eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.7هزار دنبال‌کننده
547 عکس
150 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻دعوت به مناظره 🖊 مهدی جمشیدی ۱- من به دلایلی که در بندهای پیش رو می‌آیند، هیچ تمایلی به مطالعه و نقد نوشته‌های آقای محسن حسام‌مظاهری ندارم، اما متن اخیر ایشان که مشتمل بر «تحریف آشکار» و «تخریب موذیانه» نسبت به منطق حکمرانیِ آیت‌الله خامنه‌ای بود، مرا به موضع‌گیری قاطع و صریح واداشت. گویا او نیز دریافته است که می‌توان با «روایت‌پردازیِ دروغین» به جان نظام افتاد و موریانه‌وار، چهارچوب‌های هویّتی و سرمایۀ اجتماعی‌اش را جَوید. براین‌اساس، ایشان را به «مناظرۀ عمومی و زنده» دربارۀ آنچه که نوشته است دعوت می‌کنم. نباید نوشت و گریخت، بلکه باید نشست و پاسخ گفت. ۲- نمی‌دانم «تکرارِ ملالت‌بارِ یک تک‌ایده» را باید چه نام نهاد. وی آن‌قدر سخن ابتدایی‌اش را «تکرار» کرده است که نخوانده می‌توان حدس زد که چه نوشته است. این‌همه اصرار بر تکرار و بازگفتن، مایۀ شگفتی‌ست. ما با «تداومِ بی‌حاصلِ یک فکرِ بی‌کشش و نحیف» روبرو هستیم. او زیر «آوارِ کلیشه» مانده است و رهایی ندارد. نوشته‌هایش کمترین نشانی از «طراوت» و «تازگی» و «نشاط» و «پویایی» ندارند و از یک نقطه، فراتر نمی‌روند. او همه‌چیز را از «یک دریچه» می‌بیند و تفسیر می‌کند. ۳- از سوی دیگر، داشته‌اش همین است و بس. همین «تک‌ایده»، شده است «خودِ او» و ازاین‌رو، انکارش هم نفیِ خودش است. در واقع، این اصرار برای او، حیثیّتی شده است و دفاع او از آن، «هویّتی» است نه «حقیقتی». او ناشیانه به‌جای این‌که دست‌کم به بهانۀ تغییر قلمرو مطالعاتی یا تجدید مسألۀ معرفتی، این ایده را به خاک بسپارد و از آن گذر کند، خاکِ تعصّب بر باقی عمرش ریخته است. او نه «شهامتِ بازگشت» دارد و نه «زیرکیِ عبور»، بلکه «متوقف» مانده است و در پیلۀ تنگ و تاریکِ یک ایده، دست‌وپا می‌زند. ۴- اما همین تک‌ایده نیز، آفریدۀ خودش نیست، بلکه «اقتباسی» است. این ایده در «جامعه‌شناسیِ دین»، رونق داشته و شاید نخستین بار، علی شریعتی آن را به صورت تفصیلی و مقایسه‌ای به ادبیّات اجتماعی ما وارد کرده است. در دهۀ هفتاد، این ایده به دست جریانِ «روشنفکریِ سکولار» افتاد و اینان از آن برای تقابل با انقلاب و الگوی دین‌داریِ برآمده از آن بهره بردند؛ هر چند در نقطۀ مقابل علی شریعتی حرکت کردند و بر وی تاختند. او پس از دهه‌ها، تازه از راه رسیده است و همان را تکرار می‌کند تا شاید با موج‌سواری بر آن، خاکریزی برای حمله به انقلاب بسازد. پس کار او، «تکرارِ تکرار» است. وی قدرتِ «آفرینشِ فکری» ندارد و ذهنش زاینده نیست. «متوقف در گذشته» است، نه «متّکی بر گذشته». اندیشه‌اش، «گره‌یاب» نیست و هنر «مسأله‌پردازی» ندارد. ازاین‌رو، یک ایدۀ نخ‌نما و پوسیده را به میدان آورده است. ۵- تأسّف‌بارتر این‌که «پاسخ» او نیز خلّاقانه نیست، بلکه «تکراری» و حتّی «غلط» و «متناقض» است. بدون شک، او در این زمینه، صدها قدم از علی شریعتی عقب‌تر است. یکی از سخنرانی‌های علی شریعتی در پنجاه سال پیش، بر آثارِ امروز او ترجیح دارد؛ چه از جهت «عمقِ فهم» و چه از جهت «اتقان تدبیر». حتّی همین مقایسۀ محدود و موردی نیز مرا شرمنده می‌سازد؛ چراکه با نوشته‌هایی مواجهیم که عقب‌ماندگیِ معرفتیِ رسوایی را به نمایش می‌گذارند. او هرچه توانسته، مسأله را خراب کرده است؛ تا آنجا که باید گفت سهم او، «خراب‌کردن مسأله» بوده است. تصوّر کرده که می‌تواند با «دستکاری‌های کودکانه»، قدمی به پیش بردارد، درحالی‌که حتّی توان «بازتولید گذشته» را نیز نداشته است. ۶- جالب این‌که وی تاکنون از «ظاهرگرایی» می‌نالید و بر «مناسک» می‌تاخت، اما این‌بار در نوشته‌اش بر «باطن‌گرایی» شمشیر کشیده و «معنا» را ملامت کرده است. تعجب نمی‌کنم از این تناقض‌های بزرگ؛ چون آنچه که می‌نویسد «عداوت» است نه «علم». می‌خواهد بر تن انقلاب، «زخم» بنشاند نه «مرهم». ذهنش از جامِ «لجاجت» می‌نوشد و دلش با «کینه»، عقد اخوت بسته است. ازاین‌رو، هرچه که می‌نویسد «نیش» است و «حاشیه» و «طعنه» و «وارونه‌نمایی». حقیقت، حلقۀ مفقودۀ نوشته‌هایش است. نوشته‌های او، «واقعیّت‌های دینیِ جامعۀ ایران» را منعکس نمی‌کنند، بلکه از «واقعیّت‌های درونیِ او» حکایت می‌کنند؛ چنان‌که نشان می‌دهند که او چه می‌خواهد و در پی یافتن کدام دستاویز برآمده است. آنچه که در نظر او مهم است، نه یکپارچگیِ دستگاهِ معرفتی‌اش است و نه واقع‌نماییِ گفته‌هایش، بلکه فرسودن اسلامِ انقلابی و انکار فتوحاتِ فرهنگیِ انقلاب است. می‌خواهد انقلاب را ناکارآمد و شکست‌خورده معرفی کند. ما با یک نیرویِ شبه‌علمیِ کمین‌کرده مواجه هستیم که در پوشش دین‌پژوهیِ جامعه‌شناختی، کارنامۀ فرهنگیِ انقلاب را همانند کارشناسان و تحلیل‌گرانِ غرب‌نشین تحلیل می‌کند. امروز باید با این «دیگری‌های ایران‌نشین»، دست‌به‌گریبان شد و آنها را به میدانِ کارزارِ فکری افکند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حماقت‌ها و شکست‌ها 🖊 مهدی جمشیدی ۱- وعده داده بودند که در این سه روز، چنین‌وچنان خواهند کرد و در مقابل جمهوری اسلامی خواهند شورید، اما هیچ غلطی نکردند. مردم، سرگرمِ زندگیِ روزمرّه‌شان بودند و خیابان‌ها «آرام» و شهر در «امن‌وامان» بود. دیگر شکی نیست که این به‌اصطلاح جنبش‌شان، «شکست» خورده است. در خیابان‌های شهر تهران پرسه زدم و حال‌وهوای مردم را مشاهده کردم؛ گویا هیچ اتّفاقی رخ نداده است. «زندگی»، در جریان است؛ البتّه نه «زندگیِ لجنی» که جریان اغتشاش در پی‌اش بود، بلکه همان «زندگیِ ایرانی و اسلامیِ خودمان». ۲- باید این «شکست» را دید و بر آن تمرکز کرد. ما نباید آن را از نظر دور بداریم و از آن غفلت کنیم. آن‌همه اسباب و آدم و طرح و ... برای «جنگ ترکیبی» تدارک دیده بودند، اما نتیجه شد این. این شکست، «درس‌آموز» است برای آنها و «افتخارآفرین» است برای ما. بر دل سیاه‌شان حسرت ماند و اینک باید جرعه‌جرعه، «حرص» و «داغ» و «درد» بنوشند و مسیرِ تکراری و بی‌حاصلِ «خودانتقادی» را در پیش بگیرند و از خویش بپرسند که چه کردیم که چنین شد. احمق‌ها، همچنان «نسخه‌های نخ‌نمای چهل‌سال گذشته» را تکرار می‌کنند و توقع دارند که تیرشان بر هدف بنشیند. ۳- همراهان با اغتشاش را نیز نباید از یاد برد؛ چه نیروهای هنری و ورزشی و چه نیروهای سیاسی. «اصلاح‌طلبان» همچون همیشه، در کنار جریان اغتشاش بودند و از آنها دفاع کردند، بلکه بیش از این، باید گفت «مقدّمه‌ها» و «زمینه‌ها»ی این اغتشاش، حاصل «فضاسازی‌های منفیِ اصلاح‌طلبان» بود. این جریان سرتاپا فساد و خائن، تا نظام جمهوری اسلامی را «استحاله» نکند و ما را به یکی از اقمار و جوامع پیرامونیِ «غربِ استعماری» تبدیل نکند، آرام نخواهد نشست. ذاتش، تباهی و انحراف است؛ چنان‌که دیدیم محمّد خاتمی، بیانیه‌ای صادر کرد و در آن بدون این‌که حتّی نامی از «اسلام» به میان آورد، از شعار مبتذلِ «زن، زندگی، آزادی» دفاع کرد. هرچه از آلودگیِ اندیشه‌گی که در درون داشت، بیرون ریخت و همین موجب خواهد شد که میان او و نظام، هرچه بیشتر و جدّی‌تر، «خطوط قرمزِ ‌تجدیدنظرنشدنی» ترسیم شود. ۴- گروهی از «نیروهای خودی» نیز بودند - و البتّه هستند - که «تحلیل‌های غیرخودی» داشتند و (شاید) گمان می‌کردند ما به‌واقع، با یک «جنبش» روبرو هستیم و این جنبش، برآمده از «ناکارآمدیِ نظام» است. اینان در این مدّت، یا در فضای عمومی و رسانه‌ای، «روزۀ سکوت» گرفتند و عافیت‌طلبانه و مصلحت‌اندیشانه، «جهاد خاموشی» را انتخاب کردند تا مبادا غبارِ «مبارزه» و «انقلابی‌گری» بر چهره‌شان بنشیند، یا همچون جریان لیبرالیستیِ اصلاحات، زبان به «انتقاد از نظام» گشودند و «حکمرانی» و «سیاست‌های کلّی» را به محکمه کشاندند. این جریان، همچنان نیز فعّال است و می‌خواهد از آنچه که در خیابان‌ها رخ داد، «باج‌گیریِ سیاسی» کند و نظام را به «دگرگون‌ساختنِ منطقِ حکمرانی»‌اش وادارند. در واقع، اینان با «نظریۀ نظامِ انقلابی»، سر سازگاری ندارند و می‌خواهند از نظام، «انقلاب‌زدایی» کنند. تصوّر روایت‌زده‌شان این است که چون جامعه از «ایدئولوژیِ انقلابی» عبور کرده و جذابیّت‌های نخستین و دهۀ شصتیِ انقلاب اسلامی، رنگ باخته‌اند، باید برای این‌که در قدرت بمانیم و بدنۀ اجتماعیِ خویش را از دست ندهیم – و نه برای این‌که انقلاب، محفوظ بماند – «تجدیدنظرهای ایدئولوژیکِ» خویش را در لفافۀ فریبندۀ «بازاندیشی در حکمرانی»، صورت‌بندی کنیم و به خورد نظام بدهیم. ۵- من ادّعا نمی‌کنم که تودۀ مردم از وضع موجود، راضی هستند و هیچ گلایه‌ای ندارند. معیشتِ مردم به‌سختی می‌گذرد و تلاطم‌های اقتصادی، آزارشان می‌دهد. امثال من نیز چون در زندگیِ خودمان، طعم این دشواری را می‌چشیم، نیازی به فهم و درکِ بیرونی و محقّقانۀ معیشت مردم نداریم. بااین‌حال، مسأله این است که اولاً مردم می‌دانند که بلایا و مصائب اقتصادی، به‌جامانده از «دولت اعتدال‌گرای برجام‌زده» هستند و ما امروز باید چوب آن «گذشتۀ تهی از کار و اقدام و عمل» را بخوریم؛ ثانیاً مردم بر این باورند که باید علاج دشواری‌های معیشتی را در «سایۀ نظام جمهوری اسلامی» دید و دریافت که هیچ گزینه‌ای جز این نظام نمی‌تواند گره‌گشا باشد؛ ثالثاً مردم می‌بینند «دولت انقلابی» در تب‌و‌تاب است و روز از شب نمی‌شناسد و در حال اصلاح وضعِ معیشت است؛ رابعاً مردم احساس کرده‌اند که بساط «تبعیض» و «فساد» و «ویژه‌خواری» در دولت برچیده شده و این دولت، آن «دولت اشرافی» نیست. مردم، «دلیل‌های فراوان» برای «امیدواری» دارند و امروز نیز در انتظار هستند تا این امیدها در آیندۀ نزدیک، به بار بنشینند. تحلیل من از آینده، روشنی و گشودگی و پیشروندگی هرچه بیشتر است. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درس‌گفتار: منطقِ تحلیلیِ رهبر معظّم انقلاب https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تقدیر دو بخش از جنبش دانشجویی: فتوحات تاریخیِ جنبش دانشجوییِ انقلابی 🖊مهدی جمشیدی ۱- جنبش دانشجویی، گرفتار یک زائدۀ مزاحم و پُرمدّعا بود که خاصیّتی جز هوچی‌گری نداشت. این بخشِ فرسایش‌گر، مستقل نبود و از غربِ استعماری، خطّ می‌گرفت و با ایدئولوژی‌های غربی، احساسِ هم‌ذات‌پنداری می‌کرد. البتّه حتّی در این اخذ و اقتباس نیز ریزه‌خوارِ روشنفکریِ سکولار بود و به واسطۀ آنها، ایدئولوژی‌های غربی را شناخته بود. این جریانِ دنباله‌رو و مقلّد، هیچ‌گاه وارد وادیِ خلّاقیّتِ فکری نشد و اندیشه‌ورزی را تجربه نکرد. در واقع، بدنۀ اجرایی و عملیاتیِ حزب‌های غرب‌گرا بود که در هنگامه‌های انتخاباتی، نقش «بسیج‌گری» و «هوچی‌گری» را به طور همزمان ایفا می‌کرد. به بیان دیگر، ابزاری بود برای «فشار اجتماعی» که بیش از هر چیز، «کارکرد انتخاباتی» داشت. فعّالان این جریان با تکرار طوطی‌وارِ ایدئولوژی‌های غربی، در پی ایجاد اعتبار دانشگاهی و سیاسی برای خود بودند. این یعنی ما با یک جریان «بی‌ریشه» و «غیربومی» مواجه بودیم که به تمدّن تجدّدی، وفادار بود و می‌خواست در قامت سرباز آن ظاهر شود. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، شعار دموکراسی سر می‌داد و دغدغه‌های روشنفکرانه داشت، اما با کار جهادی و خدمات اجتماعی، بیگانه بود و کمترین فهم و درکی از آن نداشت. گفتگو، گفتارش بود نه منطقش. تهی‌مایه بود و خودخواه، بی‌استدلال بود و غوغاسالار. ۲- جنبش دانشجوییِ تجدّدی، چون هم «مصرف» می‌شد و هم «تاریخ انقضاء» داشت، تمام شد و به گِل نشست. در حالی نعره‌های پرچم‌داران این جنبش به خاموشی گرایید که نه «آرمان‌ها»یش ماندگار شدند و نه «آدم‌ها»یش. مانند «غبار»، فرونشست، درحالی‌که مدّعی «طوفان» بود و خود را صحنه‌گردانِ تاریخ فردا می‌انگاشت. البتّه امروز، نه این‌که هواداران این جنبش نباشند، هستند اما «بی‌قدرت» و «بی‌اثر» و «منزوی». به طور طبیعی و در نتیجۀ خطاهای بزرگ و تکراری، به «حاشیۀ تاریخ» طرد شده‌اند و مشغول دغدغه‌های گعده‌ای و ناپختۀ خودشان هستند. در واقع، همچون «ته‌مانده‌های یک دورۀ تاریخیِ تمام‌شده»، حس زیادی‌بودن دارند و می‌خواهند از جامعه‌ای که به آنها بی‌اعتنایی کرد و «راه دیگری» را برگزید، «انتقام» بگیرند. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، امروز آن‌قدر «مبتذل» و «حقیر» شده است که برخلاف گذشته، شأن شبه‌روشنفکریِ خویش را هم مراعات نمی‌کند؛ چنان‌که برای «کشف حجاب»، یقه چاک می‌دهد و برای «غذاخوری مشترک»، شیشه می‌شکند و در «رکیک‌گویی»، گوی سبقت را از اراذل ربوده است. این همه «انحطاط» و «تنزّل»، سرانجام این بخش از جنبش دانشجویی است. روشن است که این بخش، برآیندِ جنبش دانشجویی نیست و نباید این اقلیّتِ لاابالی و بی‌بندوبار را ملاک قضاوت قرار داد و همگان را همچون اینان انگاشت. ۳- بخش اصلی و زندۀ جنبش دانشجویی، «هویّت اسلامی و انقلابی» داشته و دارد. از آغاز طلوع آفتاب انقلاب، سربرآورد و جوشید و خروشید و امروز نیز هست و حیات دارد؛ با این تفاوت که نسبت به گذشته، پخته‌تر و کمال‌یافته‌تر شده است. جنبش دانشجوییِ انقلابی، چون برآمده از تاریخِ انقلاب است، «ریشه‌دار» است و از بیرون، «تحمیل» نشده است. سخنش، همان سخن انقلاب و مردم انقلابی است در کالبد ادبیّات فاخرِ دانشگاهی. هم «حامیِ وفادار» است و هم «منتقدِ دلسوز». هم «گفتگومدار» است و هم «غیور». هم اهل «اندیشه‌ورزی» است و هم اهل «کنشگریِ اجتماعی». هم «نکته‌دان» و «ریشه‌یاب» است و هم «مؤمن» و «انقلابی». خالق «رویدادهای درخشنده» است که در دهۀ اخیر، موارد متعدّدی از آن را مشاهده کردیم. نیروی پیشرانِ جامعه است، اما تلاطم‌زیست نیست. مسأله‌ها و دغدغه‌هایش نسبت به دهه‌های گذشته، بسیار ارتقا یافته‌اند؛ هر چند در همان خطّ هستند و از اصالت‌های اوّلیّه نبریده‌اند. کوته‌نگر نیست و سودای «تمدّن‌پردازیِ اسلامی» دارد. در واقع، پرسش‌هایش تمدّنی شده و چشم‌اندازش وسعت یافته است. به‌حقّ باید گفت آیت‌الله خامنه‌ای توانسته در طول دهه‌های گذشته، ذهنیّت این پاره از جنبش دانشجویی را به سمت‌وسویی هدایت کند که از آن، انسان‌های انقلابی و تمدّنی برمی‌آید. پس این کمالات و فتوحات، ریشه در آن هدایت فکری و معنوی دارند و هم‌جهان و هم‌افق با حرکتِ تکاملیِ انقلاب هستند ... 🖇 متن کامل در خبرگزاری شبستان: http://shabestan.ir/detail/News/1237995
🔻واقعیّت‌های کمّی و کیفیِ جامعه 🖊 مهدی جمشیدی ۱- فرض کنید تعداد اغتشاش‌گران، بسیار بیشتر از صد هزار نفر باشد؛ حتّی یک میلیون نفر. اما این نسبت را با جمعیّت ایران بسنجید؛ نگران‌کننده و غیرعادی نیست. در جامعه‌شناسیِ سیاسی، بحث جالبی وجود دارد دربارۀ «حد طبیعیِ تعدادِ مخالفان یک حکومت». عددها و درصدهایی که بیان می‌شود، برای ما که تصوّر می‌کنیم حتّی یک میلیون نفر زیاد است، مایۀ شگفتی است. درصدهایی که برای وجود مخالفان یک حکومت اعلام می‌شود، بسیار بیش از اینهاست. همچنین وجود و حضور مخالفان سیاسی، خاصِ حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی نیز نیست، بلکه همۀ حکومت دارای حجم درخور توجّهی از مخالفان سیاسی هستند که اصل و اساس حکومت را برنمی‌تابند یا نسبت به سیاست‌های بنیادین آن، مخالفت دارند. اما وقتی می‌خواهند دربارۀ نظام جمهوری اسلامی قضاوت کنند، از همان «رقم‌های طبیعی» و «درصدهای عادی»، وجود «بحران» را نتیجه می‌گیرند و حکم به زوال و فروپاشی نظام می‌کنند، درحالی‌که در دولت‌های خود، می‌کوشند با «سازوکارهای بازدارنده» و به صورت رسمی، این جمع را مهار کنند. ۲- این مخالفان، «نوپدید» نیز نیستند. شهید بهشتی در یک سخنرانی در سال‌های آغازین انقلاب می‌گفت از میان «بیست‌ویک‌ میلیون نفر» که واجد شرایط رأی‌دادن هستند، «شانزده میلیون نفر» به قانون اساسی رأی دادند و «پنج میلیون نفر» با آن مخالفت دارند. این رقم در آن سال‌ها که سرشار از شور و حرارت انقلابی بود و امام خمینی نیز مقبولیّت اجتماعیِ آنچنانی داشت، جالب است. شهید بهشتی در مقابل این تعداد، تصریح می‌کند که چون اینان در این جامعه زندگی می‌کنند و اکثریّت افراد این جامعه نیز این قانون اساسی را پذیرفته‌اند، باید به «قانون» گردن بنهند و «سرکشی» نکنند. انقلاب از همان «آغاز» نیز مخالفانی داشته است و این‌گونه نبوده است که «سیاست‌های نظام»، دشمن‎‌تراش و مخالف‌ساز باشد. در همان زمان نیز وقتی امام خمینی از مردم سخن می‌گفت، مقصودش «اکثریّت مردم» بود، نه «همۀ مردم». بنابراین، حتّی «مخالفان چند میلیونی» نیز نباید ما را نگران کنند. اینان چهل‌وچند سال است که بودند و کاری از پیش نبردند. ۳- نکتۀ دیگر این‌که نباید «هیجان‌زدگان» و «فریب‌خوردگان» را جزو مخالفان قلمداد کرد؛ چون اینان پس از مدّتی که حقایق آشکار شدند، «ریزش» خواهند کرد و از دایرۀ جریان اغتشاش، «خارج» خواهند شد. این قبیل جریان‌ها که در مقابل انقلاب شکل گرفته‌اند، همواره با گذر زمان، «افولِ کمّی» و «سقوط عددی» پیدا می‌کنند، بدون آن‌که این امر ناشی از سرکوب باشد. در دورۀ اخیر که قدرت «کج‌روایت» و «تحریف» و «دروغ‌پراکنی» به‌شدّت افزایش یافته است، این وضعیّت برجسته‌تر و عمومی‌تر هم شده است. ازاین‌رو، باید بر روی «ریزش‌ها» و «جداشدن‌ها»ی برخاسته از «روشنگری‌ها» و «تبیین‌ها»، حساب جدّی باز کرد. ۴- از این گذشته، نباید همۀ اعتراض‌ها را «یکسان» و «مشابه» انگاشت و تصوّر کرد که نظام با یک «جماعت به‌هم‌پیوسته» و «جبهۀ همگون» روبرو است و همه، «یک سخن» و «یک مطالبه» دارند. آنان که در پی شعار «زن، زندگی، آزادی» هستند، اقلیّت بسیار اندکی هستند و بدنۀ اجتماعی ندارند. مسأله‌ای که عمومی و توده‌ای و اعتراضِ جدّی و مطالبۀ فراگیر است، «وضع معیشتی» است. اکثریّت مردم، نگران وضع اقتصایِ خویش هستند و به‌سختی زندگی می‌گذارند. سیاست‌های دولت اعتدال‌‌گرا، آتش سوزنده‌ای بود که به جان سفرۀ مردم افتاد و نان‌شان را ربود. البتّه این امر نیز مبتنی بر مردم‌سالاری بود و نتایج انتخاب اشتباه بخشی از مردم، به همۀ مردم بازگشت. این عدّۀ انبوه، معترض هستند، ولی «مخالف سیاسی» و «برانداز» و «دگراندیش» نیست، بلکه مردمی هستند که فارغ از جریان‌های سیاسی، فقط خواهانِ اصلاحِ وضع معیشت هستند. اگر هم «فریاد» می‌زنند، فریادشان «ماهیّت اقتصادی» دارد و به محض این‌که گره‌های معیشتی‌شان گشوده شود، «خاموش» می‌شوند. پس نارضایتی‌شان، «عمیق» و «ریشه‌ای» نیست. ما وارث تلخ‌ترین دوران انقلاب هستیم که به دست نیروهای تکنوکرات در دولت اعتدال‌گرا رقم خورد و با آمدن دولت جدید نیز، به‌ سرعت وضع تغییر نخواهد کرد. ۵- درعین‌حال، این عدّه به دولت کنونی، «امید» بسته‌اند و «در انتظارِ» به‌ثمرنشستن سیاست‌های جدید آن هستند؛ یعنی احساس نمی‌کنند که در تعلیق‌اند و آینده‌ای ندارند و نظام، تحرّکی ندارد. این امر، تکلیف «دولت انقلابی» را بسیار سنگین و تاریخی می‌کند. این دولت می‌تواند با «چرخش‌های شتابانِ» خویش، در نقش «ساختارِ مولّدِ پیچ تاریخی» عمل کند و جامعه را از این چالش عبور دهد و «موقعیّت اجتماعیِ انقلاب» را برای همیشه در گسترۀ جامعه، تثبیت کند. تمام انتخاب‌ها و جهت‌گیری‌های این دولت، تعیین‌کننده هستند و نسبت مستقیم با وضع تمدّنی ما دارند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻جدیدترین هشدارهای فرهنگیِ رهبر انقلاب: 🖇 با وجود غنا و تراز بالای افراد حاضر در این شورا، اما هویّت جمعیِ شورای‌عالی به تناسب اعضای آن، «بروز لازم» را ندارد. 🖇 عوامل مختلف به مرور زمان موجب «تضعیف روحیۀ تهاجمیِ انقلاب» می‌شود که باید این موضوع، مورد مراقبت و رصد جدّی قرار گیرد تا دوباره «بنیان‌های فرهنگیِ غلط»، سر بر نیاورند. 🖇 اگر در فهم مستمرِ «تغییراتِ معمولاً پنهان فرهنگی» و ممانعت از اثرگذاری منفیِ آنها، دچار ضعف و عقب‌ماندگی شویم، جامعه دچار خسارتِ «آشفتگی فرهنگی» یا «افتادن زمام امور فرهنگی کشور به دست دیگران»، خواهد شد. 🖇 اگر دستگاه‌های فرهنگی دچار «غفلت از وظایف مهمِ» خود شوند، جامعه، ضرر فراوانی خواهد کرد. (دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۴۰۱/۹/۱۵). ،،،،،،،،،،،،،،،، به خدا قسم، بی‌تعصّب و دلسوزانه می‌نویسم: حتّی اندکی هم احساس نمی‌کنم که از این شورا، "حرکت عمیق" و "جوشش انقلابی" برخیزد و "رویدادهای فرهنگیِ تاریخ‌ساز" و "تحوّلاتِ چرخش‌‌آفرین" برآید. این توصیه‌ها، همانند گذشته در حالت "تعلیق" و "ناتمام" باقی خواهند ماند. هم‌جبهه‌ای‌های فکری و فرهنگی، باید همچنان "آتش‌به‌اختیار" باشیم. راستی! می‌توان حدس زد که چرا "متن کامل" این سخنرانی، منتشر نشده است... رنج‌ها و دردها و فریادهای فراوانی را در خویش حبس کرده‌ام. در انتظارم که اوضاع بیرونی، آرام گیرد تا آن‌گاه، حقایقِ تلخ را آشکار سازم. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻صراحت در بیان حقّ 🖇 «در بعضی از خیابان‌ها، چهار نفر آدم شریر یا فریب‌خورده وارد شدند و اغتشاش درست کردند.»(در دیدار مردم اصفهان، ۱۴۰۱/۸/۲۸). 🖇 «اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام، آسیب بزنند.»(همان). 🖇 «یک عدّۀ معدود به خواستۀ آمریکا، داخل خیابان‌ها آمدند.»(همان). 🖇 «[دشمنان] یک امتدادی هم متأسّفانه در داخل دارند؛ من ناچارم این را بگویم. ... فلان روزنامه‌، فلان فعّالِ فضای مجازی ...؛ اینها هم امتداد آنها هستند.»(همان). ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، 🖊 «شریر»، «فریب‌خورده»، «حقیر»، «امتداد دشمن» ... خطا، خطاست؛ جای هیچ توجیهی هم نیست و باید قاطع برخورد کرد. آن هم خطایی به این بزرگی که در متن آن، به «جان» و «مال» و «ناموس» و «ارزش‌ها» تعرض شد. چه سخن‌شان و چه عمل‌شان، در نهایت وقاحت و وحشی‌گری بود. اگر جماعتِ اغتشاش‌گر احساس کند که حاکمیّت، قاطعیّت ندارد و فقط شعار می‌دهد، پیشتر خواهد آمد و باز هم مرزها و حریم‌ها را خواهند شکست. باید از طریق اجرای قانون و اعمال مجازات سنگین، «بازدارندگی» ایجاد شود. اعتراض، رواست، امّا «رکیک‌گویی» و «قمه‌کشی» و «آدم‌سوزی» و «آدم‌کُشی» و ... باید با «پاسخِ سخت» روبرو شود. «امنیّت»، فصل مشترکِ دولت سکولار و دولت دینی است؛ و اینان، حداقل‌های امنیّت را از جامعه و خیابان و زندگیِ روزمرّۀ مردم سلب کردند و «دویست کُشته» بر جا نهادند. اگر بناست که «قانون» اجرا نشود، پاسخ «خون‌های ریخته‌شده» را چه کسی خواهد داد؟! هر کس که به ‌نوعی در این ماجرا، دخالت و حضور داشته است و زمینه‌ساز یا عامل بوده، باید به‌سختی مجازات شود. نظام با کسانی روبروست که «شریر»، «فریب‌خورده»، «حقیر» و «امتداد دشمن» هستند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نهراسیم ... وقتی "دفاع" می‌‌کنی، می‌گویند "توجیه‌گرِ نظام". وقتی "نقد" می‌کنی، می‌گویند "همیشه منتقد". وقتی "صریح" می‌نویسی، می‌گویند "بی‌اخلاق". وقتی "عینی" می‌نویسی، می‌گویند "ژورنالیست". وقتی "غیرت" می‌ورزی، می‌گویند "بی‌منطق". و ... . از دریچۀ ذهنِ فروبستۀ خویش می‌نگرند و می‌خواهند تو را نیز در مرداب سکوت، غرق کنند. امّا "تکلیف"، گره‌خورده به این "گفتن‌ها" نیست و از آنها رنگ و اثر نمی‌پذیرد. نباید "دکان‌دار" بود و "تسلیم تقاضا" شد، نباید "سلبریتی" بود و "بردۀ مخاطب" شد، نباید "سیاست‌زده" بود و "محتاج رأی" شد. فقط یک انسانِ بی‌هویّت و نامؤمن است که جهتِ حرکتش را غیر از "وجدانِ ایمانی"‌اش تعیین می‌کند. در جبهۀ فکری و فرهنگیِ انقلاب، باید خویش را ندید و طعمِ طعنه‌ها را چشید و دشنۀ دشنام‌ها را به جان خرید. "گفتنِ حقّ"، تیر و تازیانه دارد نه نان و نام؛ حقیقت‌خواهی، بر دیوار "وجاهت" و "معیشت" تکیه نکرده است. "سفرۀ انقلاب"، برای آنانی‌ست که "تمنّای شهوت" دارند و "سنگر انقلاب"، برای آنان که در "طلب شهادت" هستند. برچسب‌های "علم" و "عقلانیّت" و "اخلاق" نیز، ارزانی آنان که تشنۀ سرکشیدن جامِ اعتبار هستند؛ "مؤمنِ انقلابی"، حریص و اسیرِ این القاب و عناوین نیست. شهید آوینی را به نام "آقاسیّدمرتضی" می‌شناسیم، نه "استاد" و "دکتر". رها شویم از این تعلّقات صوری و توجّهات فریبنده. تاریخِ فردا، قضاوت خواهد کرد که کدام نوشته، شأن معرفتی دارد و جهت‌ساز است. شدن‌های باطنیِ تاریخ، تابعِ اعتباریّات بی‌خاصیّت و ظهوراتِ تهی‌مایه نیست. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱. "علی خضریان". نمایندۀ جوان مجلس. نه‌فقط جوان، بلکه "جوانِ مؤمنِ انقلابی". از آنهایی است که باید حاکمیّت، آکندۀ از آنها شود تا "دولت جوانِ حزب‌اللهی" شکل بگیرد. جزو "رویش‌های انقلاب" است. یکی چون او، ده‌ها ریزش را برطرف می‌کند. ۲. به دانشگاه رفته است تا با دانشجویان "گفتگو" کند. نه یک‌بار، بلکه بارها. در همین هفته‌های اغتشاش که بسیاری از نیروهای سیاسی، "روزۀ سکوت" گرفته‌اند و "زبان‌بریده" شده‌اند. او دانشگاه به دانشگاه می‌رود و "تبیین" می‌کند. بی‌ادّعا و خاکی. ۳. و نه به اقتضای وظیفۀ قانونی‌اش، بلکه به اقتضای وظیفۀ انقلابی‌اش. و ارزشِ اخلاقیِ کار او نیز از اینجا برمی‌خیزد. پس نه حقّ مأموریتی در کار است و نه گزارش کاری. إن‌شاء‌الله، ملائکۀ الهی برای او ثبت می‌کنند و اجرش محفوظ است. ۴. ساده‌زیست و متواضع است، و اخلاقی و متدیّن، و انقلابی و ارزش‌مدار. مانند دیگران، دچار "تعارض منافع" نشده است که با خود اندیشه کند که "باحجاب" و "بی‌حجاب‌بودن"، مهم نیست و من چندی دیگر، محتاج "رأی" هستم و چه بهتر که سکوت کنم! خیر! سخن "حقّ" را صریح می‌گوید و از ارزش‌های انقلاب، عقب‌نشینی نمی‌کند. ۵. و این‌چنین، لطیف و منطقی، خطوطِ قرمزش را بیان می‌کند و به طرف مقابل می‌‌گوید شرط گفتگو، هم نشکستنِ "حریمِ ارزش‌ها" است و هم زیرپاننهادنِ "حرمتِ قانون". ۶. آفرین به او. کاش چون او در مجلس، ده‌ها تن داشتیم. او از جمله همان حاکمانی است که رهبر انقلاب در بیانیۀ گامِ دوّم انقلاب، وعدۀ آنها را داده بود. بر مدار انقلاب، برقرار و ماندگار باد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻امام خمینی و حجاب (۱): دورۀ پیش از انقلاب 🖊 مهدی جمشیدی ۱. «در اسلام، زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد؛ بلکه زن می‌تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ... اسلام نمی‌خواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می‌خواهد شخصیّت زن را حفظ کند و از او انسانی جدّی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی‌دهیم تا زنان، فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. ... احترام و آزادی‌ای که اسلام به زن داده است، هیچ قانونی و مکتبی نداده است.»(صحیفۀ امام، ج۵، ص۲۹۴، ۷ دی ۱۳۵۷). مسألۀ حجاب زن، گره‌خورده با «شخصیّت اجتماعیِ» اوست؛ چنان‌که معنی و دلالت مستقیمِ بی‌حجابی، «شئ‌وارگی» و «عروسک‌شدگیِ» زن خواهد بود. در این صورت، زن به «ابزار هوس‌رانیِ مرد» تبدیل خواهد شد و شأنی جز این نخواهد داشت. «شئ‌وارگی» و «عروسک‌شدگیِ» زن یعنی فروکاهیده‌شدن زن به «بدن» و این‌که وجود زن، فلسفه و غایتی جز بدن او ندارد و تمام ارزش و جذابیّتش، برخاسته از بدنش است. بی‌حجابی نیز، «آشکارسازیِ بدن» است؛ زنِ بی‌حجاب، بدن خویش را به دیدگانِ دیگران عرضه می‌کند تا از طریق بدنش، «اعتبار اجتماعی» به دست آورد و دیده شود. زنِ بی‌حجاب، شئ و عروسک است و همچون وسیله و ابزار، و ازاین‌رو، بی‌شخصیّت. ۲. «ما همه‌گونه آزادی را به زن خواهیم داد؛ البتّه جلوی فساد را می‌گیریم ... . ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است، و با اثر بودن افراد در ملّت و مملکت است ... اگر بخواهند کاری خلاف عفت بکنند و یا مضر به حال ملّت ... جلوگیری می‌شود؛ و این، دلیل بر مترقی‌بودن است.»(صحیفۀ امام، ج۵، صص۵۲۰-۵۲۱، ۳ بهمن ۱۳۵۷). آزادی در منطق اسلام، چهارچوب‌مند است و مشروط به صلاح و سعادت است؛ یعنی انسان، دارای مصالح واقعی است و اگر در راه آنها گام بردارد، پیشرفت حقیقی کرده است و حرکت در جهت دیگر، فساد است. پس آزادی، در نسبت با «صلاح» و «فساد» تعریف می‌شود. دربارۀ زن نیز از صلاح و فساد، به «عفت» و «بی‌عفتی» تعبیر می‌شود؛ یعنی شکلی از آزادیِ زن، می‌تواند مولّدِ بی‌عفتیِ زن باشد. در این منطق، حدود آزادی را باید با ارجاع به «مصالح و مفاسد»، مشخص کرد، نه «نفسانیّتِ فردی یا جمعی». ۳. خبرنگار فرانسوی در نوفل لوشاتو ‏از امام خمینی می‌پرسد برخی از رسوم اسلامی مانند حجاب اجباری رها شده است. آیا در جمهوری اسلامی از نو اجباری‏‎ ‎‏خواهد شد؟‏‏ و امام پاسخ می‌دهد: «حجاب به معنای متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامی است، با آزادی مخالفتی‏‎ ‎‏ندارد؛ اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد. و ما آنان را دعوت می‌کنیم که به‏‎ ‎‏حجاب اسلامی روآورند. و زنان شجاع ما، دیگر از بلاهایی که غرب به عنوان تمدّن به‏‎ ‎‏سرشان آورده است به ستوه آمده‌اند و به اسلام پناهنده شده‌اند.‏»(صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۱، ۷ بهمن ۱۳۵۷). ازاین‌رو، «حجاب» در مقابل «بی‌عفتی» است نه در مقابل «آزادی». حجاب، «دیگریِ بی‌عفتی» است و چنانچه «حجاب» در میان نباشد، «بی‌عفتی» واقع خواهد شد. آنچه که «حریم‌دارِ عفت» است، حجاب است. پس «بی‌حجابی»، به‌طور ذاتی با «بی‌عفتی» تلازم دارد و زنِ بی‌حجاب، چه بخواهد و چه نخواهد، خدشه به «عفت» خویش وارد کرده است. این سخن به آن معنی است که بی‌عفتی، منحصر به «ارتباطاتِ لمسیِ نامشروع» نیست، بلکه «التذاذاتِ بصریِ نامشروعِ» نیز خلاف عفت است و چون بی‌حجابی، چنین زمینه‌ای را فراهم می‌کند، سازگار با «عفت» نیست. زنی که با برهنگیِ بدنش، بستر را برای «تمتّعاتِ دیداریِ مردان» فراهم می‌کند، برخلافِ «عفت» رفتار کرده است. زنی که «حجاب» را کنار می‌نهد، از «عفت» یا دست‌کم بخشی از عفتِ خویش عبور کرده است؛ چون این پوسته است که آن گوهر را حفظ می‌کند. نکتۀ دیگر این‌که امام خمینی در این مرحله، هر چند «حجاب اجباری» را نفی نمی‌کند، اما با ملایمت، زنان را به حجاب اسلامی، «دعوت» می‌کند. این مرحله، مرحلۀ «دعوت فرهنگی» است، اما مسأله این است که ایشان، اصل امکان «رسمی‌سازی» و «قانونی‌کردنِ» حجاب را انکار نمی‌کند و در عین حال می‌گوید خودِ زنانِ ایرانی در واکنش به آنچه از سوی تمدّن غربی بر آنها رفته است، حجاب اسلامی را برگزیده‌اند. همچنین امام خمینی، مسألۀ حجاب را به قلمرو «مناسباتِ تمدّن» نیز وارد می‌کند و می‌گوید «برهنگیِ زن»، برآمده از «تمدّن غربی» است و در اینجا، نزاع میان ما و تمدّن غربی درگرفته است. پس حجاب، مقوله‌ای است که «رگۀ تمدّنی» دارد و نباید آن را بی‌اهمّیّت و سطحی انگاشت. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻امام خمینی و حجاب (۲): دورۀ پس از انقلاب 🖊مهدی جمشیدی ۴. «وزارتخانه‌ها ... باز همان صورت زمان طاغوت را دارد؛ وزارتخانۀ اسلامی نباید در آن معصیّت‏‎ ‎‏بشود. در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌ها بروند ... لکن با حجاب شرعی باشند.»(صحیفۀ امام، ج۶، ص۳۲۹، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷). هنوز «یک ماه» از پیروزی انقلاب نگذشته است که امام خمینی، چنین توقعی را به صورت عمومی مطرح می‌کند. ایشان «معصیّت» را ملاک قرار می‌دهد و «اسلامی‌بودن» را با آن می‌سنجد و تصریح می‌کند که «حضور زن‌ها» در مراکز دولتی، برخلاف شرع نیست و نباید زن‌ها را در خانه‌ها «حبس» کرد، اما حضورشان مشروط به رعایت «حجاب شرعی» است. این سخن به آن معنی است که در نظر امام خمینی، باید «به محض پیروزی انقلاب»، دست‌کم «ظواهر شرعی» مراعات شود و این‌گونه نباشد که با وجود پیروزی انقلاب، همچنان همان «قالب‌ها» و «شکل‌ها»ی طاغوتی برقرار باشد. به‌این‌ترتیب، ایشان در این عرصه، «تقدّم کار فرهنگی و فکری» را بیان نکرده و فقط «اجرای حکم شرع» را طلبیده است؛ چراکه گویا بر این باور بوده که جامعه، دست‌کم این اندازه با شرع آشناست و می‌داند که نباید در سایۀ حکومت دینی، احکام شرع زیر پا گذاشته شوند و حجاب در عرصۀ عمومی نیز یکی از همین احکام است. امام خمینی نمی‌گوید اکنون در «روزهای آغازین انقلاب» قرار داریم و نباید برای اجرا کردن این احکام، «عجله» کرد و باید در ابتدا، «زمینه‌های فرهنگی» را به وجود آورد و «مقدّمه‌ها» را تدارک دید و آن‌گاه رعایت حجاب را «الزامی» کرد، بلکه بی‌پروا و آشکارا، تصریح می‌کند که یکی از شروط اسلامی‌بودن مراکز دولتی، ملاحظۀ همین ظواهر شرعی است و «اعتراض» می‌کند که چرا این وضع، تاکنون اصلاح نشده است. فهم اجتماعیِ ایشان این بوده که جامعه، نه‌فقط «کشش» و «ظرفیّتِ» اجرای حکم حجاب شرعی را دارد، بلکه این امر، «مطالبه»‌ و «خواسته»‌اش است و انتظار دارد که پس از وقوع انقلاب، دگرگونی فرهنگی پدید آید و «معصیّت‌های اجتماعی»، ممنوع شوند. درعین‌حال، روشن است که پاره‌ای زنان، همچنان به همان ارزش‌های نظام طاغوتی معتقدند و با وجود تحقّق انقلاب، حاضر نیستند حجاب اسلامی را برگزینند. هم‌اینان نیز پدیدآورندگان وضع بی‌حجابی در جامعه بودند و به‌گونه‌ای در جامعه ظاهر می‌شدند که اعتراض امام خمینی را برانگیخته بودند. سخن امام خمینی دربارۀ «الزام به حجاب»، معطوف به این بخش اندک از زنان است. ۵. «اسلام نمی‌گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند؛ ... با زن‌ها لخت بروند آنجا، و بعد زن‌ها لخت بیایند توی شهرها. مثل کارهایی که در زمان طاغوت می‌شد. ... اینها از آزادی، این را می‌خواهند؛ آزادیِ غربی می‌خواهند. ... اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزادی‌ها را که مادون فساد باشد داده. ... و ما تا زنده هستیم نمی‌گذاریم این آزادی‌هایی که آنها می‌خواهند ... تحقّق پیدا کند.»(صحیفۀ امام، ج۸، صص۳۳۸-۳۳۹، ۷ تیر ۱۳۵۸). از این گفته روشن می‌شود که با وجود «گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب»، همچنان فشار بخش اندکی از جامعه از برای رهاسازی حجاب در میان است و این‌گونه نیست که به صرفِ همان گفته‌های آغازین امام خمینی، بی‌حجاب‌ها تسلیم شدند باشند و حجاب در جامعه برقرار شده باشد، بلکه حتّی رفتارهایی در سطوح بالاتر از معصیّت نیز انجام می‌شده است و این امر، امام خمینی را واداشته است که واکنش نشان بدهد. در اینجا نیز منطق فرهنگیِ امام خمینی، همان است که بند قبلی مطرح کرده است؛ یعنی هم به حجاب، «اهمّیّت فراوان» می‌دهد و معتقد است که باید در همین گام‌های ابتدایی انقلاب، بر آن اصرار ورزید و آن را طلبید، و هم توقع دارد که نامتعتقدانِ بی‌حجاب، به صرف «پیروزی انقلاب» و عبور از نظام طاغوتی، به آن گردن بنهند و در عرصۀ عمومی، به مخالفت با احکام اسلام نپردازند. ایشان، «اسلام» را در برابر این رفتارها می‌نشاند و با استناد به اسلام، آنها را «باطل» می‌شمارد. در نظر ایشان، مسأله این نیست که آنها به اسلام، «اعتقاد» دارند یا ندارند، بلکه مسأله این است که از نظر اسلام، «فساد» چیست و نباید در جامعه، «تجاهر به فساد» صورت بگیرد. معیار مطلق و قطعیِ امام خمینی برای موضع‌گیری و تدبیر جامعه، «ارزش‌های اسلامی» است و ایشان به طور قاطع، غیر از این آن را فساد و تباهی می‌شمارد. از آنجا که این بخش از زنان و حامیان فکریِ آنها که جزو جریان روشنفکری هستند، از ادبیّات «آزادی» برای ملامت و نفیِ موضع امام خمینی استفاده می‌کردند، ایشان نیز سخن از آزادی به میان می‌آورد، اما این نوع از آزادی را «آزادیِ غربی» می‌انگارد. به‌این‌ترتیب، دامنۀ مناقشه به «تضادهای تمدّنی» کشیده می‌شد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻حمله به رهبر انقلاب 🖊مهدی جمشیدی ۱. یکی از تلخ‌ترین واقعیّت‌ها در جریان اغتشاش، حملاتِ "انحصاری و متمرکز"، "وقیح و رکیک"، "اعتبارزدا و مشروعیّت‌سوز" به شخص رهبر معظّم انقلاب هست. در هیچ‌یک از جریان‌های قبلی، این اندازه حسّاسیّت منفی نسبت به ایشان وجود نداشت. آسوده‌خاطر و بی‌واهمه، لجن‌پراکنی می‌کنند. چرا؟! چون این "تصوّر" در ذهن‌شان شکل گرفته که نظام در "موقعیّتِ فرودست" قرار گرفته و "متزلزل" شده است. "تصوّر" کردند که کار نظام، تمام هست و در حال انقلاب‌کردن هستند! این امر، هم قدرت القای دشمن را می‌رساند و هم ساده‌لوحی این اشخاص را. و البتّه هر دو، امورِ برخاسته از قلمرو "روایت" هستند. روایت، نیاز به "دلیل" ندارد؛ همین قدر که "گفته" و "تکرار" شود کافی است، و آن اتّفاق مورد نظر در "ذهن مخاطب" رخ خواهد داد. فقط "نسبت" بدهید و "اصرار" بورزید. چندی نمی‌گذرد که همین نسبت‌ها(ی دروغین)، جای "حقیقت" خواهند نشست و موج‌ساز خواهند شد. چون خیال می‌کنند که نظام با فروپاشی، فاصلۀ زیادی ندارد، خباثت‌های درونی‌شان را آشکار می‌کنند؛ وگرنه این "کاسب‌کارانِ بی‌وطنِ بی‌هویّت"، اهل "هزینه‌دادن" نیستند. باید گفت احمق‌های بی‌ریشه! این نظام، "ریشه" دارد. انقلاب از عمق یک تاریخِ قدسی برخاسته و حاکی از یک هویّت اصیل و دینی است. ۲. برخی در حال پیمودن این گام‌ها هستند: الف. ارجاع سرچشمه و ریشۀ مشکلات به "رهبری" (به‌تعبیر خودشان، هستۀ سخت و ثابت و متمرکز نظام) که منطق حکمرانی و سیاست‌هایش، تولید بحران اجتماعی کرده است. ب. ادّعای "چانه‌زنی" با ایشان برای عقب‌نشینی و واقعیّت‌پذیری و اصلاح و خارج‌سازی ایشان از اطلاعات دست‌چین و گزینشی. ج. اسطوره‌سازی از خویش به‌عنوان منجی و گشاینده و طرفدار مردم در عین حضور در حاکمیّت برای فرار از پاسخگویی و فرافکنی. د. طرد "نیروهای انقلابیِ اصیل" به‌عنوان تندروهایی که وضع را تشدید و حاد می‌کنند و حتّی با رهبری نیز زاویه دارند و منحصرکردن معادلۀ قدرت به: خودشان (به‌عنوان نیروی حاکمیّتی و در عین حال، میانجی و مردم‌گرا و انعطاف‌پذیر) و مردمِ موردِ ادّعای‌شان (که همگی معترضِ منطقِ حکمرانیِ نظام هستند، اما واقعیّت ندارند و روایت هستند) و رهبری (به‌عنوان کانونِ قدرتِ متمرکز در اندیشۀ اینان). امّا آیا مشکل، "سیاست‌های کلی نظام" هست؟! و تا حال، "نوع حکمرانی"، غلط بوده است؟! و همه‌چیز، معطّل "اجازۀ رهبری" بوده است؟! و حالا در اثر "فشار اغتشاشات"، نظام حاضر به اصلاح شده است؟! و حجاب اختیاری، "مطالبۀ به‌حق" هست که به‌خاطرش باید نوع حمکرانی تغییر کند؟! و اغتشاشات بر "مردم" تکیه دارد و گویای ارادۀ مردم هست؟! ۳. چنین نیست. مؤمن باید "نظر خدا" را بگوید. آیا خدا راضی است به کشف حجاب و برهنگی و تبرّج؟ روشن است که خیر. اینجا سخن از "سلیقه" نیست. حجاب، "قانون خدا" است، نه‌فقط "قانون جمهوری اسلامی". البتّه هم خلاف شرع است و هم ناهنجاری، هنجار یعنی ارزشِ عمومی‌شده. حجاب در میان اکثریّت زنان ایرانی، یک هنجار است و از این جهت باید گفت کشف حجاب، ضدّهنجار است. و ما نگران تحمیل‌شدنِ موجِ "اباحی‌گری عملی" در جامعه هستیم. دو عامل در میان هست: "شبهه" و "شهوت". اوّلی، نظری‌ست و دوّمی، عملی. "تبرّج" از سنخ شهوت است؛ طغیان "میل" است؛ تمنّای "نفس" است. به قول علامه جعفری، حاصلِ "می‌خواهم" هست. چند اتّفاقِ همزمان دارد رخ می‌دهد: تثبیت‌شدن و هنجارشدنِ نسبیِ کشف حجاب، گسترشِ کمّیِ کشف حجاب (البتّه با شیب خیلی ملایم)، و فراتر رفتن از کشف حجاب و عریانی سایر قسمت‌های بدن. سلسله‌ای از برنامه‌های ضدّفرهنگی طراحی شده‌اند: صلح‌کل بودن و دافعه‌نداشتن، تساهل و تسامح نسبت به اباحی‌گری، بی‌غیرتی نسبت به ولنگاری، تعطیلی فریضۀ نهی‌ازمنکر، فراموشی حجاب به‌عنوان نماد هویّتی، بازگشت انگارۀ اسلام رحمانی، تن‌دادن به کثرت‌گرایی اجتماعی، اندولسی‌شدن جامعه، جرأت‌یافتن هرچه بیشتر بی‌حجاب‌ها، سست و رقیق شدن خطوط ارزشی و هنجاری جامعه و ... . ۴. حجاب باید "قانونی" هم باشد، آن هم برای کسانی که "لجاجت" دارند، وگرنه "اکثریّت مردم" با تربیت و مدارا و اخلاق و فرهنگ‌سازی، همراه می‌شوند. روش‌ها، اغلب مشکلاتی دارند و در عمل، اصلاح می‌شوند. در اینجا نیز همین‌طور. اصلاح، لازم است، اما اصلاح به معنی "قانون‌زدایی از حجاب" و "رواجِ حجابِ اختیاری" و "ولنگاری" نیست. آنان که فرهنگ عمومیِ ایرانیان را می‌شناسند، می‌دانند که اتّفاقات خیابانیِ اخیر، هیچ نسبتی با متانت و نجابت و صبوری و خویشتن‌داریِ ایرانیان ندارند. "اقلّیّتِ قانون‌شکن"، نمایندۀ مردم ایران نیستند. میخواهند با "فشارِ روایتِ دروغ" و "زورِ خشونتِ عریان"، خودشان را به جامعۀ ایران "تحمیل" کنند. آری، "آداب دیکتاتوری" را به‌خوبی فراگرفته‌اند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯🔊 🔰 به مناسبت هفته پژوهش 🔹نشست علمی دلایل گریز از پژوهش‌های عینی در علوم انسانی 🎙با ارائه: 🔸 ⏰ یکشنبه 27 آذرماه ۱۴۰۱ 🏢 تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 🆔 @iictchannel
🔻امام خمینی و حجاب(۳): دورۀ پس از انقلاب 🖊 مهدی جمشیدی ۶. امام خمینی در پاسخ استعلام در مورد‏‎ ‎‏تعرض به بانوان بی‌حجاب می‌گویند: «کسی حقّ تعرض ندارد و این‌گونه دخالت‌ها [ی قهری و یدی نسبت به حجاب زنان در خیابان] برای مسلمان‌ها ‏‎[یعنی مردم عادی] ‎‏حرام است، و باید پلیس و کمیته‌ها از این‌گونه جریانات جلوگیری کنند.‏»(‏‏صحیفۀ امام، ج۱۲، ص۵۰۲، ۱۳ تیر ۱۳۵۹). این‌گونه وقایع، به دست بخشی از نیروهای انقلابی رقم خورد که بعدها به «چپ مذهبی» تبدیل شدند و در دهۀ هفتاد نیز نام «اصلاح‌طلب» را برای خویش برگزیدند. اینان که تمایل‌شان به انقلاب، بیش از هر چیز، ریشه در «احساس» و «هیجان» داشت، از همان آغاز، پرچم رفتارهای ناموجّه و نامشروع را برافراشتند و مواجهه‌های بسیار غلطی را با بی‌حجاب‌ها و کم‌حجاب‌ها در پیش گرفتند. البتّه حتّی در سال‌های پس از این نیز که مواجهۀ خود را به سطح نرم و تذکّر زبانی فروکاهیدند، رفتار خویش را تغییر ندادند و به بدترین شکل، نهی‌ازمنکرِ زبانی می‌کردند. کسانی‌که در دهۀ شصت با اینان معاشرت و ارتباط داشتند، روایت‌های تلخی را از رفتارهای نابخردانه و نامشروع اینان نقل می‌کنند که با گفته‌های اینان در دهۀ هفتاد، شکاف بسیار زیادی دارد. مسیر اینان در آن زمان، «فاشیسمِ فرهنگی» بود و از دهۀ هفتاد به این سو، به طرف «لیبرالیسمِ فرهنگی» چرخش کردند. گذشته از این، سخن امام خمینی در این بند، دو دلالت مهم دارد. نخست این‌که امام خمینی، «نهی‌ازمنکرِ زبانی» را نسبت به بی‌حجاب‌ها نفی نمی‌کنند و بر این باور نیستند که کسی حقّ ندارد در این زمینه، «تذکّر» بدهد، بلکه ایشان تنها، «نهی‌ازمنکرِ یدی» را از حوزۀ مسئولیّت‌های عمومی و توده‌ای خارج می‌کند و اجازه نمی‌دهد که عامّه در آن وارد شوند. دیگر این‌که ایشان از وجود چنین رفتارهایی نتیجه نگرفته‌اند که باید حجاب الزامی، برچیده شود، بلکه حجاب الزامی را تأیید کرده‌ و مواجهۀ فرازبانی با آن را به نیروها و نهادهای قانونی وانهاده‌اند. میان این آفت و آن حکم، تلازمی برقرار نیست و نباید با این توجیه، از حکم الهی عقب نشست و بی‌حجابی را روا شمرد. ۷. «حجابی که اسلام قرار داده است، برای حفظ‏‎ ‎‏آن ارزش‌های شماست. هرچه را که خدا دستور فرموده است ـ چه برای زن و چه برای‏‎ ‎‏مرد ـ برای این‌است‌که آن ارزش‌های واقعی که اینها دارند - و ممکن است به واسطۀ‏‎ ‎‏وسوسه‌های شیطانی یا دست‌های فاسدِ استعمار و عمالِ استعمار، پایمال می‌شدند - ... زنده بشود.»(صحیفۀ امام، ج۱۹، ص۱۸۵، ۲۲ اس‍ف‍ن‍د ۱۳۶۳). در اینجا، سخن بر سر آن است که «احکام الهی»، تابع «مصالح و مفاسد حقیقی» هستند و این‌گونه نیست که میان حجاب و بی‌حجابی، «تفاوت واقعی» وجود نداشته باشد. انسان به صورت تکوینی، دارای سلسله‌ای از «ارزش‌های قدسی» است و باید در مسیر زندگی نیز به گونه‌ای «انتخاب» کند که این ارزش‌ها از حالت «بالقوّه» به حالت «بالفعل» حرکت کنند و شکوفا شوند. ازاین‌رو، فقط آن دسته از انتخاب‌های فرهنگیِ انسان که در این راستا قرار دارند و «حیات فطری» و «کمال معنوی» در انسان را در پی می‌آورند، مشروع و مجاز هستند. احکام دین در نسبت مستقیم با همین حیات باطنی است که وضع شده است و از این جهت باید گفت دین یک «مبنای واقعی» و «استناد عینی» دارد. از طرف دیگر، ایشان افزون بر هوای نفس و وسوسۀ شیطان، برنامۀ فرهنگیِ «استعمار غربی» را نیز محرّکِ بی‌حجابی معرفی می‌کند. پس عالَم تجدّد در مقابل کمالِ معنویِ انسان و جوشش ارزش‌های فطری در او ایستاده است و می‌خواهد طاغوت را بر سبک زندگی، حاکم گرداند. ۸. «و از جوانان، دختران و پسران، می‌خواهم که استقلال و آزادی و ارزش‌های‏‎ ‎‏انسانی را، ولو با تحمّل زحمت و رنج، فدای تجمّلات و عشرت‌ها و بی‌بندوباری‌ها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عُمال بی‌وطن به شما عرضه‏‎ ‎‏می‌شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهی شما و اغفال‌تان از‏‎ ‎‏سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگی‏‎ ‎‏کشیدن‌تان و مصرفی‌نمودن ملّت و کشورتان، به چیز دیگر فکر نمی‌کنند.‏»(صحیفۀ امام، ج۲۱، ص۴۱۷، ۱۴ خرداد ۱۳۶۸). نسل جوان در برابر دو انتخاب قرار گرفته است: در یک سو، «ارزش‎مداری» است و در سوی دیگر، «بی‌بندوباری». راه دوّم، از سوی غربِ استعماری به ما عرضه می‌شود و تمدّنِ غربی می‌کوشد از این طریق، سلطۀ خود را بر ما مستقر سازد. مسألۀ پشت‌پردۀ آزادی‌های معطوف به مناسبات ضدّاخلاقی و حجاب، همین است که نسل نو در هاضمۀ فرهنگیِ تجدّد، از میان برود و توان رویارویی خویش را ببازد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻انفعال در مسجد، اغتشاش در محله (۱): مسجدی که نمازخانه شد! 🖊 مهدی جمشیدی ۱. اینک که غبارها فرونشسته‌اند، می‌توان دربارۀ "بازسازیِ انقلابیِ ساختار فرهنگ" سخن گفت و به "کم‌کاری‌های معرفتی" و "بی‌عملی‌های فرهنگی" اشاره کرد. ریشۀ اصلیِ اغتشاش، خطای ما در غفلت از "جهاد تبیین" و "روشنگری" و "روایت‌گری" و "گفتمان‌سازی" بود و همۀ لایه‌های دیگری، فرع بر این امر بودند. مُشت، نمونۀ خروار است؛ می‌خواهم در این مجال مختصر، چند سطر دربارۀ یک "تجربۀ تلخ" بنویسم و گذشته را به کمک فهم و تحلیل امروز، فرابخوانم. تجربۀ "مسجد جامع نارمک". ۲. چند بار و از جمله یک سال پیش، جمعی از "جوانانِ مؤمنِ انقلابی"، در برابر امام جماعت این مسجد شوریدند و پرچم تحوّل‌خواهی را برافراشتند، امّا هر بار، با لطایف‌الحیل، به حاشیه رانده شدند. سخن جوانانِ ناراضی این بود که: اوّلاً، "امامت جماعت" در این مسجد، به "پیش‌نمازی" فروکاهیده شده است و "مسئولیّت‌های اسلامی و انقلابی"، رها شده‌اند و به‌این‌ترتیب، "مسجد" نیز به "نمازخانه" تبدیل شده است. ثانیاً با وجود این‌که ظرفیّت‌های انسانی و مالیِ در این مسجد، گسترده هستند، امّا از این توانمندی‌ها برای فعّالیّت فرهنگی استفاده نمی‌شود و بخش‌های مختلف مسجد، دچار "توقف" یا "کم‌کاریِ محسوس" شده‌اند. ثالثاً، امام جماعت – بخوانید پیش‌نماز – نه اهل "کار فرهنگی در محله" است و از "برنامه‌ریزیِ فرهنگی" خبر دارد و نه "میدان واقعی" در اختیار جوانِ مؤمنِ انقلابی قرار می‌دهد و نه دو دهه‌ "تذکّر" و "امربه‎معروف" نسبت به ایشان اثری داشته است. یک مسجد با "امکان‌ها و قوّه‌های فراوان" از یک سو، و یک محلۀ "تشنه" و "رهاشده" از سوی دیگر. ۳. ما انتقاد خویش را به نزد "نهادهای فرهنگی" بردیم و گزارش دادیم که در این مسجد، چه می‌گذرد، از جمله به "مرکز رسیدگی به امور مساجد" مراجعه کردیم و ماجرای تلخِ "رهاشدگیِ فرهنگیِ محله" را شرح دادیم. رئیس این مرکز با گزارش جمعیِ ما در این مرحله و مراحل بعد، دریافت که امام جماعت این مسجد، سخت گرفتار "سستی" و "بی‌عملی" و "بی‌برنامه‌گی" است و ازاین‌رو، نتوانست از وی دفاع کند و وعدۀ تغییر داد، اما نتوانست به وعدۀ خود عمل کند. بعدها استدلال شد که چنانچه به مطالبۀ شما پاسخ مثبت بدهیم، "موجِ مطالبه‌گری" در مساجد دیگر نیز به راه خواهد افتاد، چنان‌که هم‌اکنون نیز در برخی از مساجد محله، جوانانِ انقلابی، برانگیخته و منتقد شده‌اند و خواهان "تحوّل" هستند. به‌هر‌حال، کار به اینجا رسید که بعد از یک‌سال مبارزه و مطالبه و تحوّل‌خواهیِ جوانانِ انقلابی، دادستان محله، ما را به مسجد فراخواند و جلسه‌ای با حضور دو طرف تشکیل داد و محترمانه و ملایم، جوانان را تهدید کرد که چنانچه به مطالبه‌گریِ خویش در مسجد ادامه بدهید، ناچارم که با شما "برخورد" کنم. در نهایت، جمع ما فروپاشید و پرچم به زمین افتاد. ۴. اغتشاش‌های اخیر، افزون بر سطح‌های خارجی و ملّی، "بافت محلی" نیز داشت و بر فریب‌خوردگیِ عدّه‌ای از "نوجوانان" و "جوانان" تکیه داشت. حال‌آن‌که چنانچه "مساجد"، بافت محله‌ها را در اختیار خویش گرفته بودند و بر محله، تسلّط داشتند و در اثر کار فرهنگیِ در طول دهه‌های گذشته، "هویّت‌سازی" و "مصون‌سازی" کرده بودند، هیچ‌گاه به این حجم از کار امنیتی و نظامی و ... حاجت نبود. اغتشاش اخیر، حاکی از "عفونت‌های فرهنگی" بود که در پیکر محله‌ها، نشست کرده بود. این عفونت‌ها، ریشه‌ در"کم‌کاری و رهاشدگیِ مساجد" نیز دارد. ما "مسجد" را باخته‌ایم و در امتداد آن، "محله" و "مدرسه" و "گروه‌های خودجوشِ فرهنگی" را. مسجد، "قطبِ فرهنگیِ محله" بود و اینک، "نمازخانه" است. و "امام جماعت" نیز "پیش‌نماز". "امام جماعتِ غیرمیدانی"، هرچه که انقلاب به ما داده بود را یک‌جا از ما گرفت. ما دیروز این دردها را دریافتیم و برخاستیم و هشدار دادیم، امّا ملامت و طرد شدیم، و امروز، "دُمل‌های چرکین"، سر بر افراشته‌اند. یک طرف، گیسوپراکنی است و سوی دیگر، عمامه‌پرانی. آن "اهمال‌کاری‌ها" و "سستی‌ها" و "محافظه‌کاری‌ها"، این "ریزش‌ها" و "هنجارشکنی‌ها" و "ارزش‌ستیزی‌ها" را به دنبال داشت. ۵. اغتشاش، تمام شد. آن پیش‌نماز نیز، همچنان در مسجد جامعِ نارمک حضور دارد. نشان داد که قدرتِ سیاسی‌اش از جوانانِ مؤمنِ انقلابی، بسیار بیشتر است و با تکیه بر پشتوانه‌های نامرئیِ خویش، ماندنی‌ست. در عین حال، مسجد جامعِ نارمک نیز همچنان "منفعل" و "بریده از میدان محله" و "غافل از صحنۀ جنگ نرم" است. جالب است بدانید که ایشان در شهرداری تهران در هر سه دورۀ مدیریّت قالیباف و حناچی و زاکانی حضور داشته و اینک نیز رئیس مرکز فعالیّت‌های دینی در آنجاست که بودجه‌های میلیاردی دارد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻انفعال در مسجد، اغتشاش در محله (۲): محله‌گردی به‌مثابه روایتِ امروزینِ از طبیب دوّار 🖊 مهدی جمشیدی ۱. سخن حاج‌قاسم دربارۀ این‌که باید امام جماعت، «امام محله» باشد و نه‌فقط «امام محراب»، و او باید دایره و دامنۀ کنشگریِ خود را «محله» تعریف کند و نه‌تنها «شبستانِ مسجد»، سخن پخته و دقیقی بود. او در این گفته، تجربۀ خود را در «جنگ نظامی»، مبنا قرار داد و از آن زاویه به «مسجد» به‌مثابه «قرارگاه فرهنگی» نگریست. چه در «جنگ نظامی» و چه در «جنگ فرهنگی»، ما محتاج «امام» هستیم و امام، کسی‌ است که تنها در «محراب» نمی‌نشیند، بلکه در «میدان» می‌ایستد. و هرچه که میدانِ خویش را گسترده‌تر تعریف کند، فتوحات و توفیقاتش نیز بیشتر خواهد شد. این امر، وابسته به «افقِ فکریِ امام» است؛ اگر امام جماعت، کوته‌نگر و سطحی و اداری باشد، در همان محراب می‌نشیند و فاصلۀ میان دفتر و محراب را طی می‌کند و فقط به آنانی که برای مصافحه و سئوال و طلب دعا و استخاره «نزد او» می‌آیند، نظر می‌کند. در مقابل، «امامِ میدانی»، همچون «طبیب دوّار» است؛ یعنی «محله‌گرد» است و می‌رود تا دردهای معنوی و رنج‌های فرهنگی را علاج کند. ۲. «امامِ میدانی» نمی‌نشیند تا به نزدش بیایند، بلکه می‌رود تا به مسجد بیایند؛ یعنی می‌کوشد با «تعامل‌های عینی» و «ارتباط‌های میدانیِ» خویش، ظرفیّت انسانی برای مسجد پدید بیاورد و از مسجد، یک «پاتوقِ قدسی» و «چهارراه انقلابی» بسازد. او باید «نقطۀ آغاز» باشد و نه نوجوانان و جوانان. او باید به سراغ آنان برود و خود را عرضه کند و آنچنان جذابیّتی بیافریند که این آهوانِ گریزپا، صیدِ مسجد شوند. اگر چنین نباشد، هیچ اتّفاقِ تازه‌ای در مسجد روی نخواهد داد و همچنان، حضور نوجوانان و جوانان در مسجد، به «روندهای نامنظم» و «مناسبات غیرساختاری»، محدود خواهد شد. «منطقِ جذب» باید از چهارچوب‌های از پیش ‌طرّاحی‌شده تبعیّت کند و این منطق، جز با «حضورِ ساختاریافته» و «فاعلیّتِ هوشمندانۀ» امام جماعت در صحنۀ میدانِ محله، تحقّق نمی‌یابد. وضع شبستانِ مسجد، نمایانگرِ کنشگریِ امام جماعت در عرصۀ محله است و تلاش‌های بیرونی و مجاهدت‌های میدانی او را روایت می‌کند. هر اندازه که او در میدان محله، توفیق کسی کند، حاصل آن را در مسجد مشاهده خواهد کرد. پس انتخاب در معرکۀ دوگانۀ «محراب/ محله»، نشان می‌دهد که ما با «امام» مواجه هستیم یا «پیش‌نماز». ۳. این خصوصیّتِ عامّۀ مردم است که سخت، دلبستۀ «مواجهه‌های عینی» و «ارتباط‌های مستقیم» هستند و از این نوع تعامل، اثر جدّی می‌پذیرند. مردم باید «مشاهده» و «حس» کنند که امام جماعت در میان آنها و در کنارشان است. مردم باید «زندگیِ روزمرّۀ امام جماعت» را لمس کنند و بسنجند که دعاوی و خطبه‌ها و منبرها و مواعظ او، چه اندازه در واقعیّت زندگیِ خودش، متجلّی است؛ اگر تطابق ببینند و بیابند، شیفته و دل‌داده خواهند شد و او را به‌راستی و در مقام عمل، امامِ محلۀ خویش خواهند دانست. پس امامت محله، حاصل یک «اتّفاقِ طبیعی» و «انتخاب خودجوش» است و نه «انتصاب رسمی» و «حکم قانونی». کسی‌که نتواند در متن محله، مقبولیّت به دست آورد و دل‌ها را مجذوب خویش سازد و در عمق باورهای مردم نفوذ کند، از جانب مردم به‌عنوان امام، پذیرفته نشده است. مردمان محله باید به این جمع‌بندی دست یابند که او، شایستۀ «پیشتازیِ معنوی» و «جلوداریِ اخلاقی» است. این «جمع‌بندیِ اجتماعی» نیز، از «چگونگیِ ارتباط‌ها»ی امام جماعت با محله برمی‌خیزد و «سفارشی» و «دستوری» نیست. ازاین‌رو، همۀ این واقعیّت‌های فرهنگی، فرع بر آن است که امام جماعت، «میدانی» و «مواجهه‌ای» باشد و از «محراب» و «شبستان»، پا فراتر بنهد و قدرت قدسی و اقتدار ایمانیِ خویش را در پهنۀ محله بگستراند. ۴. تجویزهای پیش‌گفته، مبالغه‌آمیز و آرمانی نیستند، بلکه حاصل تجربۀ تاریخیِ روحانیّت شیعه است. در دوره‌های گذشته، روحانیّت به معنای واقعی کلمه، «در میان مردم» بود و هیچ «گسست» و «فاصله»‌ای احساس نمی‌شد. ازاین‌رو، روحانیّت، فقط منبر و محراب را در اختیار نداشت، بلکه چون امام محله بود، در تمام شئون و ساحات زندگیِ روزمرّۀ مردم، حضور داشت. این حضور، حاصل یک انتخاب طبیعی و مهندسی‌نشده بود و به پاره‌ای از فرهنگ و هویّتِ جمعیِ ایرانیان تبدیل شده بود. حضورِ «همه‌جایی» و «همه‌گیرِ» روحانیّت، او را به «نیروی پیشرانِ اجتماعی» تبدیل کرده بود که از سطح خُرد و حریم خصوصی زندگیِ مردم تا سطح کلان و ساختارهای اجتماعی، «حیات کارکردی» داشت. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻شکاف نسلی و واقعیّت عینی: دهۀ هشتادی‌ها چه هویّتی دارند؟ 🖊 مهدی جمشیدی ۱. از جمله دلایلی که موجب شده برخی از تحلیل‌گران، معتقد به پدیدآمدن «شکاف نسلی» در جامعۀ ایران باشند و به‌طور خاص، «دهۀ هشتادی‌ها» را «دیگریِ ارزش‌های اسلامی و انقلابی» قلمداد کنند، «تعمیم‌دادن» برخی از «نمودهای محدود» و «ظهورهای اقلّی» است. چنانچه جامعه با پیش‌فرض‌های منفی مطالعه شود، «واقعیّت‌های نظم‌ستیز» و «عینیّت‌های نابهنجار»، بیشتر دیده می‌شوند و انسان برای اثبات نظرِ پیشینی خویش، در جستجوی هر شاهد و مؤیّدی برمی‌آید که با آن همخوان است. ازاین‌رو، حتّی واقعیّت‌های «تنگ‌دامنه» و «ناچیز» نیز معیار قضاوت قرار می‌گیرند و برداشتی صورت‌بندی می‌شود که در آن، «اقلّیّت‌های آسیب‌دیده»، نمایانگر وضعِ اکثری در جامعه معرفی می‌شوند. این در حالی است که در همۀ جامعه‌ها، «ریزش‌های حداقلی» و «سقوط‌های موردی» وجود دارد و این‌گونه نیست که همگان، منطبق با هنجارهای رسمی باشند. اگر به «بُرش‌های گزینشی» از نوجوانان و جوانان بسنده نشود و «تصویر کلّی» و «برداشت فراگیر» از آنها شکل بگیرد، مشخص خواهد شد که داوری‌های منفی، بیانگر واقعیّت نیست و این اقلّیّتِ مطلق امّا پُرجلوه، «اکثریّت» نیستند. ۲. اشکال دیگر این تحلیل‌ها، «ظاهربسندگی» است؛ به این معنی که ظواهر خاصی، متضاد با «ایدئولوژیِ انقلابی» انگاشته می‌شوند و آن‌گاه همۀ کسانی‌که چنین ظاهری را برگزیده‌اند، نامؤمن و غیرانقلابی شمرده می‌شوند. این در حالی است که بارها مشاهده کرده‌ایم که نوجوانان و جوانانی با ظواهری که از نظر فرهنگ اسلامی و انقلابی، چندان پسندیده نیستند، خویش را در امتداد تفکّر انقلابی تعریف می‌کنند و سرسختانه، نسبت به ایدئولوژیِ انقلابی، اظهار وفاداری می‌کنند. این امر به آن معنی است که «تفاوت ظاهری»، معیار کاملی بر داوری نیست، بلکه گاه، رهزن و غلط‌انداز است. همچنان‌که همۀ معتقدان به ایدئولوژیِ انقلابی از نظر باطنی، «یکسان» و «در نقطۀ کمال» نیستند، از نظر ظاهری نیز چنین وضعی وجود دارد. این وضع نشان‌دهندۀ وجود «ترکیب‌های متناقض» در زندگی انسان‌ها هستند؛ زندگی انسان، «حالت پیوستاری» دارد و انتخاب‌های انسان در «مراتب مختلف» قرار می‌گیرند. ۳. در امتداد بند پیشین باید افزود که حتّی درجاتی از «انتقاد فرهنگی» و «اعتراض سیاسی» نیز به معنی «مخالفت با ایدئولوژیِ انقلابی» نیست، چنان‌که حتّی اصیل‌ترین و جدّی‌ترین نیروهای انقلابی نیز چنین ناخشنودی‌ها یا ناسازگاری‌هایی دارند و از برخی جهت‌گیری‌ها یا انتخاب‌ها، «انتقاد صریح» می‌کنند و «بیان تند» دارند. در میان نوجوانان و جوانان نیز کسانی هستند که به برخی از لایه‌های حاکمیّت، نقد دارند و زبان به اعتراض و چالش‌گری می‌گشایند، امّا این رفتارها به معنی عبور آنها از ایدئولوژیِ انقلابی و تبدیل‌شدن‌شان به دیگری نیست. شخصیّت بسیاری از آنها، حاصل ترکیبی از همین «حمایت‌ها» و «مخالفت‌ها» است و چنین نیست که «یک‌دستیِ مطلق» بر هویّت آنها حاکم باشد. این در حالی است که برخی تحلیل‌گران اجتماعی، به صرف این‌که کسانی نسبت به یک سیاست و جهت‌گیری مخالفت دارند و فریاد اعتراض برمی‌آورند، آنها را از دامنۀ انقلاب خارج می‌دانند و می‌گویند جامعه از ایدئولوژیِ انقلابی عبور کرده است. ۴. از سوی دیگر، برخی رفتارها و انتخاب‌های نوجوانان و جوانان نیز «مقطعی» و «موسمی» هستند و نباید آنها را «گزینش نهایی» و «نظر تثبیت‌شده» قلمداد کرد. این وضع از غلبۀ «هیجان» و «احساس» برمی‌خیزد؛ چنان‌که با «گذر زمان» و «روشنگری»، گرایش آنها دگرگون می‌شود. ازاین‌رو، نباید این «وضع شناور» و «حالت متغیّر» را اصل و ثابت انگاشت و از آن چرخش‌های فرهنگیِ «پایدار» و «نهایی‌شده» را نتیجه گرفت. این‌چنین تغییرها و نوسان‌هایی در همۀ جامعه‌ها و در میان بسیاری از طبقات اجتماعی وجود دارند و باید از طریق مطالعات طولی، «تداوم» یا «تغییر» وضع را سنجش کرد. پس هر آنچه که امروز هست، به طور ضروری و حتمی، فردا نیست و انتخاب‌های کنونی، به معنی «امتناع تجدیدنظر» نیستند. ذائقۀ فرهنگی، در حال «شدن» و «صیرورت» است و در عین حال، برخی «افت‌وخیزها» و «فرازونشیب‌ها» را تجربه می‌کند. ۵. نقص مهم دیگر، «آرمان‌شهرانگاریِ گذشته» است؛ چنان‌که برخی تحلیل‌گران اجتماعی، «روایت‌های مطلق» از دهۀ شصت دارند و تصوّر می‌کنند که جامعه در آن زمان، «تهی از عیب» و «دورافتادۀ از خطا» بوده و «زاویه» و «فاصله»‌ای در میان نبوده است. مطالعۀ تاریخ فرهنگیِ دهۀ شصت نشان می‌دهد که گذشته، آنچنان هم «طلا» نبوده است، همان‌طور که امروز نیز «مس» نیست. نباید به بهانۀ ناگفتۀ تخریب و ملامتِ امروز، دربارۀ گذشته، «مبالغه» کرد تا در نهایت، جمع‌بندی این شود که گرفتار «شیب نزولی» در عرصۀ هویّت فرهنگی و ارزشی شده‌ایم. 🖇متن کامل، منتشرشده در خبرگزاری قرآن: https://qom.iqna.ir/00HEyA
🔻انفعال در مسجد، اغتشاش در محله (۳): مسجد به‌مثابه سرچشمۀ شبکه‌سازیِ انقلابی در محله 🖊 مهدی جمشیدی ۱. تا حدی و به‌صورت نسبی، روحانیّتِ در «متن زندگی» به روحانیّتِ در «محراب» تبدیل شده است؛ روحانیّتِ «خیابان‌گرد» و «محله‌نشین»، به روحانیّتِ «منبرنشین» و «اداری» فروکاهیده شده است؛ روحانیّتِ «گره‌گشا از مسأله‌های شخصی و خانوادگیِ مردمِ محله»، به روحانیّتِ «بیگانه» و «نامحرم» تنزّل یافته است. سهم مردمِ محله از حضور روحانیّت، همین اندازه است. او قادر نیست که امامت محله را بر عهده بگیرد و به «جریان‌سازی» در بافت محلی بپردازد؛ چون فرصت ندارد که در میان مردم باشد. «ساختارهای رسمی» و «جلسه‌های حاکمیّتی» و «مناسبات سیاسی»، تمامیّتِ امام جماعت را بلعیده‌اند و چیزی را برای «مردم» باقی نگذاشته‌اند؛ جز همان پیش‌نمازی که البتّه فایدۀ اجتماعی بر آن بار نخواهد شد. در واقع، مسجد از منزلتِ متعالیِ پیشینِ خویش ساقط شده است و دیگر اعتباری ندارد؛ همچون امری «فرعی» و «حاشیه‌ای» است که کارکردی ندارد و تنها دلیل بودن و ماندنش، خودش هست. در این حال، روشن است که امام جماعت نیز هویّت و حرکت خود را به مسجد گره نمی‌زند و آن را «اصل» و «اساس» نمی‌شمارد، بلکه به سوی «ساختارهای حاکمیّتی» می‌غلتد و می‌کوشد در آنها تثبیت شود. تمام قصّۀ مسجد، همان چند رکعت نماز است و البتّه چند حاشیۀ شکلی و تکراری نیز به‌عنوان کار تبلیغی و ترویجی به آن ضمیمه می‌شود تا کسی خُرده‌گیری نکند. این اندازه کار نیز از هر کسی و با هر میزانی از مشغله نیز ساخته است. (مقصود من، دفاعِ همدلانه از هویّت دیرینه و کارکرد‌های وسیعِ روحانیّت است که در اثر یک چرخشِ اجتماعیِ نامحسوس، از دورۀ مشروطیّت به این سو، رقیق شده‌اند، نه طعنه و تقابل). ۲. یکی از زمینه‌هایی که از مساجد، «کارکردزدایی» کرد و در قالب تقسیم‌کار، منزلت و اعتبار آن را زدود، «فرهنگ‌سراها» و «سراهای محله» هستند. فرهنگ‌سرا، برآمده از اندیشه‌ورزیِ «نیروهای تکنوکرات» در دولت سازندگی بودند که از سوی شهردار تهران راه‌اندازی شدند. نیروهای تکنوکرات، آگاهانه و عامدانه در پی «انقلاب‌زدایی» از شهر و محله‌ها بودند و می‌خواستند بافت شهر را به «تمدّنِ غربی» نزدیک سازند؛ به‌گونه‌ای که دیگر نباید ظاهر شهر، گویای شعارها و اندیشه‌های انقلابی باشد، بلکه دورۀ انقلابی به سر آمده است و باید از ارزش‌های انقلاب عبور کرد و به فضای «سازندگی» و «توسعۀ اقتصادی» و «سرمایه‌سالاری» و «ثروت‌اندوزی» وارد شد. در واقع، عالَمِ ارزشیِ انقلاب، سیاست‌های دولت سازندگی را - که بر مدار توسعۀ اقتصادی می‌چرخید - برنمی‌تابید و به همین دلیل، باید این ظواهر و جلوه‌ها کنار می‌رفتند تا زمینه برای «غلبۀ تکنوکراتیسم» فراهم می‌گردید. با برآمدنِ فرهنگ‌سراها، هرچه که در اختیار مسجد بود و یا ممکن بود که در امتداد خطّ فرهنگی ِانقلاب، از مسجد انتظار داشت و توان آن را در مسجد پدید آورد، از «مساجد» گرفته و به «فرهنگ‌سراها» سپرده شدند. به‌این‌ترتیب، مسجد از «شبکۀ نیروهای مبارز و نهضتی و سیاسی» به «محفلِ خلوت‌‌نشینانِ اسرار قُدسی»، و از «مرکز بسیجِ انقلابی برای جبهه‌ها» به «کانون سخنرانی‌های تکراری»، و از «سرچشمۀ تولیدِ نیروهای جوانِ مؤمنِ انقلابی» به «آرام‌کدۀ پیران و بازنشستگان» تبدیل شد. همچنین شیوعِ «حسِ دنیاطلبی» و «دیکتاتوری پول» و «غلیان ثروت‌های بادآورده» که جملگی برخاسته از سیاست‌های انقلاب‌گریزانۀ دولت سازندگی بودند، هرچه بیشتر موجبات «انزوا» و «عزلتِ» مساجد را فراهم کردند. ۳. ما محتاج «شبکه‌سازیِ اجتماعی» هستیم؛ یعنی باید ارزش‌های اسلامی و انقلابی به‌صورت «مویرگی» در عمق جامعه، به حرکت درآیند و جامعه با این ارزش‌ها، آمیخته شود. هر چند بخشی از این روند، وابسته به فضای مجازی است، اما نباید از «فضای واقعی» نیز غفلت کرد. در فضای واقعی، ما باید سطوحی از امکان‌ها را برای راه‌یابی به «ریزبدنۀ جامعه» و «لایه‌های خُردِ اجتماعی» بیابیم که یکی از مهم‌ترین آنها، مسجد است. مسجد، «حلقۀ وصلِ» همۀ قابلیّت‌های محلی و همچون «گرانیگاهِ قدسی» است. این «نقطۀ تقاطع»، چتری است که می‌تواند محله را از نظر غایات فرهنگی و سیاسی، صورت‌بندی و ساماندهی کند؛ به این معنی که می‌تواند زیر پوستِ محله، یک «شبکۀ ارتباطیِ به‌هم‌پیوسته» بسازد که از لحاظ تدبیرگریِ محلی، نقش «دولتِ نهان» را ایفا کند. در این حال است که «چسبندگیِ محلی» رخ می‌دهد و محله، «هویّتِ انقلابی» می‌یابد و از وضعِ «سیّالیّت» و «نوسان» و «واگرایی» خارج می‎‌شود. چنین شبکه‌هایی که معطوف به مسجد و مبتنی بر ارادۀ امام محله هستند، محلۀ «بی‌هویّت» و سرشار از «ناآشنایی» و «بیگانگی» را به یک بافتِ «شناسایی‌شده» و «مفصل‌بندی‌شده» تبدیل می‌کند که در آن، امکان تحرّک ضدّفرهنگی و ضدّامنیتی، به‌شدّت کاهش می‎‌یابد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻اوصاف هویّتیِ اغتشاش‌گران 🖊 مهدی جمشیدی ۱- این بخش از اغتشاش‌گران که نوجوان و جوان هستند، گرفتار «سبک زندگیِ غربی» شده‌اند، و چون اندک هستند نباید وضع آنها را به حاکمیّت نسبت داد. هر جامعه‌ای به صورت طبیعی، «ریزش‌های هویّتی» دارد. پس نزاع بر سر «سبک زندگی» است و انگیزۀ آنها، «فرهنگی» است نه «سیاسی»، امّا خواه‌ناخواه چون در پی استقرار «نظم فرهنگیِ دیگر»ی هستند با حاکمیّت هم درگیر می‌شوند و بهانه‌جوییِ سیاسی می‌کنند. سیاست، گرانیگاه آنها نیست، بلکه همچون مقدّمه‌ای است برای «شرع‌زدایی از سبک زندگی». مسألۀ اینان، «لذّت» است نه «سیاست». ۲- افق مشترکِ معنایی با حاکمیّت ندارند و در یک «جهانِ ذهنیِ متفاوت» به سر می‌برند. ازاین‌رو، «مصرف فرهنگی»‌شان نیز خارج از چهارچوب‌های رسمی و عرفی هست. «فضای مجازیِ غربی»، به «جهانِ متمایزِ» اینان تبدیل شده است و آنها، شهروند و ساکن این جهان هستند. «خودبسندگیِ رسانه‌ای»، آنها را هرچه بیشتر از واقعیّت‌های جامعه و حاکمیّت، بیگانه کرده است. وقتی «زیست‌جهانِ رسانه‌ای»، متفاوت شد، ارزش‌ها نیز دگرگون خواهند شد و فقط جغرافیایی فیزیکی، مشترک باقی خواهند ماند. در این رویداد، آنها با همان ارزش‌ها و نظام معناییِ فضای مجازی‌شان به میدانِ واقعیّت و خیابان آمدند. ۳- «بی‌ایدئولوژی» هستند و با «اخلاق» و «فضیلت»، بیگانه‌اند. غرق در زندگی روزمرّه و لذّت‌های آن هستند و به چیزی بیش از «خواسته‌های شخصی» نمی‌اندیشند. دنیای‌شان به اندازۀ لذّت‌های محسوس‌شان است. هیچ خطّ قرمزی ندارند و همه‌چیز را توجیه می‌کنند؛ چون ارزش‌ها را نسبی و دلبخواهانه می‌بینند و تفسیر می‌کنند. از آنجا که فقط به خودشان و لذّت‌های‌شان می‌اندیشند، «خودمحور» و به زبان فلسفی، اومانیست هستند. چیزی فراتر از «خواسته‌ها»ی‌شان را معتبر قلمداد نمی‌کنند و هیچ نظم و قاعده‌ای که بخواهد بر آن حاکم باشد را نمی‌پذیرند. ۴- «بی‌مایه» و «شکننده» هستند و بی‌درنگ به خود آمده و اظهار پشیمانی می‌کنند. قدرت «مقاومت» ندارند و با اولین مواجهۀ قانونی در هم می‌شکنند. اگرچه در فضای مجازی، رجزخوانی می‌کنند و حریف می‌طلبند اما همین که در فضای واقعی در چنگال قانون اسیر می‌شوند، همۀ گفته‌های خود را پس می‌گیرند. این امر، هم ناشی از هراس و ضعف شخصیّت است و هم برخاسته از هیجان‌زدگی‌های کور که آنها را به تحرّک واداشته است. ۵- از «قدرتِ» خودشان و حاکمیّت، برداشت نادرست دارند. تصوّر می‌کنند که می‌توانند با این قبیل تحرّک‌های جزئی و سخیف، نظام سیاسی را ساقط کنند و به تعبیر غلط خودشان، انقلاب ایجاد کنند. هم خودشان را قوی می‌انگارند و هم حاکمیّت را ضعیف. این‌گونه می‌پندارند که نظام جمهوری اسلامی، «رو به زوال» است و با همین مواجهه‌های خیابانی، فروخواهد پاشید. همچنین خودشان را «انبوه» تصوّر می‌کنند؛ چنان‌که باید گفت فریب‌های فضای مجازی، خودشان را نیز دچار «خطای تحلیلی» کرده است. در قضاوت، به‌شدّت کوته‌فکر و سطحی هستند و نمی‌توانند قدم‌های بعدی را طراحی کنند. همین که توانمندی حاکمیّت در بازدارندگی را مشاهده کردند، ناگهان فروریختند و در خود شکستند؛ چراکه تخمین واقعی و موجّهی از جامعه و حاکمیّت نداشتند. ۶- بیشتر از «شناخت»، در چنبرۀ «میل» گرفتار هستند؛ یعنی «می‌خواهم‌های نفسانی»‌شان آنها را استحاله کرده است. از نظر شناختی و معرفتی، فقیر هستند اما میل‌ها و خواسته‌های‌شان اجازه نمی‌دهد که به مرحلۀ تغییر باورها نزدیک شوند. سخت در طلب «لذّت» و «سرخوشی» و «ولنگاری» و «رهایی» هستند و شنیده‌ها و پندها و تجربه‌ها را به سرعت فراموش می‌کنند. در برابر «فشار قانون» می‌شکنند نه «قوّت استدلال». ۷- در مرحلۀ «کشف حجاب»، متوقف نخواهند ماند، بلکه مدّتی بعد، پیشتر خواهند رفت و خواسته‌های ضدّارزشیِ دیگری را مطرح خواهند کرد. هدف‌شان استقرار یک بستۀ کامل از «سبک زندگیِ غربی» است. هرچه که بتوانند پیش می‌روند و به حداقل‌ها بسنده نمی‌کنند. خواسته‌های‌شان برای خودشان تکراری می‌شود و ازاین‌رو، در پی «تجدید خواسته» هستند. آنچه که تاکنون طلب کرده‌اند، فقط «خواستۀ اکنون»‌شان بوده است. ۸- بسیاری از آنها «آسیب‌دیدۀ اجتماعی» هستند؛ یعنی یا مواد مصرف می‌کنند، یا درگیر مسألۀ طلاق هستند، یا ارتباط‌های عاطفیِ شکست‌خورده دارند، یا در متن روابط نامشروع و غیراخلاقی قرار گرفته‌اند، یا مجازی‌زده و سرگردان هستند، و ... . به‌هرحال، عقده‌ها و گره‌ها و بحران‌ها و محرومیّت‌های شخصی را تجربه کرده‌اند و انتخاب‌های فرهنگی و سیاسی‌شان، متأثّر از «اوضاع‌‎واحوال نابسمان»‌شان است. در بازی زندگی، باخته‌اند و می‌خواهند انتقام اختلال‌های فردی خود را از جامعه و حاکمیّت بستانند. 🖇منتشرشده در خبرنامۀ دانشجویان ایران: https://iusnews.ir/fa/news-details/454989/
مسئله‌های بنیادین فرهنگ اسلامی در اندیشه آیت‌الله خامنه‌ای.pdf
636.1K
مقالۀ تحقیقی: مسئله‌های بنیادین فرهنگ اسلامی در اندیشۀ آیت‌الله خامنه‌ای فصلنامۀ پژوهش‌های تمدن نوین اسلامی، سال اول، بهار و تابستان ۱۴۰۰، شماره ۱، صص۱۲_۳۱. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تأمّل دربارۀ آخرین سخنرانیِ سیاسی علامه مصباح-۱ اشکال مشترک در میان کارگزاران دولت‌ها 🖊 مهدی جمشیدی ۱. آیت‌الله مصباح این پرسش را مطرح می‌کند که آیا همۀ کارهایی که در طول گام اوّل انقلاب به عنوان کلّی «نظام»، نه به عنوان «یک شخص» یا «یک گروه خاص»، انجام شده‌اند، درست و در مسیر صحیح بوده‌اند، یا «اشتباهات جدّی» وجود داشته که هرچه زودتر جلوی آنها گرفته شود، به نفع نظام است؟ آن‌گاه، ادامه می‌دهد که آیا در طول این چهل سال، «یک اشکال مشترک در میان مسئولانِ نظام» وجود داشته است که اغلب، گرفتار درصدی از آن بوده‌اند؟(پایگاه اطّلاع‌رسانی آثار آیت‌الله مصباح، ارزیابی گام اوّل و برنامه‌ریزی برای گام دوّم، ۱۳۹۹/۴/۱). در اینجا، نگاه ایشان به تاریخ چهل‌سالۀ پشت سر نهاده‌شده، «انتقادی» و «آسیب‌شناسانه» است و ایشان می‌خواهد کاستی‌ها و لغزش‌ها را بیابد و بشناساند، اما نه از زاویۀ غیرانقلابی و سکولار، بلکه از چشم‌اندازی همسو و مؤمنانه. تمرکز وی در این‌ باره، بر روی «سیاست‌ها»یی است که در پیش گرفته شدند و روشن است که این سیاست‌ها، برخاسته از تصمیم‌گیریِ «کارگزاران در دولت‌های مختلف» بوده‌اند. از بیان ایشان به‌آسانی می‌توان فهمید که احتمال مطرح‌شده، نه یک حدس ذهنیِ خیالی، بلکه یک دغدغۀ متّکی به پاره‌ای «شواهد» و «واقعیّت‌ها» است. از این جهت است که ایشان تعبیر «اشتباه‌های جدّی» را به‌کار می‌برد و نسبت به پیامدهای آن هشدار می‌دهد. نکتۀ دیگر این است که وی از وجود «خطای مشترک» یاد می‌کند؛ یعنی بر این باور است که گویا در میان همۀ مدیران و کارگزاران عالی در دوره‌های مختلف حاکمیّتی، یک «انحراف تکرارشونده» و «لغزش مشابه» وجود داشته است که باید بر آن، انگشت تأکید نهاد و آن را شناخت. ۲. در مقام پاسخ به این پرسش، آیت‌الله مصباح به سراغ صورت و غایت نخستین انقلاب می‌رود و از امام خمینی نام می‌برد و می‌گوید تکيه‌کلام ایشان از روز اوّل تا روزهای آخر حیات‌شان «اسلام» بود؛ چنان‌که اگر پیشرفتی حاصل می‌شد مي‌گفتند از «اسلام» است و اگر ضعفی بود می‌گفتند ما وظیفۀ اسلامی‌مان را درست انجام ندادیم. بنابراین، امام فقط به دنبال «عمل به اسلام» بود(همان). ایشان می‌خواهد برای داوری دربارۀ وضع موجود و اثبات آن لغزش مشترک، معیار و مقیاسی به دست بدهد که در چهارچوب آن، این رویکردها را باید خطا قلمداد کرد. در اینجاست که به سراغ امام خمینی می‌رود و تفکّر ایشان را به صحنه می‌آورد و تأکید می‌کند که در تفکّر امام خمینی، همۀ امور به «اسلام» ارجاع داده می‌شد و تمام دغدغه‌ها و حسّاسیّت‌های ایشان به اسلام بازمی‌گشت؛ چنان‌که اساس و غایت انقلاب اسلامی نیز بر اسلام استوار بود. هدف امام خمینی از مبارزه و نهضت و انقلاب و نظام، حاکمیّتِ اجتماعیِ اسلام بود؛ یعنی تحقّق ارزش‌های اجتماعی در عرصۀ عینی و اجتماعی و نهادیِ زندگی. اگر این‌چنین است – که البتّه است – باید گفت هرگونه فاصله‌گیری از این اصل بنیادین، یک انحراف راهبردی و ویران‌گر است. ۳. سپس آیت‌الله مصباح، به شواهد و نمونه‌های عینی اشاره می‌کند و می‌گوید احتمال می‌دهم در کلمات بعضی از «مسئولان رده بالا»، این بود که اگر «تحقّقِ اجتماعیِ اسلام»، ناسازگار با «شرایط روز» است؛ یا باید «اهداف مادّیِ انقلاب» را پیش برد و یا باید «احکام اسلام» را به هر قیمتی اجرا کرد؛ درحالی‌که ما حاضر نیستیم به احکام اسلام به هر قیمتی عمل کنیم. ظن قوّی من این است که بعضی از مسئولانی که «عالی‌ترین مقام اجرایی» را به عهده داشتند و شاید «لباس روحانیّت» هم به تن داشتند به اين مطلب تصریح کردند. البتّه شاید کسان دیگری هم بودند كه همین‌طور فکر می‌کردند، ولی به‌صلاح‌شان نمی‌دانستند كه بگویند. همچنین ممکن است دربارۀ ولایت فقیه، این اشکال مطرح شود که چرا ما باید تابع حرف شخصی باشیم که چندی بیش از ما در حوزه درس خوانده است؟ شاید بعضی‌ها گفته باشند که ما فلان کسی را که فلان مقام ارشدی دارد، بر سر کار آوردیم، و ما اولی به ولایت هستیم. اگر این احتمال درست باشد، پس مسئولان در معرض این خطر هستند که اصلِ «بینش اسلامی»‌شان دربارۀ این نظام را تصحیح نکردند. از همان اوائل، «انحراف‌هایی در مسیر نظام» شکل گرفت، که گاهی شدّت پیدا کرد و گاهی ضعف، و شاید اکنون نیز همان‌طور باشد(همان). 🖇 به بهانۀ خطبۀ انتقادیِ حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- نسبت به سکولاریسمِ رسمی در دورۀ حاکمیّتِ پساپیامبر. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تأمّل دربارۀ آخرین سخنرانیِ سیاسی علامه مصباح-۲ غلبۀ دلخواه‌ها و سقوط کارگزاران 🖊 مهدی جمشیدی ۴. در این لایه از بحث، ایشان می‌کوشد مسألۀ خویش را «اثبات» کند و نشان دهد که پاره‌ای از کارگزاران عالی در دوره‌های گوناگون، از اصل یادشده عبور کردند و اسلام را به عنوان «نقطۀ مرکزیِ انقلاب»، به حاشیه راندند. از جمله استدلال‌هایی که اینان برای توجیه سیاست خویش مطرح کردند، این بود که در جهان جدید که مناسبات و معادلات نوپدید و اجتناب‌ناپذیری بر آن حاکم شده است، نمی‌توان اسلام را آن‌گونه که در کتاب و سنّت بیان شده است اجرا کرد، بلکه باید یا اسلام را به «عرصۀ شخصی و فردی»، محدود ساخت و از «تجربه‌های انسان‌ساختۀ غربی» بهره گرفت، یا دست‌کم باید به «تلفیقی از اسلام و نسخه‌های غربی» دست یافت و به این واسطه، از امتناع‌ها و بن‌بست‌ها رهایی یافت. و اگر مقاومت کنیم بر طلبِ «آرمان‌های اسلامی» پافشاری کنیم، به یک «حکومت ایدئولوژیک» تبدیل خواهیم شد که قادر به فراهم‌آوردنِ حاجات معیشتی و اقتصادیِ جامعۀ خویش نیست و مردم را از این لحاظ در سختی و تنگنا قرار می‎‌دهد تا خطوطِ قرمزِ ایدئولوژیکش، درنوردیده نشوند و این یعنی ترجیح «ایدئولوژی/ آرمان/ ارزش/ اسلام» بر «معیشت/ زندگی/ رفاه/ آسودگی». در این جهانِ جهانی‌شده که غرب متجدّد بر آن مسلّط است، ما چاره‌ای جز انتخاب یکی از این دو نداریم و نمی‌توانیم هر دو را در کنار یکدیگر و همزمان بخواهیم؛ چنان‌که تاکنون نیز دست به این انتخاب قهری و جبری زده‌ایم و «ایدئولوژیِ انقلابی» را بر «معیشت مردم» ترجیح داده‌ایم و دنیا را برابر خویش نشانده‌ایم و به جای «ارتباط/ تعامل/ هم‌افزایی/ همکاری»، «قهر/ تضاد/ ماجراجویی/ تنش» را رقم زده‌ایم. دورۀ «انقلابی‌گری» به سر آمده و باید به عنوان «نظام» در جهان حضور داشت و بازی کرد و «منافع ملّی» را تأمین نمود و به‌جای «آرمان»، بر «واقعیّت» تکیه کرد. این تصویرسازی‌ها و برداشت‌ها بدان معنی است که ذهن و اندیشۀ برخی از عالی‌ترین مقامات در نظام جمهوری اسلامی، هیچ تناسبی با تفکّرِ امام خمینی نداشته، بلکه در مقابل آن قرار داشته است و اینان در مسیر «استحالۀ ارزش‌های انقلابی» و «تبدیل انقلاب به نظام»، حرکت و سیاست‌گذاری کرده‌اند. ۵. مسألۀ دیگری که آیت‌الله مصباح به آن اشاره می‌کند این است که آيا اين امر، فقط یک «اختلاف ذهنی/ علمی/ نظری» است که در آن، یکی می‌گوید ولایت فقیه درست است و یکی می‌گوید نه؛ یکی می‌گوید احکام اسلام، دائمی است و یکی می‌گوید نه؟ باز به عنوان احتمال، باید گفت مسئله، بیش از این است و یک عامل دیگری هم در میان هست که بیشتر در عمل مؤثّر است و آن «دلخواه» است؛ هر کسی خواسته‌ها و آرزوهایی دارد. اگر کسانی عمیق باشند، شاید متوجّه شوند که اصیل‌ترین و اساسی‌ترین عامل محرّک در رفتار فلان فرد، «حبّ ریاست» است. پس اگر مسئولان در جاهایی انحرافاتی پیدا کردند، فقط به‌خاطر اشتباه در فهم ذهنی و قضاوت علمی نبوده است؛ چنان‌که گاه حتّی به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقام، از ولایت فقیه هم طرفداری می‌کردند(همان). نمی‌توان این رویکرد سکولاریستی را به «تفاوت در فهم مسائل» فروکاهید و تنها آن را به ریشۀ معرفتی ارجاع داد و تصوّر نمود که این خطاهای راهبردی، از لغزش‌های ذهنی و علمی برخاسته‌اند، بلکه واقعیّت است که «منافع/ مطامع/ خواسته‌های شخصی»، آنها را ایجاد یا تقویّت کرده‌اند و کارگزاران را به سوی عبور از ایدئولوژیِ انقلابی سوق داده‌اند. پس اینان می‌دانستند که رویکردشان با نسخۀ آغازین انقلاب و طرحی که امام خمینی برای شدن‌های تکاملیِ انقلاب درافکنده بود، تعارض و تضاد داشت، اما بااین‌حال، چون در پی تمنیّاتِ شخصیِ خویش بودند، چنین رویّه‌ای را در پیش گرفتند و بر ارزش‌های انقلابی تاختند. در چنین تحلیل‌هایی، نباید همه‌چیز به پهنۀ «دلیل» ارجاع داد و از «علّت»، غفلت کرد؛ این عناصر به صحنه پا می‌نهند که عقلانیّت انقلابی را به حاشیه سوق می‌دهند و «نگرش‌ها» و «بینش‌ها» را بر اساس اقتضاهای خویش، بازسازی می‌کنند. این مقوله‌ها، «بیان/ اظهار/ گفته» و حتّی گاه، «دیده/ حس/ آشکار» نمی‌شوند، اما بسیار مؤثّر و مولّد هستند و می‌توانند «چرخش‌ها/ ریزش‌ها/ لغزش‌ها» را در سطوحِ بالای نظام جمهوری اسلامی، توضیح دهند. فهمِ راستین و عمیق از آنچه که در بر انقلاب گذشته و اتّفاق‌های ناخوشایندی که در طول دهه‌های گذشته رخ داده‌اند، در درون همین رهیافت، ممکن و میسّر است. 🖇 به بهانۀ خطبۀ انتقادیِ حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- نسبت به سکولاریسمِ رسمی در دورۀ حاکمیّتِ پساپیامبر. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 بی‌اعتقادی و قانون‌مداری 🖊 مهدی جمشیدی ۱. با فلان "مجموعۀ تجاری" در میانۀ بزرگراه تهران و قم، "گفتگو" می‌کنند و "تذکّر" می‌دهند که نباید در فضای داخلی‌ات، "کشف حجاب" صورت بگیرد. اما این مجموعه، زیر بار نمی‌رود و "گردن کلفتی" و "قلدری" می‌کند. در نهایت، مجموعه را مسدود می‌کنند و در این حال، قبول می‌کند که به "قانون"، متعهد باشد، امّا در تابلوی ورودی‌اش این‌طور می‌نویسد که با حفظ حجاب، به "ماندگاری ما" کمک کنید. ۲. در حقیقت با این جمله، با مشتریِ بی‌حجاب، "هم‌ذات‌پنداری" می‌کند و نشان می‌دهد با رفتار او "موافق" است و کشف حجاب، "مسألۀ خودش" نیست، بلکه از بیرون به او "تحمیل" شده است. یعنی برای او، تفاوتی میان "مشتریِ باحجاب" و "مشتریِ بی‌حجاب" نیست و او تنها به "سود خویش" می‌اندیشد. آری، منطق "سرمایه‌سالاری"، جز سود نمی‌شناسد و جز بر پول، سجده نمی‌کند. ۳. در مقابل، شخصی که ادعای فهمِ جامعه‌شناسانه از دین‌داری دارد، "اجرای قانون" را نسبت به یک مجموعۀ تجاریِ گردن‌کلفت، "نفرت‌پراکنی" می‌خواند! نه می‌گوید پیش از این، مجریِ قانون به این مجموعۀ تجاری، "تذکّر" و "هشدار" داد و مراتب را رعایت کرده است، و نه می‌گوید قانون‌شکنی، جُرم است و این مجموعۀ تجاری، مرتکب "جُرم مشهود" شده است. هیچ. او "پیشاپیش"، تصمیم خویش را گرفته است که چه روایتِ معوج و دروغینی از واقعیّت به مخاطب عرضه کند. شکارچیِ مسأله‌های دینی، نه به "دین‌داری" رحم می‌کند و نه به "واقعیّت". ۴. و ناشیانه‌تر این‌که "تقیّد به قانون" را حمل بر "تظاهر" و "ریاکاری" می‌کند؛ درحالی‌که این امور، معطوف به قلمرو "اخلاق" هستند نه "حقوق". هنوز نمی‌داند که قلمرو حقوق و قانون، تابع "اعتقاد" نیست و "بااعتقاد" و "بی‌اعتقاد"، باید به مفاد آن "ملتزم" بود و گردن‌کشی و زورگویی نکرد. نمی‌گوید در "حریم عمومی"، باید حتّی با وجود بی‌اعتقادی، التزام و تعهد به قانون داشت و قانون‌شکنی نکرد، بلکه جانب فردِ کشف حجاب کرده را می‌گیرد و دلش برای وادار شدن او به ریاکاری و تظاهر می‌سوزد. وقتی فرد، اعتقاد ندارد و به سبب فشار قانون، وادار به رعایتِ شرعِ قانونی می‌شود، دیگر ریاکاری معنا ندارد؛ او یک "بی‌اعتقادِ قانون‌مدار" است، نه یک "دین‌دارِ ریاکار". ۵. مدّعیِ مناظره‌گریز، نمی‌داند که اگرچه التزام ظاهری و غیراعتقادی به شرعِ قانون‌شده، "سعادت فرد" را در پی ندارد و هیچ اجر و ثوابی برای فردِ منکر و مخالف ندارد، امّا موجباتِ "سعادت جامعه" را فراهم می‌کند؛ چراکه "جامعه" از شرِ تظاهر به فسق و آشکارسازیِ ابتذال و نمایاندنِ فضیلت‌سوزی، در امان می‌ماند و به این واسطه، "مصالحِ معنویِ دیگران"، تضییع نمی‌شود. جامعه یعنی دیگران، و همواره "حقوقِ جمع" بر "حقوق فرد"، تقدّم و ترجیح دارد. آری، او به‌ ظاهر و در عنوان، "جامعه‌شناس" است، امّا فقط "فرد" را تحلیل می‌کند نه "جامعه" را! ۶. از این جامعه‌نشناسِ آغشته به کدورتِ علّت و فروافتاده در مردابِ غرض درگذریم، امّا آن مجموعۀ تجاریِ نیرنگ‌باز و طعنه‌زن را تحریم کنیم تا دیگر نسبت به احکام اسلام، تعرضِ زبانی نکند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻برادرانه با تسنیم 🖊 مهدی جمشیدی ۱. دوستان عزیزِ خبرگزاری تسنیم، یادداشتی را از شخصی منتشر کرده‌اند که مشتمل بر جهت‌گیریِ ناصواب و مضمونِ ناحقّ است. برخی از نیروهای انقلابی، نسبت به این یادداشت، تذکّر دادند و از حقیر نیز خواستند که واکنش نشان بدهم. من نیز البتّه برآشفته و دلگیر شدم و میان اصالت‌های انقلابیِ تسنیم و این یادداشت، شکاف و تضاد یافتم. افزون‌براین، چندی پیش نیز از همین شخص، مصاحبۀ بسیار مفصّلی بازنشر داده شده بود که بیت‌الغزل آن، «ناکارآمدیِ نظام» بود؛ «بحرانِ ناکارآمدی»، همان «روایت دشمن» است که در اینجا تکرار شده بود. انتظار جبهۀ انقلاب از «تسنیمِ انقلابی» آن است که «رفاقت‌ها» و «ملاحظه‌ها» را کنار بنهد و مجال ندهد که مواضع دارای «صورتِ مشترک» و «مخرجِ مشترک» با دشمن، از مجرای آن نشر یابند. ۲. و امّا در یادداشت اخیر، چهار سخنِ ناسازگار با واقعیّت و تحلیل رهبر معظمِ انقلاب وجود داشت که به اجمال، اشاره می‌کنم: [الف]. دوگانۀ «اعتراض/ اغتشاش». برخلاف مدّعای آن نوشته، آنچه که در ماه‌های اخیر به وقوع پیوست، «اغتشاش» بود و نه «اعتراض»؛ چنان‌که رهبر انقلاب نیز در چند سخنرانیِ اخیر خویش، هرگز تعبیر «اعتراض» را به کار نبردند و با صراحت، سخن از «اغتشاش» به میان آوردند، بلکه حتّی آن را «شرارت» خواندند: بدون شک، این بساطِ «شرارت» جمع خواهد شد(در دیدار مردم اصفهان، ۱۴۰۱/۸/۲۸). [ب]. دوگانۀ «اجتماعی/ دشمن‌ساخته». در آن یادداشت، تعبیر «اعتراض اجتماعی» مطرح و گفته شده است که معترضان، نمایانگر بخشی از جامعۀ ایران هستند. این در حالی است که رهبر انقلاب، از همان آغاز تأکید کردند این اغتشاش، «خودجوش» و «طبیعی» نیست، بلکه «برنامه‌ریزی‌شده» و حاصل «هدایتِ خارجی» است و تصریح کردند که اینان، صدای جامعۀ ایران نیستند، بلکه «مردم»، خود را در تشییع شهدا، نمایاندند: این اغتشاش، «عادّی» و «طبیعی» نبود و «برنامه‌ریزی‌شده» بود. اگر قضیّۀ این دختر جوان هم نبود، یک «بهانۀ» دیگری درست می‌کردند(در دیدار دانشجویان دانشگاه‌های افسری، ۱۴۰۱/۷/۱۱). اتّفاقاتِ این چند هفته، تنها یک «اغتشاش خیابانی» نبود؛ بلکه پشت این، «برنامه‌های خیلی عمیق‌تر»ی بود. ... برنامه این است که بلکه بتوانند ملّت ایران را با خودشان «همراه» کنند ... البتّه ملّت ایران زد توی دهن‌شان. ... در اغتشاشات اخیر، آمریکا نقش روشنی داشت؛ «ظاهر قضیّه» این است که مثلاً یک مُشت جوان یا نوجوان در میدان هستند(در دیدار دانش‌آموزان، ۱۴۰۱/۸/۱۱). [ج]. دوگانۀ «پُردامنه/ ناچیز». نویسندۀ یادداشت، مدّعی است که اغتشاش‌گران، پاره‌ای از واقعیّتِ جامعۀ ایران هستند، درحالی‌که هرگز نباید این عدّۀ «اندک» و «اقلّی» را در ابعاد واقعیّت اجتماعی دید و بر اساس آن، معتقد به وجود یک جریان اجتماعیِ گسترده و شکاف اجتماعیِ عمیق شد. رهبر انقلاب نیز اینان را بسیار «ناچیز» و «تنگ‌دامنه» و «کم‌تعداد» شمردند: همۀ اینها، در مجموع، «عدّۀ بسیار کمی» هستند(در دیدار دانشجویان دانشگاه‌های افسری، ۱۴۰۱/۷/۱۱). «چهار نفر آدم شریر یا فریب‌خورده» اغتشاش درست کردند. ... اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، «بسیار حقیرتر» از آن هستند که بتوانند به نظام، آسیب بزنند. ... «یک عدّۀ معدود» به خواستۀ آمریکا، داخل خیابان‌ها آمدند. ... قصد دشمن این بود که مردم را وارد میدان کند، اما مردم نشان دادند که با دشمن، همراه نیستند. البتّه دشمن در رسانه‌ها، «لشکرسازی کاذب» و «انبوه‌سازی دروغ» می‌کند و جوری وانمود می‌کند که آدم بی‌خبر تصوّر می‌کند که خبری است. حضور مردم در خدمت انقلاب است(در دیدار مردم اصفهان، ۱۴۰۱/۸/۲۸). این «چهار نفر اغتشاشگر» یا غافلند یا جاهلند یا بی‌اطّلاعند یا تحلیل بد به آنها داده شده یا تعدادی هم مزدورند.(در دیدار بسیجیان، ۱۴۰۱/۹/۵). [د]. دوگانۀ «کج‌روایت/ ناکارآمدی». نویسندۀ آن یادداشت، همانند مصاحبۀ پیشین خود و البتّه این بار رقیق‌تر و ملایم‌تر، از «ناکارآمدیِ نظام» سخن به میان آورده و به‌نوعی، اغتشاش را به آن نسبت داده است، درحالی‌که رهبر انقلاب، «هیجان‌زدگی» و «قدری بی‌دقتی در فهم مسائل» را علّت ورود برخی از افراد به میدان اغتشاش معرفی کرده است. این امور، برخاسته از غلبۀ «کج‌روایت» و علاج آنها، «جهاد تبیین» است: اینها «هیجان» و «احساسات» و «قدری بی‌دقّتی در فهم مسائل» است. ... دشمن، «محتوای ذهنی» برای جوان درست می‌کند ... . اینکه من مدام می‌گویم «جهاد تبیین» برای این است. ... «قبل» از اینکه دشمن، محتوای غلط و انحرافی و دروغ درست کند، شما محتوای دارای حقیقت و صحیح را درست کنید و به ذهن جوان‌ها انتقال بدهید.(در دیدار دانش‌آموزان، ۱۴۰۱/۸/۱۱). https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi