری، "آداب دیکتاتوری" را به‌خوبی فراگرفته‌اند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯🔊 🔰 به مناسبت هفته پژوهش 🔹نشست علمی دلایل گریز از پژوهش‌های عینی در علوم انسانی 🎙با ارائه: 🔸 ⏰ یکشنبه 27 آذرماه ۱۴۰۱ 🏢 تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 🆔 @iictchannel
🔻امام خمینی و حجاب(۳): دورۀ پس از انقلاب 🖊 مهدی جمشیدی ۶. امام خمینی در پاسخ استعلام در مورد‏‎ ‎‏تعرض به بانوان بی‌حجاب می‌گویند: «کسی حقّ تعرض ندارد و این‌گونه دخالت‌ها [ی قهری و یدی نسبت به حجاب زنان در خیابان] برای مسلمان‌ها ‏‎[یعنی مردم عادی] ‎‏حرام است، و باید پلیس و کمیته‌ها از این‌گونه جریانات جلوگیری کنند.‏»(‏‏صحیفۀ امام، ج۱۲، ص۵۰۲، ۱۳ تیر ۱۳۵۹). این‌گونه وقایع، به دست بخشی از نیروهای انقلابی رقم خورد که بعدها به «چپ مذهبی» تبدیل شدند و در دهۀ هفتاد نیز نام «اصلاح‌طلب» را برای خویش برگزیدند. اینان که تمایل‌شان به انقلاب، بیش از هر چیز، ریشه در «احساس» و «هیجان» داشت، از همان آغاز، پرچم رفتارهای ناموجّه و نامشروع را برافراشتند و مواجهه‌های بسیار غلطی را با بی‌حجاب‌ها و کم‌حجاب‌ها در پیش گرفتند. البتّه حتّی در سال‌های پس از این نیز که مواجهۀ خود را به سطح نرم و تذکّر زبانی فروکاهیدند، رفتار خویش را تغییر ندادند و به بدترین شکل، نهی‌ازمنکرِ زبانی می‌کردند. کسانی‌که در دهۀ شصت با اینان معاشرت و ارتباط داشتند، روایت‌های تلخی را از رفتارهای نابخردانه و نامشروع اینان نقل می‌کنند که با گفته‌های اینان در دهۀ هفتاد، شکاف بسیار زیادی دارد. مسیر اینان در آن زمان، «فاشیسمِ فرهنگی» بود و از دهۀ هفتاد به این سو، به طرف «لیبرالیسمِ فرهنگی» چرخش کردند. گذشته از این، سخن امام خمینی در این بند، دو دلالت مهم دارد. نخست این‌که امام خمینی، «نهی‌ازمنکرِ زبانی» را نسبت به بی‌حجاب‌ها نفی نمی‌کنند و بر این باور نیستند که کسی حقّ ندارد در این زمینه، «تذکّر» بدهد، بلکه ایشان تنها، «نهی‌ازمنکرِ یدی» را از حوزۀ مسئولیّت‌های عمومی و توده‌ای خارج می‌کند و اجازه نمی‌دهد که عامّه در آن وارد شوند. دیگر این‌که ایشان از وجود چنین رفتارهایی نتیجه نگرفته‌اند که باید حجاب الزامی، برچیده شود، بلکه حجاب الزامی را تأیید کرده‌ و مواجهۀ فرازبانی با آن را به نیروها و نهادهای قانونی وانهاده‌اند. میان این آفت و آن حکم، تلازمی برقرار نیست و نباید با این توجیه، از حکم الهی عقب نشست و بی‌حجابی را روا شمرد. ۷. «حجابی که اسلام قرار داده است، برای حفظ‏‎ ‎‏آن ارزش‌های شماست. هرچه را که خدا دستور فرموده است ـ چه برای زن و چه برای‏‎ ‎‏مرد ـ برای این‌است‌که آن ارزش‌های واقعی که اینها دارند - و ممکن است به واسطۀ‏‎ ‎‏وسوسه‌های شیطانی یا دست‌های فاسدِ استعمار و عمالِ استعمار، پایمال می‌شدند - ... زنده بشود.»(صحیفۀ امام، ج۱۹، ص۱۸۵، ۲۲ اس‍ف‍ن‍د ۱۳۶۳). در اینجا، سخن بر سر آن است که «احکام الهی»، تابع «مصالح و مفاسد حقیقی» هستند و این‌گونه نیست که میان حجاب و بی‌حجابی، «تفاوت واقعی» وجود نداشته باشد. انسان به صورت تکوینی، دارای سلسله‌ای از «ارزش‌های قدسی» است و باید در مسیر زندگی نیز به گونه‌ای «انتخاب» کند که این ارزش‌ها از حالت «بالقوّه» به حالت «بالفعل» حرکت کنند و شکوفا شوند. ازاین‌رو، فقط آن دسته از انتخاب‌های فرهنگیِ انسان که در این راستا قرار دارند و «حیات فطری» و «کمال معنوی» در انسان را در پی می‌آورند، مشروع و مجاز هستند. احکام دین در نسبت مستقیم با همین حیات باطنی است که وضع شده است و از این جهت باید گفت دین یک «مبنای واقعی» و «استناد عینی» دارد. از طرف دیگر، ایشان افزون بر هوای نفس و وسوسۀ شیطان، برنامۀ فرهنگیِ «استعمار غربی» را نیز محرّکِ بی‌حجابی معرفی می‌کند. پس عالَم تجدّد در مقابل کمالِ معنویِ انسان و جوشش ارزش‌های فطری در او ایستاده است و می‌خواهد طاغوت را بر سبک زندگی، حاکم گرداند. ۸. «و از جوانان، دختران و پسران، می‌خواهم که استقلال و آزادی و ارزش‌های‏‎ ‎‏انسانی را، ولو با تحمّل زحمت و رنج، فدای تجمّلات و عشرت‌ها و بی‌بندوباری‌ها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عُمال بی‌وطن به شما عرضه‏‎ ‎‏می‌شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهی شما و اغفال‌تان از‏‎ ‎‏سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگی‏‎ ‎‏کشیدن‌تان و مصرفی‌نمودن ملّت و کشورتان، به چیز دیگر فکر نمی‌کنند.‏»(صحیفۀ امام، ج۲۱، ص۴۱۷، ۱۴ خرداد ۱۳۶۸). نسل جوان در برابر دو انتخاب قرار گرفته است: در یک سو، «ارزش‎مداری» است و در سوی دیگر، «بی‌بندوباری». راه دوّم، از سوی غربِ استعماری به ما عرضه می‌شود و تمدّنِ غربی می‌کوشد از این طریق، سلطۀ خود را بر ما مستقر سازد. مسألۀ پشت‌پردۀ آزادی‌های معطوف به مناسبات ضدّاخلاقی و حجاب، همین است که نسل نو در هاضمۀ فرهنگیِ تجدّد، از میان برود و توان رویارویی خویش را ببازد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi